سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

          طنز

                                                     

می‌رود از هر طرف رقصان و با لنگر گدا

از دو سویت می‌رود، این ور گدا، آن ور گدا!

گر دهی کمتر ز ده تومان حسابت می‌رسد

می‌کند گردن کلفتی، می‌کشد خنجر گدا!

با صدای دلخراشش ضجه مویه می‌کند

راستی در ضجه مویه می‌کند محشر گدا!

لعن و نفرین می‌کند گر قلب او را بشکنی

می‌کند محرومت از سرچشمه‌ی کوثر گدا!

بر تو می‌چسبد مثال مرد مومن بر ضریح

گر بگویی من ندارم، کی کند باور گدا؟!

هست دایم باخبر از قیمت ارز و طلا

داند از هر شخص دیگر نرخ را بهتر گدا!

گر روی در خانه‌اش،‌ اطراف شمران یا ونک

دست کم دارد سه تا منشی، دو تا نوکر گدا!

در صف بنزین اگر با او بد اخلاقی کنی

می‌کند لاستیک ماشین ترا پنچر گدا!

گر گدایان را برای پول در یک صف کنی

صف کشد از شرق ری تا غرب بابلسر گدا!

بهر خارانیدن ران چون بری دستی به جیب

با هیاهو می‌رسند از راه، یک لشکر گدا!

خودکفا شد از گدا این شهر و من دارم یقین

می‌شود تا سال دیگر صادر از کشور گدا!

 

 

ابولفضل زرویی نصرآباد





طبقه بندی: ادبی
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88 مرداد 18 توسط صادق | نظر بدهید
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.