سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

ای مولود خجسته رمضان! ای بدر تمام ماه خدا! تو تنهاترین فرزند رمضانی و آسمان، در پیشگاه کرم و بخشش تو، با این همه ابرهای باران زایش، گمشده ای غریب بیش نیست. رسول رحمت، تو را بر شانه های خویش سوار می کرد و بر تو مباهات مینمود. تو ادامه محمد (ص) و کرانه علی (ع) هستی. تو امام مایی و ما مُرید و دلداده تو.
و اینک در بهار شکفتن تو، در فصل خدا، بر خود از رهبری تو می بالیم و بر نامت که زینت همه خوبی ها و نیکی هاست، افتخار می کنیم.

 





طبقه بندی: امام حسن مجتبی(ع)
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 87 شهریور 26 توسط صادق | نظر

پیشواى دوم جهان تشیع که نخستین میوه پیوند فرخنده على (ع) با دختر گرامى پیامبر اسلام (ص) بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.(1)

حسن بن على (ع) از دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درک نکرد زیرا او تقریباً هفت سال بیش نداشت که پیامبر اسلام بدرود زندگى گفت.

پس از درگذشت پیامبر (ص) تقریبا سى سال در کنار پدرش امیر مومنان (ع) قرار داشت و پس از شهادت على (ع) (در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسید.

 

شناخت مختصرى از زندگانى امام حسن(ع)

فریادرس محرومان

در آیین اسلام، ثروتمندان، مسئولیت سنگینى در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع به عهده دارند و به حکم پیوندهاى عمیق معنوى و رشته‏ هاى برادرى دینى که در میان مسلمانان بر قرار است، باید همواره در تأمین نیازمندیهاى محرومان اجتماع کوشا باشند. پیامبر اسلام (ص) و پیشوایان دینى ما، نه تنها سفارشهاى مؤکدى در این زمینه نموده‏ اند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجسته‏ اى از انساندوستى و ضعیف نوازى به شمار می رفتند.

پیشواى دوم، نه تنها از نظر علم، تقوى، زهد و عبادت، مقامى برگزیده و ممتاز داشت، بلکه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیرى از بیچارگان و درماندگان نیز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامى آن حضرت آرام بخش دلهاى دردمند، پناهگاه مستمندان و تهیدستان، و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیرى از در خانه آن حضرت دست خالى برنمى گشت. هیچ آزرده دلى شرح پریشانى خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمی ‏کرد، جز آنکه مرهمى بر دل آزرده او نهاده می ‏شد. گاه پیش از آنکه مستمندى اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف می ‏ساخت و اجازه نمی ‏داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!

«سیوطى» در تاریخ خود می ‏نویسد: «حسن بن على» داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصیتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخى و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.(2)

 

نکته آموزنده

امام مجتبى (ع) گاهى مبالغ توجهى پول را، یکجا به مستمندان می ‏بخشید، به طورى که مایه شگفت واقع می ‏شد. نکته یک چنین بخشش چشمگیر این است که حضرت مجتبى (ع) با این کار براى همیشه شخص فقیر را بى نیاز می ‏ساخت و او می ‏توانست با این مبلغ، تمام احتیاجات خود را برطرف نموده و زندگى آبرومندانه ‏اى تشکیل بدهد و احیاناً سرمایه ‏اى براى خود تهیه نماید. امام روا نمی ‏دید مبلغ ناچیزى که خرج یک روز فقیر را بسختى تأمین می ‏کند، به وى داده شود و در نتیجه او ناگزیر گردد براى تامین روزى بخور و نمیرى، هر روز دست احتیاج به سوى این و آن دراز کند.

  

خاندان علم و فضیلت

روزى عثمان در کنار مسجد نشسته بود. مرد فقیرى از او کمک مالى خواست. عثمان پنج درهم به وى داد. مرد فقیر گفت: مرا نزد کسى راهنمایى کن که کمک بیشترى به من بکند. عثمان به طرف حضرت مجتبى و حسین بن على (ع) و عبدالله جعفر، که در گوشه ‏اى از مسجد نشسته بودند، اشاره کرد و گفت: نزد این چند نفر جوان که در آنجا نشسته ‏اند برو و از آنها کمک بخواه.

وى پیش آنها رفت و اظهار مطلب کرد. حضرت مجتبى (ع) فرمود: از دیگران کمک مالى خواستن، تنها در سه مورد رواست: دیه‏ اى (خونبها) به گردن انسان باشد و از پرداخت آن بکلى عاجز گردد، یا بدهى کمر شکن داشته باشد و از عهده پرداخت آن برنیاید، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایى نرسد. آیا کدام یک از اینها براى تو پیش آمده است؟ (3)

گفت: اتفاقاً گرفتارى من یکى از همین سه چیز است. حضرت مجتبى (ع) پنجاه دینار به وى داد. به پیروى از آن حضرت، حسین بن على (ع) چهل و نه دینار و عبدالله بن جعفر چهل وهشت دینار به وى دادند.

فقیر موقع بازگشت، از کنار عثمان گذشت. عثمان گفت: چه کردى؟ جواب داد: از تو پول خواستم تو هم دادى، ولى هیچ نپرسیدى پول را براى چه منظورى می ‏خواهم؟ اما وقتى پیش آن سه نفر رفتم یکى از آنها (حسن بن على) در مورد مصرف پول از من سوال کرد و من جواب دادم و آنگاه هر کدام این مقدار به من عطا کردند.

عثمان گفت: این خاندان، کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکى و فضیلتند، نظیر آنها را کى توان یافت؟(4)

  

بخشش بى نظیر

حسن بن على (ع) تمامى توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه، به کار می ‏گرفت و اموال فراوانى در راه خدا می ‏بخشید. مورخان و دانشمندان در شرح زندگانى پرافتخار آن حضرت، بخشش بى سابقه و انفاق بسیار بزرگ و بى نظیر ثبت کرده ‏اند که در تاریخچه زندگانى هیچ کدام از بزرگان به چشم نمی ‏خورد و نشانه دیگرى از عظمت نفس و بی اعتنایى آن حضرت به مظاهر فریبنده دنیا است. نوشته ‏اند:

«حضرت مجتبى (ع) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایى خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم کرده و نصف آن را براى خود نگهداشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.» (5)

  





طبقه بندی: امام حسن مجتبی(ع)
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 87 شهریور 26 توسط صادق | نظر بدهید

 

گزیده سخنان امام حسن علیه السلام


1.قیلَ : فَمَا الدَّنِیَّةُ؟ قالَ : النَّظَرُ فِی الیَسیرِ ومَنعُ الحَقیرِ؛
پرسیدند : فرومایگى چیست؟ فرمود : «خُرده بینى و دریغ کردن اندک».
2.قیلَ : فَمَا الشُّحُّ؟ قالَ : أن تَرى ما فی یَدَیکَ شَرَفاً وما أنفَقتَهُ تَلَفاً؛
پرسیدند : بخل چیست؟ فرمود : «آنچه را در دست خود ببینى [و نگهدارى] ، مایه شرف پندارى و آنچه را انفاق کنى ، از دست رفته بدانى.

 
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 86 مهر 5 توسط صادق | نظر بدهید

فضایل امام حسن علیه السلام

- الإمامُ زینُ العابدینَ علیه السلام : إنَّ الحَسَنَ بنَ عَلیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام کانَ أعبَدَ الناسِ فی زَمانِهِ وَأزهَدَهُم وَأفضَلَهم ، وَکانَ إذا حَجَّ حجَّ ماشیا وَرُبَّما مَشى حافیا ، وَکانَ إذا ذُکِرَ المَوتُ بَکى ، وَإذا ذُکِرَ القَبرُ بَکى ، وَإذا ذُکِرَ البَعثُ وَالنُشورُ بَکى ، وَإذا ذُکِرَ المَمَرُّ عَلى الصِّراطِ بَکى ، وَإذا ذُکِرَ العَرضُ عَلى اللّه تَعالى ذِکرُه شَهِقَ شَهقَةً یُغشى عَلَیهِ مِنها ، وَکانَ إذا قامَ فی صَلاتِهِ تَرتَعِدُ فَرائِصُهُ بَینَ یَدی رَبِّهِ عز و جل ، وَکانَ إذا ذُکِرَ الجَنَّةُ وَالنارُ اضطَرَبَ اضطِرابَ السَّلیمِ وَسأَل اللّه َ الجَنَّةَ وَتَعوذُ بِهِ مِنَ النَّارِ (٥) .

- امام سجّاد علیه السلام : حسن بن على بن ابى طالب علیهماالسلام عابدترین و زاهدترین و با فضیلت ترین مردم روزگار خود بود . هرگاه حج مى رفت پیاده و گاه با پاى برهنه مى رفت ؛ هرگاه سخن از مرگ به میان مى آمد مى گریست ؛ هرگاه سخن از قبر به میان مى آمد مى گریست ؛ هرگاه سخن از قیامت و رستاخیز به میان مى آمد مى گریست ؛ هرگاه از گذشتن بر صراط یاد مى شد مى گریست ؛ هرگاه از حاضر شدن در دادگاه عدل الهى سخن به میان مى آمد ، چنان صیحه اى مى زد که بر اثر آن از هوش مى رفت ؛ هرگاه به نماز مى ایستاد بدنش در پیشگاه پروردگارش عز و جل ، مى لرزید ؛ هرگاه از بهشت و دوزخ سخن به میان مى آمد ، مانند مارگزیده به خود مى پیچید و بهشت را از خداوند مسألت مى کرد و از آتش دوزخ به او پناه مى برد .

- أحمدُ بنُ المُؤدّب فی «الفنون» وابنُ مَهدی فی نُزهَةُ الأبصارِ : إنَّهُ مَرَّ الحسنُ بنُ عَلیٍّ علیه السلام عَلى فُقَراءٍ وَقَد وَضَعوا کَسیراتٍ عَلى الأرضِ وَهُم قُعودٌ یَلتَقِطونَها وَیَأکُلونَها فَقالوا لَهُ : هَلُمَّ یابنَ بِنتِ رَسولِ اللّه إلى الغَداءِ ، قالَ : فَنَزَلَ وَقالَ : إنَّ اللّه َ لا یُحِبُ المُستَکبِرینَ وَجَعَلَ یَأکُلُ مَعَهُم حَتّى اکتَفوا وَالزادُ على حالِهِ بِبَرَکَتِهِ ثُمَّ دَعاهُم إلى ضِیافَتِهِ وَأطعَمَهُم وَکَساهُم (٦) .
- احمد بن المودّب در الفنون و ابن مهدى در نزهة الابصار : روزى حسن بن على علیهماالسلام بر تعدادى فقیر که روى زمین نشسته بودند و از تکّه نانهایى که جلو آنها بود برمى داشتند و مى خوردند ، عبور کرد . حضرت را تعارف کردند و گفتند : اى پسر دخت رسول خدا ، بفرمایید با ما غذا بخورید . راوى گوید : حضرت پیاده شد و فرمود : خداوند مستکبران را دوست ندارد ، آن گاه با ایشان مشغول خوردن شد ، تا این که همگى سیر شدند و به برکت وجود آن حضرت ، چیزى از آن نانها کم نشد . حضرت ، سپس آن فقرا را به میهمانى خود دعوت کرد و به آنها غذا و لباس داد .

- رَجلٌ مِن أهلِ الشامِ : قَدِمتُ المَدینَةَ فَرَأَیتُ رَجُلاً بَهَرَنی جَمالُهُ ، فَقُلتُ : مَن هذا ؟ قالوا : الحَسنُ بنُ عَلیٍّ ، قالَ : فَحَسَدتُ عَلیّا أن یَکونَ لَهُ ابنٌ مِثلُهُ ، قالَ : فَأتَیتُهُ فَقُلتُ : أنتَ ابنُ أبی طالِبٍ ؟ قالَ : إنّی ابنُهُ فَقُلتُ : بِکَ وَبِأبیکَ وَبِکَ وَبِأبیکَ ، قالَ : وَاَرَمَّ لا یَرُدُّ إلَیَّ شَیئا ، ثُمَّ قالَ : أراکَ غَریبا فَلَو استَحمَلتَنا حَمَلناکَ ، وَإن استَرفَدتَنا رَفَدناکَ ، وَإن استَعَنتَ بِنا أعَنّاکَ ، قالَ : فَانصَرَفتُ عَنهُ وَما فی الأرضِ أحَدٌ أحَبُّ إلَیَّ مِنهُ (٧) .
- مردى از اهل شام : وارد مدینه شدم ، مردى را دیدم که زیبایى او مرا خیره کرد . پرسیدم این مرد کیست ؟ گفتند : حسن بن على . مرد شامى گفت : من بر على به داشتن چنین فرزندى حسادت کردم . پس نزد او رفتم و گفتم : تو پسر ابى طالب هستى ؟ فرمود : من نوه او هستم . گفتم : نفرین بر تو و پدرت ؛ نفرین بر تو و پدرت . شامى گفت : اما او سکوت کرد و چیزى در جوابم نگفت . سپس حضرت فرمود : فکر مى کنم غریب هستى . اگر مرکبى از ما بخواهى در اختیارت مى گذاریم ، اگر عطیه اى بخواهى به تو مى دهیم ، و اگر یارى بخواهى یاریت مى کنیم . مرد شامى گوید : من از نزد آن حضرت رفتم در حالى که محبوبترین فرد روى زمین در نزد من بود .





طبقه بندی: امام حسن مجتبی(ع)
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 86 مهر 5 توسط صادق | نظر بدهید

تصریح به امامت آن بزرگوار
- الإمامُ الباقرُ علیه السلام : إنّ أمیرَ المؤمنینَ صلواتُ اللّه علَیه لمّا حَضرَهُ الّذی حَضرَهُ قالَ لابنهِ الحسنِ : اُدْنُ منّی حتّى اُسِرَّ إلیکَ ما أسرَّ رسولُ اللّه
صلى الله علیه و آلهإلیَّ ،

وأئتَمِنَکَ على ما ائتَمنَنی علَیهِ ، فَفعَلَ (٢) .

- امام باقر علیه السلام : چون وفات امیر المؤمنین ، صلوات اللّه علیه ، فرا رسید به فرزندش حسن فرمود : نزدیک من بیا تا رازى را که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به من گفت با تو بگویم

و آنچه را به من امانت سپرد به توبسپارم . سپس ، این کار را کرد .





طبقه بندی: امام حسن مجتبی(ع)
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 86 مهر 5 توسط صادق | نظر

امام حسن مجتبی(ع)

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 86 مهر 5 توسط صادق | نظر

حسن از من است و من از اویم

- رسولُ اللّه صلى الله علیه و آله : حسنٌ مِنّی وأنا مِنهُ ، أحَبَّ اللّه ُ مَنْ أحبَّهُ ، الحسنُ والحسینُ سِبْطانِ مِن الأسْباطِ (٣)
- پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : حسن از من است و من از اویم . هر که او را دوست بدارد خداوند دوستش دارد . حسن و حسین دو نوه از نوادگان هستند
- عنه صلى الله علیه و آله : اللّهُمَّ إنّی اُحِبُّهُ فأحِبَّهُ ، وأحِبَّ مَن یُحِبُّهُ (٤) .
- پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : خدایا ، من او را دوست مى دارم تو نیز دوستش بدار ، و دوستداران او را هم دوست بدار .





طبقه بندی: امام حسن مجتبی(ع)
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 86 مهر 5 توسط صادق | نظر بدهید