سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

ساقیا، در ساغر هستی شراب ناب نیست

وانچه در جام شفق بینی، بجز خوناب نیست

زندگی خوشتر بود در پرده ی وهم و خیال

صبح روشن را صفای سایه ی مهتاب نیست

شب ز آه آتشین ، یکدم نیاسایم چو شمع

در میان آتش سوزنده، جای خواب نیست

مردم چشمم، فرومانده ست در دریای اشک

مور را، پای رهایی از دل گرداب نیست

خاطر دانا، ز طوفان حوادث فارغ است

کوه گردون سای را، اندیشه از سیلاب نیست

ما به آن گل، از وفای خویشتن دل بسته ایم

ورنه این صحرا، تهی از لاله ی سیراب نیست

آنچه نایاب است در عالم، وفا و مهر ماست

ورنه در گلزار هستی، سرو و گل نایاب نیست

گر تو را با ما تعلق نیست، ما را شوق هست

ور تو را بی ما صبوری هست، ما را تاب نیست

گفتی اندر خواب بینی بعد ازین روی مرا

ماه من، در چشم عاشق آب هست و خواب نیست

جلوه ی صبح و شکرخند گل و آوای چنگ

دلگشا باشد، ولی چون صحبت احباب نیست

جای آسایش چه می جویی ((رهی)) در ملک عشق؟

موج را آسودگی در بحر بی پایان نیست

 

شعر از مرحوم رهی معیری





طبقه بندی: عشق،  شعر،  ادبی،  رهی معیری،  شوق
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89 آذر 10 توسط صادق | نظر
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.