سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است
سامرا

 

از پس پــرده بــرون حجّت اثـنـاعــشر است

 

یـا کـه در غـرّه مـَه قرص قمر جلوه گر است

 

بلبل از دوری گل تا سحر امشب به نواست

 

یـا پـسر بـر سر بـالـیـن پـــدر نوحه گر است

 

هـاتـفـی گفت که خاموش! مگر بی خبری

 

حسن عسکری امشب به جناح سفر است

 

سر بـه دامـان پــسر گــرم سخن با معبود

 

چــهــره‌اش بـــر اثــر زهــر جـفا پرگهر است

 

شد برون طایر روحش ز قفس سوی جنان

 

مــهدی مــنـتـظـر از بـهر پدر خون جگر است

 

 





طبقه بندی: امام زمان(عج)،  امام حسن عسکری(ع)
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88 اسفند 3 توسط صادق | نظر

پیامک تسلیت امام حسن عسکری

امام عسکری
شهادت، عشق است. فرزند غایبش را سر سلامت بگویید و باران اشکتان را در بی‏شکیبی انتظار، بهانه سازید!
نه همین جای تو در سامره تنها باشد / که به دلهای محبان تو جای تو بود
شیعه را خاک غم بر سر می‏باید و بازار دل، تا ابد سیاه‏پوش و آسمان دین را باران باران و اشک و اشک!
وقتی امامی می‏رود، نیمه‏ای از عشق امتش را با خود به خاک می‏برد...
شهادت امام حسن عسکری، بهار جوشش خون شیعه است در غم غیبت
مولای غایب غریبم! سرسلامت باد ما را در غم بابای شهیدت پذیرا باش؛ ای غمگین‏ترین شیعه در عصر غیبت!
دیده گریان نشود روز جزا در محشر / هر که گریان به جهان بهر عزای تو بود، شهادت امام عسکری تسلیت باد

ردپاهای گمشده‏ی ما، مسافران توفانند که پی عطر تو می‏گردند

مگر حرمت را بر آسمان هفتم بنا کرده‏اند که این همه ابر بارانی، بر شانه ما می‏گیرند؟
فرسنگها سنگ را به شوق زیارت حرمت، با بادها می‏دوم و با رودها آواز می‏خوانم؛ شاید در پای تو کبوترانه بمیرم
ولی حق حسن العسکری ای آن که قضا /  مجری امر تو و بنده رای تو بود، شهادتش تسلیت باد






طبقه بندی: پیامک،  تسلیت،  امام حسن عسکری(ع)
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88 اسفند 3 توسط صادق | نظر بدهید

روزهاست که تنهایی، بر تن ورم کرده زمین عرق می‌کند؛ اما تو نیستی تا غربت در سایه بلندت ساعتی تلخیها را فراموش کند

حلقه
محاصره، تنگ تر و تنگ تر می‌شد. حتی دیوارهای خانه‌ات، چشم و گوش دشمنانت
شده بود. در جایی که سربازان دشمن، حلقه شده بودند در و دیوار خانه ات را؛
جایی که نفس هایت را می‌شمردند، ذکرهایت را، پلک زدن هایت را، نمازهای
طولانی‌ات را، آیات خیس قرآنی که می‌خواندی.

بیشتر از هر کس و هر پرنده‌ای، حال پرنده‌های گرفتار را می‌فهمیدی.

دنیایت را تنگتر از قفس کرده بودند؛ حتی حرف زدن را با اطرافیانت برایت دشوار کرده بودند.

دور
تا دورت، سپاه بود و سرباز و تو همچون سرداری، در محاصره این همه سرباز
بودی؛ سرداری بی سپاه که با هیچ کس سر جنگ نداشت، سرداری که هیچ خونی
نریخت و هیچ قلعه ای را فتح نکرد، با سربازانی که اطرافش بودند. اگر فتحی
هم داشت دلهای عاشقانی بود که بوی حقیقت را از نفسهایش فهمیده بودند.

سردار
فاتح جانهای بی قرار بود؛ سرداری بی سپاه، سردار عاشق، سردار بی شمشیر،
آشنای پرنده‌های در قفس. رودها، مسافر دریای چشم‌هایت شدند، ابرها،
شانه‌هایت را می‌پرسیدند. بهارها، رد پایت را می‌جستند تا سبز شوند.
نسیمها، آرزوی بوسیدن لبهایت را داشتند. ستاره‌ها، در آرزوی مردن بر سقف
خانه‌ات، به خواب می‌رفتند و ماه، از آه‌هایت زنده می‌شد.

هنوز خاکهای باران خورده، بوی روزهای دلتنگی ابرهای بی قرار دیدنت را می‌دهند.

روزهاست که تنهایی، بر تن ورم کرده زمین عرق می‌کند؛ اما تو نیستی تا غربت در سایه بلندت ساعتی تلخیها را فراموش کند.

نوشته‌ی : عباس محمدی





طبقه بندی: امام حسن عسکری(ع)
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88 اسفند 3 توسط صادق | نظر بدهید

 

ویژه نامه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

باز بر آن سرم که رو به قبله دعا کنم

رهی ز توبه و دعا به درگه خدا کنم

ز درگه خدا طلب طواف کربلا کنم

پس از طواف کربلا روی به سامرا کنم

که چون فرشتگان حق دهم سلام عسکری

دست زنم به دامن لطف امام عسکری

به درگه کریم او جبهه نهاده در زنم

به خلوت حریم او که خلوت است پر زنم

گهی بشوق بوسه‌ها به قبر آن پسر زنم

گهی گلاب اشک بر مزار این پدر زنم

دو آفتاب جلوه گر در آسمان رهبری

یکی علی النقی یکی امام عسکری

مدینه را نظر کن و جلوه ذوالکرام بین

قرآن مهر و ماه را، در این خجسته شام بین

باب امام عصر را، فراز دست مام بین

دهم امام را ببر، یازدهم امام بین

چشم علی منور از، جمال ماهپاره اش

فاطمه کو؟ که بنگرد، بر حسن دوباره اش

نور ولایتش به رخ، ردای خلتش به بر

لوای عصمتش به کف، تاج شفاعتش به سر

بر همه هستیش نظر، در همه عالمش گذر

امام هادیش پدر، حضرت مهدیش پسر

خلائقند چاکرش، ملائکند عسکرش

هیچ کسی نمی‌رود، به ناامیدی از درش

رسالت پیمبران، تکیه زده بدوش او

درس هدایت بشر، زمزمه سروش او

وضع جهان و چشم او، راز نهان و گوش او

حصار ظلم ظالمان، شکسته از خروش او

ویژه نامه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

به دوره ای که معتمد کرد فزون نفاق را

به هم درید سعی او، پرده اختناق را

بهشت علم پرورد، آب و هوای گلشنش

اهل کمال خوشه چین، زگوشه های خرمنش

کلیم مانده از سخن، به وقت درس گفتنش

امام عصر تربیت، یافته روی دامنش

نهال عصمتی چنان، برآورد چنین ثمر

درود ما بر آن پدر، سلام ما بر این پسر

سلاله پیمبر و، مبشر پیام حق

که دیده بس شکنجه تا، زنده شود مرام حق

مبین اصول دین، مفسر کلام حق

داده به دست مهدیش، رسالت قیام حق

که بعد من، امام بر جوامع بشر تویی

مهدی منتقم تویی، امام منتظر تویی

ای جلوات کبریا، جلوه گر از جمال تو

کتاب تفسیر تو خود، آیتی از کمال تو

منکه زپا نشسته ام، به درگه جلال تو

امید رحمتم بود، زلطف بی زوال تو

«مؤیدم» گدای تو بر آستان مهدیت

امید آن که خوانیم زدوستان مهدیت

 

سروده‌ی : سید رضا مؤید





طبقه بندی: امام خسن عسکری(ع)
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88 اسفند 3 توسط صادق | نظر بدهید

شهادت امام حسن عسگری

و چشم‌ دوخته‌ای به یازدهمین ستاره که از افلاک به خاک می‌رود؛ ستاره‌ای که زود بود رفتنش در این شب متراکم

«سبحان من یمیتُ و یُحیی»

چقدر
سنگین است لحظه جدایی از امامی که در اوج فضیلت و تقوا، غریب و در بند
بود! تصور اینکه به خاک بسپاری‌اش، کلافه‌ات می‌کند. گنگ می‌شوى؛ مثل
درختان خشک. چند صباحی حضور او را پلک‌زده‌ای و ناگهان ورق برگشته است.
یاد روزهایی به خیر که دعایش از پس دیوارهای کاهگلى، مردم را می‌نواخت!
یاد آن نگاه‌های مهربان به خیر که در مسیر دارالخلافه، ارزانی دوستانی
می‌شد که محکوم به سکوت بودند! یاد آن نامه‌های عزیز به خیر که حق را از
باطل جدا می‌کردند و شک و شبهه را زایل می‌نمودند!

مانده‌ای پس از
این چه کنی با ترک‌تازی‌های دشمنان که کورکورانه به سمت قدرت و شهوت
می‌تازند یا با غم گلوگیر تنهایی و با سنگینی درد که کوه می‌شود و باید
صبح به دوش بکشی‌اش و شام‌گاهان‌آن را به خانه بازگردانى.

او رفته
است؛ وقتی که دریایی از اشتیاق شده‌ای برای یک لحظه دیدنش و چشم‌ گشوده‌ای
جای خالی‌اش را. او رفته است؛ بی‌آنکه دانایی‌اش به تمامی آشکار شود؛
بی‌آنکه جوانی را به سالخوردگی برساند؛ بی‌آنکه آزاد برای خود و هوادارانش
زیسته باشد؛ بی‌آنکه درِ خانه‌اش به اختیار خودش باز و بسته شود، بیاید و
برود و عطر بودنش کوچه و بازار را متبرک کند.

او رفته است؛ بی‌آنکه زیستن‌اش از قرق سردمداران حکومت آسوده باشد.

او
رفته است و «سرّ من رأی» چه عبارت آزار دهنده و ثقیلی است برای امروز که
دست بر سینه حسرت و سوگ نهاده‌ای و ایستاده‌ای و چشم‌ دوخته‌ای به
یازدهمین ستاره که از افلاک به خاک می‌رود؛ ستاره‌ای که زود بود رفتنش در
این شب متراکم.

 





طبقه بندی: امام حسن عسکری(ع)
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88 اسفند 3 توسط صادق | نظر بدهید

دوزخ،‌آن روی سکه شهر «سرّ من رأی» بود

شهر
را سامرا یا «سُرَّمَنْ رأی» می‌خواندند. شاید به علت دیرها و معابد قد
برافراشته‌اش، یا کاخ‌های گسترده و چشم‌نواز و درختانی که در صحن برج‌های
سر به فلک کشیده، شاخه‌هاشان را به نوازش نسیم می‌سپردند.

کوچه‌ای
نبود که کوی خلیفه‌ای یا ولی‌عهدی یا وزیری در آن نباشد. سقف‌هایی
آیینه‌کوب و زمردنشان، دیوارهایی مزین با طلا و نقره، تخت‌هایی مرصع و
فرش‌هایی به‌نرمی گونه‌کنیزکان زیبا‌روی که فقط یکی از خلیفه‌ها پنج هزار
تن از آنان را در خدمت داشت. همه و همه از شهر، بهشتی کوچک ساخته بود؛
بهشتی پر از ساز و آواز حور و پریان که فقط پرواز نمی‌دانستند، اما پشت
همین تخت‌های مرصع، در پس همان دیوارهای بلند و کشیده خانه‌های کاهگلی
کوچکی بود که دود مطبخشان آه بود که هر روز به آسمان می‌رفت و هیزم
زمستانشان، قلب‌هایی گداخته از درد. اندوه، غذایی بود که ساکنان این
خانه‌ها می‌خوردند؛ ساکنانی که فلاکت را به دوش می‌کشیدند و از زیر این
دیوار، ‌به سایه دیوار مجاور می‌بردند.

انگار بهشت و دوزخی کنار هم
و در هم تنیده بود شهر! این همه زر و زور، برای آنهایی بود که هر روز
دستشان را در خون می‌شستند و هر شام بر خوان مرگ خلیفه‌ای جوان می‌نشستند
تا مرده ریگ او را تصاحب کنند. از سوی دیگر، سیاه‌چال‌هایی بود که بوی نم
و نا می‌داد تا نفس علویان را بند بیاورد. زندان، قرق نظامیانی بود تا آمد
و شد فرزندان ابوطالب را به رکودی مخوف بکشاند. راهی بود که حجت‌های روی
زمین را برای بازدید و اعلام حضور تا مجلس خلیفه وقت می‌رساند. قحطی
گفت‌وشنود وارثان علم و حقیقت بود. دوزخ،‌آن روی سکه شهر «سرّ من رأی» بود.

 

نوشته‌ی : رقیه ندیرى





طبقه بندی: امام حسن عسکری(ع)،  سامرا
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88 اسفند 3 توسط صادق | نظر بدهید

 

مولا جان! دست‌هامان خالی، چشم‌هامان پر از اشک و سینه‌هامان از داغ شهادتت، لبریز است

 

دریا به دریا، موج غم از سینـه خــالی می‌کنم        صحرا به صحرا با غمت، آشفته حالی می‌کنم

با نغمه های نوحه گر، هم رنگ باران می‌شوم        یاد از نگـاه عاشـــقت، یاد از زلالی می‌کنـــم!

تا بشنـــوم یک پاسخــی، از داغ بـــی پایان تو        هر جمـله از بغض گلویم را، سئوالی می‌کنم

 

آه، ای تمام تنهایی! ای تمام غربت! آیا کسی از ژرفای غریبی‌ات آگاه شد؟ آیا کسی غریبانه‌های اندوهت را شناخت؟

آیا
کسی پی به راز نگاهت برد؛ آن گاه که عطر حضورت را فوج فوج دشمن، در میان
گرفته بود و چون گل، در احاطه چشمانی خوارتر از خار، درس مهر و عاطفه، به
آسمان و زمین می‌آموختی؟

انگار، آستان کبریایی خانه‌ات، دانشگاه
احساس فرشتگان بود؛ فرشتگانی که عاشق شدن را از تو آموختند و با تو، عشق
الهی را تجربه کردند؛ عشقی که تو را در حصار تنهایی ـ دور از وطن و تحت
نظر ـ قرار داده بود، عشقی که تمام موجودات را وادار می‌کرد، تا به ارتفاع
نگاهت سجده، و ژرفای شکوهت را در عرش، جستجو کنند.

مولای من! اگر آفتاب می‌درخشد، به نام توست! اگر ماه می‌دمد، به احترام توست!

اگر
گل می‌خندد، اگر آبشار می‌رقصد و اگر پرنده می‌خواند، به خاطر تو و عشق
آسمانی توست که جلوه جاودانی حیات را به تماشا گذاشته است!

...
آن روز، تن رنجوری که داغ غربت بر دل، خستگی‌هایش را پشت سر می‌گذاشت، در
بهار جوانی، به تجربه خزان نشست و همسایگی عرش را برگزید؛ مردی که کوردلان
«بنی عباس»، به آفتاب جمالش رشک می‌بردند؛ کوردلانی که با چهره‌های سیاه،
اندیشه‌های سیاه، دست‌های سیاه و جامه‌های سیاه، جهل مجسّم تاریخ بودند؛
جهلی که حتی «بوجهل و بولهب» را شگفت زده می‌کرد!

آن روز، نگاه
تاریخ، شاهد غربت امامی بود، که هم چون جدش، امام موسی کاظم علیه السلام،
تشییع می‌شد؛ امام غریبی که تنهایی‌اش را آسمان، هیچ گاه فراموش نخواهد
کرد! امام غریبی که تنها فرشتگان الهی، پرستارانِ خلوت رنجوریش بودند!

اَلسَّلامُ
عَلیْکَ یا وَلیَّ النِّعَم؛ السلام علیکَ یا هادیَ الْاُمَمْ؛ السلام
عَلیک یا سَفینَةَ الْحِلْم؛ السلام علیک یا اَبَا الاِمامِ الْمُنْتَظَر؛

مولا جان!آدینه همیشه بوی باران دارد          آیینه، غبار غم به دامان دارد

وا کن کمی از راه تماشا، ای اشک!            امروز دلم دوباره، مهمان دارد

درود
بر تمام تنهایی‌ات، که حتی از دیدن فرزند، محرومت کردند! درود بر غربت دیر
آشنایت، که یاد مدینه را در نگاهت زنده می‌کرد! درود بر عطر کلامت، که
حضور بهاری ات را به سراسر گیتی، بشارت می‌داد! درود بر جهاد فی سبیل
اللّه تو، که پایانش به «شهادت» ختم شد.

مولا جان! دست‌هامان خالی، چشم‌هامان پر از اشک و سینه‌هامان از داغ شهادتت، لبریز است.

فانوس به خون نشسته مژه‌هامان را نذر سقاخانه عشق می‌کنیم و پیشانی ارادت به آستان آسمانی‌ات می‌ساییم؛ گوشه چشمی به ما کن، مولا!

 

نوشته‌ی: سیدعلی اصغر موسوی





طبقه بندی: امام حسن عسکری(ع)
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88 اسفند 3 توسط صادق | نظر بدهید

 آن بزرگوار به همه انسانها عشق می‌ورزید و همواره با آنان به نیکی و احسان رفتار می‌کرد

امام
حسن عسگری علیه السلام در همه صفات پسندیده انسانی و اخلاق و فضایل درحد
کمال بوده است. آن امام والا مقام در عصر خویش بزرگوارترین، عابدترین،
بردبارترین و محترم ترین افراد به شمار می‌رفته و دارای اندیشه بلند،
زبانی گویا و پرجاذبه و برخوردار از اخلاق نیک بوده‌اند. امام یازدهم
شیعیان با مردم بسیار مهربان، و نسبت به ضعیفان و افراد تهی دست بسیار
بخشنده بودند. او سالار قبیله ایثار، پیشوای مستضعفانِ خاک و مسجود
فرشتگان افلاک بود. سلام سوخته دلانِ عطشان بر آن امام همام باد!

 

ویژگی های شخصیتی امام علیه السلام <\/h3>

امام
حسن عسکری علیه السلام در کلیه صفات و ویژگی های مثبت شخصیتی زبانزد عام
وخاص بود. در این میان شجاعت و صلابت روحی، قوت قلب، و جرأت و شهامت، از
ویژگی های شخصیتی ایشان به شمار می‌آید. آن بزرگوار به همه انسانها عشق
می‌ورزید و همواره با آنان به نیکی و احسان رفتار می‌کرد. بدین جهات بود
که نگاهش تا اعماق جان نفوذ می‌کرد و چون پناهی مطمئن برای بی پناهان و
امید ناامیدان بود. امام حسن عسگری علیه السلام در سختیها یاور شیعیان بود
و در عبور از گذرگاه های سخت و پرپیچ وخم، هم چون چراغی روشنگر راه.

 

نمودار خلوص و پاکی<\/h2>

امام
حسن عسگری علیه السلام سرچشمه ایمان و جلوه ای از نور الهی بود. در سیمای
تابناکش نور عشق و ایمان خانه داشت و در رازونیاز شبانه اش با پروردگار
خلوص و پاکی موج می‌زد. پیشوای یازدهم ما به عبادت، تهجد، و نماز شب بسیار
اهمیت می‌داد، به طوری که هیچ گاه آن را ترک نمی‌کرد. همین که پاسی از شب
می‌گذشت از خواب بر می‌خاست، وضو می‌گرفت، و به راز و نیاز با پروردگار
متعال می‌پرداخت.

 

صداقت کلام و صفای باطن امام علیه السلام <\/h2>

امام
حسن عسکری علیه السلام با وجود پربرکتش، زندگی را با تمام زیبایی‌ها معنا
می‌کرد. صفای باطنش، صداقت کلامش و دستان پر محبتش، به قلبها گرمی
می‌بخشید و نیروی پایداری و مقاومت می‌داد. آن روزها، با وجود امام عسکری
علیه السلام، زندگی معنای دیگری داشت. توفان حوادث در برابر اراده
استوارش، به نسیمی زندگی بخش بدل می‌شد و انبوه مشکلات با کلام آرام و
اطمینان بخش او به کنار می‌رفت. آرامش و استواری او قلبها را آرام می‌کرد
و بر زخم های دیرینه شیعیان مرهم می‌نهاد. چون صخره ای نفوذناپذیر، از
دسترس فرومایگان به دور بود و به بلندای عزت و مردانگی اش خس وخار را راهی
نبود.

 

در مسیر تربیت مردم

امامان
پاک، هم چون پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم پیوسته در تعلیم
و تربیت مردم می‌کوشیدند. آنان، در تمامی اوقات به راهنمایی و تربیت مردم
پایبند بودند. رفتار و گفتار و معاشرت و حتی هرگوشه از زندگی روزمره آنان،
آموزشگر کسانی بود که با آنان تماس داشتند. هرکس در هر وقت با آنان
می‌نشست برایش ممکن بود که از اخلاق و دانش آنان بهره مند شود و اگر سؤالی
داشت، می‌توانست مطرح کند و پاسخ آن را بشنود. امام حسن عسکری علیه السلام
یکی از این مربیّان الهی بود که همواره با رفتار و گفتار خویش نکته های
پندآموز و نغز به پیروان راستین خویش، و حتی دشمنان اهل بیت علیهم السلام،
می‌آموخت. آری، شخصیت آن حضرت چنان بود که دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار
می‌داد و تحوّل عمیق در افکار و اعمال مردم پدید می‌آورد.

 

سخنان آرامش بخش امام علیه السلام <\/h2>

امام
حسن عسکری علیه السلام الگوی محبت و آرامش است؛ زیرا محبت، با او معنا
می‌گرفت و در نگاهش موج می‌زد و از دستان پرمهرش جاری می‌شد و گونه های یخ
زده را شوق زندگی می‌داد. وقتی یاران امام علیه السلام از سختیها به جان
می‌آمدند و زمانی که شیعیان تمام درها را به روی خود بسته می‌یافتند،
کلمات گوهربار امام یازدهم، آرامش را به جانهایشان ارزانی می‌کرد. پرده
های اندوه و ناامیدی با کلمات اطمینان بخش و پرجاذبه آن حضرت به کنار
می‌رفت و نوری از امید و شادی بر قلب های خسته شیعیان تابیدن آغاز می‌کرد.

 

فروتنی امام عسگری علیه السلام <\/h2>

فروتنی
از فضایل اخلاقی است که موجب مودت و پیوستگی بیشتر در میان اعضای جامعه
می‌شود و زندگی اجتماعی را رضایت بخش و مطبوع می‌سازد. این صفت نیکو،
افراد را به هم نزدیک می‌کند و مشارکت های اجتماعی را افزایش می‌دهد و
زمینه بهبود و ارتقای جامعه را فراهم می‌آورد. امام حسن عسکری علیه السلام
درباره تواضع می‌فرمایند: «تواضع نعمتی است که بر آن حسد برده نمی‌شود.

 

گشاده رویی امام علیه السلام <\/h2>

گشاده
رویی و داشتن چهره شاد و خرم سبب گسترش شادی و نشاط و افزایش کارایی در
جامعه می‌شود. همان طور که دل مردگی، بی نشاطی و داشتن چهره عبوس، غمگین و
اخم آلود موجب گسترش افسردگی و کاهش کارایی و ثمربخشی افراد می‌شود. جامعه
زنده و پویا، جامعه ای است که در آن نشاط، لبخند، شوخ طبعی و شادابی حاکم
است. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم همواره چهره گشاده داشت و
با افراد با خوش رویی برخورد می‌کرد و از این طریق موجب جذب افراد به دین
مبین اسلام می‌گردید. پیشوایان دینی، ما هریک، از این فضایل بهره مند
بودند که از جمله آنان می‌توان به خورشید یازدهم، امام حسن عسکری علیه
السلام، اشاره نمود. بزرگ مردی که در گشاده رویی و انبساط خاطر سرآمد زمان
خویش بود، به گونه‌ای که افراد پروانه وار دور شمع وجودش می‌چرخیدند واز
زلال اندیشه و اخلاق کریمانه اش بهرهها می‌جستند.

 

عابد و زاهد در کلام امام حسن عسکری علیه السلام

عبادت
و رازونیاز با خدا، بدون شک دیواره درون را در برابر تهدید حوادث، مستحکم
می‌کند و اراده را پولادین و تصمیم را استوار می‌سازد. زهد و پارسایی، روح
را طراوت و تازگی می‌بخشد، روان را صیقل می‌دهد و انسان را از تسلیم،
تردید، ترس، تزلزل، شکست و انزوا می‌رهاند. امام حسن عسکری علیه السلام
افراد پارسا، عابد و زاهد را این گونه معرفی و توصیف می‌نمایند:
«پارساترین مردم کسی است که به هنگام شبهه توقف کند؛ عابدترین مردم کسی
است که واجبات را انجام دهد؛ زاهدترین مردم کسی است که حرام را ترک نماید؛
و کوشنده ترین مردم کسی است که گناهان را رها سازد».

الهام بخش فضیلت

باز
هم به یاد مردی از دودمان رسالت سخن می‌گوییم که نور امامت را بر دلها و
دیده های شیعه می‌افشاند. نامش رمز نیکوییها و زیباییها است و یادش الهام
بخش عفاف و فضیلت. وقتی در کوچه پس کوچه‌های تاریخ می‌گردیم و اعماق تاریخ
را می‌کاویم، به گوهرهای درخشانی بر می‌خوریم که فخر بشریتند و به بودن و
زیستن، معنی می‌بخشند. امام حسن عسکری علیه السلام یکی از این گوهرهای
نفیس است و شیعه را همین افتخار بس، که به پیشوایی این زبدگان آفرینش
معتقد است و حقانیت آنان را باور کرده است. امام یازدهم، هم چون نیاکان
خویش، بار سنگین «هدایت امت» را بر دوش می‌کشید و در عصر حاکمیت ستم، خود
را فدای روشنگریِ راه ایمان و حق ساخت. امام حسن عسکری علیه السلام بزرگ
مردی است که دوست و دشمن، به فضیلت و دانایی و زهد و عبادت او گواهی
داده‌اند و جز این نیز انتظاری نیست.

 

 

منبع : ماهنامه گلبرگ، ش 30





طبقه بندی: خلوص،  امام حسن عسکری(ع)،  فضایل اخلاقی،  پاکی،  صداقت،  صفای باطن،  تربیت،  آرامش،  فروتنی،  گشاده رویی،  عابد،  زاهد
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88 اسفند 3 توسط صادق | نظر بدهید

ویژه نامه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

سلام بر تو ای مولای من! ای ابا محمد، حسن بن علی!

ای هادی خلق و هدایت یافته‌ی به حق! سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد.

سلام بر تو ای ولیّ خدا و فرزند اولیای خدا! سلام بر تو ای حجّت خدا و فرزند حجت های الهی...

سلام بر تو ای نگهبانِ اهل تقوی و سلام بر تو ای امامِ سعادتمندان!

سلام بر تو ای رکنِ اهل ایمان! سلام بر تو ای گشایش قلبِ اندوهگنان!

سلام بر تو ای وارث انبیاء و برگزیده‌ی خدا!

سلام بر تو ای گنجینه‌ی وصیّ رسول خدا صلی الله علیه و آله...

سلام
بر تو ای پدرِ بزرگوار امام منتظر که حجت وجود و امامتش بر خردمندان عالم
آشکار و معرفتش بر اهل یقین ثابت است و از چشم اهل ستم مستور است و از
دولت و حکومت فاسقان غایب و پنهان است.

آن امامی که خدا، دین اسلام
را به وجود حضرتش پس از آن که محو و متروک شده از نو بر می‌گرداند و درخت
قرآن را بعد از پژمردن، سبز و خرّم می‌سازد.

گواهی می‌دهم ای مولا
من! که تو نماز و سایر ارکانِ دین را به پا داشتی و زکات را اعطا کردی و
امر به معروف و نهی از منکر فرمودی و خلق را با حکمت و برهان و اندرز و
وعظ نیکو به راه خدا خواندی و به اخلاص کامل تا وقت رحلتت خدا را عبادت
کردی.

از خدا درخواست می‌کنم به آن شأن و مقامی که نزد او دارید که زیارت مرا قبول نماید و سعیم را در راه شما پاداش، عطا کند.

و به واسطه‌ی شما دعایم را مستجاب گرداند و مرا از یاران و پیروان حق و از دوستان و شیعیان و محبّان شما قرار دهد.

و سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد.

 





طبقه بندی: زیارتنامه،  امام حسن عسکری(ع)
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88 اسفند 3 توسط صادق | نظر بدهید

آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد

 یعقوب،
پسر اسحاق کندی که از فلاسفه اسلام و عرب به شمار می‌رفت و در عراق اقامت
داشت، کتابی تالیف نمود به نام «تناقض های قرآن»! او مدت های زیادی در
منزل نشسته و گوشه نشینی اختیار کرده و خود را به نگارش آن کتاب مشغول
ساخته بود. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسکری علیه السلام شرفیاب
شد. هنگامی که چشم حضرت به او افتاد، فرمود:

آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد که گفته های استادتان «یعقوب بن کندی» را پاسخ گوید؟

شاگرد عرض کرد: ما همگی از شاگردان او هستیم و نمی‌توانیم به اشتباه استاد اعتراض کنیم.

امام فرمود: اگر مطالبی به شما تلقین و تفهیم شود می‌توانید آن را برای استاد خود نقل کنید؟

شاگرد گفت: آری.

امام
فرمود: از اینجا که برگشتی به حضور استاد برو و با او به گرمی و محبت
رفتار نما و سعی کن با او انس و الفت پیدا کنی. هنگامی که کاملا انس و
آشنایی به عمل آمد، به او بگو: مسئله‌ای برای من پیش آمده است که غیر از
شما کسی شایستگی پاسخ آن را ندارد و آن مسئله این است که: آیا ممکن است
گوینده قرآن از گفتار خود معنایی غیر از آنچه شما حدس می‌زنید اراده کرده
باشد؟

او در پاسخ خواهد گفت: بلی، ممکن است چنین منظوری داشته باشد.
در این هنگام بگو: شما چه می‌دانید، شاید گوینده قرآن معانی دیگری غیر از
آنچه شما حدس می‌زنید، اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای
خود به کار برده‌اید؟ امام در اینجا اضافه کرد: او آدم با هوشی است، طرح
این نکته کافی است که او را متوجه اشتباه خود کند.

شاگرد به حضور
استاد رسید و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنکه زمینه برای طرح مطلب
مساعد گردید. سپس سؤال امام را به این نحو مطرح ساخت:

آیا ممکن
است گوینده‌ای سخنی بگوید و از آن مطلبی اراده کند که به ذهن خواننده
نیاید؟ و به دیگر سخن: مقصود گوینده چیزی باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب
است؟

 استاد
با درک واقعیت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشی روشن کردند و آنچه را
که به عقیده خود درباره «تناقض های قرآن» نوشته بود تماما سوزاند!

فیلسوف عراقی با کمال دقت به سؤال شاگرد گوش داد و گفت: سؤال خود را تکرار کن.

شاگرد
سؤال را تکرار نمود. استاد تاملی کرد و گفت: آری، هیچ بعید نیست، امکان
دارد که چیزی در ذهن گوینده سخن باشد که به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از
ظاهر کلام گوینده چیزی بفهمد که وی خلاف آن را اراده کرده باشد.

استاد
که می‌دانست شاگرد او چنین سؤالی را از پیش خود نمی‌تواند مطرح نماید و در
حد اندیشه او نیست، رو به شاگرد کرد و گفت: تو را قسم می‌دهم که حقیقت را
به من بگویی، چنین سؤالی از کجا به فکر تو خطور کرد؟

شاگرد: چه
ایرادی دارد که چنین سؤالی به ذهن خود من آمده باشد؟ استاد: نه، تو هنوز
زود است که به چنین مسائلی رسیده باشی، به من بگو این سؤال را از کجا یاد
گرفته‌ای؟

شاگرد: حقیقت این است که، «ابو محمد» (امام حسن عسکری علیه السلام) مرا با این سؤال آشنا نمود.

استاد:
اکنون واقع امر را گفتی. سپس افزود: چنین سؤال هایی تنها زیبنده این
خاندان است (آنان هستند که می‌توانند حقیقت را آشکار سازند). 1

آنگاه
استاد با درک واقعیت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشی روشن کردند و
آنچه را که به عقیده خود درباره «تناقض های قرآن» نوشته بود تماما سوزاند!

 

سیره پیشوایان، پیشوایی، مهدی


1- الان جئت بالحق و ما کان لیخرج مثل هذا الا من ذلک البیت.





طبقه بندی: قرآن،  امام خسن عسکری(ع)،  فیلسوف
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88 اسفند 3 توسط صادق | نظر بدهید
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.