حادثه بزرگ جامه آغشته به خون حضرت یحیى علیه السلام و تولد پدر پیامبر( صلى الله علیه و آله و سلم)
هنگامیکه عبدالله پدر پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) در مکه دیده به جهان
گشود همه کشیشان یهود که در شام بودند اطلاع یافتند، به این ترتیب که:
در
نزد آنها جامه پشمى سفید رنگى بود که به خون حضرت یحیى (علیهالسلام)
آغشته بود و آنها در کتابهاى دینى خود خوانده بودند که هرگاه آن جامه را
به رنگ سفید یافتند و دیدند که از آن قطرههاى خون مىچکد بدانند که در
همان ساعت پدر حضرت محمد (صلى الله علیه و آله) متولد شده است .
آنها
همین موضوع را در آن جامه دیدند، همه آنها به مکه مسافرت نمودند و تصمیم
داشتند که با نیرنگ به عبدالله آسیب برسانند، خداوند عبدالله را از گزند
آنها حفظ کرد و آنها به هدف شوم خود دست نیافتند.
آنها در مکه از هر کس در مورد عبدالله سئوال مىکردند، جواب مىشنیدند که عبدالله نورى است که در خاندان قریش مىدرخشد.1
نوشتهاند:
روزى عبدالله در مکه به شکار رفت در آن مکان 90 نفر از کشیشان یهود که به
شمشیرهاى زهرآلود مسلح بودند به سوى او رفتند تا او را غافلگیر کرده و
بکشند.
وهب، پدر حضرت آمنه "مادر پیامبر(صلى الله علیه و
آله)" صاحب آن شکارگاه بود در آنجا حضور داشت وقتى کشیشان را در آنجا دید
دریافت که در کمین عبدالله هستند تا به او آسیب برسانند با این که تنها
بود براى کمک به سوى عبدالله شتافت.
وهب مىگوید:
نزدیک عبدالله رفتم ناگاه مردانى را که شباهت به مردان دنیا نداشتند و
سوار بر اسبهاى شهاب بودند دیدم که بر آنها حمله کردند و آنها را سرکوب
نمودند و عبدالله را از گزند آنها نجات دادند.
هنگامى که
وهب این منظره زیبا را دید شیفته مقام عبدالله شد و گفت: براى دخترم آمنه
همسرى مناسب تر و شایسته تر از عبدالله نیست، با توجه که اشراف و
ثروتمندان قریش از آمنه خواستگارى کرده بودند ولى آمنه آنها را نمىپذیرفت
و به پدر مىگفت هنوز وقت ازدواج من نرسیده است .
وهب به خانه
بازگشت و جریان مقام با شکوه عبدالله را براى همسرش تعریف کرد و افزود که
عبدالله زیباترین مردان قریش است و داراى نسب شایستهاى است و من براى
دخترم شوهرى را غیر از او نمىپسندم نزد او برو و آمادگى دخترم را براى
همسرى با او اعلام کن .
گفت: هیچ دخترى براى پسرم عبدالله پیشنهاد نشده که مناسبتر و شایستهتر
از آمنه باشد. آنگاه عبدالله با آمنه ازدواج کرد وقتى زنهاى قریش از
جریان آگاه شدند از حسرت این که این افتخار نصیب آنها نشده بیمار گشتند.
مادر آمنه به حضور عبدالمطلب «پدر عبدالله» آمد و عرض کرد: دخترى دارم، آمادهایم که او را همسر عبدالله نمائیم .
عبدالمطلب گفت: هیچ دخترى براى پسرم عبدالله پیشنهاد نشده که مناسبتر و شایستهتر از آمنه باشد.
آنگاه عبدالله با آمنه ازدواج کرد وقتى زنهاى قریش از جریان آگاه شدند از حسرت این که این افتخار نصیب آنها نشده بیمار گشتند.
گفتهاند در شب عروسی آمنه، دویست زن از طایفههاى گوناگون بر اثر محروم شدن از افتخار همسرى با عبدالله مردند. "والله اعلم"2
مرگ عبدالله در یثرب
عبدالله
از طریق ازدواج فصل نوینى از زندگى به روى خود گشود و شبستان زندگى خود را
با داشتن همسرى مانند آمنه روشن ساخت و پس از چندى براى تجارت راه شام را
همراه کاروانى که از مکه حرکت مىکرد، در پیش گرفت .
زنگ حرکت
نواخته شد و کاروان به راه افتاد و صدها دل را نیز همراه خود برد، در این
وقت آمنه دوران بارداری خود را مىگذرانید، پس از چند ماه طالع کاروان
آشکار گشت، و عدهاى به منظور استقبال از خویشان خود تا بیرون شهر رفتند.
پدر
عبدالله نیز در انتظار پسر بود، دیدگان کنجکاو عروسش هم عبدالله را در
میان کاروان جستجو مىکرد، متاسفانه اثرى از او در میان کاروان نبود و پس
از تحقیق مطلع شدند که عبدالله موقع مراجعت در یثرب "مدینه" بیمار شده و
براى استراحت و رفع خستگى، میان خویشان توقف کرده است، استماع این خبر
آثار اندوه و پریشانى در چهره هر دو پدید آورد و سیلاب اشکى از دیدگان پدر
و عروس فرو ریخت.
فرزند خود به نام حارث را مامور کرد که به یثرب برود و عبدالله را همراه
خود بیاورد، ولی وقتى وی وارد مدینه شد اطلاع یافت که عبدالله یک ماه پس
از حرکت کاروان با همان بیمارى چشم از جهان بربسته است .
حارث پس از
مراجعت جریان را به عبدالمطلب رساند و همسرش را نیز از سرگذشت شوهرش مطلع
ساخت و آنچه از او باقى مانده بود پنج شتر و یک گله گوسفند و یک کنیز بنام
"ام ایمن" بود که بعدا پرستار پیامبر(صلى الله علیه و آله) شد.3
1- کحل بصره ، ص 12.
2- همان مدرک ، ص 13.
3- از تاریخ پیامبر اسلام، ص 54/ تاریخ طبرى، ج 2، ص 7 و 8.
قصص الرسول یا داستانهایى از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، قاسم میرخلف زاده
طبقه بندی: پیامبر(ص)، پدر