سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است
نامه تاریخى استاد شهریار به انیشتین

در خلال سالهای 1320 و 1321 خبر کشفیات انیشتین غوغایی در جهان انداخته بود. کارشناسان معتقد بودند که اگر متفقین جنگ را تمام نکنند، آلمان به وسیله
بمب اتمی، مقاومت آنها را درهم خواهد شکست . همه جا صحبت از این سلاح
بسیار وحشت آفرین بود. جهان هر لحظه منتظر وقوع حادثه ای جهنمی بود. جنگ
با پیروزی متفقین به پایان رسید،خوشبختانه ، هیچ یک از طرفین جنگ
نتوانستند از بمب اتمی استفاده بکنند.

البرت انیشـتین در سـال 1879
میلادی در شـهر اولم آلمان متولد شـد. تحصیلات خود را در مونیخ و آراو
سـویس به پایان برد. او در همانسـال که فرضیه نسـبیت را طرح کرد (1905 )
از تابعـیت آلمان رو گرداند و به تابعیت سـویس در آمد.

سـال 1905
برای انیشـتین 26 سـاله سـال انتشـار دو اثـر مهم دیگر در علم فـیزیک اسـت
که نظریه « کوانتوم» او باعث شـد در 1921 جایـزه نوبل فـیزیک را در 42
سالگی ببرد و نیـز مقاله محاسبه انرژی اتمی را که« به معادله انیشتین »
معروف اسـت در همین سـال منتشـر سـاخت. انیشتین در فاصله سـالهای 1905 تا
1933 در دانشـگاه های آلمان و سـویس درس می داد و برای سـخنرانی به ممالک
اروپایی سـفر می کرد او در 1914 ،بار دیگر به تابعـیت وطن اولش آلمان
درآمد و اسـتاد فـیزیک دانشـگاه برلین شـد. او تا سـال 1933 در آلمان
زندگی می کرد و در سـفر انگلسـتان و امریکا بود که نازیها او را به دلیل
دینش از کار برکنار کردند آلبرت انیشتین،یک آلمانی یهودی بود. در آن سالها
وقتی که اخبار مربوط به کوره های آدم سوزی یهودیان توسط نازی ها منتشر
گردید، جنایتی که هیچ ملت متمدنی بدان دست نمی یازد.انیشتین این جنایت را
تحمل نکرد و در سال1940 میلادی برابر 1319شمسی از آلمان فرار کرد و
ناگـزیـر دعوت دانشـگاه پـرینسـتون را پـذیـرفـت و به تابعـیت امریکا در
آمد.

انیشـتین اولین کسی بود که امریکا را از خطر اتمی شــدن
احتمالی آلمان آگاه کرد و امریکا را تشـویق کرد تا به تحقیقات اتمی خود و
شـکافتن اتم ادامه دهـد. او در سـال 1939 در نامه به روزولت نوشـت:

" آقای رئیس جمهور اگر امریکا موضوع اتمی شـدن آلمان را جدی نگـیرد بشـریت با فاجعه غیر قابل جبران رو برو خواهـد شــد".

این
نامه باعث شـد که امریکایی ها کارخانه های آب سـنگین آلمان را که در
آلمان، نروژ و دانمارک برپا بود شـناسـایی و با بمب هواپیماهایشان منهدم
نمایند و به موازات این کار به تحقیقات اتمی خود ادامه دهـند. این تحقیقات
منجر به تولید اولین بمب اتمی جهان توسـط امریکا شـد و امریکایی ها با
تجربه بمب اتمی روی دو شـهر هـیروشـیما و ناگازاکی فاجعه معـروف به
هـیروشـیما را آفـریدند .

در سالهای 1325 و 1326 شمسی بار دیگر خطر
بمب اتم زبانزد مردم جهان شد. بشریت نگران از پیامدهای این اسلحه مرگبار،
آرامش موقت خود را از دست دادند. اگر یکی دیگر از دولت های متخاصم از این
اسلحه استفاده بکند، فاتحه دنیا خوانده خواهد شد. هیچ ذی روحی در روی زمین
باقی نخواهد ماند. قرن ها طول خواهد کشید تا حیوانی تک سلولی به وجود آید
و قرن ها زمان لازم خواهد بود تا زمین به حالت اولیه برگردد. این ها صحبت
های روزمره مردم جهان بود.در چنین فضایی چه کسی قادر بود از این فاجعه
عظیم جلوگیری کند. اکثریت مردم دست به دعا بودند. عده ای می گفتند که
خداوند در قرآن خبر داده است که کوه ها مثل پنبه تافته خواهد شد. آیا این
مردم می توانستند افکار و حرف دلشان را به انیشتینی که در محاصره جهان
خواران بود، برسانند؟ پس چه باید کرد؟ چگونه می توان این نابغه علم را
متوجه اوضاع وخیم و شرایط روحی نامساعد بشر نمود؟

در سال 1326 شمسی
جمعی از اساتید و دانشجویان تهران ، دست به دامن استاد شهریار می شوند ،
موضوع را کاملاً شرح می دهند، نگرانی و وحشت مردم جهان را با او در میان
می گذارند و یادآوری می کنند که تنها شهریار ، نابغه شعر و ادب مشرق زمین
می تواند، انیشتین آن نابغه ریاضی و فیزیک مغرب زمین را متاثر بکند.

خود استاد شهریار می فرمودند:

"چنان
منقلب شدم که گویی بمب اتم کره زمین را به کلی نابود کرد و پودر آن در
فضای بیکران پخش شد. از جسم خاکی رهیدم . در عالمی اعلا به درگاه خداوند
متوسّل شدم : خدایا کمکم کن. پروردگارا، قدرتی می خواهم که دل آن سلطان
ریاضی را نرم کنم. اکنون که من مامور این امر مهم شده ام ، شرمنده ام
مگردان".

آری، شهریار ادب شرق، توفیق الهی را کسب می کند و همان شب
، شعر « پیام به انیشتین» آفریده می شود. این شعر به قدری روان و منسجم و
صمیمی و موثر، خلق می شود که گمان نمی رفت هیچ سنگدلی را یارای مقاومت در
برابرش باشد.

بلافاصله این شعر به زبان های انگلیسی ، آلمانی ،
فرانسه و روسی ترجمه می گردد. عده ای به سرپرستی دخترش (خانم مریم یا
شهرزاد بهجت) مامور می شوند که شعر را به انیشتین برسانند. از مدیر دفترش
در اقامتگاهش وقت می گیرند، روز موعود فرا می رسد. ترجمه فصیح انگلیسی شعر
را در اقامتگاه انیشتین، برایش می خوانند. آنچنانکه حاضران نقل کرده اند
آن بزرگمرد عالم دانش ، دو بار از جای خود برمی خیزد. دو دستش را بر صورتش
می نهد و می فشارد. قطرات اشک بر شیشه عینکش نمایان می شود. با چهره ای
اندوهگین یکباره ، با صدایی بلند فریاد می زند:« به دادم برسید » بعد سکوت
می کند و صورتش را در میان دو دستش می گیرد و غرق در بحر تفکر می گردد.
سکوت غم انگیزی فضای اقامتگاهش را پر می کند.دقایقی بعد ، می خواهد که شعر
بار دیگر خوانده شود. این بار پس از شنیدن آن به خارج از اتاقش می رود و
با وضعیتی مغموم در باغ مخصوص اش قدم می زند. گویا تا آخر عمر هم همیشه
غمگین بوده است.

پس از ارسال این پیام از سوی شهریار به انیشـتین ،
وی ناگهان متوجه غولی که از شـیشـه بیـرون آورده بود شــد.پس از پایان جنگ
پدر بمب اتم مبدل به یک مبارز طراز اول برای جلوگـیری از توسـعه و تولـید
سـلاح اتمی شـد و به اتفاق برتراندراسـل فیلسـوف معـروف انگلیسی نهضت ضد
جنگ و محدودیت اسـتفاده از سلاح اتمی را براه انداخت. این کار درست مقارن
با حمله صلح اتحاد جماهـیر شـوروی به رهبری استالین بود که هنوز به سـلاح
اتمی دسـت نیافـته بود. به این جهت در امریکا انیشتین مورد تعـقیب و
پیگیری کمیسـیون واقع شـد که به رهـبری سـناتور « مک کارتی » برای مبارزه
با کمونیزم فعالیت داشـت. این کمیسـیون که در آن سـالها کار اصلی اش
پرونده سـازی و تشـکیل محاکماتی برای بازجویی از روشـنفکران بود، او را به
جاسوسی و داشتن افکار کمونیستی سـاخت اما طبعاً با برنده جایـزه نوبل و
پدر تئوریهای پیشرفته فـیزیک کاری نمی توانسـت کرد. خود انیشـتین گاه به
طنز می گفت: « خوش حالم زنم از فـیزیک چیزی سـرش نمی شـود و گرنه سـرنوشـت
« جولیوس » و « اتل» در انتظار ما هم بود» . و اشـاره او به محاکمه معـروف
« جولیوس و اتل روزنبرگ» دو دانشـمند فـیزیک امریکایی بود که طی محاکمه
محکوم به اعـدام شـدند و« آلبر کامو» نمایشنامه « روزنبرگ ها نباید بمیرند
» را در دفاع از آنان نوشـت. انیشـتین که یک یهودی بود، در آغاز از تمام
مواضع صهیونسـتی دفاع می کرد، اما هنگامیکه اسرائیلی ها با خشـونت به تصرف
سـرزمین های فلسطینی پرداختند او به یـکی از منتـقدان بزرگ شـیوه های
تروریستی آن سـال های « مناخیم بیگین» تبدیل شـد و در مقاله ای در روزنامه
نیویورک تایمز آنها را محکوم سـاخت.

با اینهمه بعـد از تشـکیل دولت
اسرائیل و پس از مرگ نخسـتین رئیس جمهور این کشـور « ایزروایزمن » درسـال
1952 به او پیشـنهاد شـد که ریاسـت جمهوری اسرائیل را بپـذیـرد و فـیزیک
دان فیلسـوف این پیشـنهاد را رد کرد.

انیشتین از 1946 به این طرف
یعنی نُـه سـال اخیر عمر خود را به عنوان یک مبارز صلح دوسـت و طرفدار
آزادی انسـان سـپری کرد و شگفت آنکه مخالفانش در برابر حرفهای انسـان
دوسـتانه و مبارزات صلح جویانه وی را همواره « بچه پـیر مو فرفری » می
خواندند و معـتقد بودند که این موجود اسـتثنایی همچنان در سـالهای کودکی
به سـر می برد و هنوز به عقل نرسـیده اسـت.دلیل بزرگی که آنها برای
اسـتدلال خود در حق این « پیر کودک » می آورند این بود که او پس از آنکه
سـالها در دامن سـرمایه داری بزرگ شـده و پرورش یافـته بود از پول و مال
دنیا نه چیزی داشـت نه چیزی می فهمید. همسرش از ترس ولخرجی های او هنگام
خروج از خانه به وی پول تو جیبی می داد و ای بسا که در بازگشـت متوجه می
شـد که او همان پول مختصر را به سـائلی در سـر راه داده یا برای یک دسـته
از بچه ها بستنی خریده اسـت و با آنها بسـتنی خورده و خندیده اسـت.انیشتین
در سـال 1955 در شـهر برینسـتون در مرکز دانشـگاهی که پـس از مهاجرت در
امریکا در آن مشـغـول به کار شـده بود درگذشـت.

متن ارسالی استاد شهریار به انیشتین:

پیام به انیشتین

انیشتین یک سلام ناشناس البته می بخشی ،

دوان در سایه روشن های یک مهتاب خلیایی

نسیم شرق می آید، شکنج طرّه ها افشان

فشرده زیر بازو شاخه های نرگس و مریم

از آن هایی که در سعیدیه شیراز می رویند

ز چین و موج دریاها و پیچ و تاب جنگل ها

دوان می آید و صبح سحر خواهد به سر کوبید

در خلوت سرای قصر سلطان ریاضی را.

درون کاخ استغنا، فراز تخت اندیشه

سر از زانوی استغراق خود بردار

به این مهمان که بی هنگام و ناخوانده است، در بگشا

اجازت ده که با دست لطیف خویش بنوازد،

به نرمی چین پیشانی افکار بلندت را

به آن ابریشم اندیشه هایت شانه خواهد زد.

نبوغ شعر مشرق نیز با آیین درویشی

به کف جام شرابی از سبوی حافظ و خیام

به دنبال نسیم از در رسیده می زند زانو

که بوسد دست پیر حکمت دانای مغرب را

انیشتین آفرین بر تو ،

خلاء با سرعت نوری که داری ، در نوردیدی

زمان در جاودان پی شد، مکان در لامکان طی شد

حیات جاودان کز درک بیرون بود پیدا شد

بهشت روح علوی هم که دین می گفت جز این نیست

تو با هم آشتی دادی جهان دین و دانش را

انیشتین ناز شست تو!

نشان دادی که جرم و جسم چیزی جز انرژی نیست

اتم تا می شکافد جزو جمع عالم بالاست

به چشم موشکاف اهل عرفان و تصوّف نیز

جهان ما حباب روی چین آب را ماند

من ناخوانده دفتر هم که طفل مکتب عشقم،

جهان جسم ، موجی از جهان روح می دانم

اصالت نیست در مادّه.

انیشتین صد هزار احسن و لیکن صد هزار افسوس

حریف از کشف و الهام تو دارد بمب میسازد

انیشتین اژدهای جنگ ....!

جهنم کام وحشتناک خود را باز خواهد کرد

دگر پیمانه عمر جهان لبریز خواهد شد

دگر عشق و محبت از طبیعت قهر خواهد کرد

چه می گویم؟

مگر مهر و وفا محکوم اضمحلال خواهد بود؟

مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد؟

مگر یک مادر از دل «وای فرزندم» نخواهد گفت؟

انیشتین بغض دارم در گلو دستم به دامانت

نبوغ خود به کام التیام زخم انسان کن

سر این ناجوانمردان سنگین دل به راه آور

نژاد و کیش و ملّیت یکی کن ای بزرگ استاد

زمین، یک پایتخت امپراطوری وجدان کن

تفوق در جهان قائل مشو جز علم و تقوا را

انیشتین نامی از ایران ویران هم شنیدستی؟

حکیما، محترم می دار مهد ابن سینا را

به این وحشی تمدّن گوشزد کن حرمت ما را.

انیشتین پا فراتر نه جهان عقل هم طی کن

کنار هم ببین موسی و عیسی و محمّد را

کلید عشق را بردار و حلّ این معمّا کن

و گر شد از زبان علم این قفل کهن واکن.

انیشتین بازهم بالا

خدا را نیز پیدا کن.



وحید کاظم زاده قاضی جهانی

از

تبیان





طبقه بندی: شعر،  ادبی،  نامه،  انیشتین،  شهریار
نوشته شده در تاریخ شنبه 89 شهریور 27 توسط صادق | نظر
انشتین

 

هشت موضوع شگفت انگیز از زندگی آلبرت انیشتن، که شما هیچ گاه آنان را نمی
دانستید. بله،همگی ما می دانیم که انیشتن این  فرمول [e=mc2] را کشف کرد.
اما واقعیت آن است که چیز های کمی در مورد زندگی خصوصی اش می دانیم،خودتان را با این هشت مورد، شگفت زده کنید!

1 - اوبا سر بزرگ متولد شد

وقتی انیشتن به دنیا آمد او خیلی چاق بود و سرش خیلی بزرگ تا آنجایی که
مادر وی تصور می کرد، فرزندش ناقص است، اما بعد از چند ماه سر و بدن او به
اندازه های طبیعی بازگشت.

2 - حافظه اش به خوبی آنچه تصور می شود، نبود

مطمئناً انیشتن می توانسته کتاب های مملو از فرمول و قوانین را حفظ
کند،اما برای به یادآوری چیزهای معمولی واقعاً حافظه ضعیفی داشته است. او
یکی از بدترین اشخاص در به یاد آوردن سالروز تولد عزیزان بود و عذر و
بهانه اش برای این فراموشکاری، مختص دانستن آن [تولد ] برای بچه های کوچک
بود.

3 - او از داستان های علمی- تخیلی متنفر بود

انیشتن از داستان های تخیلی بیزار بود. زیرا که احساس می کرد، آنها باعث
تغییر درک عامه مردم از علم می شوند و در عوض به آنها توهم باطلی از چیز
هایی که حقیقتاً نمی توانند اتفاق بیفتند می دهد. به بیان او "من هرگز در
مورد آینده فکر نمی کنم، زیرا که آن به زودی می آید. به این دلیل او احساس
می کرد کسانی که مثلاً بشقاب پرنده ها را می بینند باید تجربه هایشان را
برای خود نگه دارند.

4 - او در آزمون ورودی دانشگاه اش رد شد

در سال 1895 در سن 17 سالگی، انیشتن که قطعاً یکی از بزرگ ترین نوابغی
است، که تاکنون متولد شده، در آزمون ورودی دانشگاه فدرال پلی تکنیک سوییس
رد شد. در واقع او بخش علوم و ریاضیات را پشت سر گذاشت ولی در بخش های
باقیمانده، مثل تاریخ و جغرافی رد شد. وقتی که بعدها از او در این رابطه
سوال شد؛ او گفت: آنها بی نهایت کسل کننده بودند و او تمایلی برای پاسخ
دادن به این سوالات را در خود آحساس نمی کرد.

 5 - علاقه ای به پوشیدن جوراب نداشت

انیشتن در سنین جوانی یافته بود که شصت پا باعث ایجاد سوراخ در جوراب می
شود. سپس تصمیم گرفت که دیگر جوراب به پا نکند و این عادت تا زمان مرگش
ادامه داشت. علاوه بر این او هرگز برای خوشایند و عدم خوشایند دیگران لباس
نمی پوشید، او عقیده داشت یا مردم او را می شناسند و یا نمی شناسند.پس این
مورد قبول واقع شدن[آن هم از روی پوشش] چه اهمیتی می تواند داشته باشد؟

6 - او فقط یکبار رانندگی کرد

انیشتن برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه، از راننده مورد
اطمینان اش کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد،
بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان، شنوندگان حضور داشت. انیشتن،
سخنرانی مخصوص به خود را انجام می داد و بیشتر اوقات راننده اش، به طور
دقیقی آنها را حفظ می کرد.

یک روز انیشتن در حالی که در راه دانشگاه بود، با صدای بلند در ماشین پرسید: چه کسی احساس خستگی می کند؟

راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتن
سخنرانی کند،سپس انیشتن به عنوان راننده او را به خانه بازگرداند.

عدم شباهت آنها مسئله خاصی نبود. انیشتن تنها در یک دانشگاه استاد بود، و
در دانشگاهی که وقتی برای سخنرانی داشت، کسی او را نمی شناخت و طبعاً نمی
توانست او را از راننده اصلی تمیز دهد. او قبول کرد، اما کمی تردید در
مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از راننده اش پرسیده شود، او چه
پاسخی خواهد داد، در درونش داشت.

به هر حال سخنرانی به نحوی عالی انجام شد، ولی تصور انشتین درست از آب در
آمد. دانشجویان در پایان سخنرانی انیتشن جعلی شروع به مطرح کردن سوالات
خود کردند.

در این حین راننده باهوش گفت "سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من
نیز می تواند به آنها پاسخ گوید"سپس انیشتن از میان حضار برخواست و به
راحتی به سوالات پاسخ داد،به حدی که باعث شگفتی حضار شد.

7 - الهام گر او یک قطب نما بود

انیشتن در سنین نوجوانی یک قطب نمابه عنوان هدیه تولد از پدرش دریافت کرده
بود. وقتی که او طرز کار قطب نما را مشاهده می نمود، سعی می کرد طرز کار
آن را درک کند. او بعد از انجام این کار بسیار شگفت زده شد.بنابر این
تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درک کند.

8 - راز نهفته در نبوغ او

بعد از مرگ انیشتن در 1955 مغز او توسط توماس تولتز هاروی برای تحقیقات
برداشته شد. اما این کار به صورت غیر قانونی انجام شد. بعدها پسر انیشتن
به او اجازه تحقیقات در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد.

هاروی تکه هایی از مغز انیشتن را برای دانشمندان مختلف در سراسر جهان
فرستاد. از این مطالعات دریافت می شود که مغز انیشتن در مقایسه با میانگین
متوسط انسان ها، مقدار بسیار زیادی سلول های گلیال که مسئول ساخت اطلاعات
هستند داشته است. همچنین مغز انیشتن مقدار کمی چین خوردگی حقیقی موسوم به
شیار سیلویوس داشته، که این مسئله امکان ارتباط آسان تر سلول های عصبی را
بایکدیگر فراهم می سازد.

علاوه بر اینها مغز او دارای تراکم و چگالی زیادی بوده است و همین طور
قطعه آهیانه پایینی دارای توانایی همکاری بیشتر با بخش تجزیه و تحلیل
ریاضیات است.


از

تبیان





طبقه بندی: هوش،  راز،  انیشتین،  موفقیت،  مغز
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89 شهریور 21 توسط صادق | نظر بدهید

این مسئله را انشتین در قرن نوزدهم مطرح
کرده و گفته 98 درصد مردم دنیا قادر به حل آن نیستند. ممکن است ظاهر
مسئله خسته کننده باشد ولی در باطن این طور نیست. سعی کنین حتماً 
این مسئله را حل کنید و ببینید چقدر  استنتاج شما قوی است.



مساله:

1- در
یک خیابون 5 خونه وجود داره که با پنج رنگ متفاوت رنگ شدن.

2- تو
هر خونه یه نفر با ملیت متفاوت با بقیه زندگی می کنه.

3- هر
کدوم از 5 صابخونه یه نوشیدنی متفاوت, یه مارک سیگار متفاوت دوست داره و یه حیوون
متفاوت تو خونه نگهداری می کنه.

سوال اینه که کی تو خونه ماهی نگهداری
می کنه با این شرط ها که:

1- انگلیسه
خونه اش قرمزه

2- سوئدیه
تو خونه سگ نگه می داره

3- دانمارکیه
چای دوست داره

4- خونه
سبز رنگ سمت چپ خونه سفیده

5- صاحب
خونه ی سبز رنگ قهوه دوست داره

6- کسی
که سیگار پالمال می کشه پرنده نگهداری می کنه

7- صاحب
خونه زرد رنگ سیگار دانهیل می کشه

8- مردی
که تو خونه وسطی زندگی می کنه شیر دوست داره از نوشیدنی ها(نه حیوونا)

9- نروژیه
تو اولین خونه زندگی می کنه

10- مردی
که بلندز می کشه همسایه اونیه که گربه نگهداری می کنه

11- مردی
که اسب نگهداری می کنه همسایه مردیه که دانهیل می کشه

12- مردی
که بلو مستر می کشه ماءالشعیر دوست داره

13- آلمانیه
سیگار پرنس می کشه

14- نروژیه
همسایه اونیه که خونه اش آبیه

15- مردی
که بلندز میکشه همسایه ای داره که آب دوست داره بین نوشیدنی ها.

 


جوابتونو بنویسید در نظرها

من خودم دذ 45 دقیقه حلش کردم

یا علی





طبقه بندی: هوش،  تست،  انیشتین،  IQ
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89 مرداد 10 توسط صادق | نظر
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.