سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

خطبه شهادت حضرت رضا علیه السلام

نفس سوخته

داغ امشب دست و دامانم شدست

اشک جاری تا گریبانم شدست

آب سقاخانه، رود اشک هاست

اشک ما از غربت مولای ماست

شمعدان ها شاهد داغ دلند

لاله های سرخی از باغ دلند

با کبوترها هم آوازی کنیم

در فراق دوست جانبازی کنیم

در حریم این زمین در هر زمان

قدسیان و خاکیان و عرشیان

روی بر این آستان می آورند

اشک زهرا ارمغان می آورند

اشک زهرا می کند غم پروری

از ملالِ چند غم یادآوری

رحلت پیغمبر و داغ حسن

غربت آن کشته دور از وطن

یک دل و آن سوز غم ها مشکل است

باز هم داغ رضایش بر دل است

می رسد بر گوش جان از این فضا

یا رضا و یا رضا و یارضا

 

نفس سوخته

از فضا بوی عبادت می رسد

هر طرف عطر شهادت می رسد

عشق فردا سر بر ایوانش زند

چون شهادت بوسه بر جانش زند

خطبه ما از دل دردای ماست

دل زیارت نامه مولای ماست

خادمان این حرم بالا و پست

هر یکی آهی به لب، شمعی به دست

شعله این شمع ها از جان ماست

امشبی مولای ما مهمان ماست

شهر ما فردا سراسر در عزاست

شاهد اشک جواد بن الرضاست

یا جواد ای در کرامت بی نظیر

امشب از ما روسیاهان دست گیر

رحمتی کن جان زهرای بتول

تسلیت از ما غلامان کن قبول

 

نفس سوخته
نفس سوخته

من که چون غنچه ز غم سر به گریبان دارم

با دل سوخته ام شام غریبان دارم

بر سر افکنده عبا می رسم از بزم عدو

شعله زهر به جان، اشک به دامان دارم

تا قلم ریخته بر هستی من شعله مرگ

که از آن دیده گریان، دل بریان دارم

مرگ پیچیده به جانم که به خود می پیچم

نفس سوخته از سینه سوزان دارم

زهر انگور به تهدید خورانید مرا

زان شهیدم من و میراث شهیدان دارم

زهرم ار سوخت ولی روح مرا راحت کرد

زِهراسی که از این دشمن قرآن دارم

پیش ازین کُشت مرا خلق فریبی هایش

اشک پیدا به رخ از این غم پنهان دارم

ز آه دل، اشک روان، سوز دل مسمومم

محفل آرای اباصلت که مهمان دارم

هم جواد آید و هم فاطمه بر بالینم

آن که عمری ز غمش حال پریشان دارم

 

پنجرة فولاد
نفس سوخته

زائرین تو فقط شیعة اثنی عشرند

همه دلباختة عترت خیرالبشرند

همه گشتند به دریای نگاهت تطهیر

به گل روی تو سوگند ز گل پاک ترند

زائرینی که به این کعبة دل، دل بستند

تا ابد از حَرمت دل نبرند و نبرند

گر به سوی حَرمت روی کنند اهل جحیم

تا ابد از طمع روضة رضوان گذرند

سائلان کرمت یکسره ارباب کرم

زائران حرمت از همة خلق سرند

پا گذارند به بال ملک و طرة حور

رهروانی که به سوی حرمت ره سپرند

عالمی رو به روی پنجرة فولادت

به امید کرمت همچو گدا پشت درند

انبیا ناز فروشند به گلزار بهشت

اگر از دور به ایوان طلایت نگرند

مهر تو لاله و ریحان بهشت دل ماست

حاش لله که ما را به جهنم ببرند

"میثم" بی سر و پایم نظری کن مولا

که مرا جزو سگان سر کویت شمرند

 

غلام رضا سازگار






طبقه بندی: شعر،  امام رضا(ع)،  ادبی
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88 بهمن 26 توسط صادق | نظر
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.