سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است
محمد

عشق تا شِکوه ز تاریکی این دنیا کرد

دستِ حق پنجره ی رحمتِ خود را وا کرد 

ناگهان قافله سالارِ سر آمد ، آمد

عشق یکباره چنین گفت : محمد ( ص ) آمد

 

****

 

آمد آن مردِ امینی که خدا یارش بود

و صداقت همه جا تشنه ی دیدارش بود

آمد و غنچه ی امید شکوفاتر شد

ذهن آئینه پر از بال و پرِ باور شد

 

 ****

مسجدالحرام حضرت محمد(ص)

مهربان ، آمدی و رازِ خدا را گفتی

کلمات پّرِ اعجاز خدا را گفتی

عطر خوشبوی محبت به حجاز آوردی

آدمی را به سجود و به نماز آوردی

 

****

 

هرکس دید تو را عاشقِ گفتارت شد

" چشم بیمار تو را " دید و گرفتارت شد !

بر لبت زمزمه ی روشنِ آگاهی بود

دل تو سبز ترین شعرِ هو الًهی بود

آسمان محو تماشای نگاهت می شد

ماه دلباخته ی رویِ چو ماهت می شد

 

****

حضرت محمد(ص)

ای سر و جان به فدای تو و خاک قَدمت

گشته دلها همگی نذرِ حریم حرمت

از تو و عشق تو هر کس که سخن می گوید

در دلِ " حامی " گلِ سرخ غزل می روید

 

 

 

جمشید محمدی مقدم " حامی "





طبقه بندی: محمد رسول الله
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88 اسفند 13 توسط صادق | نظر بدهید
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.