تجدید میثاق با رهبری
یکی از آداب عیدغدیر، دیدار با رهبری و تجدید میثاق با مقام ولایت است. با ملاحظه احادیث مربوط به غدیر، روشن میشود که برنامه دیدار با رهبری و پیشوای مسلمانان و بیعت با او، از زمان ائمه علیهم السلام به ویژه از زمان امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام مرسوم بوده و مردم، از همه جا برای دیدار با معصومان و تجدید عهد به حضورشان میرسیدند. امام صادق علیه السلام دراین باره میفرماید: «این روز، روز تجدید عهد و یادآوری اتمام نعمت و اکمال دین است و از احترام زیادی برخوردار است».
دعا و نمازِ شب عید غدیر
شب عید غدیر، از شب های بسیار با فضیلت سال است و اعمالی ویژه دارد. سید بن طاووس ـ که از بزرگ ترین علمای شیعه است ـ در کتاب گران قدر اقبال، برای شب عید غدیر، نمازی را با آدابی خاص آورده است. هم چنین برای این شب، دعایی وارد شده که خواندنش پاداشی بسیار دارد. در بخش هایی از این دعا میخوانیم: « پروردگارا! ما را آن گونه قرار ده که برای ولیّ تو (امیرمؤمنان علیه السلام) با هر کسی که با او عَلَم دشمنی برافرازد، دشمن باشیم و هر که او را دوست دارد، دوست بداریم و با این شیوه، ما اطاعت و فرمان برداری تو را آرزومندیم ای مهربان ترین مهربانان. خدایا! عذاب و خشمت را بر کسی قرار ده که با ولیّ تو بستیزد، امامت او را آگاهانه نپذیرد [و] سرپرستی، ولایت و سبقت او را گردن ننهد».
روزه گرفتن
روزه عید غدیر، از مستحباتی است که بر آن تأکید بسیار شده و پاداش های عظیم و گسترده ای برای آن بیان گردیده است. امیرمؤمنان علی علیه السلام در خطبه ای که در روز عید غدیر ایراد کردند، فرمودند: «روزه عید غدیر از مستحباتی است که خداوند بدان فرا خوانده است». امام صادق علیه السلام نیز فرموده اند: «بر شما لازم است که در روز عید غدیر، برای سپاس گزاری از خداوند و ستودن او، روزه بگیرید». آن حضرت در پاسخ شخصی که از ایشان پرسید: چه کاری شایسته روز غدیر است و چه عملی در آن استحباب دارد؟ روزه رایکی از اعمال این روز برشمردْ و در حدیث دیگری فرمودند: «من دوست دارم شما آن روز را روزه بگیرید». گفتنی است که در بیش تر روایات، این روزه، روزه شکر و سپاس نامیده شده است. سپاس از پروردگار متعال در برابر نعمت گران سنگ ولایت، وصایت و امامت.افطاری و اطعام
از سنت هایی که به انجام دادن آن در روز عید غدیر سفارش شده، افطاری دادن به روزه داران است. افزون بر این، در این روز بر اطعام و پذیرایی مؤمنان نیز تأکید بسیار شده است. «اطعام» به معنای طعام و خوراک دادن، معنایی گسترده تر از افطاری دادن را شامل میشود؛ چرا که افطاری، تنها روزه دراان را فرا میگیرد، ولی اطعام، پذیرایی و تغذیه است؛ چه مردمانِ روزه دار باشند و چه نباشند. امام صادق علیه السلام یکی از وظایف عید غدیر را اطعام برادران دینی برشمردهاند. امام رضا علیه السلام نیز پاداش فردی که مؤمنی را در روز عید غدیر تغذیه میکند، هم سان کسی میدانند که پیامبران و صدّیقان راطعام داده باشد.
آراستن
از دیرباز، عیدها و جشن ها، با نظافت، غبارزدایی، پیراستن و آراستن همراه بوده است. در قرآن مجید نیز «روز زینت کردن»، وصف یکی از عیدهای کهن آمده است. این آراستین و پیراستن، از سنت های شایسته ای است که باید مومنان راستین آن را برای عید غدیر رعایت کنند. خانه روبی، غبارزدایی، تزیین مجالس و اماکن در آستانه عید غدیر، سنت و مستحب، و نیز جلوه ای ازشعائر دینی است. امام رضا علیه السلام در این باره میفرمایند: «روز غدیر، روز آراستن و زینت کردن است». چراغانی سر در منازل و اماکن عمومی و اداری، از شعایری است که در قلمرو این گونه سفارشات امامان معصوم علیهم السلام قرار میگیرد.
پوشیدن لباس نو
ما ایرانیان به پیروی از نیاکانمان، در عید باستانی نوروز ـ که عید تحویل سال است، نه تحول انسان ـ لباس نو میپوشیم؛ پس چرا در عید بزرگ ولایت و وصایت خداوندی، تن پوش نو نپوشیم؟ امام صادق علیه السلام فرموده اند: «یکی از وظایف روز غدیر این است که مؤمن، تمیزترین و گران قدرترین جامه های خویش را بپوشد». و امام رضا علیه السلام نیز در بیان دیگری گفته اند: «روز غدیر، روز پوشیدن لباس نو و درآوردن جامه سیاه است».
به کار بردن بوی خوش
دین زندگی ساز و سعادت آفرین اسلام، درباره به کارگیری بوی خوش، و استعمال مواد خوش بو، سفارش های بسیار کرده است و آن گاه که عید سعید غدیر فرا میرسد، این سنّت، سفارش ویژه ای پیدا میکند. امام صادق علیه السلام در پی وظایف مؤمن درروز عید غدیر فرموده اند: «و مؤمن به اندازه وسعت و توانایی مالی خویش، بوی خوش استعمال کند».
تبریک گفتن
انسانها به هنگام دست یابی به نعمت، دست یافتن به پیروزی یا روزهای عیدی که سال گشت به این نعمت رسیدن یا به پیروزی دست یافتن بوده، به رعایت رسمی دیرین، آن را به یک دیگر تبریک میگفتهاند. تبریک گفتن در روز عید غدیر، جلوه ای ازاحیا و بزرگ داشت این عید و نشانی از پای بندی به شعایر تشیع است. بدون تردید، عید غدیر، بزرگ ترین دستاورد معنوی را برای کسانی که ولایت را پذیرفته اند، به همراه داشته است. در این روز، بشر به نعمتی رسیده که تمام نعمتها در برابر آن اندک و حقیر است. از این رو، گرم ترین و واقعی ترین تبریکها برای عید غدیر است. امام رضا علیه السلام در این باره میفرمایند: «روز عید غدیر، روز تهنیت گویی است. بعضی از شما به برخی دیگر تهنیت بگوید و هرگاه مؤمنی با برادرش برخورد کرد بگوید: ستایش، مخصوص خداوندی است که ما را از پیوستگان به ولایت امیرمؤمنان علیه السلام و امامان علیهم السلام قرار داد».دل جویی و مهرورزی
روز عید، روز نگاه های مهرآمیز، لبخندهای دل انگیز و روز دل جویی های انسان دوستانه و خداپرستانه است. روز غم زدایی از دل های به درد نشسته، نگاه های به در بسته و جان های از اندوه خسته است. آیین اسلام نیز، فرهنگ هم دلی، هم سویی وفریاد رسی است و پیشوای غدیر حضرت علی علیه السلام، پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، غم زداترین انسان برای محرومان بود. اکنون در روز غدیر، این دل جوییها تأکید بیش تری مییابد. امیرمؤمنان علیه السلام دراین باره میفرمایند: «[در این روز] با خیر فراوان، به دیدار کسانی بروید که به کمک شما دل بستهاند و تا آنجا که توان دارید و از دستتان برمی آید، در خوردنی ها، با ناتوانانْ مساوات پیشه کنید». و در ادامه فرمودند: «مهربانی متقابل در روز غدیر، رحمت و نگاه عطوفت آمیز خداوند را جلب میکند». امام رضا علیه السلام نیز روز غدیر را «روز مهرورزیدن» خواندهاند.
ابراز شادمانی و شادمان ساختن دیگران
بی شک، هر عیدی، یادآور خاطره شادی بخشی است و در طول تاریخ، عیدها هنگام سرور ملتها بوده است. عید غدیر که عید ولایت و رهبری است، بزرگ ترین و گران قدرترین سرفصل سرنوشت ساز زندگی مسلمانان است و بدون تردید، شادمانی بیش تری را میطلبد. درروایات امامان معصوم علیهم السلام آن چه مورد تأکید قرار گرفته، تنها شادمان بودن نیست، بلکه سفارش شده که شادمانی را ابراز کنید و دیگران را نیز در این شادیْ شریک سازید؛ چرا که این شور و شادی، نشانه شعور دینی و شعاری اسلامی است. حضرت علی علیه السلام میفرمایند: «[در روز غدیر] گشاده رویی را در میا خویش و شادمانی را در ملاقات هایتان ابراز کنید».و باز فرمودند: «[در این روز] شاد باشید و برادرانتان را با لباس نیکو، بوی خوش و طعام، شاد کنید». امام رضا علیه السلام نیز در این باره فرموده اند: «[در روز غدیر] هر مرد و زن مؤمنی را شادمان سازید».
پیوند با بستگان و خویشان
از پندهای درخشان و احکام افتخارآمیز اسلام، دستور به استحکام پیوند با بستگان و خویشان است. اسلام، نه تنها بر استحکام بنیان خانواده و آفت زدایی از آن تأکید کرده، بلکه فراتر از آنْ پیوند با خویشان و بستگان، رسیدگی، دل جویی، ارتباط و خبرگیری از آنان را نیز سفارش کرده است. این آداب و این شیوه های پاس داری از عواطف و پیوندهای خویشاوندی، در آیین اسلام، «صله رحم» خوانده میشود. اکنون در روز عید که تجلّی همه اسلام است، به انجام این سنت نیز سفارش شده است. امام صادق علیه السلام یکی از وظایف این روز را، صله رحم برشمرده و میفرمایند: «شایسته است [در روز غدیر] با نیکی کردن، روزه گرفتن، نماز خواندن و صله رحم، به سوی پروردگار متعال، تقرّب جویید».
کارگشایی
برآورده ساختن نیازهای مردم و انجام دادن کارهایی که از ما خواسته اند، از سنت های نیکویی است که در اخلاق و آیین اسلامی بسیار سفارش شده است. در روز غدیر که روز امامِ پروا پیشگانِ جهان و روز بزرگِ کارگشایِ غم دیدگان است، ما بیش تر به ارائه خدمات نوع دوستانه و کارهای نیک فراخوانده شده ایم. باشد تا با این کار، نهال شادی را در باغ آفت دیده دلِ بیچارگان بنشانیم و شاهد رویش شکوفه های شادی بخش آن باشیم.حضرت علی علیه السلام دراین باره فرموده اند: «هر کس [در روز غدیر] بدون درخواست برادر مؤمنش از او دل جویی و کارگشایی کند و با اشتیاقْ به او نیکی رساند، چون کسی است که در این روز، روزه گرفته و شبش را به نیایش پرداخته است». امام صادق علیه السلام نیز فرموده اند: «شایسته است با نیکی کردن در این روز، به سوی خداوند، تقرب جویید».
هدیه دادن
یکی از آاب دیرین اعیاد، به ویژه عیدهای مذهبی و باستانی، هدیه دادن است؛ آن چه ما آن را در تداول عمومی، «عیدی» نام مینهیم. این رسم نیکو، خاطره عید را به ویژه در ذهن کودکان و نونهالان شیرین میسازد و لبخند و سرور را بر لبها و دل های مینشاند و از جلوه های تکریم عید است. در بزرگ ترین عیدها، یعنی عید غدیر، به این هدیه دادنها سفارش شده ایم. شایسته است با هدیه دادن دراین روز، خاطره شاد آن را به ویژه در خردسالان و نونهالان ماندگار سازیم. امام رضا علیه السلام در روایتی در وصف عید غدیر فرموده اند: «[غدیر [روز بخشش و هدیه دادن است».
اجتماع
گردهمایی در روز غدیر ـ که روز بزرگ داشت ولایت و وصایت خداوندی ـ است، برای بازگو کردن پیام آن روز، رساندن آن پیام به نسل های نو، پژوهش درباره ریشه های اعتقادی و تاریخی غدیر و برای آگاه شدن از بنیادی ترین پایه های معارف دینی، یعنی مسأله امامت، یک سنت و حتی ضرورت است. امیر مؤمنان علیه السلام در خطبه ای که روز غدیر، در کوفه ایراد کردند، فرمودند: «اجتماع کنید، خداوند، پراکندگی شما را میزداید». گفتنی است که این اجتماع ها، باید کارساز و رشد آفرین باشد. امام صادق علیه السلام در این باره میفرمایند: «خداوند رحمت کند بنده ای را که با دیگری اجتماع و آرمان ما را گفت وگو کند... شما هنگامی که گردهم میآیید، اهداف ما را یادآور شوید. بدون تردید، اجتماع و گفت وگوی شما، امرما را زنده میکند و بهترین مردمِ بعد از ما، کسی است که امر ما را یادآوری کند و بدان باز گردد».ابراز برائت
ابراز بیزاری از دشمنان خداوند متعال و دشمنان دین، از اساسی ترین سنگ پایه های معارف دینی است. این دشمنی، اظهار کین و بیزاری، در فرهنگ اسلامی، «برائت» نامیده میشود.خداوند متعال، سرآمد برائت جویان است. در قرآن کریم، سوره ای به نام «برائت» داریم که در آغاز آن، بدون هیچ یادکردی از نام خداوند و لطف و مهربانی او، بی درنگ، از مشکلات ابراز تنفر شده است. بدون برائت از دشمنان خدا و دین، ولایت و محبت به اهل بیت علیهم السلام مفهوم و معنایی ندارد. مگرمی شود هم به حسین علیه السلام و آرمان های او عشق ورزید و هم به یزید که تبلور پلیدترین خوهای حیوانی است.
از این روست که امام صادق علیه السلام از جمله وظایف روز غدیر را، برائت جستن از ظالمان دانستهاند. در یکی ازدعاهای روز عید غدیر نیز آمده است: «ما بیزاری میجوییم از آن کس که از علی علیه السلام بیزاری جوید و دشمن میداریم آن کس که علی علیه السلام را دشمن دارد».
صلوات
«صلوات» بر پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندان پاک او، یاد کرد پیوسته خداوند متعال و فرشتگان است. در آیه 56 سوره احزاب، خداوند ما را به صلوات بر محمد صلی الله علیه و آله و خاندان او فرمان داده است.صلوات، از ذکرهای بسیار مهم اسلامی است و روایات زیادی درباره آثار و برکات آن در کتاب های شیعیان واهل سنت آورده شده است. یکی ازاعمال روز غدیر، بسیار صلوات فرستادن است. امام رضا علیه السلام در وصف این روز فرموده اند: «[روز غدیر] روز صلوات فرستادن فراوان است». امام صادق علیه السلام نیز فرموده اند: «سزاوار است [روز غدیر [صلوات بسیار فرستاده شود».
غسل
فرهنگ زندگی ساز اسلام، آیین آراستگی، پاکیزگی و طهارت است و شاید از این روست که بسیاری از اعمال عبادتی این دین الهی، با شست و شو، طهارت و پاکیزگی همراه است: «غُسل» نیز افزون بر این که نمادی از تطهیر درون و صفای روح شناخته میشود، درس به نظافت و آراستگی ظاهری آدمی است. در روز عید غدیر، یکی از اعمال مستحبی که بدان سفارش شده، غسل است. امام صادق علیه السلام دراین باره میفرمایند: «هنگامی که روز غدیر، فرا برسد، باید در هنگام ظهر، غسل کرد».
نماز و نیایش
آداب و سننی که یک ملت، در روزهای عید و روزهای ماتم خویش اجرا میکنند، بیان گر درون مایه فکری، فرهنگی و میزان خردمندی آن ملت است. از سوی دیگر، پاس داری از هر عیدی، پیوندی تنگاتنگ با رخ دادی دارد که آن روز را ساخته است. عید غدیر که عید امامت و ولایت است، باید با گسترش دانش، افزودن بینش، بیدار کردن خردهای خفته، جان دادن به پیوندهای مرده و غم زدایی ازدل های به ماتم نشسته، عید گرفته شود. روز غدیر، عید سپاس و ستایش است و این امر در نماز و نیایش تبلور مییابد. امام رضا علیه السلام فرموده اند: «[روز غدیر [روزی است که خداوند، بر توان کسی که او را نیایش کند، میافزاید... و روزی است که دعا در آن مستجاب میشود». برای غدیر، نماز ویژه ای نیز گفتهاند که آداب آن در کتاب های دعا آمده است.زیارت
زیارت، جلوه محبّت، نشان معرفت و تبلور پیوندی معنوی است. زیارت، یک سنت سازنده اسلامی و گاه ضرورتی دینی است برای بزرگ داشت اسوه های کامل انسانی و زنده نگه داشتن نام و آیینی الهی. در فرهنگ تشیع، زیارت یک مفهوم بالنده و سازنده دارد و ره آوردهای گران قدری در زمینه های معنوی، اجتماعی و سیاسی پدید میآورد.همین ره آوردها، از یک سو، عامل پافشاری تشیع بر عنصر زیارت شده و از سوی دیگر، دشمنان نابکار اسلام را برانگیخته تا پیکار همه سویه ای را با زیارت و مظاهر آن در پیش گیرند. در عید غدیر نیز به زیارت امیرمؤمنان علی علیه السلام سفارش بسیار شده است. این زیارت به دو گونه امکان دارد. زیارت مرقد مبارک آن حضرت، برای آنان که میتوانند خود را بر آستان بلندبنیان آن حضرت برسانند و زیارت از راه دور، برای آنان که به هر دلیل، توفیق زیارت نزدیک مزار آن مولا را نیافتهاند.
دعای ندبه
براساس روایات امامان معصوم، خواندن دعای ندبه، در چهار عید، استحباب دارد؛ جمعه، فطر، قربان و غدیر، گفتنی است که در بخشی از دعای ندبه، رخ داد عید سعید غدیر، این گونه آمده است: «پس چون روزگار او سپری گشت، ولیّ اش علیّ بن ابی طالب ـ که درود تو بر آن دو و خاندانشان باد ـ را بر جای خویش گماشت تا هدایت گر مردم باشد؛ زیرا او بیم دهنده بود و در هر جامعه ای، رهنمایی هست. آن گاه در پیش روی جمعیت گفت: هر که را من سرپرست اویم، علی سرپرست اوست. خداوندا! دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن دارد و یاوری ده هر کس او را یاری کند و خوار گردان هر که او را خوار سازد و گفت: هر کس من پیامبرش باشم، علی امیر اوست».طبقه بندی: غدیر
کار عاقل نیست در دل مهر دلبر داشتن |
جان نگین مهر مهر شاخ بیبر داشتن |
از پی سنگین دل نامهربانی روز و شب |
بر رخ چون زر نثار گنج گوهر داشتن |
چون نگردی گرد معشوقی که روز وصل او |
بر تو زیبد شمع مجلس مهر انور داشتن |
هر که چون کرکس به مرداری فرود آورد سر |
کی تواند همچو طوطی طمع شکر داشتن |
رایت همت ز ساق عرش برباید فراشت |
تا توان افلاک زیر سایهی پر داشتن |
بندگان را بندگی کردن نشاید تا توان |
پاسبان بام و در فغفور و قیصر داشتن |
تا دل عیسی مریم باشد اندر بند تو |
کی روا باشد دل اندر سم هر خر داشتن |
یوسف مصری نشسته با تو اندر انجمن |
زشت باشد چشم را در نقش آزر داشتن |
احمد مرسل نشسته کی روا دارد خرد |
دل اسیر سیرت بوجهل کافر داشتن |
ای به دریای ضلالت در گرفتار آمده |
زین برادر یک سخت بایست باور داشتن |
بحر پر کشتیست لیکن جمله در گرداب خوف |
بیسفینهی نوح نتوان چشم معبر داشتن |
گر نجات دین و دل خواهی همی تا چند ازین |
خویشتن چون دایره بیپا و بی سر داشتن |
من سلامت خانهی نوح نبی بنمایمت |
تا توانی خویشتن را ایمن از شر داشتن |
شو مدینهی علم را در جوی و پس دروی خرام |
تا کی آخر خویشتن چون حلقه بر در داشتن |
چون همی دانی که شهر علم را حیدر درست |
خوب نبود جز که حیدر میر و مهتر داشتن |
کی روا باشد به ناموس و حیل در راه دین |
دیو را بر مسند قاضی اکبر داشتن |
من چگویم چون تو دانی مختصر عقلی بود |
قدر خاک افزونتر از گوگرد احمر داشتن |
از تو خود چون میپسندد عقل نابینای تو |
پارگین را قابل تسنیم و کوثر داشتن |
مر مرا باری نکو ناید ز روی اعتقاد |
حق زهرا بردن و دین پیمبر داشتن |
آنکه او را بر سر حیدر همی خوانی امیر |
کافرم گر میتواند کفش قنبر داشتن |
گر تن خاکی همی بر باد ندهی شرط نیست |
آب افیون خوردن و در دامن آذر داشتن |
تا سلیمانوار باشد حیدر اندر صدر ملک |
زشت باشد دیو را بر تارک افسر داشتن |
آفتاب اندر سما با صدهزاران نور و تاب |
زهره را کی زهره باشد چهره از هر داشتن |
خضر فرخ پی دلیلی رامیان بسته چو کلک |
جاهلی باشد ستور لنگ رهبر داشتن |
گر همی خواهی که چون مهرت بود مهرت قبول |
مهر حیدر بایدت با جان برابر داشتن |
چون درخت دین به باغ شرح حیدر در نشاند |
باغبانی زشت باشد جزکه حیدر داشتن |
جز کتاب الله و عترت ز احمد مرسل نماند |
یادگاری کان توان تا روز محشر داشتن |
از گذشت مصطفای مجتبی جز مرتضی |
عالم دین را نیارد کس معمر داشتن |
از پس سلطان ملک شه چون نمیداری روا |
تاج و تخت پادشاهی جز که سنجر داشتن |
از پی سلطان دین پس چون روا داری هم |
جز علی و عترتش محراب و منبر داشتن |
اندر آن صحرا که سنگ خاره خون گردد همی |
وندران میدان که نتوان پشت و یاور داشتن |
هفت زندان را زبانی برگشاید هفت در |
از برای فاسق و مجرم مجاور داشتن |
هشت بستان را کجا هرگز توانی یافتن |
جز به حب حیدر و شبیر و شبر داشتن |
گر همی مومن شماری خویشتن را بایدت |
مهر زر جعفری بر دین جعفر داشتن |
کی مسلم باشدت اسلام تا کارت بود |
طیلسان در گردن و در زیر خنجر داشتن |
گر همی دیندار خوانی خویشتن را شرط نیست |
جسم و جان از کفر و دین قربی و لاغر داشتن |
پند من بنیوش و علم دین طلب از بهر آنک |
جز بدانش خوب نبود زینت و فر داشتن |
علم دین را تا نیابی چشم دل را عقل ساز |
تا نباید حاجتت بر روی معجر داشتن |
تا ترا جاهل شمارد عقل سودت کی کند |
مذهب سلمان و صدق و زهد بوذر داشتن |
علم چه بود؟ فرق دانستن حقی از باطلی |
نی کتاب زرق شیطان جمله از بر داشتن |
گبرکی چبود؟ فکندن دین حق در زیر پای |
پس چو گبران سال و مه بردست ساغر داشتن |
گبرکی بگذار و دین حق بجو از بهر آنک |
ناک را نتوان به جای مشک اذفر داشتن |
گر بدین سیرت بخواباند ترا ناگاه مرگ |
پس ز آتش بایدت بالین و بستر داشتن |
ای سنا بی وارهان خود را که نازیبا بود |
دایه را بر شیرخواره مهر مادر داشتن |
از پی آسایش این خویشتن دشمن خران |
تا کی آخر خویشتن حیران و مضطر داشتن |
بندگی کن آل یاسین را به جان تا روز حشر |
همچو بیدینان نباید روی اصفر داشتن |
زیور دیوان خودساز این مناقب را از آنک |
چاره نبود نو عروسان را ز زیور داشتن |
تا کی از یاران وصیت تخت و افسر داشتن |
وز برای لقمهای نان دست بر سر داشتن |
تا تو بیمار هوای نفس باشی مر ترا |
بایدت بر خاک خواری خفت و بستر داشتن |
گر ترا بر کشور جان پادشاهی آرزوست |
پیش آزت زشت باشد دست و دل بر داشتن |
ور ره دین و شریعت ناگزیران بایدت |
چون رسن گرمی چه داری سر به چنبر داشتن |
کفر باشد از طمع پیش در هر منعمی |
قامت آزادگی چون حلقه بر در داشتن |
سیم و زر را خوار داری پیش تو آسان بود |
پیش ایزد روز محشر کار چون زر داشتن |
خار را در راه دین همرنگ گل فرسود نست |
در حقیقت خاک را هم بوی عنبر داشتن |
راستی در راه توحید این دو شرطست ای عجب |
چشم صورت کور و گوش مادگی کر داشتن |
آدمی اصلی بود با احتیاط و اصطفا |
هر چه از ابلیس معروفست منکر داشتن |
بگذر از رنگ طبیعت دست در تحقیق زن |
ننگ باشد با پدر نسبت به مادر داشتن |
هر که دارد آشنایی با همه کروبیان |
تخت همت باید از عیوق برتر داشتن |
زیر پای حرص دنیا چون دلت فرسوده شد |
دلبر همت چه سود آنگاه در بر داشتن |
قوت اسلام و دین بود اقتضای ایزدی |
ذوالفقار احمد اندر دست حیدر داشتن |
شرط باشد دین به حرمت داشتن در حکم شرع |
چون عروس بکر را با زر و زیور داشتن |
دوزخست انباشتن در ملت فردوسیان |
تشنه لب را در کنار حوض کوثر داشتن |
هر که او از موکب صورت پرستان شد برون |
بایدش طبل ملامت از قفا برداشتن |
و آنکه را اندیشهی عقلی بود گوید طبیب |
باید این را از غذا جستن نکوتر داشتن |
خود ندانی گر نبودی جان نبودی تن نکو |
بیسواری خود چه باید اسب و افسر داشتن |
گر نتابد سوی کان خورشید تابان بر فلک |
تیغ هندی از کجا آورد گوهر داشتن |
ناجوانمردی و بددینی بود کز ناکسی |
در مزاج این جان صافی را مکدر داشتن |
سنایی غزنوی
طبقه بندی: حیدر کرار
کعبه خلوتگه اسرار فراوان علیست
بیت حق جلوهگر از روی درخشان علیست
در جهان مرد عمل باش و علی را بشناس
که ترازوی عمل کفه و میزان علیست
ای کج اندیش مکن غصب خلافت زیرا
به خدا بعد نبی سلطنت از آن علیست
روز محشر که گذرنامه جنت طلبی
آن گذرنامه به امضاء و به فرمان علیست
دادگاهی که به فردای قیامت برپاست
حکم حکم علی و محکمه دیوان علیست
کشتن "مرحب" و بگرفتن خیبر در کف
خاطرات خوش دیباچه دوران علیست
دور شو ای پسر "عبدود" از دیدهی او
که شجاعان عرب پشه به میدان علیست
این حسینی که رئیس الشهدایش خوانند
با خبر باش که شاگرد دبستان علیست
گرچه این دیده ز دیدار نجف محروم است
در عوض ریزهخور سفره احسان علیست
"سید حسن خوش زاد"
طبقه بندی: یا علی
نوف بکائى که یکى از اصحاب و علاقهمندان حضرت امیرالمؤمنین على(صلوات الله علیه) است، حکایت کند:
در آن هنگامى که حضرت على(علیهالسلام) در حوالى کوفه در محلى به نام رَحبه اقامت داشت، به دیدارش رفتم و پس از احوالپرسى؛ به ایشان گفتم: مرا پندى ده .
مولاى متّقیان، على(علیهالسلام) فرمود: اى نوف! به همنوعان و دوستان خود محبّت و مهرورزى کن، تا آنان نیز به تو مهر ورزند.
به حضرتش گفتم: اى سرورم! بر نصایح خود بیفزاى .
فرمود: به همگان نیکى و احسان کن، تا احسان ببینى .
گفتم: باز هم پندى دیگر بیفزاى تا بیشتر بهرهمند گردم؟
حضرت فرمود: از مذمّت و بدگویى نسبت به دیگران دورى کن وگرنه طُعمه سگهاى دوزخ خواهى گشت .
سپس اظهار داشت: اى نوف! هر کس دشمن من و دشمن امام بعد از من باشد، اگر بگوید: حلالزادهام دروغ گفته است .
نیز هر کس زنا و فحشاء را دوست دارد و بگوید: حلال زادهام، باز دروغ گفته است .
همچنین کسى که نسبت به گناه بى باک و بى اهمیت باشد، اگر ادعاى ایمان و خداشناسى کند، بدان که او هم دروغ گفته است .
اى نوف! رفت و آمد و دیدار با خویشان خود را قطع مکن تا خداوند بر عمرت بیفزاید.
خوش اخلاق و نیک خوى باش، تا خداوند محاسبهات را ساده و سبک گرداند.
اى نوف! چنانچه بخواهى که در روز قیامت همراه و همنشین من باشى، هیچگاه یار و پشتیبان ستمگران مباش .
و بدان که هر کس ما را در گفتار و عمل دوست بدارد، روز قیامت با ما اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) محشور خواهد شد، چه این که در روز قیامت، خداوند هر کسى را با دوست مورد علاقهاش محشور مىنماید.
اى نوف! مبادا خود را براى مردم بیارایى؛ و با معصیت و گناه، با خداوند مبارزه کنى، چون روز قیامت شرمسار و رسوا خواهى شد.
سپس در پایان فرمود: اى نوف! به آنچه برایت گفتم اهمیت ده و عمل نما، که سبب سعادت و خیر تو در دنیا و آخرت خواهد بود.(1)
پینوشت:
1- الکنى و الالقاب، ج 2، ص 89 .
برگرفته از کتاب چهل داستان و چهل حدیث، از امیرالمؤمنین على علیهالسلام، عبدالله صالحى .
طبقه بندی: امام علی
حارث همدانى یکى از اصحاب و دوستان حضرت امیرالمؤمنین علىّ بن ابى طالب(علیهالسلام) است حکایت کند:
شبى به منزل امیرالمؤمنین، امام على(علیهالسلام) وارد شدم و ضمن صحبتهایى به آن حضرت عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! از شما خواستهاى دارم؟
حضرت فرمود: اى حارث! آیا مرا سزاوار و شایسته شنیدن خواستهات مىدانى؟
گفتم: بلى، یا امیرالمؤمنین! شما از هر کسى والاتر و شایستهتر هستى .
حضرت فرمود: ان شاءالله که خداوند به وسیله من جزاى خیرى به تو دهد؛ و سپس از جاى خود برخاست و چراغ را خاموش نمود و اظهار داشت: علت این که چراغ را خاموش کردم، چون دوست نداشتم ذلت پیشنهاد و خواستهات را در چهرهات بنگرم؛ و بتوانى به آسودگى و بدون هیچ واهمهاى خواستههایت را بیان کنى .
بعد از آن، افزود: از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: حوایج و خواستههاى انسان به عنوان امانت خداوندى است، که باید در درون او مخفى بماند؛ و براى کسى غیر از خداى سبحان بازگو نکند.
پس از آن فرمود: هرکس حاجت و خواسته برادرش را بشنود بایستى او را کمک نماید و خواستهاش را برآورده کند البته تا جایى که مقدور باشد نباید او را ناامید و مأیوس گرداند.
برگرفته از فروع کافی، ج 4، ص 24، ح 4.
طبقه بندی: حاجت
یکى از راویان حدیث و اصحاب امیرالمومنین، امام على(علیهالسلام) حکایت کند:
روزى حضرت امیرالمؤمنین(صلوات الله علیه) را در مسجد دیدم که بر بالاى منبر نشسته است و در حالى که مشغول صحبت و سخنرانى بود، تبسّمى نمود به طورى که دندانهایش نمایان گشت، و در ادامه سخنانش فرمود:
من در سن هفت سالگى، با رسول خدا(صلّى الله علیه و آله) در بیابان مشغول چوپانى بودیم، چون موقع نماز شد، نماز را دو نفرى به جماعت خواندیم، ابوطالب وارد شد و اظهار داشت: چه مىکنید؟
رسول خدا(صلّى الله علیه و آله) در جواب چنین اظهار نمود: خداى سبحان را عبادت و پرستش مىکنیم، تو هم اسلام بیاور و با ما نماز بخوان؛ و خداوند متعال را پرستش نما.
سپس حضرت علی(علیهالسلام) در ادامه داستان افزود:
خداوندا! من نمىشناسم بندهاى از امت پیغمبرت را که قبل از من، همراه پیغمبرت نماز خوانده باشد، چون از سنّ هفت سالگى با او نماز خواندهام .
و در روایتى دیگر وارد شده است که امام على(علیهالسلام) فرمود: پیش از آن که کسى با حضرت رسول نماز بخواند، من سه سال همراه آن حضرت نماز مىخواندم.(1)
پینوشت:
1- ترجمه امام على بن ابى طالب از ابن عساکر، ج 1، ص 60 و 64.
طبقه بندی: نماز امام علی
عهدنامه امام علی(علیهالسلام) به مالک اشتر<\/h2>
ای مالک خود را از رعیت خویش پنهان مکن که پنهان شدن والیان از رعیت نمونهاى است از تنگخوئى و کم اطلاعى در کارها، و نهان شدن از رعیت، والیان را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است باز دارد، پس کار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آید، و کار خرد بزرگ نماید، زیبا، زشت شود و زشت، زیبا، و باطل به لباس حق درآید.
و همانا والى انسانى است که آنچه را مردم از او پوشیده دارند نداند، و حق را نشانهاى نبود، تا بدان، راست از دروغ شناخته شود، و تو به هر حال یکى از دو کس خواهى بود: یا مردى که نفس او در اجراى حق سخاوتمند است، پس چرا خود را بپوشانى و حق واجبى را که بر عهده توست نرسانى، یا کار نیکى را نکنى که کردن آن توانى؟ یا به بازداشتن حق گرفتارى، در این صورت مردمان به زودى خود را از درخواست از تو باز دارند چه از بخشش تو نومیدند[و چاره ندارند] با این که بیشتر نیازمندى مردمان بر تو رنجى ندارد، چرا که شکایت از ستم است و عدالت خواستن یا در معاملتى انصاف جستن .
نیز والى را نزدیکان است و خویشاوندان، که خوى برترى جستن دارند و گردنفرازى کردن، و در معاملت انصاف را کمتر به کار بستن. ریشه ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر و به هیچ یک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینى را به بخشش وامگذار، و مبادا در تو طمع کنند با بستن پیمانى که مجاور آنان را زیان رساند در بهرهاى که از آب دارند، یا کارى که باید با هم به انجام رسانند و رنج آن را بر عهده دیگران نهند، پس بر آنان تنها گوارا افتد و عیب آن در دنیا و آخرت بر تو ماند.
و حق را از آن هر که بود بر عهده دار، نزدیک یا دور، و در این باره شکیبا باش و این شکیبایى را به حساب [خدا] بگذار. هر چند این رفتار با خویشاوندان و اطرافیانت بود و عاقبت آن را با همه دشوارى که دارد، چشم دار، که پایان آن پسندیده است[و سرانجامش فرخنده.] و اگر رعیت بر تو گمان ستم برد، عذر خود را آشکارا با آنان در میان گذار، و با این کار از بدگمانىشان درآر، که بدین رفتار خود را به فرمان آورده باشى و با رعیت مدارا کرده و حاجت خویش را برآورده و رعیت را به راه راست واداشته.
از صلحى که دشمن تو را بدان خواند، و رضاى خدا در آن بود، روى متاب که آشتى، سربازان تو را آسایش رساند. و از اندوههایت برهاند و شهرهایت ایمن ماند. لیکن زنهار! زنهار! از دشمن خود پس از آشتى بپرهیز! که بسا دشمن به نزدیکى گراید تا غفلتى یابد[و کمین خود بگشاید] پس دور اندیش شو! و به راه خوشگمانى مرو، و اگر با دشمنت پیمانى نهادى و در ذمه خود او را امان دادى به عهد خویش وفا کن و آنچه را بر ذمه دارى ادا، و خود را چون سپرى برابر پیمانت برپا، چه مردم بر هیچ چیز از واجبهاى خدا چون بزرگ شمردن وفاى به عهد، سخت هم داستان نباشند با همه هواى گونهگون که دارند، و رأیهاى مخالف یکدیگر که در میان آرند.
و مشرکان نیز جدا از مسلمانان وفاى به عهد را میان خود لازم مىشمردند، چه زیان پایان ناگوار پیمانشکنى را بردند. پس در آنچه به عهده گرفتهاى خیانت مکن و پیمانى را که بستهاى مشکن و دشمنت را که[در پیمان توست] مفریب که جز نادان بدبخت بر خدا دلیرى نکند. و خدا پیمان و زینهار خود را امانى قرار داده، و از در رحمت به بندگان، رعایت آن را بر عهده همگان نهاده، و چون حریمى استوارش ساخته تا در استوارى آن بیارمند و رخت به پناه آن کشند. پس در پیمان نه خیانتى توان کرد، و نه فریبى دارد، و نه مکرى پیش آورد، و پیمانى مبند که آن را تأویلى توان کرد[یا رخنهاى در آن پدید آورد].
و چون پیمانت استوار شد و عهدت برقرار[راه خیانت مپوى] و براى به هم زدنش خلاف معنى لفظ را مجوى، و مبادا سختى پیمانى که بر عهدهات فتاده و عهد خدا آن را بر گردنت نهاده، سر بردارد و تو را [به ناحق] بر به هم زدن آن پیمان وا دارد، که شکیبایى کردنت در کار دشوارى که گشایش آن را امیدوارى، و پایان نیکویىاش را در انتظار، بهتر از مکرى است که از کیفر آن ترسانى، و این که خدا تو را چنان بازخواست کند که درخواست بخشش او را در دنیا و آخرتت نتوانى.
و بپرهیز از خونها، و ریختن آن به ناروا، که چیزى چون ریختن خون به ناحق[آدمى] را به کیفر نرساند، و گناه را بزرگ نگرداند، و نعمت را نبرد، و رشته عمر را نبرد، و خداوند سبحان روز رستاخیز نخستین داورى که میان بندگان کند در خونهایى باشد که از یکدیگر ریختهاند.پس حکومت خود را به ریختن خونى به حرام نیرومند مکن که خون به حرام ریختن قدرت را به ناتوانى و سستى کشاند، بلکه دولت را از صاحب آن به دیگرى بگرداند. و به کشتن به ناحق تو را نزد من و خدا عذرى به کار نیاید چه در آن قصاص باید، و اگر دچار خطا گشتى و تازیانه یا شمشیر یا دستت از فرمان برون شد و[چه در مشت زدن و بالاتر، بیم کشتن است.] مبادا نخوت دولت تو را وادارد که خود را برتر دانى و خونهاى کشته را به خاندانش نرسانى.
و بپرهیز از خود پسندیدن، و به خود پسندى مطمئن بودن، و ستایش را دوست داشتن که اینها همه از بهترین فرصتهاى شیطان است تا بتازد، و کرده نیکوکاران را نابود سازد.
و بپرهیز که با نیکى خود بر رعیت منت گذارى یا آنچه را کردهاى بزرگ شمارى یا آنان را وعدهاى دهى و در وعده خلاف آرى که منت نهادن ارج نیکى را ببرد و کار را بزرگ شمردن نور حق را خاموش گرداند، و خلاف وعده خشم خدا و مردم را برانگیزاند. و خداى تعالى فرموده است: «بزرگ دشمنى است نزد خدا که بگویید و نکنید.»
و بپرهیز از شتاب در کارهایى که هنگام انجام آن نرسیده، یا سستى در آن، چون انجامش ممکن گردیده، یا ستیزیدن در کارهایى که راه راست در آن ناپدیدار است، یا سستى ورزیدن آنگاه که آشکار است. پس هر چیز را در جاى آن بدار و هر کارى را به هنگام آن بگذار.
و بپرهیز از آن که چیزى را به خود مخصوص دارى که[بهره] همه مردم در آن یکسان است، و از غفلت در آنچه بدان توجه باید، و در دیدهها نمایان است. چه آن را که به ناروا ستده باشى از چنگ تو درآرند، و به زودى پرده کارها از پیش دیدهات بردارند، و داد از تو بستانند و به ستمدیده رسانند. به هنگام خشم خویشتندار باش و تندى و سرکشى میار و دست قهر پیش مدار و تیزى زبان بگذار، و از این جمله خوددارى کن، با سخن ناسنجیده بر زبان نیاوردن، و در قهر تأخیر کردن، تا خشمت آرام شود و عنان اختیار به دستت آید، و چنین قدرتى بر خود نیابى جز فراوان به یادآرى که در راه بازگشت به سوى کردگارى. و بر تو واجب است به خاطر داشتن آنچه بر[والیان] پیش از تو رفته است، از حکومت عدلى که کردهاند، و سنت نیکویى که نهادهاند، یا اثرى که از پیامبر ما(صلی الله علیه و آله) بجاست یا واجبى که در کتاب خداست. پس اقتدا کنى بدانچه دیدى ما بدان رفتار کردیم، و بکوشى در پیروى آنچه در این عهدنامه بر عهده تو نهادیم. و من در آن حجت خود را بر تو استوار داشتم، تا چون نفس تو خواهد در پى هواى خود رود، تو را بهانهاى نبود. و من از خدا مىخواهم با رحمتى فراگیر که او راست، و قدرت بزرگ او بر انجام هر گونه درخواست، که من و تو را توفیق دهد در آنچه خشنودى او در آن بود. از داشتن عذرى آشکار در پیشگاه او و آفریدگانش، و گذاردن نام نیکو میان بندگانش و آثار نیک در شهرها و تمامى نعمت و فراوانى کرامت، و این که کار من و تو را به سعادت به پایان رساند، و شهادت نصیبمان گرداند، که ما آن را خواهانیم و درود بر فرستاده خدا و خاندان پاک و پاکیزهاش و سلام فراوان. والسلام.»
برگرفته از کتاب على از زبان على، دکتر سید جعفر شهیدى
طبقه بندی: یا علی
فرمانى از على، امیرمؤمنان به مالک اشتر
حضرت علی(علیهالسلام) وقتی مالک اشتر نخعی را به ولایت مصر و شهرهاى تابع آن گماشت. دستوراتی را تحت عهدنامهای به ایشان داد که بر اساس آن، بر مصر حکومت کند. و آن بلندترین عهدنامه است، و از همه نامههاى امام زیباییهاى بیشترى دارد.
به نام خداوند بخشنده مهربان
این فرمانى است از على امیرمؤمنان به مالک اشتر پسر حارث. در عهدى که با او مىگذارد، هنگامى که وى را به حکومت مصر مىگمارد، تا خراج آن را فراهم آرد، و پیکار کردن با دشمنان و سامان دادن کار مردم مصر و آباد کردن شهرهاى آنان .
او را فرمان مىدهد به ترس از خدا و مقدم داشتن طاعت خدا بر دیگر کارها، و پیروى آنچه در کتاب خود فرمود، از واجب و سنتها که کسى جز با پیروى آن راه نیکبختى را نپیمود. و جز با نشناختن و ضایع ساختن آن بدبخت نبود. و این که خداى سبحان را یارى کند به دل و دست و زبان، چه او (جل اسمه) یارى هر که او را یار باشد پذیرفته است و ارجمندى آن کس که[دین] او را ارجمند سازد، به عهده گرفته.و او را مىفرماید تا نفس خود را از پیروى آرزوها باز دارد، و هنگام سرکشیها به فرمانش آرد که «همانا نفس به بدى وامىدارد، جز که خدا رحمت آرد.»
و مالک! بدان که من تو را به شهرهایى مىفرستم که دستخوش دگرگونیها گردیده، گاه داد و گاهى ستم دیده، و مردم در کارهاى تو چنان مىنگرند که تو در کارهاى والیان پیش از خود مىنگرى، و درباره تو آن مىگویند که درباره آنان مىگویى، و نیکوکاران را به نام نیکى توان شناخت که خدا از ایشان بر زبانهاى بندگانش جارى ساخت.
پس نیکوترین اندوخته خود را کردار نیک بدان و هواى خویش را در اختیار گیر، و بر نفس خود بخیل باش، و زمام آن را در آنچه برایت روا نیست رها مگردان، که بخل ورزیدن بر نفس، داد آن را دادن است در آنچه دوست دارد، یا ناخوش مىانگارد، و مهربانى بر رعیت را براى دل خود پوششى گردان، و دوستى ورزیدن با آنان و مهربانى کردن با همگان.
و مباش همچون جانورى شکارى که خوردنشان را غنیمت شمارى! چه رعیت دو دستهاند: دستهاى برادر دینى تواند، و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند. گناهى از ایشان سر مىزند، یا علتهایى بر آنان عارض مىشود، یا خواسته و ناخواسته خطایى بر دستشان مىرود. به خطاشان منگر، و از گناهشان درگذر، چنانکه دوست دارى خدا بر تو ببخشاید، و گناهت را عفو فرماید، چه تو برتر آنانى، و آن که بر تو ولایت دارد از تو برتر است، و خدا از آن که تو را ولایت داد بالاتر، و او ساختن کارشان را از تو خواست و آنان را وسیله آزمایش تو ساخت.
و خود را آماده جنگ با خدا مکن که کیفر او را نتوانى برتافت و در بخشش و آمرزش از او بىنیازى نخواهى یافت، و بر بخشش پشیمان مشو و بر کیفر شادى مکن، و به خشمى که توانى، خود را از آن برهانى مشتاب، و مگو مرا فرمودهاند و من مىفرمایم، و اطاعت امر را مىپایم. چه این کار دل را سیاه کند و دین را پژمرده و تباه و موجب زوال نعمت است و نزدیکى بلا و آفت، و اگر قدرتى که از آن برخوردارى، نخوتى در تو پدید آرد و خود را بزرگ بشمارى، بزرگى حکومت پروردگار را که برتر از توست بنگر، که چیست، و قدرتى را که بر تو دارد، و تو را بر خود، آن قدرت نیست. که چنین نگریستن سرکشى تو را مىخواباند و تیزى خشم تو را فرو مىنشاند و خرد رفتهات را به جاى باز مىگرداند.
بپرهیز که در بزرگى فروختن، خدا را هم نبرد خوانى و در کبریا و عظمت خود را همانند او دانى، که خدا هر سرکشى را خوار مىسازد و هر خودبینى را بىمقدار .
داد خدا و مردم و خویشاوندان نزدیکت را از خود بده، و آن کس را که از رعیت خویش دوست مىدارى، که اگر داد آنان را ندهى ستمکارى، و آن که بر بندگان خدا ستم کند خدا به جاى بندگانش دشمن او بود، و آن را که خدا دشمن گیرد، دلیل وى را نپذیرد و او را با خدا سر جنگ دارد، تا آنگاه که باز گردد و توبه آرد، و هیچ چیز چون بنیاد ستم نهادن، نعمت خدا را دگرگون ندارد، و کیفر او را نزدیک نیارد، که خدا شنواى دعاى ستمدیدگانست و در کمین ستمکاران .
و باید از کارها آن را بیشتر دوست بدارى که نه از حق بگذرد، و نه فرو ماند، و عدالت را فراگیرتر بود و رعیت را دلپذیرتر، که ناخشنودى همگان خشنودى نزدیکان را بىاثر گرداند، و خشم نزدیکان، خشنودى همگان را زیانى نرساند.
و به هنگام فراخى زندگانى، سنگینى بار نزدیکان بر والى از همه افراد رعیت بیشتر است، و در روز گرفتارى یارى آنان از همه کمتر، و انصاف را از همه ناخوشتر دارند. و چون درخواست کنند فزونتر از دیگران ستهند، و به هنگام عطا، سپاس از همه کمتر گزارند، و چون به آنان ندهند دیرتر از همه عذر پذیرند و در سختى روزگار شکیبایى را از همه کمتر پیشه گیرند. و همانا آنان که دین را پشتیبانند، و موجب انبوهى مسلمانان، و آماده پیکار با دشمنان، و عامه مردمانند. پس باید گرایش تو به آنان بود و میلت به سوى ایشان. و از رعیت آن را از خود دورتر دار و با او دشمن باش که عیب مردم را بیشتر جوید، که همه مردم را عیبهاست و والى از هر کس سزاوارتر به پوشیدن آنهاست.
پس مبادا آنچه را بر تو نهان است آشکار گردانى و باید، آن را که برایت پیداست بپوشانى، و داورى در آنچه از تو نهان است با خداى جهان است. پس چندان که توانى زشتى را بپوشان، تا آن را که دوست دارى بر رعیت پوشیده ماند، خدا بر تو بپوشاند. گره هر کینه را [که از مردم دارى] بگشاى و رشته هر دشمنى را پاره نماى. خود را از آنچه برایت آشکار نیست ناآگاه گیر و شتابان گفته سخنچین را مپذیر، که سخنچین نرد خیانت بازد هر چند خود را همانند خیرخواهان سازد.
و بخیل را در رایزنی خود در میاور که تو را از نیکوکارى بازگرداند، و از درویشى بترساند. و نه ترسو را، تا در کارها سستت نماید، و نه آزمند را تا حرص ستم را برایت بیاراید، که بخل و ترس و آز سرشتهایى جدا جداست که فراهم آرنده آنها بدگمانى به خداست.
برگرفته از کتاب على از زبان على، دکتر سید جعفر شهیدى
طبقه بندی: امیرالمومنین
جز وصیت کوتاهى که از حضرت علی(علیهالسلام) در هنگام ضربت خوردن نقل کردیم؛ از امام وصیتهاى دیگرى نیز در سندهاى قدیمى دیده مىشود. برخى از آنها را پیش از ضربت خوردن فرموده و برخى را پس از آن که متوجه دیدار خدا گردید.
قاضى محمد بن سلامه معروف به قضاعى متوفاى 405 هجرى در مجموعهاى از سخنان على (علیهالسلام) که آن را دستور معالم الحکم نامیده، این وصیت را از امام آورده است. چون پسر ملجم او را ضربت زد، امام حسن(علیهالسلام) گریان بر او درآمد. پرسید:
ـ «پسرم چرا گریه میکنى؟»
ـ «چرا نگریم که تو در نخستین روز آن جهان و آخرین روز این جهانى.»
ـ «پسرم! چهار چیز را که به تو میگویم به خاطر بسپار و به کار گیر، و چهار چیز را که اگر بدان کار نکنى اندک زیانى به تو نمیرساند.»ـ «پدر آن چهار چیز که باید به کار دارم چیست؟»
ـ «خرد، برترین توانگرى است و بدترین تهیدستى، نادانى است و خودبینى وحشتناکترین وحشت و خوشخوئى گرامىترین حسب.»
ـ «این چهار خصلت، آن چهار دیگر را هم بگو!»
ـ«از دوستى احمق بپرهیز که او خواهد تو را سود رساند لیکن به زیانت کشاند. از دوستى با دروغگو که دور را به تو نزدیک و نزدیک را دور نماید. و از دوستى بخیل که چیزى را که بدان سخت نیازمندى از تو دریغ میدارد. و دوستى تبهکار که تو را به هنگام سود خود میفروشد.» (1)
و هم این وصیت را در مجموعه خود آورده است:
چون امیر مؤمنان ضربت خورد کسان او و گروهى از یاران خاص او گرد وى فراهم آمدند. امام فرمود:
«سپاس خداى را که اجلها را مدت نهاده است و روزى بندگان را مقدر داشته، و براى هر چیز، حدى گزارده و در کتاب خود از چیزى کوتاهى نفرموده. که گوید:
هر جا باشید مرگ شما را درمىیابد هر چند در برجهاى استوار برافراشته باشید. (2)
و خداى عز و جل گفت:
اگر در خانههاى خود مانید، آنان که سرنوشتشان کشته شدن است به کشتنگاه خود مىروند.(3)
و پیمبر خود را گفت:
به معروف امر کن و از منکر باز دار و بدانچه به تو مىرسد شکیبا باش که این از کارهاست که در آن عزم راسخ بایسته است.(4)
حبیب خدا و بهترین آفریده او که راستگو است و راستگویى او گواهى شده است مرا از این روز خبر داد، و سفارش کرد و گفت:
على! چگونهاى اگر میان مردمى بمانى که در آنان خیر نیست. مىخوانى و پاسخت نمیدهند، اندرز میدهى، یاریت نمیکنند. یارانت از تو به یک سو مىشوند و خیرخواهانت خود را ناشناس مىنمایانند و آن که با تو میماند از دشمنت بر تو سختتر است. چون از آنان خواهى(به یاریت) برخیزند روى بر میگردانند و اگر پاى بفشارى، گریزان پشت میکنند. چون تو را ببیند که فرمان خدا را بر پا میدارى و آنان را از دنیا باز میگردانى آرزوى مردنت را میکنند. از آنان کسى است که آنچه را در آن طمع بسته بود از او بریدهاى، و او خشم خود را مىخورد و کسى که خویشان او را کشتهاى و او کینهخواه تو است و مرگ تو را انتظار مىبرد، و بلاها که روزگار بر سرت آورد. سینه همهشان پر کینه است و آتش خشمشان افروخته. و پیوسته میان آنان چنین به سر خواهى برد تا تو را بکشند یا گزندى به تو رسانند و بدان نامها که مرا نامیدند بنامند، و گویند کاهن است و گویند جادوگر است و گویند دروغگو است و دروغ بندنده[افترا زننده]. پس شکیبا باش که تو باید به من اقتدا کنى و خدا چنین فرموده است که گوید:
همانا رسول خدا براى شما سرمشق خوبى است. (5)
على! خداى عز و جل مرا فرموده است تو را نزدیک خویش آرم و دور نگردانم. تو را بیاموزم و وانگذارم و با تو بپیوندم و بر تو ستم نرانم.
این وصیت رسول خداست و عهد اوست با من، پس من، اى گروهى که به فرمان خدا برپائید و دین او را پاسدارى مىنمائید و در گرفتن حق یتیمان و درویشان پابرجایید، شما را پس از خود به تقوا وصیت میکنم و از فریفته شدن به زر و زیور آن مىپرهیزانم که دنیا کالاى فریب است.
از راه دلبستگان به دنیا به یک سو شوید، آنان که غفلت بر دلهاشان پرده افکنده است تا آن که آن را که گمان نمىبردند(عذاب الهى) به سویشان آمد، حالى که آگاه نبودند گرفتار شدند .
بیش از شما مردمى بودند که پیمبران خویش را پیروى نمودند، اگر پى آنان را گیرید و اقتدا به ایشان کنید گمراه نخواهید شد. همانا پیمبر خدا، کتاب خدا و عترت خویش را میان شما نهاده است. علم آنچه مىکنید و یا از آن مىپرهیزید نزد آنان است. آنان راه پیدا و روشنائى هویدایند، و پایههاى زمین و بر پا دارندگان عدل. از نور آنان روشنى جویند و در پى آنان راه پویند از درختى که رستنگاه آن به بار است و ریشهاش پایدار و شاخهاش رفته به آسمان. و میوه آن خوشگوار رسته در سرزمین حرم و سیراب از آب کرم. پالوده از خس و خاشاک و چیزهاى ناپاک. گزیده از پاکترین زاده مردمان، از بهترین خاندانهاى آدمیان. از آنان مبرید تا از هم نبرید و از آنان به یک سو مشوید تا پراکنده نشوید.
با آنان باشید تا راه را بیابید و رستگار شوید. و پاس جانشینى رسول خدا را هر چه نیکوتر درباره آنان رعایت کنید. چرا که او فرمود: «کتاب خدا و اهل بیت از هم جدا نشوند تا بر من در حوض(کوثر) درآیند.»
شما را به خدایى مىسپارم که امانتهاى خود را ضایع نخواهد کرد. خدا شما را بدانچه در آرزوى آنید برساند و از آنچه از آن بیم دارید نگه دارد به دوستان و جانشینان من سلام برسانید.خدا شما را نگهدارد و حرمت پیمبرتان را در میان شما حفظ فرماید. و السلام.» (6)
حضرت على(علیهالسلام) چنانکه خود مىخواست به آرزویش رسید. به جوار خدا رفت و از رنج دشمنان دوستنما رست و در جوار حق آرمید. معاویه نیز آنچه مىخواست به دست آورد. عراق در کام وى قرار گرفت. باید چندى بر آن دندان بفشارد، سپس هضم کند و به درون درآرد. اما او بدین بس نکرد. گویى از خیال على در دل دوستانش مىترسید. باید این خیال را بزداید، یا اثر قداست آن را محو نماید. مزدورانى خامه به مزد فراهم آورد و به آنان گفت چندانکه مىتوانید در مدح عثمان و قدح على حدیث بسازید و میان مردم پخش کنید و آنان چنان کردند و با حدیثهاى دروغین دلهاى نامطمئن را از على برگرداندند. اگر کسى پس از گذشت بیش از سیزده قرن، در گفتگوى روزمره مردم دمشق نیک دقیق شود، اثر آن تبلیغهاى دشمنانه را که به صورت مثل باقى مانده خواهد شنید.
در یکى از کتابهاى خود (7) نوشتهام، عبدالله بن على بن عبدالله عباس گروهى از مشایخ شام را نزد سفاح فرستاد و نوشت اینان از خردمندان و دانایان این سرزمیناند و همه سوگند مىخورند: ما نمىدانستیم رسول الله(صلی الله علیه و آله) جز بنى امیه خویشاوندى داشته است که از او میراث برند، تا آن که شما امیر شدید.
اگر این داستان را که غرس النعمة در کتاب خود آورده، جزء لطیفهها به حساب بیاوریم، در تاریخ کسانى را مىبینیم که بر اثر تبلیغهاى مزدوران معاویه در آغاز از امیرالمؤمنین على(علیهالسلام) شناخت درستى نداشتهاند، با او دشمنى مىکردهاند. اما سرانجام چون از فضیلتهاى او آگاه شدند از دوستان او گشتهاند.
در شرح زندگانى یاقوت حموى مىخوانیم او از دشمنان حضرت على(علیهالسلام) بود. اما تقدیر او را به مرو مىکشاند، در آنجا از کتابخانه آن سرزمین بهره مىگیرد و به فضیلتهاى حضرت على(علیهالسلام) آشنا مىگردد و به جایى مىرسد که مىنویسد:
«خیرهاى او بسیار و فضیلتهاى او آشکار است. اگر بخواهیم همه آن را فراهم سازیم و از گزیده آن کتابى پردازیم از این مجموعه معجم الادباء بیشتر خواهد شد.»
آرى چراغى را که خدا برافروخت با دم سرد این و آن خاموش نگردد و هر روز فروغ آن افزونتر شود. با گذشت زمان دوستى على در دلها راه مىیابد و بانگ ولایت او شبانهروز گوش شیعیان و دلبستگان وى را در بامداد و پیشین و شامگاه نوازش مىدهد.
پینوشتها:
1. طبقات، ج 3،90ـ 89 .
2. نساء، 78 .
3. آل عمران، 154 .
4. القمان، 17 .
5. احزاب، 21 .
6. همان کتاب، ص 89 ـ 85 .
7. زندگانى امام على بن الحسین، ص 65 .
برگرفته از کتاب على از زبان على، دکتر سید جعفر شهیدى .
طبقه بندی: راهنما
پس از جریان جنگ صفّین و تحمیل ابوموسى اشعرى براى حکمیّت؛ و بعد از به وقوع پیوستن جنگ نهروان با خوارج، سه نفر از بزرگان خوارج که حضرت على(علیهالسلام) را تکفیر کرده بودند تصمیم گرفتند تا به عنوان خونخواهى، سه نفر از والیان و سران حکومتى را ترور نمایند.
یکى عبدالرحمن بن ملجم مرادى بود که ترور امیرالمؤمنین، امام على(علیهالسلام) را در کوفه؛ و دیگرى بَرک بن عبدالله که او ترور معاویه را در شام؛ و سومین نفر عمر بن بکر، که ترور عمرو بن عاص را در مدینه به عهده گرفت .
و بعد از آن که هر سه منافق، هم قسم شدند که یا کشته شوند یا هدف شوم خود را به اجراء درآورند، هر کدام به سوى هدف مورد نظر خود رهسپار شدند.
و عبدالرّحمن پس از آن وارد کوفه شد، روزى در یکى از کوچههاى کوفه، زنى را به نام قُطّام که پدرش در جنگ نهروان کشته شده بود ملاقات کرد.
و چون قطّام، زنى بسیار زیباروى و خوش اندام بود؛ و عبدالرّحمن نیز از قبل مذاکراتى با او براى خواستگارى کرده بود، پس شیفته جمال او گردید و نسبت به آن اظهار عشق و علاقه نمود؛ و سپس پیشنهاد ازدواج به قطّام داد.
قطّام در پاسخ گفت: در صورتى با پیشنهاد تو موافقت مىکنم که سه هزار درهم و یک غلام مهریهام قرار دهى، مشروط بر آن که علىّ ابن ابى طالب را نیز به قتل برسانى .
عبدالرّحمن براى امتحان قطّام گفت: دو شرط اوّل را مىپذیرم؛ لیکن مرا از قتل علىّ معاف دار.
قطّام گفت: خیر، چون شرط سوّم از همه مهمتر است؛ و اگر مىخواهى به کام و عشق خود برسى، بایستى حتما انجام پذیرد.
عبدالرّحمن وقتى چنین شنید، گفت: من به کوفه نیامدهام، مگر به همین منظور. (1)
پس از آن، قطّام هر ساعت خود را به شکلى آرایش و زینت مىکرد و در مقابل عبدالرّحمن به طنّازى و عشوهگرى مىپرداخت تا آن که او را بیش از پیش دلباخته خود نماید.
و چون آتش عشق و شهوت عبدالرّحمن شعلهور گشته و فزونى یافت؛ و نیز زمان موعود با همپیمانانش فرا رسید، آن ملعون شمشیرى مسموم همراه خود برداشت؛ و سحرگاه به مسجد کوفه وارد گشت .
و هنگامى که نماز صبح به امامت حضرت على(علیهالسلام) شروع شد، عبدالرحمن پشت سر امام ایستاد؛ و هنگامى که سر از سجده برمىداشت ناگهان عبدالرّحمن فریادى کشید و با شمشیر بر فرق مقدّس آن امام مظلوم فرود آورد و گریخت.
در همین لحظه امام اظهار داشت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ»؛ قسم به پروردگار کعبه، رستگار و سعادتمند شدم.(2)
بعد از آن، حضرت را با فرق شکافته و بدن خونین به منزل آوردند؛ و پزشکان بسیارى جهت معالجه آن حضرت آمدند، یکى از آنان پزشکى بود به نام اثیر بن عمرو سکونى، که بر بالین حضرت وارد شد؛ و شروع به مداوا گردید.اطرافیان و اعضاء خانواده حضرت، اطراف بستر آن بزرگوار حلقه زده بودند و با حالتى نگران چشم به پزشک دوخته که چه مىگوید؛ و نتیجه چه خواهد شد.
پس از آن که پزشک نگاهى به جراحت آن حضرت کرد، گفت: گوسفندى را ذبح نمایید و سفیدى جگر ریه آن را تا سرد نشده، سریع بیاورید.
وقتى آن را آوردند، پزشک رگ میان سفیدى را بیرون آورد و میان شکاف سر آن حضرت قرار داد؛ و لحظهاى درنگ نمود، در حالتى که تمامى افراد در انتظار نتیجه، لحظه شمارى مىکردند.
سپس شکاف سر را باز کرد و رگ را خارج نمود؛ با نگاهى به آن، خطاب به حضرت کرد و عرضه داشت: اى امیرالمؤمنین! اگر وصیّتى دارى بفرما، چون متاسفانه زخم شمشیر و زهر آن به مغز سر اصابت و سرایت کرده؛ و راهى براى معالجه آن نیست.(3)
لذا حضرت به فرزندش امام حسن مجتبى(علیهالسلام) فرمود: پسرم! اگر من خوب شدم، خودم آنچه را که صلاح بدانم با عبدالرّحمن انجام مىدهم .
و چنانچه خوب نشدم و از دنیا رفتم، سعى کنید به او سخت نگیرید و در قصاص تجاوز نکنید، چون او یک ضربت شمشیر زده است شما هم حق ندارید بیش از یک ضربت به او بزنید. (4)
پینوشتها:
1- داستان بسیار مفصّل است ، مشروح آن را از کتب مربوطه بهره مند شوید.
2- اعیان الشّیعة، ج 1، ص 531.
3- حضرت چند نوع وصیّت نمود که هر یک در جهتهاى مختلف بسیار مهم مىباشد، علاقهمندان مىتوانند به کُتب مربوطه مراجعه نمایند.
4- اعیان الشّیعة، ج 1، ص 532.
برگرفته از کتاب چهل داستان و چهل حدیث، از امیرالمؤمنین على(علیهالسلام)، عبدالله صالحى .
طبقه بندی: شهادت