سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

گاه صوفیانی که آرزوی دیدن خضر را داشتند به گورستان ها، که خارج از شهر بود، می رفتند تا مگر او را ببینند.ابوبکر ورّاق، صوفی سده ی سوم، هر روز در آرزوی دیدار خضر به گورستان می رفت و باز می گشت تا اینکه یک روز که از دروازه ی شهر بیرون رفت، پیری نورانی را دید و با او هم صحبت شد و پیش از وداع، او خود را خضر معرفی کرد.

 

در شرح احوال محمّد حکیم ترمذی، پیرابوبکر ورّاق هم نقل شده است که در جوانی به علت بیماری مادرش نتوانست با یاران خود برای کسب علم برود. روزی در گورستان می گریست که من این جا جاهل ماندم و یاران من عالِم می شوند. ناگاه پیری نورانی بیامد و احوال را از او پرسید. آن پیر که خضر بود تا سه سال هر روز به وی علم می آموخت.

 

عامّه ی مردم هر گاه خضر را ببینند او را نمی شناسند. صوفیان نیز غالباً در نخستین برخورد با خضر او را نمی شناختند. چنان که بِشر حافی (متوفی: 227 ق.) به خانه ی خود وارد شد، مردی را آن جا دید. گفت: کیستی که بی اجازه وارد خانه ام شده ای؟ مرد گفت: برادر تو، خضر.

عامّه ی مردم هر گاه خضر را ببینند او را نمی شناسند. صوفیان نیز غالباً در نخستین برخورد با خضر او را نمی شناختند.

اما گاه نیز خضر برخی از عارفان و صوفیان را نمی شناسد و آنان خضر را می شناسند؛ چنان که خضر پس از ملاقات و گفتگو با ابوبکر کتّانی (متوفی: 322 ق.) گفت: می پنداشتم که هیچ ولی خدا نیست که من او را نشناسم، اما من ابوبکر کتّانی را نشناختم و او مرا شناخت. همچنین نقل است خضر در مجلس عبدالرزاق صنعانی که حدیث می گفت، جوانی را دید که سر به زانو نهاده است. به او گفت: چرا حدیث عبدالرزّاق را نمی شنوی؟ جوان گفت: او از گذشته می گوید و من از حقّ غایب نیستم. خضر گفت: اگر راست می گویی، من  کیستم؟ جوان پاسخ داد: ابوالعبّاس خضر. و خضر گفت: دانستم که خدا بندگانی دارد که من آنان را نمی شناسم. ظاهراً این گونه حکایت ها دلالت بر آن دارد که برخی از اولیاءالله نسبت به خضر نیز برتری می یابند.

 

صوفیان یکی از نشانه های اولیاء را ملاقات و دوستی با خضر – که خود از اولیاء است – می دانستند و با عنایت به اینکه اولیاء را برادران معنوی یکدیگر می دانستند، در حکایت های شان خضر و صوفیان همدیگر را «برادر» خطاب می کنند. در شرح حال بسیاری از آنان گفته شده است که یار و همنشین خضر بوده اند؛ از آن جمله اند: ابوالحسین نوری (متوفی: 295 ق.)، و از صوفیان سده های چهارم و پنجم: ابوالعبّاس قصّاب،ابوسعید ابی الخیر  و حمزه ی عقیلی ، و از صوفیان سده های پنجم و ششم:ابونصر محمّد خانچه بادی (متوفی: 500 ق.)ابوطاهر کُرد، پیراحمد جام ژنده پیل، و بهاء الدّین عمر اَبَردهی، و از صوفیان قرن های ششم و هفتم: ابوالحسن کَردُیه (متوفی: 606 ق.) و شهاب الدین عمر سهروردی (متوفی: 632 ق.).

صوفیان یکی از نشانه های اولیاء را ملاقات و دوستی با خضر – که خود از اولیاء است – می دانستند و با عنایت به اینکه اولیاء را برادران معنوی یکدیگر می دانستند...

گویند که خضر به شیخ روزبهان بَقلی در جوانی سیبی داد و روزبهان از خوردنِ آن نور و کشف یافت. سعدی، شاعر نامور قرن هفتم، در بیت المقدّس و شام یک چندی سقّایی می کرد تا به خدمت خضر رسید و خضر به او لطف و محبّت نمود. در قرن نهم، عبدالرحمن جامی گوید: امیر خسرو دهلوی (متوفی: 725 ق.) به پایمردی پیرِ خود، نظام الدین اولیاء، به مصاحبت خضر نایل آمد و به خضر التماس کرد که آب دهن خود را در دهان وی کند. خضر گفت: این دولت به سعدی رسید. ظاهراً جامی همین را سبب فصاحت و بلاغت سعدی می داند.

 

خضر پیر و مرشد بی واسطه ی برخی از صوفیان نیز بوده است:ابراهیم ادهم (متوفی: حدود 161 ق.) مرید خضر بود و خضر باعث شد که او فرمانروایی را فرو گذارد و به زهد و درویشی روی آورد. خضر سه سال حکیم ترمذی، صوفی نام دار سده ی سوم را درس می داد. بانو عالیه، یکی از بانوان زهد پیشه ی معاصر باخواجه عبدالله انصاری (متوفی: 481 ق.) نیز با خضر مصاحبت داشت و او را پیر خود معرّفی می کرد. خضر همچنین خواجه عبدالخالق غُجدَوانی، از مشایخ طریقه ی خواجگان در قرن ششم را به فرزندی پذیرفت و ذکر قلبی (ذکر خفی) را به او تعلیم داد. محیی الدّین عربی (متوفی: 638 ق.) نیز از خضر خرقه دریافت کرده بود. گاه نیز خضر شخصاً پیری و مرشدی کسی را نمی پذیرد بله برای ارادت پیری را به برخی از افراد معرّفی می کند؛ چنان که ابوعمرو صریفینی را برای ارادت به بغداد نزد شیخ عبدالقادر گیلانی برد.

 

ادامه دارد...


مهران افشاری

 





طبقه بندی: خضر
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88 مرداد 15 توسط صادق | نظر بدهید

دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف

ای خضر پی خجسته مدد ده به همتم

حافظ

 

خضر

خضر

، به اعتقاد مسلمانان، یکی از پیامبران یا اولیاء الله است که چون به آب حیات دست یافته، عمر جاودان در زمین دارد. نام او – که گاه کُنیه ی ابوالعباس را هم برایش ذکر کرده اند – در قرآن مجید نیامده است؛ اما بیشتر مفسران از جمله محمد بن جریر طبری (متوفی: 310 ق.) در تفسیر آیه های 60 تا 81 از سوره ی کهف (18) او را همان شخص عالم دانسته اند که موسی (ع) با وی همراه شد. گفته اند که خضر بر هر زمین خشکی که بنشیند، از آن جا سبزه می رود. هم اکنون در جای جای ایران زیارتگاه هایی، معمولا سرسبز و خرم، به نام خواجه خضر هست که مردم برای نذر و دعا به آن جا می روند.

 

از دیرباز، عامّه ی مردم مسلمان آرزوی دیدن خضر را داشته اند تا از او بخواهند که آرزوها و حاجت های شان را برآورده کند. برخی از نیاکان ما پس از نماز ظهر ده رکعت نماز به نام خضر می گزاردند و معتقد بودند که هر کس پیوسته این نماز را بخواند، خضر را خواهد دید. امروزه، عوام ایران برآنند که هر کس چهل بامداد پگاه جلوی خانه ی خود را آب بپاچد و جاروب کند، بامداد روز چهلم خضر از آن جا خواهد گذاشت.

 

خضر در ادبیات فارسی حضور چشمگیر دارد. گذشته از حضورش در اسکندرنامه ها ، از جمله اسکندرنامه ی نظامی، و تلمیحاتِ شاعران به داستان او، خضر یکی از قهرمانان حکایت های صوفیان است. بررسی این گونه از حکایت ها، پندارها و باورداشت های گذشتگان ما را در باره ی خضر نشان می دهد. این مقاله به همین منظور براساس تذکره های صوفیان  کتاب های مقامات و مناقب آنان تألیف شده است.

از دیرباز، عامّه ی مردم مسلمان آرزوی دیدن خضر را داشته اند تا از او بخواهند که آرزوها و حاجت های شان را برآورده کند.

در ادبیات عرفانی فارسی بارها ذکر شده است که برخی از افراد خضر را دیده اند. آنچه آنان از شکل و شمایل او نقل کرده اند قابل توجه است: بیشتر او را به هیأت آدمی دیده اند؛ اما گاه گفته اند نه آدمیانی که اکنون هستند. شیخ ابوسعید ابی الخیر (متوفی: 440 ق.) در جوانی به کوه و بیابان می رفت و مردم او را همراه پیری با هیبت و سپید جامه می دیدند. از او پرسیدند که آن پیر کیست؟ گفت: خضر علیه السلام. بیشتر خضر را پیری نکوروی، نورانی، با هیبت و با صفا توصیف کرده اند. جالب است که او در سرزمین های گوناگون به شکل های متفاوت ظاهر می شود؛ چنان که او را در قونیه به شکل سواری فرنگی و در ماوراءالنّهر به هیأت ترکی پوستین پوشیده و سواری با کلاه نمدی و چوب به دست دیده اند.

 حکایت

ابراهیم خوّاص (متوفی: 291 ق.) خضر را در بیابان دید که به شکل مرغی می پرید. دیگران نیز به پرواز خضر اشاره کرده اند؛ چنان که بایزید بسطامی (متوفی : 261ق.) را هم در تشییع جنازه ی کسی دیدند که دست در دست خضر بر هوا می پرید. روزی شیخ ابوعمرو صَریفینی، از صوفیان قرن ششم، در مجلسی سخن می گفت. ناگاه چند گام بر هوا رفت و گفت:« ای اسرائیلی بایست و کلامی محمّدی بشنو!» و به جای خود بازگشت. از وی پرسیدند که این چه حالت بود؟ گفت: ابوالعباس خضر از مجلس ما می گذشت. با سرعت به نزد او رفتم و این سخن را به وی گفتم.

 

با این حال، ازمیرسیدعلی همدانی (متوفی: 786 ق.) نقل است که خضر در گوشه ای از زمین همسر اختیار کرده و از وی ده فرزند هم نصیبش شده؛ اما همسر و فرزندانش نمی دانند که او خضر است.

 

ادامه دارد...


مهران افشاری





طبقه بندی: خضر
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88 مرداد 13 توسط صادق | نظر بدهید
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.