سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

در گذشته دفتری به نام بخش خدمات وجود داشت که از جمله وظایفش توزیع فیش غذا طبق برنامه زمانی بین زوار در سطح شهر بود.


روزی آقائی را دیدم که به شدت گریه می کرد، جلو
رفتم و علت گریه اش را از او سوال کردم؛ گفت: امروز صبح که در حرم بودم
خطاب به آقا گفتم: یا امام رضا(ع) من تاکنون از غذائی که به نام تو تهیه
می شود نخورده ام؛ خودت کاری کن تا امروز یک فیش غذای بی دردسر نصیب من
شود.

بعد از زیارت به بخش خدمات رفتم و فیش غذا از آنها
خواستم، آنها گفتند باید به مهمانسرا بروم، اما در مهمانسرا به من گفتند
که این فیش طبق شرایط خاصی بین زوار توزیع می شود و ارجحیت با من نیست.

همچنان که از پله ها پائین می رفتم، با آقا درد دل
کردم و گفتم: من از شما یک فیش بی دردسر می خواستم و حالا اینها چنین می
گویند. پائین پله ها که رسیدم خادمی با عجله به سمت من دوید و گفت آقا این
فیش غذا مال شما باشد من کار دارم فرصت اینکه برای دریافت غذا بروم ندارم!


از: حمیدرضا علیپور


منبع: www.ya-razi.blogfa.com





طبقه بندی: امام رضا(ع)،  خاطره
نوشته شده در تاریخ جمعه 89 مهر 9 توسط صادق | نظر بدهید
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.