سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

مردم از دیدگاه حضرت على(ع)

-لطف او عام بود،همه کس را چه هم کیش بود و چه غیر آن،مورد عنایت قرار مى‏داد و براى ستمى که به آنها مى‏رسید، شدیدا مى‏رنجید،لذا مى‏فرمود:

«مردم دو دسته‏اند:یا برادر دینى تو هستند،یا انسانى مانند تو.» (1)

«بر اهل ذمه ستم روا مدار.» (2)

در پیمان مسیحیان نجران نوشت:«نباید ستم ببینند و نه حقى از آنان پایمال گردد.» (3)

از اینکه یک سرباز دشمن توانسته بود خلخالى از پاى زنى یهودى،در شهر«انبار»که محیط مسلمین بود، باز کند و به غارت ببرد،شدیدا ناراحت‏شده مسلمانان آنجا را عتاب کرد و فرمود:

«اگر مسلمانى،پس از این ماجرا به تاسف و اندوه بمیرد،جا دارد،و او را سرزنش نباید کرد.» (4)

پى‏نوشتها:

1.ترجمه الامام على (جرج جرداق) -ج 1 ص 117.

2.ماخذ قبل-ج 1 ص 280/281.

3.ماخذ قبل-ج 1 ص 280/281.

4.ماخذ قبل-ج 1/281.

على معیار کمال صفحه 180

دکتر رجبعلى مظلومى

 

ایجاد زمینه‏هاى مشارکت مردم در عرصه‏هاى اجتماعى و سیاسى فرهنگى، تأمین خواسته‏هاى مشروع مردم و دفاع از حقوق اساسى و عمومى مشروع، شاخص زیر بنایى مردم گرایى را شکل مى دهند.یک فرد یا یک نهاد در صورتى مى تواند در ادعاى مردم گرایى خویش صادق باشد که در رعایت محورهاى یاد شده متعهد بوده و تلاش پر بار در گشودن فضاهاى متناسب ابعاد یاد شده انجام دهد.

مردم گرایى یک ارزش اجتماعى در جوامع بشرى متبلور است و نهادهاى اجتماعى در تشکیل آن تلاش مى کنند و بلکه فراتر از ارزش اجتماعى یک آرمان، و ایده به شمار مى آید و نهادهاى سیاسى یکى از امتیازهاى خویش را مردم گرایى مى دانند.

نهاد دین و نیز رهبران دینى به خصوص انبیا و ائمه علیه السلام مظهر ارزشهاى الهى و انسانى مى باشند و به هیچ ارزشى از ارزشهاى اجتماعى بى تفاوت نمى‏توانند باشند. زیرا که دین تبلور ارزشها و شکوفایى استعدادها و رشد و بالندگى است. به همین جهت دین و رهبران دینى با بها دادن به این ارزشها بیشترین تلاش را در این راستا دارند و به لحاظ ارج نهادن به این نوع ارزشها همواره بازتاب آن نیز در جامعه نسبت به آنان مشاهده مى‏شود، که رهبران دینى انبیا و جانشینان آن محبوب‏ترین و با نفوذترین انسانهاى جامعه مى باشند و گوى سبقت را در جذب قلبها ربوده‏اند و فروغ نفوذ آنها هر روز فروزانتر از گذشته مى‏درخشد. رهبران الهى بخصوص رسول الله علیه السلام بیشترین نفوذ و محبوبیت را دارد و در بین جانشینان وى(دوازده امام) امام على علیه السلام بیش از دیگران مظهر ارزشهاى اجتماعى مى باشد.

مردم از دیدگاه على علیه السلام

امام على علیه السلام که از لحاظ اندیشه افزون بر اندیشه و تفکر انسانى، متصل به مبدأ وحى الهى مى باشد. از لحاظ دیدگاه و ایده در این راستا نوع گرایى و مردم گرایى خویش را به عنوان یک ایده و ارزش دینى و انسانى مطرح مى‏نماید. در بخشى از فرمایش خویش به امام مجتبى مى فرماید: فرزندم خود را معیار عمل خویش با مردم قرار ده. آنچه براى خودت خوشایند است بر مردم نیز روا بدار و از آن چه گریزان هستى بر مردم مپسند. همان گونه که ستم بر خویش روا نمى دارى بر مردم نیز ستم مکن. با مردم به نیکى رفتار کن همان گونه که دوست دارى با تو به نیکى رفتار کنند. هر رفتارى که در حق خود بر نمى‏تابى بر دیگران نیز خوش مدار. آنچه بر خود مى پسندى بر دیگران نیز بپسند. آنچه نمى دانى به زبان نیاور گر چه دانسته‏هاى تو اندک باشد و گفته که نمى پذیرى درباره تو گفته شود به دیگران مگو . (1)

و نیز به استاندار مصر مالک اشتر نخعى هنگام گسیل ایشان به آن دیار فرمان مى دهد، با مردم با کمال ملاطفت و مهربانى برخورد کند، با مردم منصفانه رفتار کند: انصف الناس. (2) قلب خویش را پر کن از محبت و رأفت مردم. « و اشعر قلبک الرحمة للرعیة و المحبة لهم » . با مردم به گونه حیوان درنده که دریدن آنان را مغتنم مى داند برخورد مکن زیرا مردم به دو گروهند یا برادر دینى تو و یا همانند تو انسان هستند:فانهم صنفان اما اخ لک فى الدین او نظیر لک فى الخلق. (3) مردم گر چه در باورهاى دینى با تو همگام نبوده و دگر اندیش هستند، لیکن بر خورد تو با آن‏ها باید انسانى باشد.این محور پیام امام همام خطاب به والى مصر و نماینده دولت است . دولت مظهر قدرت و سطوت و قهر و غلبه است و چه بسا در مواردى بى جا از قدرت قهریه و خشونت بهره ورى مى نماید.امام با صدور این پیام این چنین قوه مدیریت جامعه را به عطوفت و مهربانى و تجلى این ارزش فرا مى خواند و بگونه‏اى این ارزش را متبلور مى نماید که جامعه دینى و غیر دینى را پوشش مى دهد و به صورت فراگیر فرمان مهربانى صادر مى کند.

جامعه دینى تبلور مهربانى است و خشونت در نهاد سیاسى اسلام و ارزش‏هاى اجتماعى دینى جاى پا ندارد. خشونت و شمشیر دین "برابر مردم دین باور و حتى مردم غیر دینى نیست . تیغى که دین به دست رهبران الهى مى دهد براى مبارزه با تباهى و آلودگى‏هاى واگیر است.نه براى چالش و مقابله با مردم.تیغ دین همانند تیغ یک جراح و پزشک مهربان و آگاه و درد آشنا است.دین الهى هیچ گاه مقابل و رو در روى مردم نیست تا نیازى به شمشیر در استقرار آن باشد. جامعه دینى تبلور صمیمیت و مهربانى‏هاست که در سایه آن ارزش‏هاى انسانى و الهى به بار مى نشیند.استقرار دین برخواسته از نهاد فطرت و خواسته‏هاى فطرى و مهر و صمیمیت است نه خشونت که از خشونت " پیوند ساخته نیست.

امام على علیه السلام خود مظهر این ارزش است.در تمام زندگى با مردم با ملاطفت و مهربانى و مردم دارى برخورد مى کند.امام به مردم ارزش مى نهد در مقابل حقوق اجتماعى آنان و حقوق اساسى مردم " سخت پر تلاش و حساس است و خود را متعهد در راستاى آماده سازى بسترها براى تأمین حقوق انسانى مردم مى داند.

در فراز و نشیب زندگى امام که از تفاوت‏هاى چشم‏گیر خانه نشینى تا اوج دوران زمامدارى، این ارزش‏ها متبلور است.در جنگ‏ها، صلح‏ها، و موضع‏گیرهاى امام، تلاش جهت زدودن خشونت از چهره دین و جامعه دینى و بارور نمودن ایجاد ارتباط و انس و صمیمیت مى باشد. امامى که در برابر اشک سوزان یتیم زانو مى زند و در برابر ناتوانى بیوه‏گان خود را نا آرام و بى تاب مى بیند. و براى به خطر افتادن و امنیت زن یهودى که در تعهد اسلام مى زید، آنچنان آشفته مى شود که مرگ را براى انسان غیرتمند آرزو مى کند. (4) در جنبه عمل‏کرد " امام در طول زندگى به خصوص در دوران زمامدارى خویش این حقیقت را متجلى ساخته است.

امام مردم را محور حکومت مى داند و حکومت را در راستاى تحقق ارزش‏هاى الهى و تأمین خواسته‏هاى مردم شکل مى دهد.هیچ گاه حکومت را تحمیل بر مردم نمى دانست، گر چه از دیدگاه امام که دیدگاه حق است حکومتدارى خویش را از جانب خدا بر مردم مشروع و روا مى دانست.لیکن در استقرار این ارزش هیچ گاه تحمیل را بر مردم روا نمى دانست و در پذیرش حکومت رضایت مردم را زمینه ساز اساسى " باور داشت.بدین سبب بر مشارکت و بیعت مردم با حکومت اهتمام مى ورزید، که حکومت ولو حق مدار باشد اگر مردم خواهان آن نباشند، مستقر و پایدار نخواهد شد. بدین جهت بر رضایت و مشارکت مردم پا فشارى دارد.مى فرماید بیعت مردم باید از صمیم دل و رضایت خاطر باشد: و لا تکون الا عن رضا المسلمین. (5) و نیز مى فرماید: من ایده‏ام همان خواسته‏هاى مردم است: الا و انه لیس لى امر دونکم. (6) بازتاب این بخش از نوشتار " این پیام را ندا مى دهد که چهره على علیه السلام بخصوص در دوران حکومت دارى یک چهره مردمدار و صمیمى و مهربان است. امام در زندگى فردى و اجتماعى خویش بدور از هر گونه خوشنت، بهره‏ورى از نیروى قهریه براى تحقق ارزش‏ها مى‏باشد.

امام صمیمى‏ترین زمامدار و مردمى‏ترین حکومت مدار است و در متجلى نمودن این ارزش‏ها از پا نمى نشیند.امام علیه السلام از بکارگیرى اهرم فشار و خشونت در برابر مردم " گریزان است و هیچ گاه حتى ارزش‏هاى دینى را با قهر خشونت در برابر عموم مردم مستقر نمى سازد .

البته باید به این نکته اشاره شود که تلاش براى استقرار مردم‏دارى ناسازگار با خشونت و بهره ورى از نیروى قهریه در موارد لازم نمى باشد. امام حق مدار در معیارها و مردم مدار در تأمین خواسته‏هاى مشروع مردم است.

در عین حال در برابر شاخص‏هاى فساد و تبهکارى سخت خشن بوده و ریشه‏هاى فساد را با طرفندهاى گوناگون حتى با تیغ جراحى و خشونت ریشه کن مى کند. امام عطوف و مهربان و مردم دار همان امامى است که از شمشیرش خون سران کفر و فساد نفاق مى چکد و بغض کینه وى در قلب‏هاى تنگ و دیدگان کور آنان موج مى زند. که اگر در جاذبه افراد " سر آمد است " در دافعه نیز الگوى همگان است. محور عطوفت و مردم دارى با محور خشونت در موارد لازم که موارد بسیار اندک هم مى باشد، نباید آمیخته شود و بین این دو ناسازگارى وجود ندارد. همان گونه که خشن و دل سخت معرفى کردن امام چهره واژگون از امام است، نفى خشونت و قهریه از امام همام نیز واژگونى دیگرى است که هر دو ناشى از کژاندیشى و سوء برداشت و نگرش یک سویه مى باشد .

چهره على قدردان حضور مردم در صحنه‏هاى اجتماعى و سیاسى است. و این موضوع از این جهت حایز اهمیت است که چهره امام را برخى گریزان از مردم و یا گلایه‏مند و یا بى تفاوت نسبت به مردم مطرح مى نمایند.این موضع‏ها با چهره عطوف امام ناسازوار است.امام در اظهارات خویش به خصوص در خطابه‏هاى خویش مانند خطبه 27،گاهى از مردم گلایه مى کند، لیکن این اظهارات در فضاهاى خاص است و به هیچ وجه با مردم دارى حضرت ناسازگارى نخواهد داشت. که توضیح بیشتر آن در بخش بررسى روحیات مردم کوفه در همین نوشتار آمده است. با این بیان روشن مى شود که مردم داراى یکى از محورهاى ارزشى در سیره امام به ویژه در حکومت‏دارى است، که براى همگان الگو است.

پى‏نوشتها:

1ـ نهج البلاغه، نامه 31، ص .397

2ـ نهج البلاغه، نامه 53، .428

3ـ همان، ص .427

4ـ نهج البلاغه، صبحى الصالح، خ 27، ص .70

5ـ طبرى، ج 4، ص 152 و .153

6ـ همان.

امام على علیه السلام الگوى زندگى ص 131

حبیب الله احمدى

 

 

 

1ـ پیرمرد نابینایى که گدایى مى‏کرد از راه مى‏گذشت، امیر مؤمنان علیه السلام فرمود : این چیست؟ گفتند:اى امیر مؤمنان، مردى نصرانى است. فرمود: از او کار کشیدید و اینک که پیر شده و از پا افتاده کمک خود را از او دریغ مى‏دارید!از بیت المال خرجى او را بدهید. (1)

2ـ امام مجتبى علیه السلام فرمود: چون على علیه السلام طلحه و زبیر را شکست داد مردم همه گریختند و در راه بر زن باردارى گذشتند و او از ترس وضع حمل کرد و کودک زنده به دنیا آمد و ندى دست و پا زد و جان داد و پس از او مادرش از دنیا رفت. على علیه السلام و یاران از آنجا گذشتند و آن زن و ودک را دیدند که روى زمین افتاده‏الند، از حال آنان پرسید، گفتند: او باردار بود و چون جنگ و هزیمت را دید و ترسید و بچه انداخت.حضرت پرسید : کدام یک زودتر مرده‏اند؟گفتند:کودک پیش از مادر مرده است.

حضرت شوهر آن زن را که پدر کودک مرده بود فرا خواند و (بر اساس قانون ارث) دو ثلث دیه را به او پرداخت و براى مادر او(که مرده بود) یک ثلث سهم قرار داد، آن گاه از ارث آن زن مرده از کودک خود که ثلث دیه بود نصف آن را به شوهر داد و باقى را به خویشان آن زن داد، و نیز از دیه آن زن نصف آن را که دو هزار و پانصد درهم بود به شوهر داد و دو هزار و پانصد درهم دیگر را به خویشان آن زن داد زیرا جز همان کودکى که انداخته بود فرزند دیگرى نداشت.

و همه این مبالغ را از بیت المال بصره پرداخت نمود. (2)

3ـ طبرى به سند خود از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم پس از فتح مکه خالد بن ولید را براى دعوت نه براى جنگ به سویى فرستاد و قبایلى از عرب به نامهاى سلیم و مدلج و چند قبیله دیگر نیز با او بودند و همگى به غمیصاء ـ که محل آبى بود براى بنى جذیمة بن عامر بن عبد مناة بن کنانه ـ فرود آمدند . بنو جذیمه در زمان جاهلیت عوف بن عبد عوف ابو عبد الرحمن بن عوف و فاکة بن مغیره را که تاجر بودند و از یمن بر آنها وارد شده بودند کشته و اموالشان را گرفته بودند، و چون اسلام پیروز شد و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خالد بن ولید را فرستاد، وى حرکت کرد تا به آن مکان رسید، چون خالد را دیدند سلاح بر گرفتند، خالد به آنها گفت: سلاح را زمین بگذارید که مردم مسلمان شده‏اند.

مردى از بنى جذیمه گوید: چون خالد ما را گفت که سلاحها را زمین بگذارید، یکى از ما که جحدم نام داشت گفت: واى بر شما اى بنى جذیمه، این خالد است، به خدا سوگند که پس از فرو نهادن سلاح جز اسارت و پس از اسارت جز زده شدن گردنها نخواهد بود، به خدا سوگند من هرگز سلاحم را زمین نخواهم نهاد. گروهى از قومش او را گرفته، گفتند: اى جحدم، مى‏خواهى خون ما را بریزى؟ مردم مسلمان شده‏اند و جنگ فرو نشسته و مردم در امنیت به سر مى‏برند!و او را رها نکردند تا سلاحش را گرفتند و مگى بر اساس حرف خالد سلاحها را فرو گذاشتند آن گاه خالد دستور داد همه را گرفتند و دستهاشان را بستند و تیغ برکشید و به جان آنان افتاد و عده‏اى از آنها را کشت.

چون خبر به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رسید دستهار ا به آسمان برداشت و گفت، «خداوندا، من به پیشگاه تو از این کار خالد بیزارى مى‏جویم.سپس على علیه السلام را فرا خواند و فرمود: اى على، به نزد آنان برو و به کارشان رسیدگى کن و امر جاهلیت را زیر پا بنه.

على علیه السلام با مقدارى مال که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به او داده بود به سوى آنان رفت و دیه کشتگان و جریمه اموالى را که از آنان تلف شده بود پرداخت حتى پول ظرفى را که در آن به سگ آب مى‏دادند پرداخت نمود و مقدارى اضافه آمد، على علیه السلام فرمود:آیا هنوز خون و مالى مانده که جریمه آن پرداخت نشده باشد؟

گفتند: نه، فرمود: من بقیه این مال را احتیاطا میان شما تقسیم مى‏کنم تا اگر موردى باشد که رسول خدا و یا شما ندانسته باشید جریمه آن پرداخت شده باشد.

پس از انجام این کار خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بازگشت و او را از ماجرا با خبر ساخت، فرمود: کار درست و نیکویى کردى. آن گاه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم رو به قبله ایستاد و دستها را به آسمان برداشت و به گونه‏اى که سپیدى زیر بازوهاى حضرتش دیده مى‏شد و سه بار عرضه داشت: خداوندا، من به پیشگاه تو از این کار خالد ولید بیزارى مى‏جویم. (3)

4ـ در خبر آمده که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم خالد بن ولید را براى جمع آورى صدقات بنى جذیمه از بنى المصطلق ارسال داشت و خالد به جهت سابقه ریخته شدن خونى که میان او و آنان وجود داشت آنان را دستگیر کرد و عده‏اى از آنان را کشت و اموالشان را ربود .چون خبر به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم رسید دست به آسمان برداشت و گفت: «خداوندا !، من به پیشگاه تو از آنچه خالد کرده بیزارم»، و گریست سپس على را فرا خواند و با مقدارى مال او را به سوى آن قبیله فرستاد و فرمود تا دیه مردان کشته شده و عوض مالهاى ربوده شده آنان را بپردازد. امیر مؤمنان علیه السلام همه آنها را پرداخت حتى پولهایى براى ظروف آب سگها و ریسمانهاى چوپانان داد، و باقى مانده مال را به خاطر ترس زنان و وحشت کودکان و کارهاى دیگرى که شده و خبر داشتند یا نه و براى آنکه از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم راضى باشند به آنان پرداخت نمود. (4)

5ـ در «مصباح الانوار» گوید: یکسال بود که امیر مؤمنان علیه السلام میل خوردن جگر سرخ شده با نان تازه داشت، در یکى از روزها که روزه بود این مطلب را با امام حسن علیه السلام در میان گذاشت و امام آن را تهیه نمود. هنگام افطار که ظرف غذا را نزد حضرتش برد سائلى بر در خانه رسید. امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: پسرم، این را براى سائل ببر تا ما در روز قیامت این نکتعه را در نامه عمل خود مشاهده نکنیم که: اذهبتم طیباتکم فى حیاتکم الدنیا و استمتعتم بها. (5) «شما بهره‏هاى پاکیزه و لذیذ خود را در زندگى دنیاتان بردید و از آنها کامیاب شدید».

6ـمردى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رسید و از گرسنگى شکایت کرد، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به خانه‏هاى همسران فرستاد و همه گفتند: جز آب چیز دیگرى نداریم. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: امشب چه کس از این مرد پذیرایى مى‏کند؟ على بن ابى طالب علیه السلام گفت: من اى رسول خدا، آن گاه نزد فاطمه علیها السلام آمد و گفت: اى دختر رسول خدا، غذا چه دارى؟ گفت: جز خوراک بچه ها چیز دیگرى نداریم و آن را به مهمان خود ایثار مى‏کنیم. على علیه السلام گفت: اى دختر محمد، کودکان را بخوابان و چراغ را خاموش کن. فردا صبح که على علیه السلام خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفت و خبر شب گذشته را باز گفت، در همین حال بودند که این آیه نازل شد: و یؤثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصة (6) « و دیگران را بر خود مقدم مى‏دارند گر چه خود سخت نیازمند باشند». (7)

7ـ امیر مؤمنان علیه السلام در عهد نامه خود به مالک اشتر رحمه الله مى‏فرماید: بخشى از اوقات خود را براى نیازمندان و دادخواهان قرار ده که شخصا در برابر آنان خالى از هر اندیشه‏اى حضور یابى و در یک مجلس عمومى شرکت کنى. در آن مجلس در برابر خداوند که تو را آفریده فروتنى نموده و سپاه و پاسداران و مأموران انتظامى خود را از برابر آنان دور دار تا هر کس مى‏خواهد سخنى گوید بدون لکنت حرف خود را بزند، زیرا من از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که نه یک جا بلکه بارها مى‏فرمود: «هرگز امتى به قداست نمى‏رسد تا آنکه در میان آنان حق ضعیف از قوى بدون لکنت زبان گرفته شود».

و نیز بد خلقى و کند زبانى آنها را تحمل کن و تنگ خلقى و بزرگمنشى (خود) را از آنان دور ساز تا خداوند بدین وسیله اکناف رحمت خود را بر تو بگستراند و پاداش طاعتش را بر تو لازم سازد، و آ نچه مى‏دهى با گوارایى و روى خوش بده و هر چه را دریغ مى‏دارى با روشى نیکو و همراه با پوزش دریغ دار! (8)

پى‏نوشتها:

1ـ وسائل الشیعة 11/ .49

2ـ وسائل الشیعة 17/ .393

3ـ تاریخ طبرى 3/ .66

4ـ سفینة البحار 1/206، ماده خلد.

5ـ سوره احقاف/ .20

6ـ سوره حشر/ .9

7ـ بحار الانوار 41/.34 این روایت قابل تأمل است، زیرا ایثار از خود مایه گذاشتن است نه از کودکان ضعیف آن هم فرزندن پیامبر علیه السلام که حفظ آنان از همه اولى است،و نیز طبق دستور شرع نفقه خانواده مقدم بر دیگران است.(م)

8ـ نهج البلاغة، نامه .53

امیرالمؤمنین على ابن ابیطالب علیه السلام ص 823

احمد رحمانى همدانى





طبقه بندی: علی(ع)
نوشته شده در تاریخ شنبه 86 تیر 30 توسط صادق | نظر بدهید
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.