آید وصال و هجر غم انگیز بگذرد
ساقی بیار باده که این نیز بگذرد
ای دل به سردمهری دوران صبور باش
کز پی رسد بهار چو پاییز بگذرد
دل ها به سینه گم شود از دستبرد عشق
هر جا بدان جمال دلاویز بگذرد
بیند چو ابر گریه کنان در رهم ولیک
از من چو برق خنده زنان تیز بگذرد
شب چون زکوی او گذرم با نثار اشک
گویی ز باغ ابر گهرریز بگذرد
سوی من آرد ای گل نورسته بوی تو
هرگه صبا به گلبن نوخیز بگذرد
داغم،ز بخت غیر ولی جای رشک نیست
کز ما گذشتیار و از او نیز بگذرد
رهی معیری
طبقه بندی: شعر، ادبی، رهی معیری
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89 بهمن 20 توسط
صادق | نظر