سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است
امام رضا(ع)

 

پیکر
نحیف غم، روبه روى سقاخانه «از اشک جارى»، لحظه‌اى از سوختن باز نمى
ایستد. چینهاى ماتم، بر جبین مسجد «بالاسر» و چهره محزون «گوهرشاد» در
همسایگى سوز، همه و همه حکایت از فراق خورشید دارند.

امروز، عمارت
بلند آوازه توس، غربت است و بر بالاى این بناى شهیر، کبوترى نیست که نالان
نباشد. بر بالاى این بناى غریب، آسمان نیز به اشک ریزى ابرها تن داده است.
مشهد، شعرهاى «دعبل» را به همراه دارد که هم صدا با رشته هاى روشن باران
مى گرید. محفلى از مرثیه است و حرم، با تن پوشى از رنگ هاى عزلت، هم زبان
غزل هاى اندوه زاست.

در «بست»ها، جز مقام پرپر عاشقى، تصویر دیگرى چشمها را پر نمى کند.

در قاب امروز، توس را مى بینیم که زهر، چونان تیغ وحشى بر اندامش وارد آمده است.

عصیان
آشکار انگور است و به داغ نشاندن سینه چاکان مسیر رأفت. اُف بر این دنیا
که حبّه هاى زهرآلود را کنار امام روشنیها آورد! آه، اى رقت خراسانى تبار؛
اى توس سر کرده با عشق!

اى انگورهاى نرفته از خاطر!

همراه با زائران بصیرت

سوزان
ترین فریاد از جانب دل هاى سوخته عشاق و از سمت زائران درد و امید است که
با حنجره بى رمق «صحن»، در این سوگ هم آوا شده‌اند تا دل بستگیها به تکثیر
برسد. زائران بصیرت، از فرسنگ هاى دور آمده‌اند تا از نزدیک، فروغ زیباى
بهشت را به تماشا بنشینند و دل را در حرم نور، به خلعت توبه آراسته کنند.

اى دل، تو هم بیا به زیارتِ فرشته هاى اشکى که به پابوسِ کفشدارى هاى متبرک آمده اند!

بیا و ببین که چگونه بغض هاى ملتمسِ زائران، در رکعات «بالاسر» فرو مى چکد.

ببین چگونه از هر «السلام علیک»، شعله هاى اشتیاق برخاسته است.

اى دل، بیا به درگاه صبح جاودان سلام کن و بر هشتمین خورشیدِ مهر آیین، درود بفرست.

 

غمنامه‌ای از : محمد کاظم بدرالدین





طبقه بندی: امام رضا(ع)،  غمنامه،  انگور
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88 بهمن 25 توسط صادق | نظر بدهید

یا ضامن آهو

دیوارهای شهر، غربتی بزرگ را آینه دارند؛ غربتی به وسعت تاریخ تشیع،

غربتی به عظمت اشکهایی که در بدرقه ثامن الحجج جوشید.

آفتاب، گویا که دستار سیاه بر سر نهاده است!

توس را هیچ گاه این گونه ملتهب و مصیبت زده ندیده بودند.

طومار بلند تقدیر، شعله شرم بر خویش نهاده بود.

صحرا جز سنگ مصیبت، مرهمی بر زخم سینه نداشت.

آهوان دشت را ضامنی نبود که مانع بندهای صیاد شود.

کبوترانی که تا دیروز، خانه او را طواف می‌کردند، امروز صدایش را در کوچه‌های توس گم کرده‌اند.

 

مولای من!

حَرَمَت حُرمت این خاک است و صحن و سرایت، آینه دار بهشت.

تو در این خاک، قلبی تپنده شدی.

دستانم، سال هاست که حریم تو را برای دعا می‌شناسد

و دلم مدت هاست که دخیل پنجره‌های اجابت توست.

آه، ای پناه بی پناهان!

تو بارقه‌ای از نور مطلق خداوندی که بر زمین، به قصد هدایت غافلان تابانده شده است.

 

در خاطرم از تو اشتیاقی مانده است      طرح حرم و صحن و رواقی مانده است

ای ضـامـن دلهـای غـریـبــان ایـنــجــا      یـک آهـوی بـی پـناه باقی مانده است

 


علی خالقی





طبقه بندی: امام رضا(ع)،  ضامن آهو
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88 بهمن 25 توسط صادق | نظر بدهید
امام رضا(ع)

کـجا؟ ‌کـجا؟‌چــه شتــابی است در پرستوها

کــدام سـمــت افق میدوند آهوها

در ایـن سکــوت مــعطر در ایـن هوای غریب

چقدر عاطفه باریده روی شب بوها

مـسافــران ســراسیــمه مــی‌رسـند از راه

کــبــوتــرانــه، غریبانه از فراسوها

ضریح، شعلهای از چشمهای ملتهب است

در ازدحـام فــروزان ایـن هـیـاهوها

و ابــرهــای اجــابــت بـــهـــانــه هـــا دارند

زمـان تــکیـه سرها به بغض زانوها

 

سروده : پروانه نجاتی





طبقه بندی: شعر،  امام رضا(ع)،  ادبی
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88 بهمن 25 توسط صادق | نظر بدهید
حرم امام رضا علیه السلام

 

عرض
تسلیت شهادت حضرت رضا علیه‌السلام به خواهر داغدارش حضرت معصومه
علیها‌السلام داغ غربت طوس، به حریم قم می‌آوریم، بار اندوه شهادت «رضا»
را، در حریم «معصومه» بر زمین می‌نهیم،و به همدردی با«بی بی» می‌رویم:

ای دختر امامت!

ای عصمت آل رضا!

ای حرمت، عاصمه شیعه وای خودت، معصومه آل محمد!

اندوه و حسرت تو نیز، کمتر از شهادت غریبانه برادرت در طوس نیست.

به چه کس باید تسلیت گفت؟

و با که باید به همدردی نشست؟

به جان داغدار تو، که به سوگ برادر نشسته ای؟

یا به غریب طوس، که از خواهر جدا افتاده است؟

معصومه جان!

عشق
برادر و شوق دیدار، از مدینه به ایرانت آورد. می‌خواستی چشم به چهره «رضای
آل محمد» بگشایی و در کنار یادگار پدر باشی،اما از مدینه دور ماندی و به
طوس هم نرسیدی.

ولی «قم» را مدینه ایمان ساختی و عترت را از غربت رهاندی،آخر ماه صفر، فصل تجدید فصل اندوه توست و غم تو، غم ماست.

شیعه نیز با تو همدل و همدرد است و در اندوه تو غمگین.

ای کریمه اهل بیت،ای روضه ات خلد آسا،ای حرمت با صفا،ای دلسوخته فراق رضا،تسلیتت باد!...

مصیب و بلا، سهم شما خاندان، از ضیافتخانه بلای الهی است.

شما مقربان بزم حضورید.

و... «هر که در این بزم، مقرب تر است،جام بلا بیشترش می‌دهند.»

شما خاندان عصمت، پرورده دامان رنج و مظلومیتید.

هدیه ما محبان نیز، این دیدگان اشکبار و دلهای عزادار است.

شهادت حضرت رضا علیه‌السلام در غربت طوس، خطه خراسان را احیا کرد. بلکه همه ایران، خراسان شد.

ایران ما، مدیون حضور کرامت بار شما دو خواهر و برادر است.

«خراسان »، قبله ولایت است و «قم »، کانون فقاهت.

ای بانوی عفاف و نجابت، معصومه جان! بی بی!

روز
شهادت برادر غریبت، روز حزن ما نیز هست. اگر حرم نورانی تو، همچون مرقد
آستان قدس، سیه پوش است، دلهای ما هم «رضویه» و «معصومیه »ای است، که نشان
اندوه از چشمه چشمانمان جاری است و اشک، شاهد صادق این عشق است.

آه!.. از آن انگور مسموم،که جگر شیعیان را هم پاره پاره کرد.

آه!..
از آن سفر خراسانی، که در «ساوه» باز ایستاد و پای به «قم» کشید و یادگاری
از «مدینه» در این شهر کویری بر جای نهاد، تا آینه ای باشد، نماینده عترت
در این دیار.

معصومه جان، ای بانوی عصمت و کرامت!

در سوگ برادر، تسلیتت باد!

 





طبقه بندی: امام رضا(ع)،  حضرت معصومه(س)،  تسلیت
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88 بهمن 25 توسط صادق | نظر بدهید

بند اول
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است

 

گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است

دیدم شروع محشر کبرای دیگر است

گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه

تاریک تر ز عرصة تاریک محشر است

گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین

اشک عزا به دیدة زهرای اطهر است

گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر

دیدم که روز، روز عزای پیمبر است

پایان عمر سید و مولای کائنات

آغاز دور غربت زهرا و حیدر است

قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر

اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است

روی حسین مانده به دیوار بی کسی

چشم حسن به اشک دو چشم برادر است

ای دل بیا گریة زینب نظاره کن

مانند پیرهن جگر خویش پاره کن

 

بند دوم
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است

 

زهرا به خانه و ملک الموت پشت در

از بهر قبض روح شریف پیامبر

از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب

بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر

با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه

در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر

یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش

محو نگاه آخر خود بود بر پدر

اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی

روی حسین بر روی قلب پیامبر

دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار

بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر

زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن

از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر

هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه

گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه

 

بند سوم
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است

 

پیغمبری که دید ستم های بی شمار

از کس نخواست اجر رسالت به روزگار

چون ارتحال یافت خلایق شدند جمع

تا هدیه ای دهند به زهرای داغدار

گویا نداشت شهر مدینه درخت گل

کآن را کنند در قدم فاطمه نثار

بر دوش بار هیزمشان جای دسته گل

رنگ شرارت از رخشان بود آشکار

بابی که بود زائر آن سید رسل

آتش زدند عاقبت آن قوم نا به کار

بر روی دست و سینة آن بضعة الرسول

تقدیم شد سه لوحه به عنوان افتخار

سیلی و تازیانه و ضرب غلاف تیغ

ای دل بگیر آتش و ای دیده خون ببار

آید صدای فاطمه از پشت در به گوش

تا صبح روز حشر مباد این صدا خموش

 

بند چهارم
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است

 

دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید

روز ملال و غصه و رنج و محن رسید

از زهر همسرش جگرش پاره پاره شد

بس تیرها که لحظة دفنش به تن رسد

بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین

بیش از هزار زخم ورا بر بدن رسید

بر پیکری که بود پر از بوسة رسول

از گرد و خاک و نیزه شکسته کفن رسید

از جامه های یوسف کرببلا فقط

بر زینب ستم زده یک پیرهن رسید

پاداش آن نصایح زیبا از آن گروه

تیرش درون سینه، سنان بر دهن رسید

"میثم" بگو به فاطمه زآن خیمه ها که سوخت

یک کربلا شرارة آتش به من رسید

مرثیه خوان خامس آل عبا منم

در خیمه های سوخته اش سوخت دامنم

غلام رضا سازگار





طبقه بندی: امام رضا(ع)،  عزا،  ماتم،  صفر
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88 بهمن 25 توسط صادق | نظر بدهید
حرم امام رضا علیه السلام

تـو مـثـل مـاه تـابون مى‎درخشى  

ز آستـان خـراسـون مـى‎درخشى 

تـو خـورشـیـدى و نـورت آفتابه 

دل دشـمـن ز نـورت در عـذابـه

تـو مولایـى، امـامى، جان فدایت 

گـشـوده بـال و پر، دل در هوایت

خراسـون بـوى عطر عـشق داره 

امـام هـشتـم اونـجـا شهـریاره

در جـنـت در آن جـا بـاز بـاشه 

خـدا آن جـا غـزل پـرداز بـاشه

هـنر آن جا، ادب آن جا، گل آن جا 

شراب و عشق و شمع و بلبل آن جا

خـدا جـارى ز چـشـم آسـمـونه 

زمـیـن بـا اهـل عـالـم مهربونه

امـام هـشـتـمـیـن جـونم فدایت 

گـشـوده بـال و پـر دل در هوایت

حـرم زیـبـاتـریـن جـاى جهانه 

بـراى هـر کـبـوتـر آشـیـانـه

پـنـاه بـى پـنـاهـان اون امـامه 

کـه مـهرش بى حد و لطفش تمامه

شـب آن جـا مـأمن راز و نیـازه 

دل پـاکـان ز عـالـم بـى نـیازه

گـل و سرو و سمن مى‎روید آنجا 

زمـان، تن در سحر مى‎شوید آنجا

امـام اون جـا بـهـار چـارفصله 

که دسـتونش به دست عشـق وصله

 

                                                                                                "سیمین دخت وحیدى





طبقه بندی: امام رضا(ع)
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88 آبان 7 توسط صادق | نظر بدهید

امام رضا علیه السلام هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا می‌باشند.

ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می‌نماییم.

نام، لقب و کنیه امام:

نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای خشنودی می‌باشد. امام محمد تقی علیه السلام سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می‌فرمایند:

«خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده‌اند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند.»

یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است. این توانایی امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می‌باشد.

پدر و مادر امام:

پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم علیه السلام پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ه.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان "نجمه" نام داشت.

تولد امام:

حضرت رضا علیه السلام در یازدهم ذیقعدة الحرام سال 148 هجری در مدینه دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: "هنگامی‌که به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمی‌کردم و وقتی به خواب می‌رفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر "لااله‌الاالله" را از شکم خود می‌شنیدم، اما چون بیدار می‌شدم دیگر صدایی بگوش نمی‌رسید. هنگامی‌که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان می‌داد؛ گویی چیزی می‌گفت.

زندگی امام در مدینه:

حضرت رضا علیه السلام تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا به هدایت مردم و تبیین معارف دینی می‌پرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست می‌داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می‌نگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.

 امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه می‌فرمایند:

«همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من می‌آوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام می‌دادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مى‌نگریستند.»

امامت حضرت رضا (علیه السلام):

امامت حضرت رضا علیه السلام بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم صلی الله و علیه و اله اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم علیه السلامبارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونه‌ای از آنها اشاره می‌نماییم.

 یکی از یاران امام موسی کاظم علیه السلام می‌گوید: ما شصت نفر بودیم که موسی بن‌جعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: «آیا می‌دانید من کیستم؟» گفتم: تو آقا و بزرگ ما هستی. فرمود: «این که با من است کیست؟» گفتم: علی بن موسی بن جعفر. فرمود: «پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من می‌باشد.» (1)

اوضاع سیاسی:

 مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که می‌توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:

 1- ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.

2- پنج سال بعد از‌ آن که مقارن با خلافت امین بود.

3- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.

مدتی از زندگانی امام رضا علیه السلام همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در آن زمان کوشش‌های فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا علیه السلام می‌شد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو می‌توانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.

اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی در مرو اقامت گزید و فضل ‌بن ‌سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید می‌کرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کناره‌گیری کند زیرا حساب می‌کرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار می‌داد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروه‌ها و فرقه‌های مسلمانان تضمین می‌کرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت می‌نگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی می‌کردند و او را به عنوان جانشین امام می‌پذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام می‌دانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت می‌شد جاذبه و مشروعیت خود را از دست می‌داد.

 او می‌اندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود می‌کند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه می‌گردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام می‌گرفت دلیل و توجیه خود را از دست می‌داد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمی‌شد. از طرفی او می‌توانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان می‌کرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست می‌دهد.

سفر به سوی خراسان:

مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش می‌دادند.

حدیث سلسلة الذهب:

در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف می‌فرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه می‌شد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام مردم عرضه داشتند: ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم که حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد. امام دستور توقف مرکب را دادند و حضرت حدیث ذیل از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: «کلمه لااله‌الاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود.» سپس امام فرمودند: «اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم.»

 این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لااله‌الاالله که مقوم اصل توحید در دین می‌باشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام می‌باشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت می‌دانند.

ولایت عهدی:

چون حضرت وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: همه بدانند من در آل عباس و آل علی علیه السلام هیچ کس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علی بن موسی رضا علیه السلام ندیدم. پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: تصمیم گرفته‌ام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم. حضرت فرمودند: «اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی» مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند:‌ «هرگز قبول نخواهم کرد» وقتی مأمون مأیوس شد گفت: پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید. این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمی‌فرمودند و می‌گفتند: «از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون ‌الرشید دفن خواهم شد»

مأمون پافشاری نمود تا آنجا که در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: «اینک که مجبورم، قبول می‌کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم» مأمون با این شرط راضی شد.

پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: خداوندا! تو می‌دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی.»

جنبه علمی امام:

مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بی‌همتای امام را در میان ایشان می‌دید می‌خواست تا این قداست و اعتبار را خدشه‌دار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظره‌ای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند. که  شرح یکی از این مجالس را می‌آوریم:

مأمون اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کرد تا با امام به مناظره بنشینند. اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد و به آنان گفت: دوست دارم که با حضرت رضا (ع) مناظره کنید. حضرت به مجلس مأمون تشریف ‌فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: "دوست دارم با ایشان مناظره کنید." حضرت رضا علیه السلام نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: «اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند» عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.

 شهادت امام:

در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و اناری را با دستان زهر‌آلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام از آن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جایی که حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجری قمری امام رضا علیه السلام به شهادت رسیدند.

تدفین امام:

به قدرت و اراده الهی امام جواد علیه السلام فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ایشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.





طبقه بندی: زندگینامه،  امام رضا(ع)
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 87 اسفند 7 توسط صادق | نظر بدهید
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.