سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

 

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ‌ها و دشتها
خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش به حال غنچه‌های نیمه‌باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی‌ پوشی به کام
باده رنگین نمی ‌بینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می ‌باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ

شعر از فریدون مشیری





طبقه بندی: شعر،  بهار،  ادبی،  فریدون،  مشیری
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89 اسفند 29 توسط صادق | نظر

گاو بندی  با عمو نوروز

شعری از ابوالفضل زرویی نصر آباد به مناسبت اقدام موفقیت آمیز عمو نوروز  جهت " آمدن" !

 

من از آن دورها دیدم

که می آید به سوی خانه مخلص، « عمو نوروز »

عیالم زیر لب غرید:

« من آخر با چه چیزی می توانم کرد از این مهمان ، پذیرایی؟

نگو : « با قند، با چایی » !

خدا ناکرده، آخر این که از ره می رسد، عید است

و اقدامات او در راستای « آمدن » شایان تمجید است... !

بگو آخر !

بگو من با چه چیزی می توانم کرد از این مهمان، پذیرایی؟... »

***

عیالا ! چرخ دخل بنده، دارد می کند فس فس

بفرما ! این تو و این عیدی مخلص

بخر با آن

برای خانه، مایحتاج لازم را

مضافاّ هم(!)

لباس عید محمود و پریچهر و سهیلا و کریم و جعفر و مینا و کاظم را !

و ایضاّ میوه و شیرینی و آجیل

و ای زن ! اندکی تعجیل !

****

عیالا ! زندگی زیباست

و این جا منتهای آرزوی مردم دنیاست !

خدا را شکر کن که خانه مان، قطب شمال و آن طرفها نیست !

یکی از دوستان می گفت

که در این وقت سال، آن جا

نمی دانی که می آید عجب سوزی !

ولیکن در عوض - شکر خدا- این جا:

« ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی »  ...

****

 

عیالم می کند غرغر

و زیر لب،

سخنرانی خود را می کند آغاز، با ترفند

(نجواگونه)

- با یک حالت « خط و نشان »، مانند-

- میگوید ـ

من اینجایم

(درون مطبخ خودمان ) بسان شیر

ملاقه تازه، اینجا

لنگه کفش کهنه آنجا، و

کنار دست من، کفگیر !

برایت دارم آشی می پزم با یک وجب روغن !

برای من به جای رهنمود و چاره جویی، شعر می خوانی؟

بکن... عیبی ندارد... بعد از این، از من

اگر خواهی چلومرغ و خورشت سبزی و قیمه،

به صد اطوار می گویم:

« الا یا خیمگی، خیمه... » !

***

دهان را می گشایم من

به قصد پاسخی در خور

- و شاید پاسخ غایی-

که می آید به سویم از هوا، یک لنگه دمپایی !

و از سوی دگر چون تیر

به فرقم می خورد کفگیر !

****

هلا ! آه ای عمو نوروز !

کجا داری می آیی ... های ؟ !

پدر جان ! این طرفها قافیه تنگ است  ..

 

به تعبیر دگر: در خانه مان جنگ است !

نیا نزدیک !

نظر کن پای چشمم را !

بگو اصلاّ

الا ای ناگرفته از کبود چشم من، درسی !

تو بالا غیرتاّ

- این تن بمیرد-

از عیال من نمی ترسی ؟ ! ...





طبقه بندی: عمو نوروز
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88 فروردین 11 توسط صادق | نظر بدهید

دوشیزه بهار

 

ما از زمستانی گذر کردیم؛ سرد و سفید و سخت،

پوشیده سرتا پایمان از برف.

مثل شبی که لحظه پیش از سپیده دم،

تیره‌ترین لیوان چایش را

سر می‌کشد تا گم شود در راه کوهستانی تاریک؛

ما، در زمستانی سفید و سرد

لیوانی از یخ، با کمی باران، کمی هم برف تازه،

سر کشیدیم و

به راهی آشنا رفتیم...

راهی که ما را می‌رساند آخر به سبز و صورتی‌های بهاری شاد.

آه ای بهار صورتی، ای سبز و نارنجی، بنفش و زرد!

در هر بنفشه، چهره‌ات پیداست.

در هر جوانه بر درخت بید،

در قلب هر غنچه،

پنهان شده یک «نوت»

از آن «سرود» شاد و زیبایی که خواهی خواند

روی درختان بلند باغ‌ها، در باد.

ای بهار تازه و تر

ای از تمام فصل‌ها بهتر!

ما، بچه‌ها را می‌سپاریم

دست شما و مهربانی‌تان!

لطفا نگه دارید‌شان لای گل پنبه!

لطفا تمام شادمانی‌های دنیا را

در یک گل پامچال، خلاصه کرده بنشانید بر موهایشان

همراه یک بوسه!

لطفاً همیشه یادتان باشد

از کوه‌های برف و یخ

تنها به امید شما و دیدن روی بهاری تان

گذر کردیم!

جان شما و جان هر چه بچه در دنیاست؛

ما از شما چیز زیادی هم نمی‌خواهیم

تنها برای هر کدام از بچه‌ها

یک «قلب آبی بهاری» آرزو داریم؛

که مثل یک گنجشک

دائم بخواند جیک و جیک

آواز سرخش را

لطفاً به یاد سبزتان باشد:

جان شما و جان هر چه بچه در دنیاست

این خواهش ما از شما دوشیزه زیباست!





طبقه بندی: دوشیزه بهار
نوشته شده در تاریخ شنبه 88 فروردین 8 توسط صادق | نظر

هرمزد روز از فروردین ماه برابر با یکم فروردین در گاهشماری ایرانی

 

سر  سال نو  هرمز  فرودین        
بر آسوده از رنج تن ، دل زکین
به جمشید بر گوهر افشاندند 
  مر  آن  روز را روز نو خواندند

 

 

دراین بین نوروز بنا به اصل تازگى بخشیدن به طبیعت و روح انسان همچنان پایدار ماند. گرچه باتوجه به قانون تغییر پدیده هاى فرهنگى ، نوروز هم ناگزیر نسبت به گذشته با دگرگونى هایى همراه است.

به هرحال در آیین‌هاى باستانى ایران براى هر جشن «خوانى» گسترده مى‌شد که داراى انواع خوراکى‌ها بود. خوان نوروزى «هفت سین» نام داشت و مى‌بایست از بقیه خوانها رنگین تر باشد.

این سفره مــعــمـولاً چـندســاعــت مانــده به زمان تـــحویل ســـــال نو آمـــاده بود و بر صفحه اى بلندتر از سطح زمین چیده مى شد. همچنین میزدپان (MAYZADPAN) به منظور پخش کردن خوراکى‌ها در کنار سفره گماشته مى‌شد. این خوان نوروزى برپایه عدد مقدس هفت بنا شده بود. توران شهریارى ، سخنران جامعه زرتشتى معتقد است:

  1.  «تقدس عدد هفت از آیین مهر یا میتراست و به سالهاى دور باز مى گردد. در این آیین هفت مرحله وجود داشت براى اینکه انسان به مقام عالى و آسمانى برسد. پس عدد هفت از پیش از زرتشت براى انسان عزیز بوده و در آیین هاى مختلف و به نمادهاى گوناگون دیده مى شود، مانند هفت آسمان ، هفت دریا ، هفت گیاه و...»

 همچنین اسناد تاریخى از برپایى سفره هفت سین به یاد هفت امشاسپندان خبر مى دهند؛ طبق این اسناد، هفت امشاسپندان مقدس عبارت بودند از:

  1. اهورامزدا(به معنى سرور دانا)،
  2.  وهومن (اندیشه نیک ) ،
  3. اردیبهشت (پاکى وراستى )،
  4. شهریور (شهریارى آرزو شده با کشور جاودانى )،
  5.  سپندارمزد (عشق و پارسایى ) ،
  6. خرداد (رسایى و کمال )
  7. وامرداد (نگهبان گیاهان).
 

اما در بسیارى از منابع تاریخى آمده است که «هفت سین»  نخست «هفت شین» بوده و بعدها به این نام تغییر یافته است.

شمع، شراب ، شیرینى ، شهد (عسل) ، شمشاد، شربت و شقایق یا شاخه نبات، اجزاى تشکیل دهنده سفره هفت شین بودند. برخى دیگر به وجود «هفت چین» در ایران پیش از اسلام اعتقاد دارند. سخنران جامعه زرتشتى در این باره مى گوید:

 

  1. «در زمان هخامنشیان در نوروز به روى هفت ظرف چینى غذا مى‌گذاشتند که به آن هفت چین یا هفت چیدنى مى گفتند.
  2.  بعدها در زمان ساسانیان هفت شین رسم متداول مردم ایران شد و شمشاد در کنار بقیه شین هاى نوروزى، به نشانه سبزى و جاودانگى برسر سفره قرارگرفت. بعد از سقوط ساسانیان وقتى که مردم ایران اسلام را پذیرفتند، سعى کردند که سنت‌ها و آیین‌هاى باستانى خود را هم حفظ کنند.به همین دلیل، چون در دین اسلام «شراب» حرام اعلام شده بود، آنها، خواهر و همزاد شراب را که «سرکه» مى شد انتخاب کردند و اینگونه شین به سین تغییر پیداکرد.»

البته در این‌باره تعابیر مختلفى وجوددارد. چنانچه در کتاب فرورى آمده است: که در روزگار ساسانیان، قابهاى زیباى منقوش و گرانبها از جنس کانولین، از چین به ایران وارد مى‌شد.  یکى از کالاهاى مهم بازرگانى چین و ایران همین ظرف‌هایى بود که بعدها به نام کشورى که از آن آمده بودند «چینى» نام گذارى شد و به گویشى دیگر به شکل سینى و به صورت معرب «سینى» در ایران رواج یافتند.

 به هر روى خوراکى‌هاى خاصى بر سفره هفت سین مى‌نشینند که عبارتند از: سیب، سرکه، سمنو، سماق، سیر، سنجد و سبزى (سبزه)

خوراکى هایى که به نیت هاى گوناگون انتخاب شده اند:

سمنو: نماد زایش و بارورى گیاهان است و از جوانه هاى تازه رسیده گندم تهیه مى شود.

سیب

: هم نماد بارورى است و زایش. درگذشته سیب را درخم هاى ویژه اى نگهدارى مى کردند و قبل از نوروز به همدیگر هدیه مى دادند.

مى گویند که سیب با زایش هم نسبت دارد، بدین صورت که اغلب درویشى سیبى را از وسط نصف مى کرد و نیمى از آن را به زن و نیم دیگر را به شوهر مى داد و به این ترتیب مرد از عقیم بودن و زن از نازایى رها مى شد.

 

سنجد

: نماد عشق و دلباختگى است و از مقدمات اصلى تولدو زایندگى. عده اى عقیده دارند که بوى برگ و شکوفه درخت سنجد محرک عشق است!

سبزه: نماد شادابى و سرسبزى و نشانگر زندگى بشر و پیوند او با طبیعت است.

درگذشته سبزه ها را به تعداد هفت یا دوازده که شمار مقدس برج هاست در قاب هاى گرانبها سبز مى کردند. در دوران باستان درکاخ پادشاهان 20 روز پیش ازنوروز دوازده ستون را از خشت خام برمى آوردند و بر هریک از آنها یکى از غلات را مى کاشتند و خوب روییدن هریک را به فال نیک مى گرفتند و برآن بودند که آن دانه درآن سال پربار خواهدبود. در روز ششم فروردین آنها را مى چیدند و به نشانه برکت و بارورى در تالارها پخش مى کردند.

 سماق و سیر نماد چاشنى و محرک شادى در زندگى به شمار مى روند. اما غیر از این گیاهان و میوه هاى سفره نشین، خوان نوروزى اجزاى دیگرى هم داشته است: دراین میان « تخم مرغ» نماد زایش و آفرینش است و نشانه اى از نطفه و نژاد. «آینه» نماد روشنایى است و حتماً باید در بالاى سفره جاى بگیرد. «آب و ماهى» نشانه برکت در زندگى هستند. ماهى به عنوان نشانه اسفندماه بر سفره گذاشته مى شود.

 و «سکه» که نمادى از امشاسپند شهریور (نگهبان فلزات) است و به نیت برکت و درآمد زیاد انتخاب شده است.

شاخه هاى سرو، دانه هاى انار، گل بیدمشک، شیر نارنج، نان و پنیر، شمعدان و... را هم مى توان جزو اجزاى دیگر سفره هفت سین دانست. «کتاب مقدس» هم یکى از پایه هاى اصلى خوان نوروزى است و براساس آن هرخانواده اى به تناسب مذهب خود، کتاب مقدسى را که قبول دارد بر سفره مى گذارد.

چنانچه مسلمانان قرآن، زرتشتیان اوستا و کلیمیان تورات را بر بالاى سفره‌هایشان جاى مى‌دهند. بر سر سفره زرتشتیان درکنار اسپند و سنجد، « آویشن» هم دیده مى شود که به گفته موبد فیروزگرى خاصیت ضدعفونى کننده و دارویى دارد و به نیت سلامتى و بیشتر به حالت تبریک بر سر سفره گذاشته مى شود.

در هرصورت او پیروز است و نامش خجسته است و از نزد خدا مى آید و خواهان نیک‌بختى است و با تندرستى و گوارایى وارد شده است و سال نو را به همراه آورده است.





طبقه بندی: هفت سین شناسی
نوشته شده در تاریخ شنبه 88 فروردین 8 توسط صادق | نظر
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
 که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق
نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار
آفرینش همه تنبیه خداوند دلست
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار

 

 

 

 

این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
 هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‌اند
 نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
خبرت هست که مرغان سحر می‌گویند
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار
هر که امروز نبیند اثر قدرت او
 غالب آنست که فرداش نبیند دیدار

 

 

 

 

 تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
کی تواند که دهد میوه‌ی الوان از چوب؟
 یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار
وقت آنست که داماد گل از حجله‌ی غیب
به در آید که درختان همه کردند نثار
آدمی‌زاده اگر در طرب آید نه عجب
 سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار

 

 

 

 

باش تا غنچه‌ی سیراب دهن باز کند
بامدادان چو سر نافه‌ی آهوی تتار
مژدگانی که گل از غنچه برون می‌آید
صد هزار اقچه بریزند درختان بهار
باد گیسوی درختان چمن شانه کند
 بوی نسرین و قرنفل بدمد در اقطار
ژاله بر لاله فرود آمده نزدیک سحر
راست چون عارض گلبوی عرق کرده‌ی یار

 

 

 

باد بوی سمن آورد و گل و نرگس و بید
 در دکان به چه رونق بگشاید عطار؟
خیری و خطمی و نیلوفر و بستان افروز
 نقشهایی که درو خیره بماند ابصار
ارغوان ریخته بر دکه خضراء چمن
همچنانست که بر تخته‌ی دیبا دینار
این هنوز اول آزار جهان‌افروزست
باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار





طبقه بندی: بهار،  سعدی
نوشته شده در تاریخ شنبه 88 فروردین 8 توسط صادق | نظر

عید نوروز چگونه شکل گرفت

انسان‏، از نخستین ادوار زندگی اجتماعی، متوجه بازگشت و تکرار برخی از رویدادهای طبیعی، یعنی تکرار فصول شد. نیاز به محاسبه در دوران کشاورزی ، یعنی نیاز به دانستن زمان کاشت و برداشت، فصل بندی ها و تقویم دهقانی و زراعی را به وجود آورد. نخستین محاسبه فصل ها، بی گمان در همه جوامع با گردش ماه که تغییر آن آسانتر دیده می شد صورت گرفت. و بالاخره در نتیجه نارسایی ها و ناهماهنگی هایی که تقویم قمری، با تقویم دهقانی داشت، محاسبه و تنظیم تقویم بر اساس گردش خورشید صورت پذیرفت. سال در نزد ایرانیان از زمانی نسبتا کهن به چهار فصل سه ماهه تقسیم شده و همان طور که ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آورده است آغاز سال ایرانی از زمان خلقت انسان ( یعنی ابتدای هزاره هفتم از تاریخ عالم) روز هرمز از ماه فروردین بود، وقتی که آفتاب در نصف النهار ، در نقطه اعتدال ربیعی ، و طالع سرطان بود.

 پیدایش جشن نوروز 

جشن نوروز را به نخستین پادشاهان نسبت می دهند. شاعران و نویسندگان قرن چهارم و پنجم هجری چون فردوسی، عنصری، بیرونی، طبری و بسیاری دیگر که منبع تاریخی و اسطوره ای آنان بی گمان ادبیات پیش از اسلام بوده ، نوروز را از زمان پادشاهی جمشید می دانند.

در خور یادآوری است که جشن نوروز پیش از جمشید نیز برگزار می شده و ابوریحان نیز با آن که جشن را به جمشید منسوب می کند یادآور می شود که : «آن روز که روز تازه ای بود جمشید عید گرفت؛ اگر چه پیش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود».

روایت های اسلامی درباره نوروز

آورده اند که در زمان حضرت رسول (ص) در نوروز جامی سیمین که پر از حلوا بود برای پیغمبر هدیه آوردند و آن حضرت پرسید که این چیست؟ گفتند که امروز نوروز است. پرسید که نوروز چیست؟ گفتند عید بزرگ ایرانیان. فرمود: آری، در این روز بود که خداوند عسکره را زنده کرد. پرسیدند عسکره چیست؟ فرمود عسکره هزاران مردمی بودند که از ترس مرگ ترک دیار کرده و سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان گفت بمیرید و مردند. سپس آنان را زنده کرد وابرها را فرمود که به آنان ببارند از این روست که پاشیدن آب در این روز رسم شده. سپس از آن حلوا تناول کرد و جام را میان اصحاب خود قسمت کرده و گفت کاش هر روزی بر ما نوروز بود.

و نیز حدیثی است از معلی بن خنیس که گفت: روز نوروز بر حضرت جعفر بن محمد صادق در آمدم گفت آیا این روز را می شناسی؟ گفتم این روزی است که ایرانیان آن را بزرگ می دارند و به یکدیگر هدیه می دهند. پس حضرت صادق گفت سوگند به خداوند که این بزرگداشت نوروز به علت امری کهن است که برایت بازگو می کنم تا آن را دریابی. پس گفت: ای معلی ، روز نوروز روزی است که خداوند از بندگان خود پیمان گرفت که او را بپرستند و او را شریک و انبازی نگیرند و به پیامبران و راهنمایان او بگروند. همان روزی است که آفتاب در آن طلوع کرد و بادها وزیدن گرفت و زمین در آن شکوفا و درخشان شد. همان روزی است که کشتی نوح در کوه آرام گرفت. همان روزی است که پیامبر خدا، امیر المومنین علی (ع) را بر دوش خود گرفت تا بت های قریش را از کعبه به زیر افکند. چنان که ابراهیم نیز این کار را کرد. همان روزی است که خداوند به یاران خود فرمود تا با علی (ع) به عنوان امیر المومنین بیعت کنند. همان روزی است که قائم آل محمد (ص) و اولیای امر در آن ظهور می کنند و همان روزی است که قائم بر دجال پیروز می شود و او را در کنار کوفه بر دار می کشد و هیچ نوروزی نیست که ما در آن متوقع گشایش و فرجی نباشیم، زیرا نوروز از روزهای ما و شیعیان ماست.

جشن نوروز

جشن نوروز دست کم یک یا دو هفته ادامه دارد. ابوریحان بیرونی مدت برگزاری جشن نوروز را پس از جمشید یک ماه می نویسد: « چون جم درگذشت پادشاهان همه روزهای این ماه را عید گرفتند. عیدها را شش بخش نمودند: 5 روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند، 5 روز دوم را به اشراف، 5 روز سوم را به خادمان و کارکنان پادشاهی، 5 روز چهارم را به ندیمان و درباریان ، 5 روز پنجم را به توده مردم و پنجه ششم را به برزگران. ولی برگزاری مراسم نوروزی امروز، دست کم از پنجه و «چهارشنبه آخر سال» آغاز می شود و در «سیزده بدر» پایان می پذیرد. ازآداب و رسوم کهن پیش از نوروز باید از پنجه، چهارشنبه سوری و خانه تکانی یاد کرد.

پنجه (خمسه مسترقه)

بنابر سالنمای کهن ایران هر یک از 12 ماه سال 30 روز است و پنج روز باقیمانده سال را پنجه، پنجک، یا خمسه مسترقه، گویند. این پنج روز را خمسه مسترقه نامند از آن جهت که در هیچ یک از ماه ها حساب نمی شود. مراسم پنجه تا سال 1304 ، که تقویم رسمی شش ماه اول سال را سی و یک روز قرارداد، برگزار می شد.

میر نوروزی

از جمله آیین های این جشن 5 روزه، که در شمار روزهای سال و ماه و کار نبود، برای شوخی و سرگرمی حاکم و امیری انتخاب می کردند که رفتار و دستورهایش خنده آور بود و در پایان جشن از ترس آزار مردمان فرار می کرد. ابوریحان از مردی بی ریش یاد می کند که با جامه و آرایشی شگفت انگیز و خنده آور در نخستین روز بهار مردم را سرگرم می کرد و چیزی می گرفت. و هم اوست که حافظ به عنوان « میرنوروزی» دوران حکومتش را « بیش از 5 روز» نمی داند.

از برگزاری رسم میر نوروزی، تا لااقل 70 سال پیش آگاهی داریم. بی گمان کسانی را که در روزهای نخست فروردین، با لباس های قرمز رنگ و صورت سیاه شده در کوچه و گذر وخیابان می بینیم که با دایره زدن و خواندن و رقصیدن مردم را سرگرم می کنند و پولی می گیرند بازمانده شوخی ها و سرگرمی های انتخاب «میر نوروزی» و «حاکم پنج روزه » است که تنها در روزهای جشن نوروزی دیده می شوند و آنان در شعرهای خود می گویند: «حاجی فیروزه، عید نوروزه، سالی چند روزه».

منبع : مجله موفقیت





طبقه بندی: عید نوروز
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 87 اسفند 28 توسط صادق | نظر بدهید
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.