سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

یا حسین

او از شیعیان استوار از قبیله همدان بود، و به عنوان عابس فرزند شبیب شاکرى خوانده مى‎شد، از افرادى بود که در کوفه نامه براى امام حسین(علیه‎السلام) نوشتند و آن حضرت را به کوفه دعوت نمودند، هنگامى که حضرت مسلم(علیه‎السلام) نماینده امام حسین(علیه‎السلام) به کوفه آمد و نامه امام را قرائت کرد و مردم را به بیعت فرا خواند، عابس در میان جمعیت برخاست و پس از حمد و ثنا خطاب به حضرت مسلم (علیه‎السلام) گفت:

«من از جانب مردم، چیزى به تو نمى‎گویم، و تو را به رفت و آمد آنها مغرور نمى‎سازم، زیرا از نیت‎هاى آنها بى خبرم، سوگند به خدا آنچه را خودم هستم و تصمیم دارم، همان را بازگو مى‎کنم، سوگند به خدا هرگاه مرا بخوانید، دعوت شما را اجابت مى‎کنم، و قطعا با دشمنان شما مى‎جنگم، و در یارى شما، با شمشیر به نبرد با دشمنان مى‎پردازم، تا خدا را (با شهادتم) ملاقات کنم، و هدفم جز خشنودى خدا، هیچ چیز دیگر نیست.»

او از افراد برجسته‎اى بود که در کوفه در کنار شخصیت‎هایى مانند: هانى، حبیب بن مظاهر، و مسلم بن عوسجه، با تلاشى خستگى ناپذیر، از مردم براى حضرت مسلم(علیه‎السلام) بیعت مى‎گرفتند.1

عابس تا آخر به عهد خود وفا کرد، خود را به کربلا رسانید، در روز عاشورا به محضر امام حسین (علیه‎السلام) آمد و گفت:

"من در روى زمین، شخصى را عزیزتر و بهتر از تو نمى‎شناسم، اگر مى‎دانستم متاعى بهتر از جانم دارم، آن را در راهت نثار مى‎کردم، سلام بر تو، اینک گواهى مى‎دهم که در راستاى مکتب تو و پدرت گام برمى‎دارم."

عابس پس از اجازه امام، به میدان نبرد شتافت، و با شور و نشاطى دل انگیز همچون دریادلان بلند همت به جنگ ادامه داد، با این که ضربت سختى بر پیشانى‎اش وارد شده بود، با فریادهاى خود، مبارز مى‎طلبید، دشمنان از ترس او، نزدیکش نمى‎آمدند، عمر سعد چون چنین دید، فریاد زد:

عابس را سنگباران کنید. دشمنان، عابس را سنگباران کردند، وقتى عابس خود را در این وضع دید، کلاهخود و زره خود را از بدن خارج ساخت و چون شیر بى بدیل بر دشمن حمله کرد، و در این حمله دویست نفر از دشمن را، از خود دور ساخت، سرانجام از هر سو او را احاطه کردند، و به طور گروهى او را به شهادت رساندند، در مورد جدا کردن سر او از بدن، چند نفر به نزاع پرداختند، عمر سعد اعلام کرد که عابس را یک نفر نکشته، بلکه گروهى او را کشته‎اند.2

به این ترتیب، عابس تا آخرین توان و قطره خونش، وفادار ماند و با چهره‎اى پرفروغ از سرداران راست قامت تاریخ گردید.

 

 


 


 

 

1- بحارالانوار، ج44، ص336/ مثیر الاحزان ابن نما، ص11.

2- تاریخ طبرى، ج6، ص254/ مقتل الحسین مقرم، ص303و304.





طبقه بندی: محرم
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88 آذر 26 توسط صادق | نظر بدهید
امام حسین

در سرزمین حاجز، امام حسین(علیه‎السلام) پس از دریافت نامه مسلم بن عقیل(علیه‎السلام) که در آن از استقبال مردم کوفه و انتظار آنها سخن به میان آمده بود، نامه‎اى براى مردم کوفه نوشت و به قیس داد تا با شتاب آن را به مردم کوفه برساند، قیس سوار بر اسب به سوى کوفه روانه شد، ولى در سرزمین قادسیه توسط دژخیمان حصین بن نمیر دستگیر شد، او را نزد فرماندار خون آشام کوفه، ابن زیاد، آوردند، او نامه امام حسین(علیه‎السلام) را جوید و خورد، تا ابن زیاد نام آنها را که حسین (علیه‎السلام) برایشان نامه نوشته بود نشناسد.

ابن زیاد: تو کیستى؟

قیس: من از شیعیان امیرمومنان على(علیه‎السلام) هستم.

ـ چرا نامه را جویدى؟

ـ چون تو ندانى در آن چه نوشته شده است؟

ـ بگو بدانم این نامه از چه کسى و براى که بود؟

ـ نامه از طرف امام حسین(علیه‎السلام) براى گروهى از مردم کوفه بود که نام آن گروه را نمى‎دانم.

ابن زیاد در حالى که سراپا خشم شده بود، بر سر او فریاد کشید و گفت: «هم اکنون در حضور این جمعیت، بر فراز منبر برو و دروغگو و پسر دروغگو؛ حسین بن على را لعنت کن.»

قیس بالاى منبر رفت و حضرت حسین بن على(علیه‎السلام) را با بهترین تعبیرات تمجید کرد، و عبیدالله بن زیاد و پدرش و دودمان بنى امیه را لعن و نفرین نمود، و درودهاى خالصانه‎اش را بر حسن و حسین (علیهماالسلام) و خاندان نبوت فرستاد.

 

ابن زیاد با فریادهاى خشن خود به جلادان دستور داد، قیس را بر بالاى دارالاماره بردند و از همان بالا او را بر زمین افکندند، سپس یکى از مزدوران ابن زیاد سر از بدن او جدا کرد.(1) او این چنین در برابر طاغوت عراق ابن زیاد ایستادگى کرد، و حسرت تسلیم در برابر دشمن را بر دل ناپاک او نهاد، و در سخت‎ترین شرایط، حق گفت و خط بطلان بر روى باطل کشید، و در این راستا، شهد شهادت نوشید.

 

 


 


 

 

1- تاریخ طبرى، ج6، ص226/ مقتل الحسین مقرم، ص211.





طبقه بندی: محرم
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88 آذر 26 توسط صادق | نظر بدهید

ولادت امام حسین ، حضرت عباس ، امام سجاد علیهم السلام

 

«السلام‌ علیک‌ یا وارث‌ آدم‌ صفوة‌الله...»

یکی‌ دیگر از ویژگی‌هایی‌ که‌ در زیارت‌نامه‌های‌ امام‌ حسین‌ (ع) جلوه‌ می‌نماید،وارث‌ بودن‌ امام‌ حسین‌(ع) است‌. در زیارت‌ امام‌ حسین‌ (ع)، ایشان‌ وارث‌ آدم‌، نوح‌،ابراهیم‌، موسی‌، محمد (ص)، علی‌ (ع)، حسن‌ (ع)، و مادرش‌ فاطمه‌ زهرا(س‌) معرفی‌ شده‌است‌. سؤالی‌ در این‌جا مطرح‌ می‌گردد که‌ شی‌ء به‌ ارث‌ برده‌ شده‌ چیست‌؟ این‌ چه‌ چیزاست‌ که‌ امام‌ حسین‌ (ع) از انبیای‌ بزرگ‌ الهی‌ و ائمه‌ اطهار پیش‌ از خودش‌ ارث‌ برده‌است‌؟ و اگر کسی‌ این‌چنین‌ ارث‌ برده‌ باشد چه‌ اتفاقی‌ خواهد افتاد؟

پاسخ‌ سؤال‌ اول‌، این‌ است‌ که‌ وارث‌، دارایی‌ها و داشته‌های‌ شخص‌ متوفا را به‌ ارث‌می‌برد، آنچه‌ که‌ مسلم‌ است‌ منظور از دارایی‌ انبیا اموال‌ و ثروت‌های‌ خرد و کلان‌ نیست‌،بلکه‌ امام‌ حسین‌ (ع) از حضرت‌ آدم‌ (ع) علمش‌ را به‌ ارث‌ برده‌ است‌، آدم‌ (ع) که‌ در مورد اوآمده‌ است‌: «و علم‌ الا´دم‌ الاسماء کلها» و از نوح‌ (ع) اسرار نبوتش‌ را، از ابراهیم‌ (ع)دوستی‌ و خلیلیّت‌ با پروردگار را، از موسی‌ (ع) ارتباط‌ ناب‌ با خداوند را و از پیامبر اسلام‌(ص)نیز آن‌ چیزهایی‌ که‌ آن‌ حضرت‌ از انبیای‌ دیگر میراث‌ بر آن‌ بود، به‌ ارث‌ برده‌ و جامعیت‌ برآنان‌ پوشانده‌ و بالاخره‌ از پدر و برادر و مادر بزرگوارش‌ مسائل‌ معنوی‌ را به‌ ارث‌ برده‌ است‌.

 اطاعت‌ از او، اطاعت‌ از خوبی‌ و تمام‌ خوبان‌ عالم‌ است‌ و سرکشی‌و طغیان‌ در مقابل‌ وی‌ سرکشی‌ و طغیان‌ در برابر تمام‌ خوبان‌ و خوبی‌های‌ جهان‌ آفرینش‌است‌

کسی‌ که‌ از تمامی‌ انبیای‌ بزرگوار، علی‌ الخصوص‌ خاتم‌ انبیا و علی‌ مرتضی‌ (ع) وفاطمة‌ الزهرا(س‌) و حسن‌ (ع) مجتبی‌(ع) ارث‌ برده‌ باشد، چکیده‌ و عصارة‌ تمام‌ انبیا واولیا خواهد بود. از همین‌رو، امام‌ حسین‌ (ع) با دارا بودن‌ این‌ چنین‌ پشتوانة‌ معنوی‌ و الهی‌توانست‌ اسلام‌ پیامبر اکرم‌ (ص) را احیا نماید و حوادث‌ عاشورای‌ 61 هجری‌ قمری‌ را باشجاعت‌ رقم‌ بزند. با این‌ پشتوانه‌ معنوی‌ است‌ که‌ خون‌ حق‌ بر شمشیر باطل‌ پیروز گشت‌و حضرت‌ با نثار و ایثار جان‌ و جوانان‌ خود، مطلوب‌ خود را که‌ عدم‌ انحراف‌ اسلام‌ بود؛ به‌دست‌ آورد.

امام‌ حسین‌ (ع) که‌ در زیارتش‌ با این‌ کلمات‌ او را وارث‌ انبیا می‌دانیم‌ و اقرار به‌میراث‌ بری‌ِ او می‌نماییم‌، اطاعت‌ از او، اطاعت‌ از خوبی‌ و تمام‌ خوبان‌ عالم‌ است‌ و سرکشی‌و طغیان‌ در مقابل‌ وی‌ سرکشی‌ و طغیان‌ در برابر تمام‌ خوبان‌ و خوبی‌های‌ جهان‌ آفرینش‌است‌. لذا با این‌ زاویة‌ دید که‌ به‌ حادثة‌ عاشورا می‌نگریم‌ مظلومیت‌ بهترین‌ انسان‌های‌روی‌ زمین‌ را ـ که‌ عصاره‌ انبیا و اولیا است‌ ـ شدیدتر می‌یابیم‌ و ظلم‌ و جنایت‌، کوفیان‌ راحاصل‌ بدترین‌ و مفتضح‌ترین‌ جنایت‌ تاریخ‌ بشریت‌ می‌دانیم‌؛ از این‌رو برای‌ تذکارخودمان‌ و دیگران‌ در بسیاری‌ از زیارت‌نامه‌ امام‌ حسین‌ (ع) این‌ چنین‌ می‌خوانیم‌:

«السلام‌ علیک‌ یا وارث‌ آدم‌ صفوة‌الله، السلام‌ علیک‌ یا وارث‌ نوح‌ نبی‌الله، السلام‌علیک‌ یا ابراهیم‌ خلیل‌الله، السلام‌ علیک‌ یا وارث‌ موسی‌ کلیم‌الله، السلام‌ علیک‌ یا وارث‌عیسی‌ روح‌الله، السلام‌ علیک‌ یا وارث‌ محمد حبیب‌الله، السلام‌ علیک‌ یا وارث‌ علی‌ وصی‌رسول‌الله، السلام‌ علیک‌ یا وارث‌ الحسن‌ الرضی‌ السلام‌ علیک‌ یا وارث‌ فاطمه‌ بنت‌رسول‌الله».

امام‌ حسین‌ (ع) با این‌ همه‌ فضیلت‌ و عظمتی‌ که‌ دارد طبیعی‌ است‌ که‌ زائر مرقدمطهرش‌، از آن‌ حضرت‌ درخواست‌ شفاعت‌ داشته‌ باشد؛ شفاعتی‌ که‌ بتواند کمی‌ از بارسنگین‌ گناهان‌ انسان‌ را از دوش‌اش‌ بردارد و او را به‌ بهشت‌ موعود سوق‌ دهد.



طبقه بندی: امام حسین(ع)
نوشته شده در تاریخ شنبه 88 مرداد 3 توسط صادق | نظر بدهید

فرازهایی از زیارت اربعین

از امام صادق علیه‏السلام روایت شده که فرموده‏اند: «در روز اربعین هنگامی که روز بلند شد زیارت می‏کنی و می‏گویی: سلام بر ولی خدا و حبیب او، سلام بر خلیل خدا و بنده نجیب او، سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده او، سلام بر حسین مظلوم شهید، سلام بر آقایی که در میان امواج بلا گرفتار آمد و کشته اشک روان است. آن‏گاه امام صادق علیه‏السلام فرمودند: علیه آن حضرت هم دست شدند کسانی که دنیا فریبشان داده بود و بهره خود را در ازای بهایی ناچیز فروختند و آخرت خویش را به قیمت ناچیز حراج کردند. در چاه هوا و هوس فرو رفتند و تو و پیامبرت را به خشم آورده و مطیع بندگان شقی گردیدند؛ امام حسین علیه‏السلام در مقابل آنان تن به ذلت نداد و با آنان با شکیبایی به جهاد پرداخت تا آن گاه که خونش را ریختند و اهل بیتش را به اسارت بردند.

 

اولین زائر

از عطیه روایت شده که در روز اربعین، با جابر بن عبداللّه‏ انصاری به زیارت قبر امام حسین علیه‏السلام رفتیم. وقتی به کربلا رسیدیم، جابر غسل کرده و بر سر قبر حضرت رفت و گفت: «دست مرا بر قبر گذار.» چون دستش به قبر رسید بی‏هوش شد و وقتی به هوش آمد سه بار گفت: یا حسین، سپس گفت: «آیا دوست، جواب دوست را نمی‏دهد؟ چگونه جواب می‏دهی در حالی که سرت را از بدن جدا کرده‏اند.» و گفت: «سوگند به خدا که ما نیز در آن جا حضور داشتیم.» من گفتم: چگونه؟ در حالی که شمشیری نزدیم، و این گروه مابین سرو بدن‏شان جدایی افتاده و اولادشان اسیر شده و [ما...]، جابر گفت: «از رسول خدا شنیدم که هر که گروهی را دوست دارد، با آنان محشور می‏شود و هر که عمل مردمی را دوست داشته باشد، در عمل ایشان شریک شود. همانا دوست ایشان به بهشت بازگشت نماید و دشمن ایشان به دوزخ بازگردد.

 

دیدار اهل‏بیت از شهدای کربلا در روز اربعین

سیدبن طاووس در کتاب مقتل خود به نام لهوف آورده است: زمانی که اهل‏بیت حضرت سیدالشهداء علیهم‏السلام از شام به مدینه برمی‏گشتند در عراق از کاروان دار خواستند که آن‏ها را از راه کربلا ببرد. چون به بر تربت پاک امام حسین علیه‏السلام رسیدند، جابر بن عبداللّه‏ را با گروهی از طایفه بنی‏هاشم و مردانی از آل پیغمبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دیدند که به زیارت حضرت آمده‏اند. آنان شروع به عزاداری و نوحه سرایی کردند، زنان قبائل عرب نیز که در آن اطراف بودند جمع شده و عزاداری کردند. کاروانیان سپس از آن‏جا به سوی مدینه کوچ کردند.

 

اسارت زن مسلمان

از مظلومیت‏هایی که حکایت از نقض آشکار قوانینی است که اسلام به آنها سفارش کرده، اسیر گرفتن زن مسلمان است. در حادثه کربلا پس از پایان نبرد، اهل بیت امام حسین را اسیر کرده و شهر به شهر گرداندند و در کوفه و شام به نمایش گذاشتند. اسیر گرفتن زن مسلمان از نظر اسلام مردود است چنان که علی علیه‏السلام در جنگ جمل اسیر کردن را روا نشمرد و عایشه را به همراه عده‏ای زن به شهر خودش بازگرداند؛ اما متجاوزان اموی فرزندان پیامبر را مثل اسیران کافر، از کوفه به شام فرستادند و چهره زنان اسیر را بر اهالی شهرها نمودند و درنهایت سنگ‏دلی با آنان رفتار کردند. چنان که حضرت زینب علیهاالسلام هنگام عبور از کنار اجساد شهدا (در اعتراض به اسارت اهل بیت) فرمود:ای محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله این دختران تو هستند که به اسارت می‏روند.

از رسول خدا شنیدم که هر که گروهی را دوست دارد، با آنان محشور می‏شود

راز نهضت حسینی در سخنان مقام معظم رهبری

رهبر معظم انقلاب درباره اهداف قیام امام حسین علیه‏السلام فرموده‏اند: «قیام امام حسین علیه‏السلام ظاهرا قیام علیه حکومت فاسد یزید است، اما در باطن قیامی برای ارزش‏های اسلامی است برای این است که مردم را از جهالت و پستی نجات دهد؛ لذا هنگامی که از مدینه خارج می‏شوند در پیام خود به برادران محمّدبن حنیفه می‏فرمایند: من با تکبّر، با غرور از روی فخر فروشی و از روی میل به قدرت... قیام نکردم. می‏بینم که اوضاع در میان امت رسول اللّه‏ دگرگون شده و حرکت به سوی انحطاط است و برای مقابله با آن قیام کردم. برای ایجاد حکومت حق قیام کردم؛ لذا در رفتار امام حسین علیه‏السلام از همان ابتدا که از مدینه حرکت کردند تا وقتی در کربلا به شهادت رسیدند همان معنویت و عزت و سرفرازی و در عین حال عبودیت و تسلیم مطلق در مقابل خدا محسوس است.

 

اهل بیت، بهترین مبلغان عاشور

بی‏تردید، اهل بیت امام حسین علیه‏السلام بهترین مبلغان عاشورا بودند آنان در کربلا حضور داشتند تا پیام عاشورا را به گوش جهانیان برسانند.اگر آن حضرت، غیر از اهل‏بیت، افرادی دیگر را به عنوان مبلغ قرار می‏دادند، یقینا آنان نیز مثل دیگر یاران آن حضرت به شهادت می‏رسیدند؛ زیرا موقعیت به گونه‏ای بود که به چنین افرادی پس از شهادت امام حسین علیه‏السلام و یارانش و اسارات اهل بیت، اجازه و امکان تبلیغ نمی‏دادند. همچنین هیچ مبلغی قادر نبود همانند اهل بیت به خصوص امام سجاد علیه‏السلام و زینب کبری علیهاالسلام با کلام آتشین و خطبه‏های گویا، مردم را تحت تأثیر قرار دهد.

 

تبلیغات اهل بیت در کوفه

دشمن، پس از شهادت امام حسین علیه‏السلام ، اهل‏بیت را به همراه سرهای شهدا به کوفه برد. حضرت زینب علیهاالسلام در سخنانی پرشور مردم کوفه را به سختی سرزنش کرده، و امام حسین و یارانش را معرفی کردند؛ چون در اثر تبلیغات گسترده یزدیان، عده زیادی نمی‏دانستد علل قیام امام چه بوده است. همچنین دشمن درصدد تحریف واقعیت‏های قیام حضرت بود. اما حضرت زینب با سخنان کوبنده، از این تحریفات جلوگیری کرد. چنان که وقتی اسیران را به کاخ ابن‏زیاد بردند او خطاب به حضرت زینب گفت: «آیا دیدی خدا با برادرت چه کرد؟» زینب علیهاالسلام پاسخ داد: من از خدا درباره برادرم جز خوبی ندیدم. آن‏ها به راهی رفتند که خدا می‏خواست. آنان با شهادت به افتخاری که خواستند رسیدند؛ اما تو پسر ابن زیاد! خود را آماده کن که خدا بین تو و آنان حکم خواهد کرد.

 

پیام‏آوران قیام کربلا

هر قیام و نهضتی از دو بخش مبارزات و قیام مسلحانه یا غیرمسلحانه و از بخش رساندن پیام آن انقلاب و بیان آرمان‏ها و اهداف تشکیل می‏شود. در بررسی قیام امام حسین علیه‏السلام این دو بخش کاملاً محسوس است، روز عاشورا مظهرِ، بخش خون و شهادت و ایثار بود و بخش دیگر آن بعد از عاشورا و پرچمدار آن امام سجاد علیه‏السلام و زینب علیهاالسلام بودند که پیام انقلاب و شهادت سرخ آن حضرت را به اطلاع مردم رساندند. بی‏شک اگر بازماندگان حضرت نبودند دشمنان اسلام با تبلیغات گسترده خود قیام آن حضرت را در طول تاریخ لوث می‏کردند. بازماندگان حضرت سیدالشهداء در دروان اسارت با افشاگری‏های آگاهانه اجازه چنین تحریف و خیانتی را به دشمنان امام حسین علیه‏السلام ندادند.

 

جنگ تبلیغاتی

بعد از واقعه عاشورا بازماندگان خاندان پیامبر از فرصت دیدار با مردم که به دلیل اسارت و از این شهر به آن شهر رفتن به دست آوردند، به بهترین وجه بهره برداری کردند. آن‏ها با استفاده از این فرصت، حقیقت قیام امام حسین علیه‏السلام را به تصویر کشیدند و جنایت‏های عمال اموی را برملا کردند. اسرا به ویژه حضرت زینب علیهاالسلام و امام سجاد علیه‏السلام اولین تعقیب کننده راه و هدف حسین علیه‏السلام و فرمانده جنگ سرد و تبلیغاتی برضد حکومت اموی بودند. در پرتو همین افشاگری‏ها بود که انقلاب حسینی در دل همه مردم شکوفا شد و موج تنفر از حکومت اموی به وجود آمد تا جایی که بستگان یزید هم به لرزه و گریه افتادند، و همان یزدی که با دیدن اسرا خرسندی می‏کرد ناچار شد برای انحراف افکار عمومی ابن زیاد را مقصر قلمداد کند.

قیام امام حسین علیه‏السلام ظاهرا قیام علیه حکومت فاسد یزید است، اما در باطن قیامی برای ارزش‏های اسلامی است

توقف در کربلا

یزیدیان در هنگام حرکت به سوی کوفه به اهل بیت امام حسین علیه‏السلام اجازه عزاداری نداده بودند؛ از این رو خاندان داغدیده رسالت، پس از ورود به کربلا برای شهیدان خود به عزاداری پرداختند. سیدبن طاووس در کتاب مقتل خود به نام لهوف می‏گوید: «کاروانیان مجلس عزا به پا داشتند و تا سه روز بدین منوال سپری شد.»

 

حرکت از کربلا

وقتی کاروان شام به کربلا رسید، اهل بیت امام حسین علیه‏السلام به گونه‏ای جانسوز به عزداری پرداختند، امام سجاد علیه‏السلام وقتی که اوضاع را چنین دیدند، دانستند که اگر زنان و کودکان در کنار این قبور مطهر بمانند، خود را در اثر شیون و زاری هلاک می‏کنند؛ از این رو فرمان دادند تا بار شتران را ببندند و از کربلا به سوی مدینه حرکت کنند. چون بارها را بستند و آماده حرکت شدند، حضرت سکینه اهل حرم را برای وداع، با ناله و فریاد به سوی مزار مقدس امام حرکت داد و همگی در اطراف قبر مقدس گرد آمدند. سکینه قبر پدر را در آغوش گرفت و به شدت گریست و این ابیات را زمزمه کرد: «ای کربلا! بدنی را در تو به امانت گذاشتیم که بدون غسل و کفن مدفون شد.ای کربلا، کسی را به نزد تو یادگار نهادیم، که روح احمد و وصی اوست...».

 

رسیدن کاروان اهل بیت به مدینه

کاروان اهل بیت به سوی مدینه رهسپار شد. «بَشیر» که آنان را همراهی می‏کرد می‏گوید: به آرامی رفتیم تا به شهر مدینه نزدیک شدیم. امام سجاد علیه‏السلام مرا طلبیده و فرموند: خداوند پدرت را رحمت کند که شاعر نیکویی بود آیا تو نیز شعر می‏گویی؟ گفتم: آری، پس فرمود به مدینه برو و خبر شهادت ابی عبداللّه‏ را به مردم ابلاغ کن. بشیر می‏گوید: وقتی خبر شهادت امام حسین علیه‏السلام را به مردم مدینه رساندم، مردمان مدینه از خانه خود بیرون آمده و شروع به گریه و زاری کردند. من همانند آن روز را به یاد ندارم که مردم همه یک دل و یک زبان گریه کنند و تلخ‏تر از آن روز را بر مسلمانان ندیدم.

 

فرستاده پادشاده روم در مجلس یزید

از امام زین العابدین علیه‏السلام روایت شده که چون سر مبارک امام حسین علیه‏السلام را برای یزید آوردند، سر مقدس را مقابل خود قرار داده و می‏خواری می‏کرد. یک روز فرستاده پادشاه روم که از اشراف بود در مجلس حضور داشت و از یزید پرسید که این سر کیست؟ یزید گفت: «این سر حسین بن علی، فرزند فاطمه، دختر رسول خداست.» فرستاده روم وقتی چنین شنید گفت: «تف بر تو باد. پدر من با واسطه‏های بسیار از نواده‏های حضرت داوود است؛ با این حال، مسیحیان مرا به این دلیل بزرگ می‏شمارند واز خاک پایم تبرک می‏برند، و شما پسر دختر پیامبر خود را می‏کشید؟! این چه دین داری است؟» یزید وقتی اعتراض سفیر روم را شنید، گفت: «این نصرانی را بکشید تا مرا در کشور خود رسوا نکند.» چون نصرانی چنین فهمید گفت: «دیشب رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را در خواب دیدم که به من فرمودند: تو اهل بهشتی.» و سپس شهادتین گفت و سر حسین علیه‏السلام را به سینه چسبانید و بوسید تا کشته شد.

 

اهداف یزید از اسارات و به آتش کشیدن خیام اهل بیت

سیاست حکومت‏های ظالم آن است که برای جلوگیری از نهضت‏های احتمالی بعدی، از هر وسیله‏ای استفاده کنند. حکومت یزید نیز پس از فاجعه عاشورا، برای ایجاد ترس و وحشت بین مردم، اهل بیت را با وضعی دلخراش اسیر کرد و در دو شهر مهم کوفه و شام گرداند. شبیه این کار غیر انسانی را عبیداللّه‏ بن زیاد در شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه انجام داده بود. او بدن‏های پاک این دو را پس از شهادت در کوچه‏ها و خیابان‏های کوفه گرداند. هم چنان که سر مبارک اما حسین و دیگر شهیدان کربلا را بر بالای نیزه کرد و به تماشای مردم گذاشت.

 

تأثیر تبلیغ اهل‏بیت در داخل کاخ یزید

زنان اهل بیت، در کاخ یزید تبلیغات گسترده‏ای انجام دادند. طبری در کتاب تاریخ خود می‏نویسد: زنان اهل بیت از منزل یزد خارج نشدند، مگر آن که دیگر زنان برای سوگواری به منزل او رفتند، و هیچ زنی از آل ابی‏سفیان باقی نماند مگر آن که به نزد آنان آمد و در آن جا اقامه عزا کرد. عزاداری اهل‏بیت در کاخ یزید و دارالاماره، چنان تأثیر گذاشت که مردم تصمیم گرفتند به خانه یزید ریخته و او را بکشند.

 

از بین بردن ابهت پوشالی یزدیان

سیاست رعب و وحشت یزیدیان، با افشاگری‏های اهل بیت با شکت روبه رو شد. اهل‏بیت امام حسین علیه‏السلام با وجود تحمل سخت‏ترین مشکلات، در مقابل دشمنان تسلیم نشدند؛ بلکه با خطبه‏ها و سخنرانی‏های کوبنده علاوه بررسوا کردن حکومت یزید به توده ناآگاه مردم درس آزادی و آزادگی دادند و بدین گونه، نهضت‏های دیگری چون قیام توابین شکل گرفت. و شعار نهضت امام حسین علیه‏السلام در فضای تمامی شهرها طنین افکند.

 

قیام عاشورا در کلام امام خمینی

امام خمینی( رحمهم‏الله ) درباره انگیزه الهی قیام امام حسین علیه‏السلام می‏فرمایند: «شما ملاحظه کنید که بهترین خلق اللّه‏ در عصر خودش حضرت سیدالشهداء و جوانان بنی‏هاشم و اصحاب او شهید شدند. لکن وقتی در آن مجلس پلید یزید صحبت می‏شود حضرت زینب قسم می‏خورد که آن‏چه در کربلا دیدم جز پیشامدی زیبا نبود. شهادت یک انسان کامل در نظر اولیاء خدا جمیل است نه برای این که جنگ کرده و کشته شده، برای این که جنگ برای خدا بوده است.»

 

گریه‏های امام سجاد علیه‏السلام

امام سجاد علیه‏السلام پس از واقعه کربلا تا آخر عمر، پیوسته اندوهناک و گریان بود. سیدبن طاووس در کتاب مقتل خود به نام لهوف از امام صادق روایت کرده که امام زین العابدین علیه‏السلام حدود چهل سال بر پدر بزرگوارش گریست در حالی که روزها را روزه می‏گرفت و شب‏ها را به عبادت می‏پرداخت. هنگام افطار وقتی غلام آن حضرت برایش غذا می‏آرود. امام می‏فرمود: پسر پیامبر را با شکم گرسنه و لب تشنه شهید کردند. و وقتی غلام می‏گفت: مولای من، آیا وقت آن نرسیده که اندوهتان تمام شود و گریه‏هایتان پایان پذیرد؟ حضرت می‏فرمود: «وای بر تو! یعقوب 12 پسر داشت خدا یکی را پنهان کرد، موی سرش سفید شد، کمرش خمیده و دیدگانش به سبب گریه، بینایی خود را از دست داد؛ در حالی که می‏دانست او زنده است اما من، پدر و عزیزانم را دیدم که به خون آغشته بر زمین افتاده بودند. چگونه اندوهم پایان یابد و گریه‏ام بکاهد.»

امام حسین و جوانان بنی‏هاشم بهترین مردان زمانه خود بودند که شهید شدند

ورود اهل بیت به مسجد رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله

اهل بیت، پس از یک سفر طولانی و پرماجرا هنگام ورود به مدینه، به کنار قبر رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رفتند، آنان در کنار مرقد پیامبر، گفت و گوها و درد دل‏های بسیار داشتند؛ اما تاریخ از بیان همه آن‏ها سکوت کرده و تنها گفته است: زینب علیهاالسلام دست‏ها را به دو طرف درب و سر را داخل مسجد قرار داد و گفت: یا جدّاه، خبر قتل برادرم حسین علیه‏السلام را آورده‏ام. سکینه، با صدای بلند فریاد کشید: ای جد گرامی از آن چه بر سر ما گذشته است پیش تو شکایت آورده‏ام به خدا قسم، سنگ دل‏تر از یزید ندیدم و کافر و مشرکی بدتر از او سراغ ندارم. با چوب خیزران بر لب و دندان پدرم حسین علیه‏السلام ـ (همان جایی که شما می‏بوسیدید ـ می‏زد و می‏گفت: حسین چوب‏ها را چگونه می‏بینی؟

 

یزید از خدمات ابن زیاد تقدیر می‏کند

برخلاف آن چه برخی از مورخان گفته‏اند، یزید نه تنها از کرده خود پشیمان نشد بلکه از ابن زیاد به دلیل جنایاتی که مرتکب شده بود، تقدیر و تشکر کرد. یزید طی نامه‏ای به ابن زیاد نوشت: «تو بالا رفتی و از ابر گذشتی و مراحل پس از ابر را پشت سرگذاشته و دیگر جایی برای بالا رفتنت نمانده، مگر آن که بر بالای خورشید بنشینی. همین که نامه ما را دیدی، برای دریافت جایزه به شام حرکت کن.» ابن زیاد با عده‏ای از استانداران به شام رفت، یزید از او استقبال کرد، او را در آغوش کشید، پیشانیش را بوسید و از کشتن امام حسین به جهاد تعبیر کرد. یزید به ابن زیاد و عمر سعد هر کدام یک میلیون درهم جایزه داد. همچنین مالیات عراق را نیز به ابن زیاد بخشید.

 

نتایج قیام عاشور

نهضت امام حسین علیه‏السلام آثار و تایج بزرگی در جامعه اسلامی بر جای گذاشت که از جمله، رسوا ساختن هیأت حاکمه وقت بود؛ چون بنی‏امیه به حکومت خود رنگ دینی می‏داد و در جهت تثبیت موقعیت خود در جامعه می‏کوشید. ولی قیام و شهادت امام حسین بزرگ‏ترین ضربه بر پیکر این حکومت ناپاک وارد آورد. از آثار دیگر نهضت امام حسین علیه‏السلام احیاء سنت شهادت بود. پس از درگذشت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در اثر انحراف حکومت اسلامی از مسیر خود، مسلمانان کم‏کم روحیه سلحشوری را از دست دادند و به رفاه خو گرفتند؛ ولی قیام امام حسین این وضع را دگرگون ساخت و سنت شهادت را در جامعه اسلامی زنده کرد. همچنین قیام حضرت، سرچشمه نهضت‏ها و قیام‏های دیگری چون نهضت توابین، قیام مختار و... شد.

 

بازگشت به مدینهمدینه کاروانی سوی تو با شیون آوردم
ره آوردم بــــود اشــکــی کــه، دامــن دامــن آوردم
مدیـنــه در بــه رویـــم وامـکـن چــون یــک جــهان ماتــم
نــیـاورد ارمــغــان بـا خـود کـسـی، تـنـهامـن آوردم
مــدیــنــه یــک گـلـسـتــان گــل اگــر در کــربــلا بـــردم
ولـی اکـنـون گــلـاب حــسـرت از آن گـلشـن آوردم
اسـیــرم کــرد اگـر دشمـن بـه جـان دوسـت خرسـنـدم
 بــه پـایـان خـدمـت خـود را بـه نـحـو احــسـن آوردم
مــدیــنـــه یـــوســـف آل عــلــی را بـــــردم اکــــنــــون

  اگــــــر او را نــــیــــاوردم از او پـــیــــراهـــن آوردم

مـدیــنــه گـر بـه سـویـت زنـده بـرگـشـتـم مـکن مَـنـعَمْ

 کـه من این نیمه جان را هم به صد جان کندن آوردم

مــدیــنــه ایــن اسـیــری‏ها نـشـد ســدّ رهــم بــنـگــر 
چهــا بـا خــطـبــه‏هـای خـود بـه روز دشـمـن آوردم

 

 

زهرا نجارزادگان

 





طبقه بندی: اربعین،  عاشورا
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 87 بهمن 28 توسط صادق | نظر

مهم ترین دلیل بزرگداشت اربعین

اربعین

مهم ترین دلیل بزرگداشت اربعین سیدالشهدا(علیه السلام) روایت مرسله ای از امام عسکری(علیه السلام)است که فرموده است: نشانه های مؤمن، پنج چیز است که یکی از آن ها زیارت اربعین است.3 افزون بر این، امام صادق(علیه السلام)زیارت اربعین را به صفوان بن مهران جمّال تعلیم داده است که در آن به بزرگداشت اربعین تصریح شده است.1

اما درباره منشأ اهمیت اربعین در منابع کهن شیعه، باید گفت که به این روز از دو جهت توجه شده است:

یکی از جهت بازگشت اسرا از شام به مدینه و دیگری به سبب زیارت قبر سیدالشهدا(علیه السلام) توسط جابر بن عبدالله انصاری، یکی از اصحاب برجسته رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام).

شیخ مفید، شیخ طوسی و علامة حلّی(قدس سره) در این باره می نویسند:

روز بیستم صفر روزی است که حرم امام حسین(علیه السلام) از شام به سوی مدینه بازگشتند. هم چنین در این روز، جابر بن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برای زیارت امام حسین(علیه السلام) از مدینه به کربلا آمد و او اولین کسی بود که قبر امام حسین(علیه السلام) را زیارت کرد.2

-------------------------

1. شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص 788- 789; همو، تهذیب الاحکام، ج6، ص 113- 114; سید ابن طاووس، همان، ج3، ص 101- 103; مجلسی، بحار الانوار، ج 98، ص 331 -332.

2. شیخ مفید، مسارّ الشیعة (چاپ شده در جلد 7 مؤلفات شیخ مفید)، ص 46; شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص 787; رضی الدین علی بن یوسف مطهر حلی، العدد القویه، ص 219.





طبقه بندی: دلیل،  بزرگداشت،  اربعین
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 87 بهمن 28 توسط صادق | نظر بدهید
ضیافت آب و شعر و روضه

خواستم بگویم آب، بیت اول محرم است؛
ولی...
ناگهان الف، قامتش شکست و گفت:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟

پاسخش نوشت، مرد خنده‌های بزمِ عاشقان بُرَیر و گفت:
شور نیست؛
شهدی از شهادت است؛
از جناح دشمنان جنایت است؛
از برای دوستان شفاعت است؛
البته برای بنده هم، حور العین جنت است!!!

و بعد از این مزاح مشتیانه‌ی بشر،
الفبای زندگی،
در حضور اسم و فعل و حرف و قید، خنده زد، پس از تمام سال‌ها خستگی...
مثل پهلوانِ کوچه‌ی بلا،
کربلا!
و کلاس درسمان،  واژه‌ای شنید، آشنا.

هان چه شد؟
دل شما شکست...!؟
من هنوز، روضه‌ای نخوانده‌ام که های‌های گریه می‌کنید و می‌روید!!

کجا؟
گفت: رخصتی بده بروم.
فرصتی به وسعت تمامی اسارتم.
آقا ! اجازه هست حُر شوم؟
اجازه هست؟
و کاش این اجازه را حُر نه، حَرمله می‌گرفت...
ناگهان کلاس اخم شد.

آهان.
خیر و شر را به نوبت جلو نرفته‌ام؟
ببخشید، هنوز کلاس اولم.
ولی، باور کنید حرف حرمله سین سه شعبه است.
درست مثل سین سینه‌ی پدر، سر عمو، سیبک گلوی پسر.
و این بار کلاسِ درس، سیاه شد از این همه عزا.
و هم کلاسی‌ام جویبار اشکِ کربلا.

گفتم:
نه، ببین!
گریه را شروع نکن، هنوز به کاف و گاف ماجرا مانده است.
ما هنوز حرف صبر را نخوانده‌ایم.
عین عباس هم به جای خود.
قاف قصه را چگونه ول کنیم؟

پس، با اجازه‌ی معلمم! دوباره دوره می‌کنم:
الف، آب.
ب ، بریر.
ت، تفنگ.
نه به سال شصت و یک ، بل به وقت جنگ!
همین صبح روز قبل...
کجا؟
غزه، جبل العامل، نینوا.
هویزه، شلمچه، دشت لاله‌ها.
خوب بس است، حاشیه نمی‌روم!!!
و ادامه می‌دهم...

جیم، جَون رو سفید.
ح، حبیب.
خ، خیام سوخته.
دال، دست تشنه‌ی فرات.
ذال، ظلم ظالمان!!!

معلم گفت:
نه، نخوان...!
اشتباه داشتی.
یک غلط گرفته شد.
19...
دقتت کم است، حواست کجاست؟
بخوان.
ر، روز اشک و گریه و جنون.
ز، زهیر، غرق خاک و خون.
سین، سلام تا قیامت قیام.
شین، شمر بر سر عمارت خیام.
صاد ، صبر بانوی حرم، زنیب، آن دلاور خاندان کَرَم.
ضاد، ظلم در غروب روزِ غم.

و باز تذکر معلمم:
صبر کن، نخوان، نخوان.
تو باز هم غلط خوانده‌ای!
ببینم؛
مگر به غیر ظاء ظلم را ندیده‌ای، که هرچه ذال و ضاد و ظاء هست را یکی می‌کنی؟
و گفتم:
آقا اجازه!
چرا دیده‌ام.
ولی؛
طا، طلسمِ.
ظا، ظلمِ.
عین، عصرِ کربلا؛
و غین، غارتِ خیام؛
و فا،  فتنه زمان.
امانِ قاف این قبیله را بریده است...

اِ.
آقا اجازه هست!
چرا شما، گریه می‌کنید؟
و بغض معلم، امان نداد بگوید برای بچه‌ها.

کاف کربِ والبلا، حکایتی‌ست که لام تا کام آن برای هر کسی شنیدنی‌ست...
ولی اندکی بعد؛
بلند و بی‌دریغ گفت:
تو بشین، درس را ادامه می‌دهیم.

بچه‌ها، به یاد می‌آورید، داستان درس میم منتظر تا کجا ادامه داشت؟
مبحث من الغریب تا، الی الحبیب روزگار؟

یکی گفت:
تا سر نزاع نونِِ جان و نان و مال و دشمن و وطن!
دیگری ادامه داد:
واوِ وای؛ وای مردم به خواب رفته را، حسرت گذشته را و آه پای تخته را هم اشاره کرده‌اید.
سومی دست بالا گرفت و گفت:
و آخر کلاس که شد، فرد منتظر از خودش سوال کرد:
چرا وَ چرا ظلمی و مُحَرمی و غفلتی؟
و چرا خالی است، حرف حجتی؟
و در غربت است، هـ مثل هادی هدایتِ امتی؟
معلم تشکر نمود و گفت:
بعد ازاین، منتظر ادامه داد راه را با ندای:
یاءِ ، یا حسین، یا فارس الحجاز!
مکث کرد و ادامه داد:
...خوب بچه‌ها؛
تمام شد درس شما.
به آخر، زمان الفبا، رسیده‌ایم.

اما...
گچ پژِ اصیل آب و خاکمان رنگ کربلا نگشته است!!!
راه حل چیست؟
و سکوت پر تلاطم کلاس، در پی جواب، اشاره کرد به من، که می‌خواستم بگویم:
آب،  بیت اول محرم است.
و گفت: غذای روضه با تو است که شور را شروع نموده‌ای.
حال؛ شیرین، تمام کن!
و گفتم:
گ ،گِلِ محبت وجودتان.
چ ،چای و قند روضه تان.
پ، پلو وَ قیمه‌ی ظهرتان.
ژ، ژرفنای نگاهتان.

و تمام کرد این ضیافت قشنگِ آب و شعر و روضه را!

 

 

 

منبع: سایت بچه های قلم





طبقه بندی: ضیافت،  آب،  شعر،  روضه
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 87 دی 24 توسط صادق | نظر بدهید

مشهورترین مقتل تاریخ

لهوف

اللهوف (ملهوف) علی قتل الطفوف

رضی الدین، علی بن موسی بن جعفر ملقب به «ابن طاووس» از بزرگان علمای امامیه و جامع علوم مختلف است. این عالم زاهد و پارسا صاحب کراماتی بوده که علامه حلی به برخی از آن ها اشاره کرده است. وی را مستجاب الدعوه و واقف بر اسم اعظم دانسته اند و از برخی تألیفاتش بر می آید که که به ملاقات حضرت ولی عصر(عج) نائل شده و برخی نکات را از محضر حضرت استفاده کرده و از جمله اسم اعظم را از زبان مبارک امام زمان(عج) آموخته است. وی دارای نفس عجیب و بسیار تأثیر گذاری بوده است.

از کثرت ورع و تقوی اورا «قدوة العارفین و مصباح المجتهدین» لقب داده اند. از دادن فتوی در احکام شرعی به شدت امتناع داشته و جز کتاب «غیاث الوری» که حاشیه ای بر یک کتاب فقهی است کتاب دیگری تألیف نکرده است.

تولد او در سال 589 یا 583 در حله و وفاتش روز دوشنبه، پنجم ذیقعده سال 664 هجری در بغداد بوده است البته جسم مطهر او را در نجف در جوار بارگاه ملکوتی سید الاوصیاء علی بن ابیطالب علیه السلام به خاک سپرده اند.

سید در زمان مستنصر، خلیفه ی عباسی می زیسته و با این که خلیفه تلاش کرد او را وارد مسائل سیاسی کند و منسب "نقابت طالبیین" را به او واگذار کند ولی موفق نشد. در زمان سقوط بغداد توسط هلاکوخان، نقابت طالبین را بر او تحمیل کردند. گرچه سید در ابتدا نپذیرفت اما خواجه نصیرالدین طوسی او را آگاه کرد که در صورت عدم قبول، او را خواهند کشت.

شیخ جعفر شوشتری(ره) مقتل ایشان را مشهورترین مقتل می دانسته است.

گذشته از علم و دانش بسیار دقیق، عمیق ومراقب بود به همین جهت میرزا جواد ملکی تبریزی که خود از عرفای بزرگ است لقب «سیدالمراقبین» را به ایشان داده است.

با این که عمر طولانی نداشت 50 تا 60 جلد کتاب را به او نسبت داده اند. بیشتر این کتب در زمینه ی دعا و زیارات است از جمله؛ اسرارالصلوة، الاقبال الصالح الاعمال، مصباح الزائر، جناح المسافر، الطرائف فی مذهب الطوائف، کشف المحجه لثمرة المهجه، یکی از آثار او کتاب مشهور «اللهوف یا الملهوف علی قتل الطفوف» است که بارها در هند و ایران به چاپ رسیده است.

 

معرفی کتاب لهوف

لهوف  از واژه ی "لهف" به معنی سوگ و ناله و "طف" به معنی اندک و کم گرفته شده. کربلا دست کم شانزده نام داشته که برخی عبارتند از: مشهد الحسین علیه السلام، غاضریه، نواویس، طف و...

شیخ جعفر شوشتری(ره) مقتل ایشان را مشهورترین مقتل می دانسته است. سید، شاعر، ادیب و نقاد هم بوده است لذا ردپای ذوق ادبی او در لهوف قابل مشاهده است. بیان کتاب لهوف بسیار نرم بوده به گونه ای که می توان آن را به صورت مرثیه خواند. این کتاب با یک شیوه ی داستانی نوشته شده است. سید، چاشنی های شعری خود را درجای جای کتاب آورده به گونه ای که کمتر صفحه ای از کتاب است که یک شعر در آن نباشد. اصل کتاب لهوف عربی است و چندین بار به فارسی ترجمه شده است. از جمله این ترجمه ها می توان به کتب زیر اشاره کرد:

1. ترجمه ی میرزاقلی خان به نام «لجة الامم و حجة الامم»

2. ترجمه شیخ احمدبن سلامه ی نجفی

3. ترجمه ی سیداحمد فهری زنجانی به نام "آه سوزان بر مزار شهیدان"

4. ترجمه ی سید محمد صحفی.

5. ترجمه ی علی بن شیخ العراقین که ترجمه ی منظومی از این کتاب است.

6. ترجمه ی محمد ابراهیم معروف به «بدایع نگار» به نام «فیض الدموع» که در سال 1370 شمسی به چاپ رسیده است اما احتمال می رود که تشابه متنی میان این دو کتاب باعث شده که تصور شود ترجمه ی "لهوف سیدبن طاووس" است.

7. ترجمه ی محمد طاهر دزفولی به نام "سوگ نامه ی کربلا" که ترجمه ی نسبتاً آزادی است و در برخی موارد در ترجمه کم و یا زیاد شده است.

8. ترجمه ی عقیقی بخشایشی.

9. ترجمه ی محمد محمدی اشتهاردی به نام "غمنامه ی کربلا".

10. ترجمه ی شیخ عباس قمی در سال 1322 ه.ش.

11. آخرین ترجمه ی کتاب از اقای علیرضا رجالی تهرانی است.

قدیمی ترین ترجمه ی لهوف، از میرزا قلی تبریزی و به نام "لجة الامم و حجة الامم" می باشد.

کتاب لهوف در چند فصل یا به تعبیر خود سید به چند «مسلک» تنظیم شده است که برخی مترجمان همه ی مسالک و برخی یک یا چند مسلک را ترجمه نموده اند.

مسلک اول با ولادت امام حسین علیه السلام آغاز می شود. البته این رسم در بسیاری از کتب که در مورد حضرت نوشته شده جاریست. بعد از تولد امام حسین علیه السلام بخش عمده ای از زندگانی حضرت را در زمان پدر و برادر رها کرده به سخنرانی اباعبدالله علیه السلام در مکه می پردازد. لذا با همه ی ارزش این کتاب جهت دریافت گزارش لحظه به لحظه ی حرکت اباعبدالله علیه السلام از خواندن کتب دیگر بی نیاز نیستیم.

بعد از سخنرانی آن حضرت در مکه به شهادت قیس بن مصهر پرداخته است. قیس فرستاده ی اباعبدالله علیه السلام به کوفه است که در آنجا دستگیر شد و پس از بلعیدن نامه، عبیدالله بن زیاد به او گفت تو را مخیر می کنم که از پشت بام به زمین پرتاب شده، یا گردنت را بزنم یا این که حضرت را سب کنی و نامه را افشا نمایی. قیس به منبر رفت و پس از توصیف حضرت از او دفاع نمود.

بعد از شهادت قیس دیدار اباعبدالله علیه السلام با حربن یزید ریاحی مطرح می شود که در این میان حدود 10 منزل و حوادث آن ها از قلم افتاده است. بنابراین با وجود مستند بودن، فاقد بخش های مهم است.

بعد از دیدار حرب با اباعبدالله علیه السلام به سخنرانی زهیربن قین و حر در محضر اباعبدالله علیه السلام پرداخته که در این فاصله هم بخش هایی مفقود از تاریخ کربلا گردیده است.

مسلک دوم از سخنرانی اباعبدالله علیه السلام در کربلا آغاز شده، سپس به برخورد محکم

ابا الفضل العباس علیه السلام و برادران حضرت با شمربن ذی الجوشن و بعد از آن به شب عاشورا، شوخی و بذله گویی اصحاب، سخنرانی اماما علیه السلام و توبه ی حر اشاره نموده است.

بعد از آن به نماز ظهر اباعبدالله علیه السلام پرداخته، سپس به شهادت علی اکبر علیه السلام، حضرت علی اصغر علیه السلام، اباالفضل العباس علیه السلام و عبدالله بن الحسن علیه السلام پرداخته که در این بین به شهادت سایر اصحاب و بنی هاشم اشاره ای نگردیده است.

بعد از شهادت قیس دیدار اباعبدالله علیه السلام با حربن یزید ریاحی مطرح می شود که در این میان حدود 10 منزل و حوادث آن ها از قلم افتاده است. بنابراین با وجود مستند بودن، فاقد بخش های مهم است.

مسلک سوم با خاک سپاری شهدا در شب سوم شروع شده و در این جا نیز خلا و فاصله ها زیاد است و وقایع مهم نظیر شهادت اباعبدالله علیه السلام، غارت خیمه ها، برخورد با کودکان و اسرا، منزل کوفه و... بیان نگردیده اند.

بعد از آن به کوفه، شام و خطبه ی حضرت زینب علیها السلام، امام سجاد علیه السلام وام کلثوم و شهادت عبدالله بن عفیف ازدی پرداخته شده است.

ابن عفف از اصحاب حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است که در جنگ جمل یک چشم و در صفین چشم دیگر خود را از دست داد. در اثر سر و صدایی که در خارج کاخ یزید به راه انداخت، تعقیق و در منزل خود به شهادت رسید.

به اعتقاد سید اربعین در همان سال اول اتفاق افتاده است. حال آن که برخی در این مطلب تشکیک کرده اند.

سپس به بازگشت کاروان اسرا به مدینه و دستگیری و سرنوشت قاتلان اباعبدالله علیه السلام می پردازد.

به جهت مقتل خوانی، مناسب ترین مقتل است و هیچ کتابی از این جهت بر آن ارجح نیست. لذا به ذاکران توصیه می شود از این کتاب جهت خواندن مراثی استفاده نمایند. لهوف کتابی شیرین، تأثیرگذار، روان و رویکرد آن اشک انگیزی و تأثر انگیزی است، در پی طرح درس ها، عبرت ها و مسائل عرفانی نیست. گرچه گاه برخی درس ها و ظرائف کربلا غیرمستقیم در آن مطرح می شود.

 

(سوگنامه آل محمد(ترجمه کتاب لهوف) را از اینجا دریافت کنید)

 

برگرفته از:

عاشورا نگاران، محمد رضا سنگری





طبقه بندی: مشهورترین،  مقتل،  تاریخ
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 87 دی 16 توسط صادق | نظر بدهید
دلداده بیقرار ابا عبدالله (ع) به نیکی می داند که حسین (ع) چه عاشقانه حج ابراهیمی را از سرزمین عرفات وداع گفت و با کاروانی به سرزمین عشق و دلدادگی یعنی کربلا رفت که عاشورای امام و یارانش قرن هاست آدمیان را مبهوت خود کرده است.
آری حسین سلاله پاک زهرای اطهر (س) در سال ?? هجری قمری در سرزمین کربلا قیامتی به پا کرد که قرن هاست نسل به نسل با روح و روان آدمیان کاری کرده که حتی مسیحیان را نیز در روز عاشورا محزون و دلنگران می کند.
روایت است امام رضا (ع) فرمودند: اگر گریه کنی بر حسین (ع) تا آنجایی که آب چشمان تو جاری شود ، حق تعالی جمیع گناهان صغیره و کبیره تو را خواهد بخشید.
همچنین شیخ طوس روایت کرد نَفَس کسی که به جهت مظلومیت ما مغموم است تسبیح است و اندوه او عبادت و پوشیدن اسرار ما از بیگانگان در راه خدا جهاد است.
امام رضا فرمودند: بر حسین (ع) باید گریه کنند گریه کنندگان ? همانا گریه بر آن حضرت تمامی
گناهان را فرو می ریزد.
? خطبه امام حسین (ع) روز عاشورا
(ولی من آن خدایی است که کتاب فرود آورده و هم او، ولی شایستگان است ) راوی گوید با گریه خواهرش خطبه قطع شد و امام، حضرت عباس و پسرش علی اکبر را نزد ایشان فرستاد و ایشان را خاموش کردند و سپس بقیه خطبه را با درود بر پیغمبر و پیامبران ادامه داد (اما بعد، بنگرید من از چه خاندانم و به خود آئید و خویش را سرزنش کنید و بنگرید، برای شما آیا کشتن من رواست؟ و حرمت من برای شما، زیر پا شدنی است؟ آیا من پسر پیغمبر شما نیستم پسر وصی و عموزاده شما نیستم.
آیا حمزه سیدالشهدا (ع) عموی پدرم نیست؟ آیا جعفر بن ابیطالب برادر پدرم که در بهشت با دو بال پرواز می کند، عمویم نیست؟ به شما نرسیده که رسول خدا (ص) درباره من و برادرم فرمود سید جوانان اهل بهشتند؟ اگر گفتار مرا درست می دانید بسیار خوب، باور کنید. از وقتی دانستم خدا دروغگو را دشمن دارد، دروغ نگفتم و اگر باور ندارید کسانی از اصحاب پیغمبر هنوز زنده اند بروید از آنها بپرسید تا به شما خبر دهند از جابربن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری و سهل بن سعد انصاری و زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید این پرسیدن از ریختن خونم جلوگیر شما نیست» شمر گفت من خدا را زبانی پرستم و ندانم چه می گویی حبیب بن مظاهر به شمر گفت تو خدا را به هفتاد زبان می پرستی خدا دلت را سیاه کرده ، حسین(ع) فرمود «اگر شما در این تردید دارید که من زاده دختر پیغمبرم، وای بر شما آیا از شما خونی ریختم؟ مالی از شما خورده ام، زخمی به شما زدم که حالا قصاص آن را می خواهید؟ همگی دشمنان خاموش شدند سپس امام فریاد زد ای شبث بن ربعی، ای حجار بن ابجر ، ای قیس بن اشعث، ای یزید بن حارث آیا به من ننوشتید که میوه ها رسیده و باغها سبز شده و به سوی لشگری که برای تو آماده شده، بیا؟ گفتند ما ننوشتیم . امام فرمود به خداوند نوشتید اکنون که مرا نمی خواهید بگذارید به مأمن خود در هر جای زمین که باشد، برگردم قیس بن اشعث (لعنه ا… علیه) گفت ای حسین نمی دانم چه می گویی؟ تو باید تسلیم پسر عم خود شوی او به دلخواه تو رفتار می کند امام فرمودند نه به خدا، به شما دست خواری ندهم و از شما مانند بنده نگریزم. سپس امام فریاد کشیدند من به پروردگار خود پناه می برم از هر متکبری که ایمان به روز حساب ندارد. سپس شتر را خوابانید و زانوی شتر را یکی از یاران به نام عقبه بن سمعان بست.
سپاه عمر سعد هنگامی که خواستند به سپاه امام یورش برند زهیر بن قین سوار اسب خود شد و سلاح پوشیده جلو آمد و گفت (بر مسلمانان لازم است برادر مسلمان خود را اندرز دهد ما تا کنون برادر و همدین بوده تا اینکه شمشیر میان ما جدائی انداخته اینک ما امتی باشیم و شما امتی دیگر، خداوند ما و شما را به ذریه پیغمبر خود آزمایش کرده تا ببیند ما و شما چه می کنیم شما را به یاری او می خوانم و از سرکشی زاده عبیدالله بن زیاد حذرتان می کنم زیرا جز بدی از آنها ندیده و نبیند چشمان شما را میل کشند و دست و پای شما را بر سر چوبه دار کنند و گوش و بینی شما را ببرند و نیکان و دانشمندان شما را چون حجربن عدل و هانی بن عروه و امثال آنها را بکشند) ولی در پاسخ او را دشنام دادند و ابن زیاد را ستودند و گفتند به خدا نرویم تا آقایت و همراهانش را بکشیم یا او را مسالمت آمیز نزد امیر بن زیاد ببریم زهیر دوباره فرمود (ای بندگان خدا، پسر فاطمه به درستی و نصرت شایسته تر از ابن سعد و ابن زیاد است اگر او را یاری نکنید به خدا پناهتان باد. او را نکشید او را با عموزاده اش یزید گذارید به جانم که یزید با نکشتن حسین هم ، از اطاعت شما راضی است)
شمر بن ذی الجوشن تیری به او انداخت و گفت خاموش باش، ما را از پر گوئی خسته کردی . زهیر به او گفت ای بدوزاده ، من با تو سخن نگویم، همانا تو جانوری، به خدا گمان ندارم دو آیه قرآن، درست بخوانی، م?ده ات باد به رسوائی و عذاب دردناک در قیامت. شمر گفت خداوند تا یک ساعت دیگر خودت و آقایت را خواهد کشت، زهیر گفت مرا از مرگ می ترسانی؟
بخدا مرگ با حسین (ع) نزد من بهتر است از آنکه با شما جاویدان بمانم و سپس زهیر رو به مردم کرد و گفت ای بندگان خدا، این پست جفاجو و همگامانش شما را از دینتان خارج ساختند . بخدا شفاعت محمد (ص) به مردمی نرسد که خون خاندان او بریزند و خون کسانیکه آنها را یاری می کنند بریزند و بکشند) مردی از اصحاب او را صدا کرد که امام می فرماید برگرد . به جان خودم اگر مومن آل فرعون قوم خود را نصیحت کرد تو هم اینها را نصیحت کردی . سپس امام به یزید بن خضیر فرمود با آنها سخن بگو یزید پیش رفت و گفت (ای مردم از خدا بپرهیزید، سپرده محمد (ص) میان شماست اینان ذریه و خاندان و دختران حرم اویند آنچه در دل دارید بگوئید می خواهید با آنها چه کنید؟ گفتند می خواهیم آنها را در اختیار ابن زیاد قرار دهیم یزید گفت چرا از آنها نمی خواهید که به جای خود برگردند؟ ای اهل کوفه نامه ها و پیمانهایی که به آنها دادید و خداوند را بر آنها گواه گرفتید از یاد بردید وای بر شما خاندان پیامبر خود را دعوت کردید چون نزد شما آمدند آنها را به دست ابن زیاد می دهید و آب فرات را به روی آنها می بندید؟! بسیار بد کردید، خداوند روز قیامت شما را سیراب نکند بسیار بد مردمی هستید سپس فرمود: (خدایا آنها را به جان هم انداز تا نزد تو آیند و تو بر آنها خشمگین باش) لشگر عمر سعد او را تیرباران کردند و او برگشت خود امام آمد و برابر لشگر ایستاد و به عمر سعد نگریست و فرمود «سپاس خدایی را سزاست که دنیا را آفریده و آن را خانه فنا و زوال مقیر گردانید که اهل خودش را دستخوش دگرگونی سازد، فریفته کسی است که او را بفریبد این دنیا شما را نفریبد که هر کس بدان تکیه زند نومید سازد من می بینم شما برای کاری گرد آمدید که خدا را بر خود خشمناک کردید و از رحمت خود دور ساختید پروردگار ما بسیار خوب است و شما بسیار بد. به طاعت خدا اقرار دارید و به رسولش محمد (ص) ایمان دارید ولی بر ذریه اش یورش بردید که آنها را بکشید شیطان بر شما چیره شده و خدای بزرگ را از یاد شما برده ، مرگ بر شما و ملک شما ، انا لله و انا الیه راجعون»
عمر بن سعد گفت وای بر شما، او را پاسخ دهید این زاده علی است اگر همه روز سخنرا نی کند رشته سخن از دست ندهد. همه سپاه هلهله کردند تا صدای امام را نشنوند چون کم مانده بود که سپاه عمر سعد بین خودشان درگیری پیش بیاید امام آنها را به خاموشی دعوت کرد ولی خاموش نشدند تا اینکه به آنها فرمود «وای بر شما، شما را چه می شود که خاموش باشید، من شما را به راه راست می خوانم، هر کس از من بشنود رشد یافته و هر کس نافرمانی کند به هلاکت رسیده شما همه مرا نافرمانی کردید ، شکمتان از حرام پر شده است و بر دلتان مهر نهاده است» اصحاب عمر سعد همدیگر را سرزنش کردند و گفتند خاموش باشید سپس امام فرمود و عمر سعد را خطاب قرار داد ای عمر سعد، مرا برای آن می کشی که ابن زیاد تو را والی ری و گرگان کند، بخدا برای تو گوارا نشود، عهدی است حتمی، هر چه خواهی بکن که پس از من خوشی نبینی ، نه در دنیا و نه در آخرت، گویا می بینم که که سرت را در کوفه بر نیزه ای زده اند و کودکان بر آن سنگ پرتاب می کنند و نشانه خود نمایند» عمر بن سعد از سخن حضرت خشم کرد و از او رو گردانید و به لشگر خود گفت انتظار چه دارید؟ حمله بر او حمله برید، امام در میان این جنجال مانند یک فرمانده نیرومند هم تبلیغ و ارشاد می کند وظیفه رهبری و امامت را انجام می دهد و هم معجزه و کرامت اظهار می کند. امام برای آخرین بار سخنان آتش بار خود را ایراد کرد و حقیقت حال آنها را روشن ساخت و آنچه از نفرین می بایست باشند به آنها گفت و این آخرین سخنرانی امام است.
«امام سوار شتر شدند و آنها را به خاموشی وا داشتند و خدا را سپاس گفتند و بر فرشتگان و انبیاء و رسل صلوات فرستاد سپس فرمود ای گروه، تار و مار ، غمگسار شوید که از سرگردانی، مرا به فریادرسی خواندید و ما یورش کنان به دادخواهی شما آمدیم و اکنون شمشیری که ما به دست شما دادیم به روی ما کشیدید و آتشی که به جان دشمن خود و شما افروختیم بر ما افکندید دست دشمن خودتان شدید تا بر تیر دوست خود بزنید صد وای بر شما، با آنکه هنوز شمشیر در غلاف است چون ملخ دریایی سوی جنگ پرس کردید و چون پروانه بر آن پیاپی بال زدید ، کوبیده و پایمال باشید ای کنیز پرستان و از حزب راندگان و قرآن دور اندازان و سخنهای حق وارونه سازان و قانون شکنان، آیا اینها را یاری کنید و ما را وا می گذارید. آری این شیوه پیمان شکنی دیرین شما است که پدران شما بر آن ریشه کردند وشاخه ها بر آن فراز آمد و شما میوه پلید آن هستید که برای یابنده خود گلوگیر است و برای بزور رباینده گوارا، بدا بر شما که مرا بر شمشیر خوردن و خواری کشیدن وا می دارید . دور باد از ما خواری سپس دعا کرد بار خدایا باران آسمان ار از آنها گرفته و به محیطهای قحطیهای گرفتارشان کن و غلام ثقیف را بر آنها بگمار تا جام تلخی به کام ریزد زیرا که ما را تکذیب کردند و واگذاردند تو پروردگار ما هستی بر تو توکل داریم و به سوی تو باز می گردیم؟ سپس از شتر پایین آمد و اسب رسول الله را خواست (مرتجز) و بر آن سوار شد و اصحاب خود را آماده نمود. عمر بن سعد پیش راند و تیری به لشگر حسین انداخت و گفت نزد امیر گواه باشید که من تیراندازی را آغاز کردم و پیرو دستور امیر عمر سعد، تیرهای لشکر کوفه، چون پرندگان باریدن گرفت پس از تیرباران، اصحاب امام کم شدند و ?? نفر از یاران امام به شهادت رسیدند امام به یارانش فرمود (خدایتان رحمت کند برخیزید برای مرگی که چاره ندارد این تیرها، پیک لشگرند که سوی شما می آیند) در نتیجه بعد از شهادت یاران که توسط تیرباران به شهادت ، رسیدند به امام پیوست.
وقتی لشگر کوفه نزدیک شد امام روی شتر سوار شد و فریاد کشید تا لشکر عمر سعد شنیدند . فرمود ای مردم به من گوش دارید و شتاب بکنید تا حق نصیحتی که بر من دارید ادا کنم و چقدر امام به دشمنانش هم دلسوز بودند و حتی خواستند آخرین لحظه هم حتی یک نفر هم که شده از عذاب ابدی دوزخ نجات پیدا کند ولی ببینید جهالت را؟ علت آمدن خود را نزد شما بگویم اگر پذیرفتید و به من حق دادید خوشبخت خواهید شد و اگر نپذیرفتید دیگر به من مهلت ندهید .




طبقه بندی: حسین(ع)،  زیباترین،  معنی،  عشق،  دلدادگی
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 87 دی 16 توسط صادق | نظر بدهید

نمادها تجسم کوتاه و صریح تمثالهای خاطره انگیزند که بر روح آدمی پیوسته می مانند و بدین سان می توان آنها را نمود جنبش و حرکت دانست. دریافت ذهنی مخاطبان از نمادها، به تعلق آنها به این عناصر باز می گردد. بنابراین عناصر وارداتی را که از دایره نظام فرهنگی و اعتقادی جوامع خارج هستند، نمی توان نمادهایی پایدار دانست. نمادهای «عاشورا» که برخی همچون دکتر سنگری ترجیح می دهند آن را «آیه شگفت خدا» بنامند، دریافتی از صحنه های توامان شور و شعور و تعابیرعبرت آموز عبد و معبود است.
پنجره ژرفی که مفاهیم عاشورایی بر روی شیفتگان آن گشوده است، راه را برای خلق و یا استفاده مجدد از نمادهای پیشین هموار ساخته است. اما در عین حال، بهره جستن از آنها ملاحظاتی را می طلبد که گستره و شمول مخاطب آن بخش اعظم جامعه امروز را در بر می گیرد. گفتگو با دکتر محمد رضا سنگری، به بررسی همین ملاحظات اشاره دارد:
? آقای دکتر، برای ترسیم آنچه در سال ?? هجری رخ داده است، ترجیح می دهید از کدام یک از واژه های «قیام»، «نهضت» و یا «انقلاب» استفاده کنیم که مبین عظمت آن باشد ؟
? برای نامگذاری آنچه در کربلا گذشته است، بسیاری تاکنون از واژه هایی بس متداول و تا حدی نیز مستعمل بهره گرفته و درخصوص آن بحث کرده اند. کربلا را از یک سو به واسطه آنکه تجلی بارز حرکت و خیزش است می توان «قیام» نامید؛ در عین حال ممکن است واژه «قیام» با وجود آنکه تداعی کننده و یادآورحرکتهای سیاسی روزگار ماست، عظمت، گستره و تأثیری را که این حرکت در طول تاریخ بر جای گذاشته است، به درستی تبیین نکند. از سویی دیگر، اگر بگوییم کربلا یک حادثه است، تنها از نوعی رویداد سخن به میان آورده ایم؛ یعنی آنچه به وقوع پیوسته است. کاربرد این تعبیر نیز ممکن است این مسأله را در ذهن تداعی کند که رویداد برش تاریخی دارد؛ یعنی زمانی آغاز شده و در مقطعی به اتمام رسیده است. ویژگی حدوث و حادثه، رخدادی است که کرانه آغاز و پایان دارد؛ در حالی که کربلا واقعیتی بی انتهاست. پیامبر اکرم(ص) می فرمود:از شهادت حسین آتشی در جانها افروخته می شود که هرگز خاموشی نمی پذیرد. بنابراین، عنوان حادثه نیز نمی تواند برای تبیین آنچه در کربلا رخ داده است، بیان کاملی باشد. اگر کربلا را نهضت به معنای حرکت، شور و بیداری بنامیم، به تعریف جامعی دست نیافته ایم. از دیگر سوی، برخی نیز حرکت کربلا را انقلاب به معنای حرکتی سیاسی می دانند، که کاربرد این واژه نیز نمی تواند تمامی ویژگیهای این حرکت را تشریح سازد. به گمان من، بهترین نام برای حرکت اباعبدا... همان است که امام(ع) خود به آن اشاره کرده است. چنانچه انگیزه حرکت خویش را اصلاح امت پیامبر(ص) و بازگشت به اسلامی که از آن فاصله گرفته شده است، بیان می فرماید. می گویند سرمبارک امام بر نیزه، این آیه از سوره کهف را قرائت می کرد که: آیا فکر می کنید قصه اصحاب کهف و رقیم..... آیت شگرفی است؟ به یکباره یکی از میان جمعیت گفت: آنچه بر شما گذشته است، از اصحاب کهف و رقیم شگفت انگیزتر است. شاید این تعبیر قرآنی، رساترین عبارت برای بیان حرکت عظیم کربلا باشد که کربلا آیه شگفت خدا است. آیه هر آن چیزی است که می خواهد چیز دیگری را به ما نشان دهد. در حقیقت، آیه، آینه است. همان گونه که وقتی به آینه می نگریم نمی خواهیم خود آینه را ببینیم و مقصودمان دیدن شیء دیگری در آینه است. کربلا آیه شگفت خداست که در آن خدا و تمام حقیقت دین نشان داده شده است. بنابراین، بهتر است کربلا را آیه شگفت خدا بنامیم.
? در هر حرکتی از نمادها که صحبت به میان می آید، زاویه ای از جهت گیری های ایدئولوژی آن نیز مشخص می شود. نمادهای عاشورا چگونه ایدئولوژی فرهنگی آن را ترسیم می کند؟
? در کربلا، تمام پدیده هایی که همراه امام و یاران ایشان بوده است، به گونه ای نماد به شمار می روند؛ هر چند در تاریخ تنها برخی از آنها به عنوان نماد معرفی شده و متأسفانه برخی حتی در عصری که ما در آن زندگی می کنیم، مطرح نشده اند.
برای نمونه، آنچه امروز با عنوان تکیه برگزار می شود، نمادی از خیمه های امام است، به گونه ای که فردی که درتکایا حاضر می شود، خود را به گونه ای در خیمه حسین و در زیر چتر توجه ابا عبدا.. . می یابد. نماد دیگری که ازکربلا برجای مانده علم است که گاه آن را همراه با پنجه ای که تداعی کننده دست غیرت ابا الفضل العباس(ع) در فداکاری او در نینواست، نشان می دهند. این علم علاوه براین، نماد دست آب آور و فتوت خیز و جوانمردانه عباس است. صریحترین پیام این نماد برای ما آن است تا بیاموزیم چگونه خود را فراموش کنیم تا عظمت اباالفضلی را به دست آوریم. آنها که تنها خود را می بینند هرگزعاشورایی نیستند، بلکه آنها که از خود می گذرند و دیگران را می بینند، به سیرت عاشورایی دست خواهند یافت.
جام؛ یکی دیگر از نمادهای عاشوراست که درهیاتهای مذهبی همراه مشک مورد استفاده قرار می گیرد. کلاه خود، شمشیر و زره نیزتمامی نمادهایی است که ازعاشورا به یادگارمانده است.
سیب، نماد دیگرکربلا است. امام سجاد(ع) می فرمایند در آخرین لحظات پدرم سیبی در دست داشت که وقتی عطش بر او غلبه می کرد، آن را می بویید. صبح روز یازدهم محرم هنگام اذان صبح به سوی گودال شتافتم تا شاید باقی مانده آن سیب را بیابم. آن را نیافتم، اما بوی سیب سرخ در فضای کربلا باقی مانده بود. بنابراین، سیب نمادی ازکربلا و مظهر نجابت،عشق و پاکی و شیرین کامی است. آب نیز یادآورعطشناکی ابا عبدا... و یاران اوست. امام و یاران وفادار ایشان عطش آب نداشتند،عطش دوست داشتند همه این نمادها بدین جهت است تا کربلا همچنان در خاطره ها بماند.
? با وجود تلاش بسیار برای درک برخی از این نمادها، ممکن است نسل جوان امروز را برای شناخت مرز بین مجاز و واقعیت دچار مشکل کند. چرا این حدود شکل می گیرند و برای شفاف سازی آن چه می توان کرد؟
? ببینید؛ از حرکت سرنوشت ساز کربلا تا امروز ???? سال می گذرد. هر حادثه ای با گذشت زمان وقوع، ممکن است در رهگذر خویش به جوامع مختلف رنگ و بوی آن جامعه را به خود بگیرد. در این میان، ممکن است هر جامعه ای باورها و حتی برخی از نمادهای خود را با واقعیات ترکیب کند و بنابر این اصل حادثه در گذر زمان به گونه ای دیگر معرفی شود. مرحوم شریعتی می گوید: وقتی اروپاییان چهره مسیح را نقاشی می کنند چشمهای او را آبی و موهایش را به رنگ طلایی ترسیم می کنند؛ یعنی از مسیح چهره ای اروپایی ارائه می کنند. شاید اگرهمان زمان چینی ها نیز بخواهند مسیح را ترسیم کنند، چشمان او را هم مثل چشمان خود ترسیم می کنند. بنابر این هر جامعه ذهنیت خود را به موضوع اضافه می کند.
یکی از نمادهایی که در فرآیند تاریخی رخداد کربلا به جامعه امروزرسیده، «علامت» و به تعبیر اشتباه برخی علم است. دراین وسیله که از اروپا وارد کشورما گردیده و قدری نیز در آن دستکاری شده است، می توان نمادهایی بیگانه را به وضوح مشاهده نمود. اگر می توانستیم به این وسیله رنگ و بویی کاملا عاشورایی بدهیم، در تبیین رسالت پیام رسانی خود موفق تر می بودیم.
شیعه می داند که اگرچه نمی تواند بار دیگر کربلا را خلق کند، اما قادراست نمادهای کربلا را به خوبی حفظ کند. او می داند که همایش عظیم و حرکت دسته های سینه زنی، یادآور یک گروه و لشکر نظامی در حال حرکت است. در مقطعی از تاریخ، گروه هایی با تشکیل حلقه های نمادین، شمشیر و سپر در دست گرفته و شیپور زنان به مبارزه می پرداختند، گویی می خواهند روحیه تهییج و حماسه حسینی را همچنان حفظ کنند. بنابراین، واضح است آنچه را با این آیت شگفت عاشورا تناسب ندارد، باید از میان برداشت.
کربلا برای نالیدن نیست؛ برای بالیدن است. برای شنیدن نیست برای شدن است. باید ازکربلا زندگی را آموخت. اگر بتوانیم غبار از چهره نمادهای اصیل خود برداریم، کار بزرگی انجام داده ایم. به جای آنکه تصاویری را که هیچ استناد تاریخی ندارند ترسیم کنیم، چرا نمادهایی چون سیب را نشان ندهیم. به تعبیرمقام معظم رهبری، ارزش ابوالفضل(ع) به چشمان او نیست. با نشان دادن تصاویری این چنینی، تنها اعتقاد مردم را نسبت به بزرگان خویش متزلزل می کنیم. اصلا مگر ارزش این بزرگان به داشتن چهره هایی این چنینی است؟ گاهی تشخیص پیامبر(ص) در میان امت خود مشکل بوده است، به گونه ای که وقتی فردی به حلقه آنها وارد می شد، سؤال می کرد پیامبر کدام یک از شمایید. اگر ایشان از نظر ظاهر با دیگران خیلی متفاوت بود، در اولین نگاه کافی بود تا از میان سایرین بازشناخته شود. قرآن کریم خطاب به پیامبر(ص) می فرماید به مردم بگو من بشری مثل شما هستم. عظمت پیامبر اکرم(ص)،امیرمؤمنان(ع) و ابوالفضل العباس نه به ظاهر که به روح بزرگ آنهاست.
? برای انعکاس بهتر پیام این نمادها در جامعه چه باید کرد؟
? اجازه بدهید در نگاهی کلی تر و با مثالی بسیار ساده، این موضوع را بررسی کنیم. اگر قرار باشد میهمانی برمن وارد شود، اولین پرسش من آن است که او چه می پسندد تا به تناسب آن فضا را تغییر دهم. اگر میهمان ترجیح می دهد به جای مبلمان روی زمین بنشیند، کافی است برای راحتی او بالشت و یا پشتی تهیه کنم. دیگر آنکه از وی سؤال کنم چه غذایی را دوست دارد تا برایش تدارک ببینم. بنابراین، برای خوشامد او هر آنچه را متناسب با ذوق و علاقه اوست، تهیه می کنم. باید ببینیم حسین(ع) چه خواسته است. انگیزه و پیام این حرکت چه بوده است. اگر به آن خواسته بپردازم، با او همراه شده ام. حسین(ع) قیام نمود و به شهادت رسید تا دین و زیباییهای آن باقی بماند. در شب عاشورا امان گرفت و فرمود: من نماز و تلاوت قرآن و ذکر خدارا دوست دارم. باید ببینیم آنچه را انجام می دهیم، می تواند ما را به محبوبمان نزدیک کند یا خیر.
امام(ع) به کودکان عشق می ورزید و به آنها محبت می کرد. حتی برای همسر خویش شعر عاشقانه می گوید، آیا ما نیز با فرزند و همسر خود این گونه سخن می گوییم. ایشان از انفاق به نیازمندان دریغ نمی ورزید؛ ما نیز این گونه ایم؟ اگر بتوانیم این فضا را احیا کنیم، به امام(ع) نزدیک شده ایم. خلاصه آنکه اگر تمامی این فرصت محرم ما را به زندگی، برنامه و جهت گیری امام حسین نزدیک نکند، محرم خوبی نداشته ایم. حتی به گمان من، با وجود تمامی تأکیدی که به اشک ریختن شده است، باید گفت اشک ریختن مقصد نیست؛ بلکه پل و بهانه ای است تا عواطف ما برای پذیرش ارزشهایی که حسین(ع) برای آنها به شهادت رسیده است، تلطیف شود. این ماه تمرین حسینی شدن و زیبا زیستن است، در غیر این صورت حتی با وجود بر سر و سینه زدن، از امام خود فاصله گرفته ایم.





طبقه بندی: کربلا،  آیه،  شگفت،  خدا،  است
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 87 دی 16 توسط صادق | نظر بدهید

 

نهم ماه محرم، روز تاسوعا، منتسب به غیرت و ساقی دشت کربلا، حضرت ابوالفضل العباس (ع) است، تاسوعا بزرگداشت شهادت اسوه ایثار، ادب و دلاوری بزرگ مردی است که با گذشت بیش از هزار و چهارصد سال ، هنوز تاریخ، روشن از کرامتهای اوست و نام او با وفا و ادب و مردانگی همراه است.
آن سردار فداکار با لبی تشنه و جگری سوخته، پا به فرات گذاشت، اما جوانمردی و وفایش نگذاشت که او آب بنوشد و امام و اهل ‏بیت و کودکان تشنه کام باشند، لب تشنه از فرات بیرون آمد تا آب را به کودکان برساند.
دستان ابواالفضل(ع) قلم شد و این دستها برای آزادگان جهان علم گشت و عباس آموزگار بی بدیل فتوت و مردانگی در تاریخ شد.
در این روز علاوه بر شهادت حضرت ابوالفضل(ع) وقایع دیگری نیز که متصل به حماسه عاشورا هستند، رخ داده است که یکی از آنها ورود شمر به کربلا است.
شمر بن ذی الجوشن که در دشمنی به اهل بیت پیش قدم تر از دیگران بود و با حرارت ویژه ای در واقعه کربلا حضور یافت، نامه شدید اللحن عبیدالله را در روز نهم ماه محرم به دست عمر بن سعد رساند و او را از منظور عبیدالله باخبر کرد.
پسر سعد که نسبت به صلح با امام حسین خوشبین و در این راه تلاش زیادی کرده بود، یک باره در برابر نامه عبیدالله قرار گرفت و راه گریزی برای خود نیافت. او یا باید با امام حسین نبرد می کرد و یا فرماندهی را از دست می داد و برای همیشه از دستیابی به حکومت ری محروم می شد.
پذیرفتن هر یک از این دو راه برای او دشوار بود، ولی حب ریاست و هوای نفس ، چنان بر وی غلبه یافته بود که بدون در نظر گرفتن قیامت و موقعیت دینی و اجتماعی امام حسین (ع) و قرابت وی با پیامبر، راه نخست را انتخاب کرد و با این نیت که می توان امام حسین را به شهادت رساند ولی پس از آن ، توبه کرد و در پیشگاه جدش محمد درخواست بخشش نمود، ولی اگر حکومت ری را از دست بدهد، هرگز به آن نخواهد رسید، تصمیم گرفت که فرمان عبیدالله را اجرا و با امام حسین به نبرد بپردازد. به همین جهت سپاهیانش را آرایش داد و آنان را آماده حمله کرد.
? امان نامه برای ابوالفضل العباس (ع)
شمر، که فرمانده پیادگان قشون عمر بن سعد و از عناصر کلیدی و پلید واقعه کربلا بود، عصر روز تاسوعا، امان نامه ای از عمر بن سعد برای چهار فرزند رشید و دلاور ام البنین یعنی عباس ، عبدالله ، جعفر و عثمان از برادران پدری امام حسین آورد تا آنان را از سپاه خداجوی و حقیقت طلب جدا سازد.
ام البنین ، همسر حضرت علی دارای چهار فرزند دلاور و فداکار بود که همگی در رکاب برادر و امامشان در کربلا حاضر بودند.
حضرت عباس که بزرگترین آنان است ، از شهرت به سزایی برخوردار بود. وی به خاطر جمال زیبا، قامت موزون ، دلاوری ، غیرت و شجاعت بی مانندش ، به " قمر بنی هاشم" معروف شده بود.
ام البنین از قبیله بنی کلاب بود که شمر بن ذی الجوشن نیز به همین تبار انتساب پیدا می کرد. بدین جهت در عصر تاسوعا به نزدیکی خیمه گاه امام حسین آمد و با صدای بلند فریاد زد: خواهرزادگانم کجایند؟
امام حسین که منظور شمر را دانسته بود، به برادران خود فرمود: پاسخ شمر را بدهید. اگر چه او فاسق است و لیکن با شما قرابت و خویشی دارد.
حضرت عباس به همراه سه برادر خود نزد شمر حاضر شدند و از او پرسیدند: حاجت تو چیست؟ شمر گفت : شما خواهرزادگان من هستید، بدانید تا ساعتی دیگر شعله های جنگ برافروخته شده و از یاران حسین زنده نمی ماند. من برای شما امان نامه ای از عمر بن سعد آوردم. شما از این ساعت در امان هستید، مشروط بر اینکه دست از یاری برادرتان بردارید و سپاهیانش را ترک کنید.
حضرت عباس که کانون وفاداری و معدن غیرت بود، بر او بانگ زد: بریده باد دستهای تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه ات . ای دشمن خدا، ما را دستور می دهی که از یاران برادر و مولایمان دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ناپاک آنان درآوریم . آیا ما را امان می دهی ولی برای فرزند رسول خدا امانی نیست؟...
? فرمان حمله عمومی
عمر بن سعد، پس از دریافت نامه عبیدالله بن زیاد احساس کرد، اگر در مبارزه با امام حسین تعلل بورزد، موقعیت خویش را از دست خواهد داد و شمر به جای او به فرماندهی سپاه خواهد رسید. بدین جهت در عصر تاسوعا بدون هیچگونه اخطار قبلی و با دستپاچگی تمام فرمان حمله عمومی به سوی خیمه های امام حسین را صادر کرد.
امام در این هنگام خیل عظیم سپاهیان دشمن را در روبروی خیمه های خود مشاهده کرد.
آن حضرت ، بلادرنگ برادرش عباس را طلبید و وی را به همراه بیست تن از یاران فداکارش چون زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به سوی سپاه دشمن فرستاد، تا عمر بن سعد را ملاقات کرده و علت آتش افروزی های بی حاصل آنان را جویا گردند. حضرت عباس به همراه یاران امام به سپاهیان دشمن نزدیک شد و از سرکردگان آنان پرسید: منظور شما از این حرکت بی جا و غوغاها چیست؟ آنان پاسخ دادند: از امیر عبیدالله بن زیاد فرمان آمده که باید بر شما عرضه کنیم و آن این است که یا در طاعت او درآیید و با وی بیعت کنید و یا آماده نبرد سرنوشت ساز باشید!
حضرت عباس فرمود: پس قدری تأمل کنید تا من این گزارش را به سرورم برسانم .
حضرت عباس علیه السلام ، پیام دشمن را به امام رساند. امام به وی فرمود: به سوی ایشان برو و از آنان مهلت بخواه که امشب را صبر و کار نبرد را به فردا واگذار کنند. چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقداری بیشتر به نماز و عبادت بپردازم و خدا می داند که من به راز و نیاز با وی و نیایش در درگاهش چه قدر علاقمند هستم .
حضرت عباس پیام امام را به دشمن رساند. عمر بن سعد که مظنون به مسامحه کاری شده بود و شمر را رقیب خود می دید، از درخواست امام سرباز زد و گفت: برای حسین دیگر مهلتی نیست !
اما برخی از فرماندهان سپاه ، از جمله قیس بن اشعث و عمر بن حجاج بر او اعتراض کرده و گفتند: اگر سپاهیان کفر و شرک از ما مهلت می خواستند، ما دریغ نمی کردیم ولی از مهلت دادن به فرزند زاده رسول خدا دریغ می ورزیم؟ لازم است او را مهلت دهید. عمر بن سعد، ناگزیر درخواست امام را پذیرفت و پیام داد که یک شب را به شما مهلت دادم ولی بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر طاعت فرود نیاورید، فیصله کار را به شمشیر می سپاریم . در این هنگام ، آرامش نسبی حاکم گردید و هر دو سپاه به خیمه گاه خویش برگشته و منتظر فرا رسیدن روز بعد شدند...




طبقه بندی: تاسوعا
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 87 دی 16 توسط صادق | نظر بدهید
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.