دارد از بس که هوادار، کتاب |
می شود چاپ چه بسیار، کتاب |
رفته تا او ج فلک تیراژش |
رونقی داده به بازار ،کتاب |
ارتقا یافته تا صد در صد |
طبق آمار و نمودار کتاب |
چون هدف، توسعه ی فرهنگی است |
شده سر لوحه ی هر کار ،کتاب |
پیتزایی شده تعطیل ،اما |
پر فروش است خفن وار ،کتاب |
هر که را هر طرفی می بینی |
دست او هست دوخروار، کتاب |
جای هر ارَه و پتکی در دست |
دارد آهنگر و نجار، کتاب |
جای کاناپه وآهن پاره |
هست در وانت سمسار ،کتاب |
سام و یاس و برو بچ می خوانند |
کنج هر گلشن و بلوار کتاب |
وقت دلدادن و دلبردن نیست |
همه را کرده گرفتار، کتاب |
می خرد هانیه مشتاقانه |
جای پیراهن و شلوار کتاب |
می خرد یک سره این آرش هم |
جای نوشابه و سیگار ،کتاب |
روز زن ،همسر من ،جای طلا |
خواست با گریه و اصرار، کتاب |
دیده ام وقت عمل هم حتی |
دست هر دکتر و بیمار ،کتاب |
ضربه مغزی شده همسایه ی ما |
چون که شد بر سرش آوار کتاب |
زورگیر گذری می گیرد |
با قمه از همه هر بار، کتاب |
ناشری ، پول شماران می گفت |
شده پر سود و گهر بار کتاب |
توپ شد وضع نویسنده، چه جور! |
دارد از بس که خریدار کتاب |
مصطفی مشایخی
طبقه بندی: ادبی، کتاب
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 89 خرداد 11 توسط
صادق | نظر