سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

ولایت على و اهل بیت علیه السلام (2)

 

صفحه : 271

انواع ولاء اثباتى خاص

تا بدینجا - همچنانکه ملاحظه شد - اجمالا مساله ولاء على(علیه السلام)و سایر اهل البیت تردید پذیر نیست، منتها بحث در این است که مراد از ولاء در این آیه و سایر آیات و در احادیث نبوى که به آن دعوت شده چیست؟ما براى اینکه مقصود روشن گردد لازم مى‏دانیم موارد استعمال خصوصى کلمه «ولاء» و «ولایت‏» را در کتاب و سنت که درباره اهل البیت آمده است بحث کنیم.این دو کلمه، معمولا در چهار مورد استعمال مى‏شود:

1

ولاء محبت‏یا ولاء قرابت

ولاء محبت‏یا ولاء قرابت به این معنى است که اهل البیت، ذوى القرباى پیغمبر اکرم‏اند و مردم توصیه شده‏اند که نسبت به آنها به طور خاص، زائد بر آنچه ولاء اثباتى عام اقتضا مى‏کند، محبت بورزند و آنها را دوست بدارند.این مطلب در آیات

صفحه : 272

قرآن آمده است و روایات بسیارى نیز در این زمینه از طرق شیعه و اهل سنت وارد شده که محبت اهل البیت و از جمله على(علیه السلام)را یکى از مسائل اساسى اسلامى قرار مى‏دهد و قهرا در این مورد، دو بحث به وجود مى‏آید: اول اینکه چرا در موضوع اهل البیت، اینهمه توصیه شده است که مردم به آنها ارادت بورزند و این ارادت و محبت را وسیله تقرب به خداوند قرار دهند؟گیرم همه مردم اهل البیت را شناختند و به آنها محبت و ارادت واقعى پیدا کردند، چه نتیجه و خاصیتى دارد؟دستورهاى اسلامى همه مبنى بر فلسفه و حکمتى است.اگر چنین دستورى در متن اسلام رسیده باشد قطعا باید حکمت و فلسفه‏اى داشته باشد.

پاسخ این پرسش این است که دعوت به محبت اهل البیت، و به عبارت دیگر ولاء محبت اهل البیت، حکمت و فلسفه خاص دارد، گزاف و گتره نیست، پاداش به رسول اکرم یا به خود آنها نیست.قرآن کریم از زبان رسول اکرم تصریح مى‏کند که پاداشى که از شما خواستم - یعنى مودت ذوى القربى - فایده‏اش عاید خود شماست.

ولاء محبت، مقدمه و وسیله‏اى است براى سایر ولاءها که بعدا توضیح خواهیم داد.رشته محبت است که مردم را به اهل البیت پیوند واقعى مى‏دهد تا از وجودشان، از آثارشان، از سخنانشان، از تعلیماتشان، از سیرت و روششان استفاده کنند.بعلاوه در کتاب جاذبه و دافعه على علیه السلام درباره خاصیتهاى عشق و محبت، و مخصوصا عشق و محبت به پاکان و اولیاء حق که انسانساز است و عامل بسیار ارزنده‏اى است براى تربیت و براى به حرکت آوردن روحها و زیر و رو کردن روحیه‏ها، مفصلا بحث کرده‏ایم و در اینجا تکرار نمى‏کنیم.

دوم اینکه آیا ولاء محبت از مختصات شیعیان است‏یا سایر فرق اسلامى نیز به آن اعتقاد دارند؟ در جواب باید گفت که ولاء محبت از مختصات شیعیان نبوده، سایر فرقه‏هاى مسلمان نیز به آن اهمیت مى‏دهند.امام شافعى که از ائمه چهارگانه اهل سنت است در اشعار معروف خود مى‏گوید: یا راکبا قف بالمحصب من منى و اهتف بساکن خیفها و الناهض سحرا اذا فاض الحجیج الى منى فیضا کملتطم الفرات الفائض

صفحه : 273

ان کان رفضا حب ال محمد فلیشهد الثقلان انى رافضى (1) اى سواره!در سرزمین پر سنگریزه منى بایست و سحرگاه فریاد کن به آنکه در خیف ساکن است و به آنکه حرکت کرده است - آنگاه که حجاج از مشعر به منى حرکت مى‏کنند و کثرت جمعیت مانند رود فرات موج مى‏زند - که اگر محبت آل محمد «رفض‏» (2) شمرده مى‏شود پس جن و انس گواهى دهند که من «رافضى‏» (3) مى‏باشم.

و هم او مى‏گوید: یا ال بیت رسول الله حبکم فرض من الله فى القرآن انزله یکفیکم من عظیم الفخر انکم من لم یصل علیکم لا صلاة له (4) اى اهل بیت رسول!دوستى شما فریضه‏اى است از جانب خداوند که در قرآن آن را فرود آورده است.از فخر بزرگ، شما را این بس که درود بر شما جزء نماز است و هر کس بر شما درود نفرستد نمازش باطل است.

و هم او مى‏گوید: و لما رایت الناس قد ذهبت بهم مذاهبهم فی ابحر الغى و الجهل رکبت على اسم الله فى سفن النجا و هم اهل بیت المصطفى خاتم الرسل و امسکت‏حبل الله و هو ولاؤهم کما قد امرنا بالتمسک بالحبل (5) چون مردم را دیدم که راههاشان آنها را در دریاهاى گمراهى و جهالت انداخته است، به نام خدا سوار کشتى نجات شدم، همانا اهل بیت مصطفى خاتم رسولان آن کشتى نجات‏اند، و به ریسمان خدا که ولاء آنهاست چنگ زدم همچنانکه دستور به ما داده شده که به این ریسمان چنگ بزنیم.

زمخشرى و فخر رازى که در بحث‏خلافت به جنگ شیعه مى‏آیند، خود راوى

.............................................................. 1.التفسیر الکبیر فخر رازى، ج 27/ص 166. 2 و 3. «رفض‏» طرد و ترک چیزى است.شیعیان را به علل خاصى «رافضى‏» مى‏خواندند. 4.الکنى و الالقاب محدث قمى و نور الابصار شبلنجى/ص 104. 5.الکنى و الالقاب محدث قمى.

صفحه : 274

روایتى هستند در موضوع ولاء محبت.فخر رازى از زمخشرى نقل مى‏کند که پیغمبر فرمود: من مات على حب آل محمد مات شهیدا، الا و من مات على حب ال محمد مات مغفورا له، الا و من مات على حب ال محمد مات تائبا، الا و من مات على حب ال محمد مات مؤمنا مستکمل الایمان... (1) .

هر کس که بر دوستى آل محمد مرد، شهید مرده است، هر کس که بر دوستى آل محمد مرد، آمرزیده مرده است، هر کس که بر دوستى آل محمد مرد، توبه کار مرده است، هر کس که بر دوستى آل محمد مرد، مؤمن و کامل ایمان مرده است...

ابن فارض، عارف و شاعر غزلسراى معروف مصرى - که در ادبیات عرب همچون حافظ در زبان فارسى است - در غزل معروف خود که با این بیت آغاز مى‏شود: سائق الاظعان یطوى البید طى منعما عرج على کثبان طى مى‏گوید: ذهب العمر ضیاعا و انقضى باطلا ان لم افز منک بشى غیر ما اولیت من عقدى و لا عترة المبعوث حقا من قصى خدایا!اگر من به وصال تو نائل نشوم عمرم ضایع و باطل گذشته است.اکنون جز یک چیز، چیز دیگر در دست ندارم و آن همان پیوندى است که به ولاء عترت پیغمبرى که از اولاد قصى (2) مبعوث شده بسته‏ام.

.............................................................. 1.التفسیر الکبیر فخر رازى، ج 27/ص 166 و الکشاف زمخشرى، ج 4، ذیل آیه 23 سوره شورى.امیر المؤمنین (علیه السلام)نیز در نهج البلاغه آخر خطبه 232 مى‏فرماید: فانه من مات منکم على فراشه و هو على معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بیته مات شهیدا و وقع اجره على الله و استوجب ثواب ما نوى من صالح عمله و قامت النیة مقام اصلاته لسیفه. هر که از شما بر خوابگاهش بمیرد در حالى که به حق خداى خود و رسولش و اهل بیت او شناسا باشد، شهید مرده است و پاداشش با خداست و سزاوار پاداش اعمال شایسته‏اى است که در اندیشه داشته و این اندیشه همچون شمشیر کشیدن اوست. 2. «قصى‏» - به ضم قاف و تشدید «یاء» - نام چهارمین جد پیغمبر است.

صفحه : 275

در اینجا ممکن است مقصود از ولاء، معناى عالى‏ترى باشد، ولى قدر مسلم این است که ولاء محبت را گفته است.

ملا عبد الرحمن جامى - با اینکه قاضى نور الله درباره وى مى‏گوید: دو تا عبد الرحمن، على را آزردند: عبد الرحمن بن ملجم مرادى و عبد الرحمن جامى - قصیده معروف فرزدق را در مدح امام سجاد(علیه السلام)به فارسى به نظم آورده است. مى‏گویند خوابى نقل کرده که پس از مرگ فرزدق از او در عالم رؤیا پرسیدند خداوند با تو چه کرد؟جواب داد: مرا به واسطه همان قصیده که در مدح على بن الحسین گفتم، آمرزید.جامى خود اضافه مى‏کند و مى‏گوید: اگر خداوند همه مردم را به خاطر این قصیده بیامرزد عجیب نیست.جامى درباره هشام بن عبد الملک که فرزدق را حبس کرد و شکنجه‏اش داد مى‏گوید: اگرش چشم راست بین بودى راست کردار و راست‏دین بودى دست بیداد و ظلم نگشادى جاى آن حبس خلعتش دادى (1) بنابراین در مساله ولاء محبت، شیعه و سنى با یکدیگر اختلاف نظر ندارند مگر ناصبیها که مبغض اهل البیت هستند و از جامعه اسلامى مطرود و همچون کفار محکوم به نجاست‏اند و بحمد الله در عصر حاضر زمین از لوث وجود آنها پاک شده است.فقط افراد معدودى گاهى دیده مى‏شوند که برخى کتابها مى‏نویسند، همه کوشش‏شان در زیاد کردن شکاف میان مسلمین است - مانند افراد معدودى از خودمانیها - و همین بهترین دلیل است که اصالتى ندارند و مانند همقطاران خودمانیهاشان ابزار پلید استعمارند.

زمخشرى و فخر رازى در ذیل روایت گذشته، از پیغمبر اکرم(ص)نقل مى‏کنند که فرمود: الا و من مات على بغض ال محمد مات کافرا، الا و من مات على بغض ال محمد لم یشم رائحة الجنة.

هر کس که بر دشمنى آل محمد بمیرد، کافر مرده است، هر کس که بر دشمنى آل محمد بمیرد، بوى بهشت را استشمام نخواهد کرد.

.............................................................. 1.سلسلة الذهب.

صفحه : 276

و امام صادق(علیه السلام)فرمود: فان الله تبارک و تعالى لم یخلق خلقا انجس من الکلب و ان الناصب لنا اهل البیت لا نجس منه (1) .

خداوند خلقى را نجس‏تر از سگ نیافرید و ناصب ما اهل البیت از آن نجس‏تر است.

این نوع از ولاء اگر به اهل البیت نسبت داده شود و آنها را «صاحب ولاء» بخوانیم باید بگوییم «ولاء قرابت‏» و اگر به مسلمانان از نظر وظیفه‏اى که درباره علاقه به اهل البیت دارند نسبت دهیم باید بگوییم «ولاء محبت‏» .

در اینکه ماده «ولاء» در مورد محبت استعمال شده است ظاهرا جاى بحث نیست.مخصوصا در زیارات، زیاد به این معنى بر مى‏خوریم، از قبیل «موال لمن والاکم و معاد لمن عاداکم‏» که بى‏شبهه معنى‏اش این است من دوست کسانى هستم که شما را دوست مى‏دارند و دشمن کسانى هستم که شما را دشمن مى‏دارند، و یا «موال لکم و لاولیاءکم و معاد لاعدائکم‏» (2) و امثال اینها که زیاد است.

بحث در دو جهت دیگر است: یکى اینکه آیا خصوص کلمه «ولى‏» به معناى «دوست‏» استعمال شده است‏یا خیر؟دیگر اینکه کلمه «ولى‏» در خصوص آیه کریمه «انما ولیکم الله‏» که ولایت امیر المؤمنین(علیه السلام)را اثبات مى‏کند به چه معنى استعمال شده است؟ بعضى معتقدند در قرآن هر جا که این کلمه به کار رفته و ابتداء توهم مى‏رود که به معناى «دوست‏» است، پس از دقت معلوم مى‏شود که به این معنى نیست.مثلا معناى «الله ولى الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الى النور» (3) این نیست که خدا دوست اهل ایمان است، بلکه این است که خداوند با عنایت‏خاص خود متصرف در شؤون اهل ایمان است و اهل ایمان در حفظ و صیانت‏خاص پروردگارند.و همچنین معناى «الا ان

.............................................................. 1.وسائل الشیعة(چاپ جدید)، ج 1/ص 159. 2.من لا یحضره الفقیه، ج 2/ص 614، از فقرات زیارت جامعه کبیره. 3.بقره/257.

صفحه : 277

اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون‏» (1) این نیست که بر دوستان خدا ترسى نیست.در اینجا کلمه «ولى‏» از قبیل فعیل به معناى مفعول است.پس معنى چنین مى‏شود: کسانى که خداوند ولى امر آنها و متصرف در شؤون آنهاست مورد ترس و نگرانى نمى‏باشند.و همچنین معناى آیه «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض‏» این نیست که مؤمنین دوستان یکدیگرند بلکه این است که مؤمنین نسبت به یکدیگر متعهد و در شؤون یکدیگر متصرف و در سرنوشت‏یکدیگر مؤثرند و لهذا بعد مى‏فرماید: «یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» .

از اینجا جواب سؤال دوم هم روشن شد.در آیه مورد نظر، مقصود این نیست که خدا و پیامبر و على دوستان شمایند، بلکه این است که اختیاردار و ذى حق در تصرف در شؤون شما هستند.

و به فرض اینکه استعمال کلمه «ولى‏» به معناى «دوست‏» صحیح باشد، در اینجا مناسبت ندارد که به صورت حصر گفته شود که منحصرا ولى شما خدا و پیامبر و على است.از اینجا معلوم مى‏شود که توجیه برخى مفسرین اهل سنت - که گفته‏اند مفاد این آیه چیز مهمى نیست، بلکه صرفا این است که على دوست‏شماست‏یا على باید محبوب و مورد علاقه شما باشد(اگر فعیل به معنى مفعول باشد) - غلط است.

طبق این بیان، آیه شریفه «انما ولیکم الله‏» که ولاء اثباتى خاص است، صرفا ولاء محبت نیست، بالاتر است.پس چه نوع ولائى است؟توضیحاتى که بعدا داده مى‏شود مطلب را روشن مى‏کند.

2

ولاء امامت

ولاء امامت و پیشوایى و به عبارت دیگر مقام مرجعیت دینى یعنى مقامى که دیگران باید از وى پیروى کنند، او را الگوى اعمال و رفتار خویش قرار دهند و

.............................................................. 1.یونس/62.

صفحه : 278

دستورات دینى را از او بیاموزند، و به عبارت دیگر زعامت دینى.چنین مقامى مستلزم عصمت است، و چنین کسى قول و عملش سند و حجت است براى دیگران.این همان منصبى است که قرآن کریم درباره پیغمبر اکرم مى‏فرماید: لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا (1) .

براى شما در(رفتار)فرستاده خدا پیروى‏اى نیکوست براى آنان که امیدوار به خدا و روز دیگرند و خدا را بسیار یاد کنند.

قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم (2) .

بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد.

در این آیات رسول الله را الگویى معرفى کرده که مردم باید رفتار و اخلاقشان را با رفتار و اخلاق او تطبیق دهند و او را مقتداى خویش سازند، و این خود دلیل عصمت آن حضرت است از گناه و خطا، زیرا اگر خطا و گناهى ممکن بود از او صادر گردد دیگر جا نداشت‏خداى متعال او را پیشوا و مقتدا معرفى کند.

این مقام پس از پیغمبر به اهل البیت رسید و بر طبق روایتى که اکثر علماى اهل سنت در کتب سیره و تاریخ و کتب وایت‏خود از قریب سى نفر از صحابه پیغمبر نقل کرده‏اند (3) اهل البیت را به پیشوایى و امامت برگزید، فرمود: انى تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتى اهل بیتى، و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض، فلا تقدموهما فتهلکوا، و لا تقصروا عنهما فتهلکوا، و لا تعلموهم فانهم اعلم منکم.

.............................................................. 1.احزاب/21. 2.آل عمران/31. 3.رجوع شود به رساله‏اى که آقاى قوام الدین جاسبى قمى - از فضلاى حوزه علمیه قم - به امر آیة الله بروجردى درباره اسناد این حدیث تالیف کردند و «دار التقریب بین المذاهب الاسلامیة‏» چاپ و منتشر کرد.

صفحه : 279

من در بین شما دو چیز ارزنده را باقى مى‏گذارم: کتاب خدا و اهل بیتم را.آنها جدا نگردند تا در حوض کوثر بر من وارد آیند. بر آنها پیشى نگیرید که تباه شوید، و از آنها کوتاهى نکنید که تباه شوید، و به آنان نیاموزید که از شما داناترند.

در اینجا پیغمبر، اهل البیت را درست قرین و توام کتاب خدا قرار مى‏دهد و خدا درباره کتابش مى‏فرماید: لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه (1) .

باطل و نادرستى نه از پیش رو و نه از پشت‏سر به آن راه نمى‏یابد.

و اگر اهل البیت گرد باطل و نادرستى مى‏گشتند، اینچنین قرین و توام کتاب قرار نمى‏گرفتند، و اگر همچون نبى اکرم از گناه و خطا معصوم و منزه نمى‏بودند اینچنین به جاى وى پیشوا و مقتدا نمى‏شدند.مضمون حدیث‏حکایت مى‏کند که مورد حدیث افرادى معصوم مى‏باشند، و به قول خواجه نصیر الدین طوسى دیگران نه معصومى دارند و نه مدعى عصمت براى کسى هستند، پس جز ائمه اطهار مصداقى ندارد.ابن حجر مى‏گوید: «این گفته پیغمبر - بر آنها پیشى نگیرید که تباه شوید، و از آنها کوتاهى نکنید که تباه شوید، و به آنان نیاموزید که از شما داناترند - دلیل است که هر که از اهل البیت به مراتب عالى علمى رسید و براى وظایف دینى شایسته بود، بر دیگران مقدم است‏» (2) .

حافظ ابو نعیم از ابن عباس روایت مى‏کند که پیغمبر فرمود: «هر که را خوش آید که همچون زندگى من بزید و همچون مرگ من بمیرد و در بهشت جاودانى سکونت کند، على را از پس من ولى انتخاب کند (3) و ولى او را ولى گیرد و به امامان از پس من که عترت من‏اند و از گل من آفریده شده‏اند، اقتدا کند

.............................................................. 1.فصلت/42. 2.الصواعق المحرقة/ص 135. 3.در متن روایت «فلیوال علیا» آمده است و بر طبق معانى مختلف ولاء، مفهوم این جمله متفاوت مى‏شود.

صفحه : 280

که آنان فهم و دانش روزى شده‏اند، و واى بر آنان که فضلشان را تکذیب کنند و رحم مرا در موردشان قطع کنند که شفاعتم آنان را نگیرد» (1) .

امامت و پیشوایى و مقتدایى دینى، به طورى که آنچه پیشوا مى‏گوید و هر طور عمل مى‏کند سند و حجت الهى تلقى شود، نوعى ولایت است، زیرا نوعى حق تسلط و تدبیر و تصرف در شؤون مردم است.

به طور کلى هر معلم و مربى از آن جهت که معلم و مربى است، ولى و حاکم و متصرف در شؤون متعلم و مرباست، چه رسد به معلم و مربى‏اى که از جانب خدا این حق به او داده شده باشد.

آیه کریمه «انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون‏» ناظر به چنین ولایتى است.البته مقصود این نیست که این آیه شامل برخى دیگر از اقسام ولایت که بعدا ذکر خواهیم کرد نیست.مقصود این است که این آیه شامل ولاء امامت و پیشوایى و مرجعیت دینى هست.در برخى احادیث گذشته نیز کلمه «ولى‏» در مورد ولاء امامت استعمال شده است.

این نوع از ولاء را اگر به امام نسبت دهیم به معنى حق پیشوایى و مرجعیت دینى است و اگر به افراد امت نسبت دهیم به معنى پذیرش و قبول این حق است.

3

ولاء زعامت

ولایت زعامت‏یعنى حق رهبرى اجتماعى و سیاسى.اجتماع نیازمند به رهبر است.آن کس که باید زمام امور اجتماع را به دست گیرد و شؤون اجتماعى مردم را اداره کند و مسلط بر مقدرات مردم است «ولى امر مسلمین‏» است.پیغمبر اکرم در زمان حیات خودشان ولى امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان طبق دلایل زیادى که غیر قابل انکار است به اهل البیت رسیده است.

.............................................................. 1.حلیة الاولیاء، ج 1/ص 86.

صفحه : 281

آیه کریمه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم‏» (1) اطاعت کنید خدا و پیغمبر را و کسانى را که اداره کار شما به دست آنهاست)و همچنین آیات اول سوره مائده و حدیث‏شریف غدیر و عموم آیه «انما ولیکم الله‏» (2) و عموم آیه «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم‏» (3) ناظر به چنین ولایتى است.

در این جهت که پیغمبر اکرم چنین شانى را داشته و این یک شان الهى بوده است - یعنى حقى بوده که خداوند به پیغمبر اکرم عنایت فرموده بود نه اینکه از جانب مردم به آن حضرت تفویض شده باشد - میان شیعه و سنى بحثى نیست.برادران اهل سنت ما با ما تا اینجا موافق‏اند.سخن در این است که پس از پیغمبر اکرم تکلیف «ولایت زعامت‏» چیست؟افراد مردم براى اینکه اجتماع متزلزل نشود و هرج و مرج به وجود نیاید، باید از کسى و مقامى به عنوان حاکم و ولى امر اطاعت کنند.تکلیف چنین مقامى چیست؟آیا اسلام در این باره تکلیفى معین کرده است و یا بکلى سکوت اختیار کرده است، و اگر تکلیف معین کرده چگونه است؟آیا به مردم اختیار داده که بعد از پیغمبر هر که را مى‏خواهند خود انتخاب کنند و بر دیگران اطاعت او واجب است و یا اینکه پیغمبر اکرم قبل از رحلت، شخص معینى را براى جانشینى خود در این مقام بزرگ و با اهمیت تعیین کرد؟ در اینجا به مناسبت، درباره همه شؤون اجتماعى پیغمبر اکرم در میان امت، مطابق آنچه از قرآن مجید استنباط مى‏شود، بحثى مى‏کنیم.

از قرآن مجید و هم از سنت و سیره نبوى استنباط مى‏شود که پیغمبر اکرم در میان مسلمین در آن واحد داراى سه شان بود: اول اینکه امام و پیشوا و مرجع دینى بود و ولایت امامت داشت، سخنش و عملش سند و حجت بود: «ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا (4) .

آنچه را پیغمبر براى شما آورده است بگیرید و از آنچه شما را باز دارد بایستید.

.............................................................. 1.نساء/59. 2.مائده/55. 3.احزاب/6. 4.حشر/7.

صفحه : 282

دوم اینکه ولایت قضائى داشت، یعنى حکمش در اختلافات حقوقى و مخاصمات داخلى نافذ بود: فلا و ربک لا یؤمنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فى انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما (1) .

نه چنین است.به پروردگارت سوگند، ایمانشان واقعى نخواهد بود تا در آنچه در بینشان اختلاف شود داورت کنند و سپس در دلهاى خویش از آنچه حکم کرده‏اى ملالى نیابند و بى‏چون و چرا تسلیم شوند.

و البته با اینکه در این مورد مثل مورد قبل استعمال کلمه «ولایت‏» صحیح است ولى ندیده‏ایم این کلمه عملا در باب ولایت قضائى استعمال شده باشد.

سوم اینکه ولایت‏سیاسى و اجتماعى داشت، یعنى گذشته از اینکه مبین و مبلغ احکام بود و گذشته از اینکه قاضى مسلمین بود، سائس و مدیر اجتماع مسلمین بود، ولى امر مسلمین و اختیاردار اجتماع مسلمین بود.همچنانکه قبلا گفته شد، آیه کریمه «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم‏» و همچنین آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم‏» ناظر به این قسمت است.البته پیغمبر اکرم شان چهارمى هم دارد که بعدا ذکر خواهد شد.

پیغمبر اکرم رسما بر مردم حکومت مى‏کرد و سیاست اجتماع مسلمین را رهبرى مى‏نمود، به حکم آیه کریمه «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزکیهم بها» (2) از مردم مالیات مى‏گرفت، شؤون مالى و اقتصادى اجتماع اسلامى را اداره مى‏کرد.

این شان از شؤون سه گانه رسول اکرم، ریشه بحث‏خلافت است.

این نکته لازم است گفته شود که کلمه «امامت‏» همچنانکه در مورد پیشوایى در اخذ معالم دین استعمال شده است، یعنى «امام‏» گفته مى‏شود و مفهومش «کسى است که معالم دین را از او باید فرا گرفت‏» و اهل سنت به همین عنایت، به ابو حنیفه و شافعى و مالک و احمد حنبل کلمه «امام‏» اطلاق مى‏کنند، در مورد زعامت اجتماعى و سیاسى نیز زیاد به کار رفته است. رسول اکرم فرمود:

.............................................................. 1.نساء/65. 2.توبه/103.

صفحه : 283

ثلاث لا یغل علیهن قلب امرء مسلم: اخلاص العمل لله، و النصیحة لائمة المسلمین و اللزوم لجماعتهم (1) .

هرگز قلب یک مسلمان نسبت به سه چیز خیانت و تردید روا نمى‏دارد: اخلاص نیت براى خدا، خیرخواهى براى زعماى مسلمین در راه رهبرى مسلمین، همراهى با جماعت مسلمین.

على(علیه السلام)در یکى از نامه‏هایش که در نهج البلاغه ثبت است مى‏فرماید: فان اعظم الخیانة خیانة الامة و افظع الغش غش الائمة (2) .

بزرگترین خیانتها خیانت به جامعه است و شنیع‏ترین دغلبازیها، دغلبازى با پیشوایان مسلمین است.

زیرا نتیجه این دغلبازى علیه مسلمین است.اگر ناخداى یک کشتى آن کشتى را درست هدایت کند و شخصى پیدا شود و آن ناخدا را فریب دهد و کشتى را دچار خطر کند، تنها به ناخدا خیانت نکرده است، به همه سکان کشتى خیانت کرده است.

در این جمله نیز کلمه «امام‏» به اعتبار رهبرى اجتماعى اطلاق شده است.

در تاریخ مسلمین زیاد مى‏خوانیم که مسلمانان - حتى ائمه اطهار - خلفاى عصر خود را با کلمه «امام‏» خطاب مى‏کردند. چیزى که هست امام به این معنى گاهى امام عدل است و گاهى امام جور و مسلمانان در قبال هر یک از آنها وظایفى دارند. پیغمبر اکرم در حدیث مشهورى که فریقین روایت کرده‏اند فرمود: افضل الجهاد کلمة عدل عند امام جائر (3) .

بالاترین جهاد، یک سخن حق است در برابر یک پیشواى جور.

و همچنین پیغمبر اکرم فرمود:

.............................................................. 1.کافى، ج 1/ص 403. 2.نامه 26. 3.کافى، ج 5/ص 60.

صفحه : 284

افة الدین ثلاثة: امام جائر، و مجتهد جاهل، و عالم فاجر (1) .

سه چیز آفت دین به شمار مى‏روند(و مانند یک آفت که گیاهى یا حیوانى را از پا در مى‏آورد، دین را از پا در مى‏آورند): پیشواى ستمگر، عابد نادان و عالم گناهکار.

بالاتر اینکه در خود قرآن از پیشوایانى یاد شده است که مردم را به آتش جهنم دعوت مى‏کنند و با کلمه «امام‏» هم تعبیر شده است: و جعلناهم ائمة یدعون الى النار (2) .

آنان را پیشوایانى قرار داده‏ایم که به آتش مى‏خوانند.

البته شک نیست که غالبا کلمه «امام‏» یا «ائمه‏» به پیشوایان عادل و صالح اطلاق مى‏شود و در عرف شیعه کلمه «امام‏» بر پیشوایان بر حق و معصوم اطلاق مى‏شود که فقط دوازده نفرند.

.............................................................. 1.جامع الصغیر، ج 1/ص 4. 2.قصص/41.

مجموعه آثار جلد سوم صفحه 271

استاد شهید مرتضى مطهرى





طبقه بندی: علی(ع)
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 86 مرداد 1 توسط صادق | نظر بدهید
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.