قسمت دوم :<\/h2>
شیخ اجل در حکایت دیگری که در بوستان باب دوم در احسان آمده، میگوید:
به سرهنگ سلطان چنین گفت زن |
که خیز ای مبارک در رزق زن |
برو تا ز خوانت نصیبی دهند |
که فرزند کانت نظر بر رهند |
بگفتا بود مطبخ امروز سرد |
که سلطان به شب نیت روزه کرد |
زن از ناامیدی سر انداخت پیش |
همی گفت با خود دل از فاقه ریش |
که سلطان از این روزه گویی چه خواست؟ |
که افطار او عید طفلان ماست |
خورنده که خیرش برآید ز دست |
به از صائم الدهر دنیا پرست |
مسلم کسی را بود روزه داشت |
که درمندهای را دهد نان چاشت |
وگرنه چه لازم که سعیی بری |
ز خود بازگیری و هم خود خوری؟ |
این شاعر قرن هفتم در غزلی با مطلع «نگفتم روزه بسیاری نپاید» چنین میسراید:
نگفتم روزه بسیاری نپاید |
ریاضت بگذرد سختی سر آید |
پس از دشواری آسانیست ناچار |
ولیکن آدمی را صبر باید |
رخ از ما تا به کی پنهان کند عید |
هلال آنک به ابرو مینماید |
سرابستان در این موسم چه بندی |
درش بگشای تا دل برگشاید |
غلامان را بگو تا عود سوزند |
کنیزک را بگو تا مشک ساید |
که پندارم نگار سروبالا |
در این دم تهنیت گویان درآید |
سواران حلقه بربودند و آن شوخ |
هنوز از حلقهها دل میرباید |
چو یار اندر حدیث آید به مجلس |
مغنی را بگو تا کم سراید |
که شعر اندر چنین مجلس نگنجد |
بلی گر گفته سعدیست شاید |
استاد سخن در غزل دیگری با مطلع «صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست» میگوید:
دیگران را عید اگر فرداست ما را این دمست |
روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست |
سعدی در غزلی با مطلع «آن به که چون منی نرسد در وصال دوست» میگوید:
ای دوست روزهای تنعم به روزه باش |
باشد که در فتد شب قدر وصال دوست |
دور از هوای نفس، که ممکن نمیشود |
در تنگنای صحبت دشمن، مجال دوست |
او در حکایتی با مطلع «در این شهرباری به سمعم رسید» میگوید:
ز من پرس فرسوده روزگار |
که بر سفره حسرت خورد روزهدار |
همچنین سعدی در غزلی با مطلع «این بوی روحپرور از آن خوی دلبرست» در تشبیهی، انتظار را چون پژواک صدای الله اکبر برای روزهدار توصیف میکند:
بازآ که در فراق تو چشم امیدوار |
چون گوش روزهدار بر الله اکبرست |
او در یکی از قطعات خود میگوید:
تشنه سوخته در چشمه روشن چو رسید |
تو مپندار که از سیل دمان اندیشد |
ملحد گرسنه و خانه خالی و طعام |
عقل باور نکند کز رمضان اندیشد |
همچنین سعدی در غزل با مطلع «درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند» میگوید:
کسان که در رمضان چنگ میشکستندی |
نسیم گل بشنیدند و توبه بشکستند |
شیخ اجل در غزل «سرو چمن پیش اعتدال تو پستست» میگوید:
توبه کند مردم از گناه به شعبان |
در رمضان نیز چشمهای تو مستست |
سعدی در قصیدهای با نام «در وداع ماه رمضان» در وصف برکات این ماه را میسراید:
برگ تحویل میکند رمضان |
بار تودیع بر دل اخوان |
یار نادیده سیر، زود برفت |
دیر ننشست نازنین مهمان |
غادر الحب صحبةالاحباب |
فارقالخل عشرة الخلان |
ماه فرخنده، روی برپیچید |
و علیک السلام یا رمضان |
الوداع ای زمان طاعت و خیر |
مجلس ذکر و محفل قرآن |
مهر فرمان ایزدی بر لب |
نفس در بند و دیو در زندان |
تا دگر روزه با جهان آید |
بس بگردد به گونه گونه جهان |
بلبلی زار زار مینالید |
بر فراق بهار وقت خزان |
گفتم انده مبر که بازآید |
روز نوروز و لاله و ریحان |
گفت ترسم بقا وفا نکند |
ورنه هر سال گل دمد بستان |
روز بسیار و عید خواهد بود |
تیر ماه و بهار و تابستان |
تا که در منزل حیات بود |
سال دیگر که در غریبستان |
خاک چندان از آدمی بخورد |
که شود خاک و آدمی یکسان |
هردم از روزگار ما جزویست |
که گذر میکند چو برق یمان |
کوه اگر جزو جزو برگیرند |
متلاشی شود به دور زمان |
تاقیامت که دیگر آب حیات |
بازگردد به جوی رفته روان |
یارب آن دم که دم فرو بندد |
ملک الموت واقف شیطان |
کار جان پیش اهل دل سهلست |
تو نگهدار جوهر ایمان |
منبع: خبرگزارى فارس
طبقه بندی: رمضان در بوستان