بی روی تو راحت ز دل زار گریزد
چون خواب که از دیده ی بیمار گریزد
در دام تو یک شب،دلم از ناله نیاسود
آسودگی از مرغ گرفتار گریزد
از دشمن و از دوست گریزیم و عجب نیست
سرگشته نسیم از گل و از خار گریزد
شب تا سحر از ناله ی دل،خواب ندارم
راحت به شب از چشم پرستار گریزد
دیوار ، ندانم شود از گریه ی من پست؟
یا از من مسکین، در دیوار گریزد
ای دوست بیازار مرا،هر چه توانی
دل نیست اسیری که ز آزار گریزد
زین بیش ((رهی)) ناله مکن در بر آن شوخ
ترسم که ز نالیدن بسیار گریزد
رهی معیری
طبقه بندی: شعر، ادبی، رهی معیری
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89 دی 30 توسط
صادق | نظر