سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

یکی از رفیقان، شکایت روزگار نامساعد به نزد من آورد که کفاف اندک دارم و عیال بسیار و طاقت فاقه نمی‌آرم و بارها در دل‌ام آمد که به اقلیمی دیگر نقل کنم تا در هر آن صورت که زندگی کرده شود، کسی را بر نیک و بد من اطلاع نباشد.(?)

 

بس گرسنه خفت و کس ندانست که کی‌ست        بس جان به لب آمد که بر او کس نگریست(?)

 

باز از شماتت اعدا براندیشم که به طعنه در قفای من بخندند و سعی مرا در حق عیال، بر عدم مروت حمل کنند و گویند: (?)

 

مبین آن بى‌حمیت را که هرگز          نخواهد دید روى نیک‌بختى

که آسانى گزیند خویش‌تن را          زن و فرزند بگذارد به سختى(?)

 

و در علم محاسبت، چون‌آن‌که معلوم است، چیزی دانم و گر به جاه شما جهتی معین شود که موجب جمعیت خاطر باشد، بقیت عمر از عهده‌ی شکر آن نعمت برون‌آمدن نتوانم(?). گفتم : عمل پادشاه، ای برادر، دو طرف دارد: امید و بیم؛ یعنی امید نان و بیم جان، و خلاف رای خردمندان باشد بدان امید، متعرض این بیم شدن. (?)

 

کس نیاید به خانه‌ی درویش          که خراج  زمین و باغ بده

یا به تشویش و غصه راضى باش          یا جگربند، پیش زاغ بنه (?)

 

گفت: این مناسب حال من نگفتی و جواب سوال من نیاوردی. نشنیده‌ای که هر که خیانت ورزد، پشت‌اش از حساب بلرزد؟

 

راستى موجب رضاى خداست          کس ندیدم که گم شد از ره راست

 

 و حکما گویند ، چار کس از چار کس به جان برنجند: حرامی از سلطان و دزد از پاسبان و فاسق از غماز و روسبی از محتسب، و آن‌را که حساب پاک است، از محاسب چه باک است؟ (?)

 

مکن فراخ روى در عمل اگر خواهى         که وقت رفع تو باشد مجال دشمن تنگ

تو پاک باش و مدار از کس اى برادر، باک          زنند جامه‌ی ناپاک، گازران بر سنگ (?)

 

 گفتم : حکایت آن روباه مناسب حال توست که دیدند‌ش گریزان و بی خویش‌تن، افتان و خیزان. کسی گفت‌اش چه آفت است که موجب مخافت است؟ (??) گفتا: شنیده‌ام که شتر را به سخره می‌گیرند(??). گفت: ای سفیه! شتر را با تو چه مناسبت است و تو را به او چه مشابهت؟ گفت: خاموش که اگر حسودان به غرض گویند شتر است و گرفتار آیم، که را غم تخلیص من دارد تا تفتیش حال من کند؟ و تا تریاق از عراق آورده شود، مارگزیده مرده بوَد (??). تو را هم‌چون‌این فضل است و دیانت و تقوا و امانت، اما متعنتان در کمین‌اند و مدعیان، گوشه‌نشین (??). اگر آن‌چه حسن سیرت توست به خلاف آن تقریر کنند و در معرض خطاب پادشاه افتی، در آن حالت مجال مقالت باشد؟ (??)؛ پس مصلحت آن بینم که مُـلک قناعت را حراست کنی و ترک ریاست گویی.

 

به دریا در، منافع بى‌شمار است          اگر خواهى سلامت، در کنار است(??)

 

رفیق این سخن بشنید و به‌هم برآمد و روی از حکایت من درهم کشید و سخن‌های رنجش‌آمیز گفتن گرفت کاین چه عقل و کفایت است و فهم و درایت؟ قول حکما درست آمد که گفته‌اند: دوستان به زندان به کار آیند، که بر سفره،‌ همه‌ی دشمنان دوست نمایند. (??)

 

دوست مشمار آن‌که در نعمت زند           لاف ِ یارى و برادر خوانده‌گى

دوست آن دانم که گیرد دست دوست           در پریشان‌حالى و درمانده‌گى

 

دیدم که متغیر می‌شود و نصیحت به غرض می‌شنود. به نزدیک صاحب‌دیوان (??) رفتم به سابقه‌ی معرفتی که در میان ما بود،  وصورت حال‌اش بیان کردم و اهلیت و استحقاق‌اش بگفتم تا به کاری مختصرش نصب کردند. چندی بر این برآمد؛ لطف طبع‌اش را بدیدند و حسن تدبیرش را بپسندیدند و کارش از آن درگذشت و به مرتبتی والاتر از آن متمکن شد. هم‌چون‌این، نجم سعادت‌اش در ترقی بود تا به اوج ارادت برسید و مقرب حضرت و مشارُن‌الیه و معتمدُن‌علیه گشت(??). بر سلامت حال‌اش شادمانی کردم و گفتم :

 

ز کار بسته میاندیش و دل، شکسته مدار        که آب چشمه‌ی حیوان، درون تاریکى است (??)

 

***

 

الا لایجأرنّ َ اخو‌البلیة           فللرحمن الطاف ٌ خفیة (??)

 

***

 

منشین تـُرُش از گردش ایام که صبر           تلخ است ولیکن بر شیرین دارد(??)

 

در آن قربت، مرا با طایفه‌ای یاران اتفاق سفر افتاد. چون از زیارت مکه بازآمدم، دو منزل‌ام استقبال کرد (??) . ظاهر حال‌اش را دیدم پریشان و در هیأت درویشان. گفتم : چه حالت است؟ گفت: آن چون‌آن‌که تو گفتی، طایفه‌ای حسد بردند و به خیانت‌ام منسوب کردند و مَلِک ـــ دام َ مـُلکـُه‌ ـــ در کشف حقیقت آن استقصا نفرمود و یاران قدیم و دوستان حمیم از کلمه‌ی حق خاموش شدند و صحبت دیرین فراموش کردند. (??)

 

نبینى که پیش خداوند جاه           نیایش‌کنان دست بر بر نهند

اگر روزگارش درآرد ز پاى           همه عالم‌اش، پاى بر سر نهند! (??)

 

 فی‌الجمله، به انواع عقوبت گرفتار بودم تا در این هفته که مژده‌ی سلامت حجاج برسید، از بند گران‌ام خلاص کرد و ملک موروث‌ام خاص(??). گفتم: آن نوبت اشارت من قبول‌ات نیامد که گفتم عمل پادشاهان چون سفر دریاست، خطرناک و سودمند، یا گنج برگیری یا در طلسم بمیری (??).

 

یا زر به هر دو دست کند خواجه در کنار     یا موج، روزى افکندش مرده بر کنار(??)  

 

 

مصلحت ندیدم از این بیش، ریش درون‌اش به ملامت خراشیدن و نمک – پاشیدن، بدین کلمه اختصار کردیم:

 

ندانستى که بینى بند بر پاى          چو در گوش‌ات نیامد پند مردم؟

دگر ره چون ندارى طاقت ِ نیش          مکن انگشت در سوراخ کژدم

 

 





طبقه بندی: رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیه الله خامنه ای
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 87 تیر 17 توسط صادق | نظر بدهید
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.