سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

در بدرقه دوستم قیصر امین پور <\/h1>
دوست دارانش در سوگ او

درد، درد، درد، درد

در وجود گرم و مهربان مرد

خانه کرد

مرد مهربان از این هوای سرد

خسته بود

درد را بهانه کرد

****

آه، آه ، آه ، آه

باز هم صدای زنگ و بغض تلخ صبحگاه:                                                                  

- ای دریغ آن که رفت ....                                                                 

- ای دریغ ما ، دریغ مهر و ماه                                                                    

دوستان نیمه راه                                                                 

****

رود، رود، رود، رود

رود گریه جماعت کبود

در فراق آن که رفت

در عزای آن که بود

«دیر مانده‌ام در این سرا... » ولی شما ، عزیز

«ناگهان چه قدر زود...»

ابوالفضل زرویی نصرابادی

 

داغ ، داغ است ولی داغ برادر... قیصر!

 

دوست دارانش در سوگ او

گرچه من می شکنم در خود یکسر، قیصر!

مرگ حق است، تبسّم کن و بگذر، قیصر!

مرگ، پایان کبوتر نیست، وقتی بی بال

تا خدا پل زده ای مثل کبوتر، قیصر!

نام تو شهره تر از قاف شده ست ای سیمرغ

باز هم پر بگشا در خود بی پر، قیصر!

مرگ مرگ است ولی مرگ تو مرگی دگر است

داغ ، داغ است ولی داغ برادر... قیصر!

راستی مرگ چه جوری ست؟ مرا می بینی؟

 چه خبرداری از عالم دیگر، قیصر!؟

نقدهایت همه غوغا بود غوغا، «سید»!

شعرهایت همه محشر بود ، محشر، قیصر!

جامة خاک به تن کردی و یادم آمد

از شب خون، شب آتش، شب سنگر،قیصر!

شعرهای تو همه معنی قرآن بودند

«آیه»ای داری چون سورة کوثر، قیصر!

تیغ می چرخد و من سینه زنان می گریم

در دلم هلهلة حیدر حیدر، ‌قیصر!

پیش تر از من دلتنگ گذشتی ، بگذر

ما همه می گذریم آخر از این در، قیصر!

علیرضا قزوه

این غزل همزمان با مراسم دفن قیصر در گتوند و با یادش در دهلی نو سروده شد.

 

مبارک است سفر

دوست دارانش در سوگ او

مهیب بود خبر: پر کشید قیصر هم

شکست قلب گل و قامت صنوبر هم

از آن همه نشکستم چنین که سخت این بار

ـ رسیده بود خبرهای تلخ دیگر هم ـ

به تابناکی یک قطره اشک او نرسد

هزار آینه در آینه برابر هم

ز یاد ناب شهیدان غزل غزل نوشید

ز نوش بادة او بی قرار، ساغر هم

زبان دل که به دستور عشق گفت و نوشت

چه عاشقانه سروده است بیت آخر هم

کجا ز خاطر اروند می‌رود یادش

و نامش از قلم نخل‌های بی‌سر هم؟

چنان وجود لطیفش ز درد صیقل دید

که روح‌ پاک و مجرّد ندید و گوهر هم

به سوی «سیّد»و «سلمان»سحر گشود آغوش

مبارک است سفر ... رفت این برادر هم

سید ابوالقاسم حسینی ( ژرفا )

 

برای قیصر شعر ایران <\/h3>

پنداشتم که باغ گلی  پرپر است او

دیدم که نه ...برادر من قیصر است او

هرکوچه باغ را که سرک می کشم هنوز

می بینم از تمام درختان سر است او

دیروز اگر برای شما شعر تر سرود

امروز هم بهانه ی چشم تر است او

یک عمر آبروی چمن بوده این درخت

امروز اگر خزان زده و لاغر است او

در خاک می تپد دل گرمش به یاد ما

چون آتش نهفته به خاکستر است او

اورا به آسمان بسپارش به خاک .... نه

مثل کبوتران حرم پرپر است او

گاهی زلال و نرم ...گهی تند و گاه تیز

تلفیق آب و آینه و خنجر است او

آرام آرمیده دراین حجم ترمه پوش

شاید به فکر یک غزل دیگراست او ....

سعید بیابانکی





طبقه بندی: قیصر

نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88 آبان 7 توسط صادق | نظر بدهید
 

ای عشق، ای ترنم نامت ترانه‌ها

معشوق آشنای همه‌ عاشقانه‌ها
ای معنی جمال به هر صورتی که هست
مضمون و محتوای تمام ترانه‌ها
با هر نسیم، دست تکان می‌دهد گلی
هر نامه‌ای ز نام تو دارد نشانه‌ها
هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت:
گل با شکوفه، خوشه‌ی گندم به دانه‌ها
شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز
دریا به موج و موج به ریگ کرانه‌ها
باران قصیده‌ای است تر و تازه و روان
آتش ترانه‌ای به زبان زبانه‌ها
اما مرا زبان غزل‌خوانی تو نیست
شبنم چگونه دم زند از بی‌کرانه‌ها
کوچه به کوچه سر زده‌ام کو به کوی تو
چون حلقه در به در زده‌ام سر به خانه‌ها
یک لحظه از نگاه تو کافی است تا دلم
سودا کند دمی به همه جاودانه‌ها





طبقه بندی: قیصر
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88 مرداد 4 توسط صادق | نظر بدهید
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.