سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

امام رضا (ع) الگویی برای اخلاق



امامان
پاک ما در میان مردم و با مردم مى‏زیستند، وعملا به مردم درس زندگى و پاکى
و فضیلت مى‏آموختند، آنان الگو و سرمشق دیگران بودند، و با آن که مقام
رفیع امامت آنان را از مردم ممتاز مى‏ساخت، و برگزیده‏ خدا و حجت او در
زمین بودند درعین حال در جامعه حریمى نمى‏گرفتند، و خود را از مردم جدا
نمى‏کردند، و به روش جباران انحصار و اختصاصى براى خود قائل نمى‏شدند، و
هرگز مردم را به بردگى و پستى نمى‏کشاندند و تحقیر نمى‏کردند. آنان نمونه
بارز اسوه حسنه می باشند.


«ابراهیم بن عباس‏»مى‏گوید:«هیچگاه
ندیدم که امام رضا علیه السلام در سخن بر کسى جفا ورزد، و نیز ندیدم که
سخن کسى را پیش از تمام شدن قطع کند، هرگز نیازمندى را که مى‏توانست نیازش
را بر آورده سازد رد نمى‏کرد، در حضور دیگرى پایش را دراز نمى‏فرمود، هرگز
ندیدم به کسى از خدمتکاران و غلامانشان بدگوئى کند، خنده‏ او قهقهه نبود
بلکه تبسم بود، چون سفره‏ غذا به میان مى‏آمد همه‏ افراد خانه حتى دربان و
مهتر را نیز بر سفره‏ خویش مى‏نشاند و آنان همراه با امام غذا مى‏خوردند.
شبها کم مى‏خوابید و بیشتر بیدار بود، و بسیارى از شبها تا صبح بیدار
مى‏ماند و به عبادت مى‏گذراند، بسیار روزه مى‏داشت و روزه‏ سه روز در هر
ماه را ترک نمى‏کرد (1) ، کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت، وبیشتر در
شبهاى تاریک مخفیانه به فقرا کمک مى‏کرد. (2)


«محمد بن ابى عباد»
مى‏گوید: فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسى بود. لباس او- در
خانه- درشت و خشن بود، اما هنگامیکه در مجالس عمومى شرکت مى‏کرد (لباسهاى
خوب و متعارف مى‏پوشید) و خود را مى‏آراست. (3)


شبى امام میهمان
داشت، در میان صحبت چراغ نقصى پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ
را درست کند، امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: ما گروهى
هستیم که میهمانان خود را به کار نمى‏گیریم. (4)


یکبار شخصى که
امام را نمى‏شناخت در حمام از امام خواست تا او را کیسه بکشد،امام علیه
السلام پذیرفت و مشغول شد، دیگران امام را بدان شخص معرفى کردند، و او با
شرمندگى به عذرخواهى پرداخت ولى امام بى توجه به عذر خواهى او همچنان او
را کیسه مى‏کشید و او را دلدارى مى‏داد که طورى نشده است. (5)


شخصى به امام عرض کرد:به خدا سوگند هیچ کس در روى زمین از جهت ‏برترى و شرافت پدران به شما نمى‏رسد.

امام فرمود:تقوى به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگارآنان را بزرگوار ساخت. (6)

مردى
از اهالى بلخ مى‏گوید: در سفر خراسان با امام رضا علیه السلام همراه بودم،
روزى سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران و غلامان حتى سیاهان را بر
آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند.


من به امام عرض کردم:
فدایتان شوم. بهتر است اینان بر سفره ای جداگانه بنشینند. فرمود:
ساکت‏باش، پروردگار همه یکى است، پدر و مادر همه یکى است، و پاداش هم به
اعمال است. (7)


«یاسر» خادم امام مى‏گوید:امام رضا علیه السلام
به ما فرموده بود اگر بالاى سرتان ایستادم (و شما را براى کارى طلبیدم) و
شما به غذا خوردن مشغول بودید برنخیزید تا غذایتان تمام شود.بهمین جهت
‏بسیار اتفاق مى‏افتاد که امام ما را صدا مى‏کرد، و در پاسخ او مى‏گفتند
به غذا خوردن مشغولند، و آن گرامى مى‏فرمود بگذارید غذایشان تمام شود. (8)


یکبارغریبى خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: من از دوستداران شما
و پدران و اجدادتان هستم،از حج ‏باز گشته‏ام و خرجى راه تمام کرده‏ام، اگر
مایلید مبلغى به من مرحمت کنید تا خود را بوطنم برسانم، و در آنجا از جانب
شما معادل همان مبلغ را به مستمندان صدقه خواهم داد، زیرا من ‏در شهر خویش
فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده‏ام.


امام برخاست و به
اطاقى دیگر رفت، و دویست دینار آورد و از بالاى در دست‏خویش را فراز آورد،
و آن شخص را خواند و فرمود:این دویست دینار را بگیر و توشه‏ راه کن، و به
آن تبرک بجوى، و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه بدهى...


آن
شخص دینارها را گرفت و رفت، امام از آن اطاق به جاى اول بازگشت،از ایشان
پرسیدند چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟


فرمود:تا شرمندگى نیاز و سؤال را در او نبینم... (9)

امامان
معصوم و گرامى ما در تربیت پیروان و راهنمائى ایشان تنها به گفتار اکتفا
نمى‏کردند، و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه‏ای مبذول مى‏داشتند،
و در مسیر زندگى اشتباهاتشان را گوشزد مى‏فرمودند تا هم آنان از بیراهه به
راه آیند، و هم دیگران و آیندگان بیاموزند.


«سلیمان جعفرى‏» از
یاران امام رضا علیه السلام مى‏گوید: براى برخى کارها خدمت امام بودم، چون
کارم انجام شد خواستم مرخص شوم، امام فرمود:امشب نزد ما بمان.


همراه
امام به خانه‏ او رفتم،هنگام غروب بود،غلامان حضرت مشغول بنائى بودند امام
در میان آنها غریبه ای دید، پرسید:این کیست؟عرض کردند: به ما کمک مى‏کند و
به او چیزى خواهیم داد.


فرمود: مزدش را تعیین کرده‏اید؟

گفتند: نه!هر چه بدهیم مى‏پذیرد.

امام بر آشفت و خشمگین شد.من به حضرت عرض کردم: فدایتان شوم خود را ناراحت نکنید. ..

فرمود:
من بارها به اینها گفته‏ام که هیچکس را براى کارى نیاورید مگر آنکه قبلا
مزدش را تعیین کنید و قرار داد ببندید. کسى که بدون قرار داد و تعیین مزد
کارى انجام دهد اگر سه برابر مزدش را بدهى باز گمان مى‏کند مزدش را کم
داده‏ای، ولى اگر قرار داد ببندى و به مقدار معین شده بپردازى از تو خشنود
خواهد بود که طبق قرار عمل کرده ای، و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین
شده چیزى به او بدهى هر چند کم و ناچیز باشد مى‏فهمد که بیشتر پرداخته‏ای
و سپاسگزار خواهد بود. (10)


«احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى‏» که
از بزرگان اصحاب امام رضا علیه السلام محسوب مى‏شود نقل مى‏کند. من با سه
تن دیگر از یاران امام خدمتش شرفیاب شدیم، و ساعتى نزد امام نشستیم، چون
خواستیم باز گردیم امام به من فرمود:اى احمد!تو بنشین.همراهان من رفتند و
من خدمت امام ماندم، و سؤالاتى داشتم بعرض رساندم و امام پاسخ مى‏فرمودند،
تا پاسى از شب گذشت، خواستم مرخص شوم، فرمود: مى‏روى یا نزد ما مى‏مانى؟


عرض کردم:هر چه شما بفرمائید،اگر بفرمائید بمان مى‏مانم و اگر بفرمائید برو مى‏روم.

فرمود:
بمان، و اینهم رختخواب (و به لحافى اشاره فرمود) .آنگاه امام برخاست و به
اطاق خود رفت.من از شوق به سجده افتادم و گفتم: سپاس خداى را که حجت‏خدا و
وارث علوم پیامبران در میان ما چند نفر که خدمتش شرفیاب شدیم تا این حد به
من محبت فرمود.


هنوز در سجده بودم که متوجه شدم امام به اطاق من باز گشته است، برخاستم.حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود:

اى
احمد!امیرمؤمنان علیه السلام به عیادت‏«صعصعة بن صوحان‏» (که از یاران
ویژه‏ آن حضرت بود) رفت، و چون خواست ‏برخیزد فرمود:«اى صعصعه!از این که
به عیادت تو آمده‏ام به برادران خود افتخار مکن _عیادت من باعث نشود که
خود را از آنان برتر بدانى_ از خدا بترس و پرهیزگار باش، براى خدا تواضع و
فروتنى کن خدا ترا رفعت مى‏بخشد.» (11)


امام علیه السلام با این
عمل و سخن خویش هشدار داده است که هیچ عاملى جاى خود سازى و تربیت نفس و
عمل صالح را نمى‏گیرد، و به هیچ امتیازى نباید مغرور شد، حتى نزدیکى به
امام و عنایت و لطف آن بزرگوار نیز نباید وسیله فخر و مباهات و احساس
برترى بر دیگران گردد.



1
- گویا منظور روزه‏ پنجشنبه اول ماه و چهار شنبه وسط ماه و پنجشنبه‏ آخر
ماه است که پیشوایان معصوم فرموده‏اند کسى که اضافه بر روزه‏ ماه مبارک
رمضان درهر ماه این سه روز را روزه بگیرد مانند آنست که همه‏ سال روزه
باشد.

2- اعلام الورى ص 314.

3- اعلام الورى ص 315.

4- کافى ج 6 ص 283.

5- مناقب ج 4 ص 362.

6- عیون اخبار الرضا ج 2 ص 174.

7- کافى ج 8 ص 230.

8- کافى ج 6 ص 298 .

9- مناقب ج 4 ص 360 .

10- کافى ج 5 ص 288 .

11- معجم رجال الحدیث ج 2 ص 237- رجال کشى ص 588 .



ادامه مطلب


نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89 مهر 1 توسط صادق | نظر بدهید

خلفای
عباسی برای مبارزه‏ی فرهنگی با ائمه‏ی معصومین علیهم‏السلام، نسبت به
دانشمندان مخالف ائمه، ابراز علاقه می‏کردند و دربار خود را مرکز تجمع
علماء و فقها و متکلمین و شعراء و ادباء می‏گردانیدند. گوستاو لوبن
فرانسوی با غفلت از نکته‏ی اساسی مبارزه‏ی فرهنگی خلفای عباسی با ائمه‏ی
اطهار علیهم‏السلام، از جنبه‏ی علمی عباسیان خوشنود شده، و می‏نویسد: 

در
فاتحین تمدن و فرهنگ، به قدری شوق علم وجود داشت که خلفای بغداد از هر کجا
و به هر وسیله که ممکن بود، ارباب علم و هنر را به پایتخت خود حاضر
می‏ساختند. چنانکه یکی از خلفاء مخصوصا در برابر سلطنت روم شرقی بدین جهت
اعلان جنگ داد که او را مجبور نماید که یک نفر ریاضی‏دان معروف را به شهر
بغداد اعزام کند.
[1]

 

اهل
هر مذهب و ملتی از یونانی، ایرانی، مصری کلدانی، در بغداد اجتماع کرده،
این شهر را مرکز علوم و فنون دنیا گردانیده بودند، در حالی که اصحاب
ائمه‏ی اطهار، اجازه‏ی بیان علوم اهل بیت را نداشتند. 

ابوالفرج می‏نویسد: از جمله کلمات مأمون این بود که می‏گفت: 

علماء از جمله بندگان خاص درگاه احدیت‏اند که برای تکمیل مراتب فهم و کمال انسانی فرستاده شده‏اند. 

و
ایشان در این جهان به منزله‏ی مشعل‏های فروزان و رهبران نوع انسان شمرده
می‏شوند و اگر آنها نمی‏بودند هر آینه دنیا به توحش اول برمی‏گشت.
[2] .

 

عصری که حضرت رضا علیه‏السلام در آن قرار داشت چرخ علوم و معارف بشری، حرکت و دور سریع خود را آغاز کرده بود. 

زیرا
خلفای وقت برای حفظ قدرت و سلطنت و سیاستشان، از علوم و معارف غیر اسلامی
پشتیبانی می‏کردند، و به دانشمندان مخالف اهل بیت، آزادی می‏دادند، بلکه
مشوق و مروج آنها بودند، و سیل کتب منطق و فلسفه و حکمت و نجوم و طب هندسه
و ریاضی و تاریخ و ادبیات و... علماء و دانشمندان و ارباب فنون را از
کشورهای یونان و روم و ایران... به سوی پایتخت خویش، بغداد یا خراسان
سرازیر می‏کردند، تا علوم نورانی پیامبر را به دست فراموشی بسپارند. 

در کتابخانه بیت‏الحکمه بغداد، انواع کتب ارزنده و قیمتی در علوم و فنون گوناگون وجود داشت و سهل بن هارون، مدیر و حافظ آن بود. 

رصدخانه‏ای در بغداد وجود داشت که یحیی موصلی، ستاره شناس معروف از اصحاب آن در دوره مأمون بود. 

«ازیاج»
یعنی جدول‏هایی که در علم ستاره‏شناسی به شناخت حرکت سیارات کمک می‏کرد، و
شکل و نقشه زمین در دست محمد بن موسی خوارزمی بود. و صنوبری حلبی و فضل بن
نوبخت و فرزندان شاکر از رجال دانش و اعضای فعال، در بیت‏الحکمه به شمار
می‏رفته‏اند.
[3] .

 

قاضی صاعد بن احمد اندلسی می‏گوید: 

عرب
صدر اسلام، از میان علوم به جز لغت، علم احکام دین (فقه) و طب، به دانش
دیگری توجه نداشت. وضع عرب تا انقراض حکومت بنی‏امیه این چنین بود، زمانی
که دولت آنان به بنی‏عباس انتقال یافت، استعدادها زنده و همت‏ها بیدار
گشت. منصور، نخستین خلیفه عباسی بود که به علوم توجه نمود. پس از او
هفتمین خلیفه عباسی، مأمون اقدام جدش منصور دوانیقی را تکمیل کرد. وی، از
سلاطین روم، کتب فلسفی و علمی را که نزدشان بود تقاضا نمود. و آنها نیز
آنچه از کتب افلاطون و ارسطو و بقراط و جالینوس و اقلیدس و بطلمیوس و دیگر
فلاسفه که در اختیارشان بود، برای مأمون فرستادند. خلیفه، اساتید و
دانشمندان را که در فن نقل و ترجمه مهارت داشتند احضار کرد و دستور داد
آنها را به عربی ترجمه کنند و آنان نیز این کار را، به نحو احسن انجام
دادند. 

سپس
مأمون مردم را به خواندن و آموختن و تعلیم و تدریس این کتب تشویق و ترغیب
کرد. خود او حکماء را جمع نموده، در مجلس آنان می‏نشست و با آنها انس
می‏گرفت، و از مذاکراتشان لذت می‏برد.
[4] .

 

مأمون
در پاداش مترجمان، به منظور از بین بردن فرهنگ اصیل اسلامی و حقایق نورانی
علوی و رایج نمودن فرهنگ اساطیری یونانی برابر وزن کتاب یا کتاب‏هایی که
ترجمه می‏کردند، طلا می‏داد. 

منطقی
می‏گوید: محمد و احمد و حسن پسران شاکر، عده‏ای از مترجمین را اداره کرده
و مخارجشان را می‏پرداختند. و ماهی 500 دینار به حنین بن اسحاق و جیش بن
حسن و ثابت بن قرة برای ترجمه و ملازمتشان می‏پرداخت. [5]
.

 

 پی نوشته ها :

[1] اقتباس از تاریخ تمدن اسلام و عرب / 224.

[2] اقتباس از تاریخ تمدن اسلام / 224.

[3] عصر المأمون 375:1.

[4] عصر المأمون 378:1.

[5] عصر المأمون 277:1، محاضرات فی تاریخ الامم الاسلامی 220:2

منبع: بهشت هشتم




طبقه بندی: امام رضا(ع)،  مقاله،  تحولات علمی
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89 مهر 1 توسط صادق | نظر بدهید

بخشی
از زندگی امام علی بن موسی علیه السلام مربوط به دوران قبل از امامت ایشان
می شود که 35 سال بوده است و در این مدت، حاکمانی چون منصور، مهدی، هادی و
هارون- که همه از خلفای عباسی بوده اند- حاکمیت داشته اند. پس از شهادت
امام موسی بن جعفر علیه السلام و آغاز دوره ی امامت علی بن موسی علیه
السلام، آن امام بیست سال دیگر را شاهد حاکمیتهای جور بود. از این مدت، ده
سال، در عصر خلافت هارون، چهار سال در عهد پرفراز و نشیب خلافت امین و
سرانجام ادامه ی آن با زمامداری مأمون، همراه گردید.

 

امام، در عصر هارون


آن
بخش از زندگانی امام رضا علیه السلام که در عصر هارون سپری شد، حلقه ای از
حلقات گذشته ی تاریخ امامت بود، که در آن موقعیت مبارزه ی علنی و رسمی،
برای امامان پدید نیامد و بیشتر فعالیتهای شیعی و تلاشهای عقیدتی و
مبارزات سیاسی در نهان، رهبری می شد. 

پس
از شهادت موسی بن جعفر علیه السلام در زندان هارون، در بیست و پنجم ماه
رجب سال 183هـ. ق، امام رضا علیه السلام همچنان شیوه ی مبارزاتی پدر
بزرگوارش را پیشه ساخت و به ایفای صحیح رسالت امامت پرداخت. 

دستگاه
خلافت هارونی، مصلحت را در این دید که شیوه ی گذشته خود را تغییر دهد، چه
این که سیاست گذشته و روش سختی که نسبت به هفتمین امام علیه السلام، اتخاذ
کرده بود، دیگر به صلاح حکومت نبود و بیش ازگذشته موجودیت عباسیان را با
خطر روبرو می ساخت. قیامها رو به فزونی گذارده و توجه مردم در بلاد مختلف
به خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله بیشتر شده بود و شرایط عمومی به زیان
نظام حاکم رقم می خورد. 

یحیی بن خالد، که از عناصر دارای نفوذ دربار هارونی به شمار می رفت و مشاور سیاسی او بود، روزی به هارون گفت: 

«این علی بن موسی است که بر جای پدر تکیه زده و امامت را از آن خود می داند.» 

هارون گفت: 

«آنچه درباره ی پدرش موسی مرتکب شدیم، ما را کفایت است. آیا می خواهی تمام آنان را بکشم؟» [1] .

گروهی از واقفی مذهبان [2] ، نزد امام رضا علیه السلام آمدند. از آن میان، علی بن حمزه گفت:

ما را از حال پدرت آگاه ساز. 

حضرت علیه السلام فرمود: پدرم از دنیا رحلت کرده است. 

علی بن حمزه گفت: پس امامت را به چه شخصی سپرد؟ 

امام پاسخ داد: به من. 

علی بن حمزه گفت: آیا از جانب هارون و طرفدارانش احساس خطر نمی کنی! 

امام
فرمود: هرگز، و برای آن که اطمینان پیدا کنی که از ناحیه هارون نگرانی
ندارم، من همان سخنی را می گویم که رسول خدا با شنیدن تهدید ابوجهل فرمود:

وی هرگز موفق نخواهد شدگزندی به من برساند.[3] .

مسعودی نقل می کند: 

ابوجهل
نزد پیامبرصلی الله علیه و آله آمده وگفت: آیا تو از سوی خدا فرستاده شده
ای؟ حضرت فرمود: آری. ابوجهل گفت: آیا از من نمی ترسی؟ 

حضرت فرمود: اگر از سوی تو آسیبی به من برسد، من پیامبر نخواهم بود. 

امام رضا علیه السلام نیز در پاسخ علی بن حمزه فرمود: من نیز می گویم اگر از سوی هارون به من گزندی برسد، من امام نخواهم بود.[4] .

دوران
خلافت هارون در سال 193 هـ. ق پایان یافت. زمامداری به «امین» واگذار شد و
چهار سال و اندی بیش نگذشت که آن هم به کشمکش دو برادر یعنی امین و مأمون
انجامید. در این مدت، اوضاع به حد کافی آشفته بود. در نتیجه فرصتی پدید
نیامد، تا دستگاه خلافت خود را با امام وآل علی علیه السلام درگیرکند.
امین در جنگ با سپاه مأمون کشته شد. عهد مأمون، فرا رسید.
[5]  مأمون
بیش از همه به خلافت می اندیشید. او اولین مانع را که وجود برادرش بود از
میان برداشت و اکنون باید با تمام توان، موانع و مشکلات حکومت خود و
حاکمیت عباسیان را یکی پس از دیگری برطرف سازد. 

مأمون برای این منظور مانند دیگر زمامداران عباسی عمل نکرد. وی نه روش سفاح را پیشه ساخت که احمد امین درباره اش آورده است: 

«... زندگیش سراسر خونریزی و سیاستش نابود ساختن مخالفان بود.» [6]

و خوارزمی می نویسد: 

«...
این ابومجرم (پدر گنهکار) بود که بر علویان تسلط یافت، نه ابومسلم (پدر
مسلمان). این مرد (سفاح) علویان را زیر هر سنگ وکلوخی که می یافت، می کشت
و در هر دشت وکوهستانی به تعقیب آنان می پرداخت.»
[7] .

و نه همچون منصور، دست به کشتار فرزندان فاطمه علیها السلام زد و از سرهای قربانیان علوی موزه ای فراهم آورد[8]  و در پاسخ عمویش عبدالصمد بن علی که از وی پرسید: چرا در قاموس حکومتی تو، واژه عفو وگذشت، مفهوم ندارد؟ گفت: 

ما
در میان مردمی به سر می بریم که دیروز ما را به یاد دارند و می دانند ما
درگذشته رعیتی بیش نبوده ایم و اکنون زمامداری را به دست آورده ایم. اینک
جز با به کار گرفتن مجازاتها نخواهیم توانست هیبت خود را برای ایشان به
نمایش گذاریم.»
[9] .

و هم او (منصور) بودکه ویران ساختن مرقد امام حسین علیه السلام را بدعت نهاد [10]  و علویان را درسینه دیوار به میخ می کشید[11] .

و
سرانجام مهدی، هادی و رشید نیز یکی پس ازدیگری همان سیاست را با ابزار
مختلف تداوم بخشیدند. یکی چون مهدی از حربه ی تکفیر بهره جست و حتی بی
گناهان را از دم تیغ گذراند
[12]  و دیگری چون هادی که بر خرد وکلان، زن و مرد و... رحم نداشت [13]  و یا رشیدکه به گفته خوارزمی، درخت نبوت را از شاخ و برگ برهنه کرد و نهال امامت را از بن بر آورد.[14]  او سوگند یاد کرده بود که: 

«فرزندان ابوطالب را تحمل نخواهم کرد. آنها و پیروانشان را خواهم کشت.» [15]

موسی بن جعفر علیه السلام را نیز هم او به شهادت رسانید. 

آری،
مأمون روشی جز دیگر خلفای عباسی را برگزید. او حل همه مشکلات و رفع موانع
موجود را در اقدامی دیگر می دانست که برای انجام این مهم، لازم بود امام
رضا علیه السلام را از مدینه به مرو فرا خواند و آنگاه تصمیمات از پیش
تعیین شده را به مرحله اجرا گذارد. 

بنابراین،
سفر امام علیه السلام که بخش مهمی از زندگانی امام رضا علیه السلام را
تشکیل می دهد، سفری به میل امام نبود، چه این که پس از انجام این هجرت و
باگذشت زمان، پرده از روی بسیاری حقایق برداشته شد و اهداف مأمون از این
فرا خوانی روشن گردید.

[1] اثبات الوصیه 175.

[2] آنان
معتقد بودند که امام هفتم از دنیا نرفته است و منتظر او بودند؛ از این رو،
در عقیده ی به امامت توقف کردند. پیشتر نیز توضیحاتی گذشت.

[3] عیون اخبار الرضا 213:2؛ بحارالانوار 114:49.

[4] اثبات الوصیه 174.

[5] که پیشتر بیان شد.

[6] ضحی الاسلام 104:1.

[7] رسائل الخوارزمی 130.

[8] تاریخ طبری 344:6.

[9] تاریخ الخلفاء 267.

[10] تاریخ کربلا، عبد الجواد کلیدار آل طعمه 137.

[11] تاریخ یعقوبی 376:2.

[12] همان 399:2.

[13] التاریخ الاسلامی و الحضاره الاسلامیه 200:3؛ مختصر تاریخ العرب : 217.

[14] تاریخ الفخری 20.

[15] الاغانی 225:5.

منبع : بهشت هشتم




طبقه بندی: امام رضا(ع)،  مقاله
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89 مهر 1 توسط صادق | نظر بدهید
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.