سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

سلام صاحب العصر و الزمان...


سلام حجه بن الحسن...


سلام آقا!


همچو شبهایی دل بیشتر هوای شما را می کند. آدم بیشتر فکر می کند به یک جای خالی. بیشتر احساس «گم شده داشتن» می کند... احساس غربت...احساس بی کسی... کجایید آقا؟! شیعه فقط شما را دارد؛ شما را که تسلی خاطرید در شبهای عزا، شبهایی که شیعه مثل آدم بی کسی است که فقط یک نفر برایش مانده باشد و وای اگر آن یک نفر هم...کجایید آقا؟!


فدای قلب داغدارتان، قربان اشک چشمتان، ما که به آن اندازه نیستیم که تسلی خاطر شما باشیم و در غمتان شریک شویم؛شما از روی لطف نظری کنید به قلبهای سوخته و سینه های داغدار ما. ما هم به عزا نشسته ایم آقا...به عزای جد جوانتان، جواد الائمه، امام محمد بن علی(علیهما السلام). نمی دانم چه سری است در غم این امام جوان که همیشه غم مادر را تازه می کند و بوی فاطمیه را می رساند به مشام ها... اگر امشب، تربت کاظمین، قدمگاه شماست، سلام ما را هم برسانید آقا به اجداد مطهرتان.اقا دعای ما که انگار بالا نمی رود، شما را به خدا دعا کنید که خدا ببخشاید بر ما باقی عمر غیبت را...


- گل فاطمه ...گل فاطمه... گل فاطمه بیا گل فاطمه...


علیمی دارد می خواند و برادرش – وحیدرضا- ذکر شور گرفته است به نام مولا علی(ع)... مال چند سال پیش است این نوار؟درست یادم نیست اما مال آن زمانی است که علیمی را جز اهالی چند محله اصفهان، کسی نمی شناخت.آن زمان که فقط در مساجد محل می خواند و شاید خودش هم نمی دانست چند سال بعد نامش بین مداحان کشوری برده خواهد شد. راستش آقا امروز وقتی اعلامیه های جلسه اش را در شهر دیدم دلم گرفت.تا سال قبل هر وقت علیمی توی قم برنامه داشت، نام سید هم کنار نامش بود...اما امسال...!


چه قصه عجیبی داشت این سید.عجیب آمد و عجیب رفت! جز شما و خدا کسی از باطن آدمها خبر ندارد و من به خودم اجازه نمی دهم که قضاوتی بکنم حتی درباره علیمی که خوب می شناسمش. نه جانبداری می کنم و نه قضاوت بی جا ولی دل آدم غصه دار می شود وقتی می بیند عده ای به راحتی آب خوردن ، هر چه می خواهند نسبت می دهند به دیگران.وای آقا نمی دانید چقدر حرف یکی از رفقا آتش زد دلم را وقتی که پرسید:«علیمی نماز هم می خواند؟!»...وااااای آقا اینها جای کدام خدا نشسته اند و خلیفه کدام رب سرمد شده اند که اینگونه قضاوت می کنند و شایعه می سازند و تهمت می زنند؟! کدام اینها علیمی را و سید را دیده اند در زندگی هاشان؟و  بیشتر از چند سی دی و نوار، چه دیده اند از آنها؟ و مگر همه چیز در همان جلسات است که با دیدن دو سی دی فصل الخطاب می شویم؟


یادم هست همان اوایل که راه کربلا باز شد، شوهر عمه با پنج نفر از دوستانش راهی شدند.علیمی هم یکی از آن پنج نفر بود. کاش می شد فیلمی که از آن سفر گرفتند را مثل سی دی های جلسات پخش می کردند تا همه باورشان می شد که «ان بغض الظن اثم» . فیلم از رو به روی خانه علیمی شروع می شد،از همان جا که با مادرش خداحافظی می کرد و چمدانهاش را می گذاشت توی ماشین شوهر عمه. از آنجا بود تا رو به روی ایوان حرم امام حسین(ع) آنجا که علیمی می خواند و جمعیت زار می زدند... از لحظه لحظه سفر فیلم گرفته بودند...از جاده ها، از شهرها ، از غذاخوری هایی که غذا می خودند در آن، از پارک هایی که استراحت می کردند در آن، از شوخی ها و خنده ها،از روضه ها و گریه ها ...و شاید قشنگ ترین صحنه آن فیلم صحنه ای بود که از داخل ماشین گرفته شده بود و دشتهای بی انتهای جنوب را نشان می داد که خورشید در انتهای آن غروب می کرد و علیمی همان طور برای جمع کوچک خودشان می خواند: بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا...


شوهر عمه از اعضای تفحص است...می شناسیدش که؟ از آن آدمهای باصفا که از بچگی اش توی جبهه بوده است تا حالا که هنوز همدم لحظه های ساکت اما پر رمز و راز جبهه هاست.خیلی از این شهدا که گاه گاه روی شانه های شهر تشییع می شوند، از زیر خاکهایی در آمده اند که او شخم زده است و خیلی هاشان را خود او از اهواز منتقل کرده است به تهران.عمه می گفت گاهی می پرسم نمی ترسی شبها در بیابانهای اهواز با چند تکه استخوان، تا صبح سر می کنی؟گفته بود:ترس؟ اینها رفقام هستند!


شب را به واسطه اشنایی شوهر عمه در شلمچه گذراندند تا صبح از مرز آن رد شوند. آقا... کدامیک از اینها که بی پروا تهمت ضد نظام بودن را به علیمی می زنند گریه های او را دیده اند روی خاک شلمچه؟ کدامشان آن زیارت عاشورای او را شنیده اند که آن شب بین آن صحرای خموش خواند؟ عمه می گفت هر وقت می آید منزلمان اصرار می کند به شوهر عمه که از خاطراتش بگوید. می گفت هر بار با چشم هایی سرخ شده از اشک، از خانه مان می رود... کدامیک از اینها خبر دارند؟ کدامیک از اینها که خرده می گیرند به وضعیت مالی او، خبر دارند همین دو سال پیش خودرویی که هیئت دیوانگان حسین(ع) خریده بود برایش را ، دهه اول محرم فروخت و تمام هزینه اش را خرج مراسم عزایی کرد که خودش گرفته بود در اصفهان. کدامشان خبر دارند از مراسم عقد ساده اش که به سادگی یک مهمانی بود و از ازدواجش که آنقدر بی سر و صدا گذشت که همه دو سه ماه بعد، فهمیدند! کدامیک از اینها که گویی رسالت الهی دارند در سیاه کردن چهره افراد، از زندگی شخصی و دغدغه های او خبر دارند؟ یادم هست چند وقت پیش که در یکی از مساجد قم برنامه داشت تا زمان شروع برنامه ، آمده بود منزل یکی از اقوام که نزدیک همانجا سکنی دارند. یکی از – مثلاً -  بسیجیان محل با چفیه ای که روی دوش انداخته بود جلوی جمعیتی که دور علیمی را گرفته بودند حرفی زده بود که حتی تصورش هم نمی گنجد در ذهن آدم. علیمی هیچ نگفته بود اما بعدها شنیدم که پیش شوهر عمه حرف آن جوان را با گریه تعریف کرده بود. آخر کدام دینی به آدم اجازه می دهد چنین رفتاری را؟ گیرم که انتقادی هم باشد اما مگر می شود پا از خدا هم فراتر گذاشت که ستارالعیوب است؟ آقا شما خودتان بهتر می دانید من هم انتقاد دارم.من هم دلم می خواست هیچ وقت سید آن شعرها را نمی خواند ولی همه می دانستند که هیچ اعتقاد کفرآمیزی نه در ذهن او و نه در ذهن علیمی نبود. شعر است و خصوصیات خاص خودش.آخر کدامیک از اینها که سید را متهم به کفر می کردند شبخواب خانه اش را دیده بودند - این کمترن نشانه را! - که به نام « الله» بود و وقتی چراغهای خانه خاموش می شد، نور سبز« الله» پرتو می انداخت بر فضای خانه؟! کدامشان نمازهای علیمی را دیده بودند؟... یادم هست در همان سفر کربلا، جایی بین راه که برای صرف نهار رفته بودند منزل یکی از دوستانشان، همه پای سفره نشسته بودند و علیمی توی اتاقی نماز می خواند... کدامشان دیده اند آقا...کدامشان؟! چقدر راحت تهمت می زنیم و افترا می بندیم...


نوار رسیده است به آخرش و من نمی دانم چه شد که حرف به اینجا کشید! آمده بودم آجرک اللهی بگویم و بخواهم که هدایتمان کنید:همه مان را!


آقا،یعنی امشب سید، پای سفره امام جواد(ع) نشسته است؟...یکی از رفقا چند شب پیش خواب دیده بود که او وارد حرم امام حسین(ع) شده است و رفته است سمت ضریح و آنجا آقا نشسته بوده است بر یک تخت و دستش طبقی از غذا.می دهد به سید و سید می رود و می نشیند کنار کسانی که دور تا دور حرم در ایوانها نشسته بودند و غذا می خوردند...


آقا دعا کنید خدا از سر تقصیرات او و ما بگذرد... دعا کنید آقا...دعا کنید.


 






طبقه بندی: حضرت مهدی(عج)
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 85 آذر 30 توسط صادق | نظر
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.