«دو کاج »1، شعر معروف محمد جواد محبت در کتاب فارسی دوره ابتدایی رو یادتون هست؟ عباس احمدی با الهام از دو کاج محبت، شعر زیبایی سروده که حال و هوای امروزی تری داره.
در کنار حریم یک اتوبان |
توی تهران دو کاج روئیدند |
مردم البته از گرفتاری |
کاجها را به کُل نمیدیدند |
روزی از روزهای پاییزی |
کم تعریض آمد از بالا |
راه افتاد شخص پیمانکار |
شب که بودند خلق در لالا! |
یکی از کاجها به ایشان گفت: |
لطف خود را به بنده شامل کن |
چند تا سَرو آنطرف تر هست |
ما دو را جون مادرت ول کن! |
گفت با طعنه مجری پروژه |
کاج بی ریشه از تو بیزارم |
از منابعْ طبیعی استان |
بنده شخصا مجوزم دارم |
سرو چون این شنید گفت: این کاج |
به سبیل باباش خندیدهست |
بنده فامیل حاجیام، ضمنا |
ریشه هایم پر از مونوکسید است! |
مجری طرح دید اینطوری |
کار تعریض جاده ممکن نیست |
گشت عازم مهندس ناظر |
تا ببیند که عیب کار از چیست |
شهریاران شبانه با سرعت |
راه تکرار بر خطر بستند |
سرو و کاج و چنار را یکجا |
با لودِر تکه تکه بشکستند |
پی نوشت :
در کنار خطوط «سیم پیام» |
خارج از ده ، دو کاج ، روئیدند |
سالیان دراز ، رهگذران |
آن دو را چون دو دوست می دیدند |
روزی از روزهای پاییزی |
زیر رگبار و تازیانه ی باد |
یکی از کاجها به خود لرزید |
خم شد و روی دیگری افتاد |
گفت ای آشنا ببخش مرا |
خوب در حال من تامل کن |
ریشه هایم ز خاک بیرون است |
چند روزی مرا تحمل کن |
کاج همسایه گفت با تندی |
مردم آزار ، از تو بیزارم |
دور شو ، دست از سرم بردار |
من کجا طاقت تو را دارم |
بینوا را سپس تکانی داد |
یار بی رحم و بی محبت ا و |
سیمها پاره گشت و کاج افتاد |
بر زمین نقش بست قامت ا و |
مرکز ارتباط ، دید آن روز |
ا نتقا ل پیام ، ممکن نیست |
گشت عازم ، گروه پی جویی |
تا ببیند که عیب کار از چیست |
سیمبانان پس از مرمت سیم |
راه تکرار بر خطر بستند |
یعنی آن کاج سنگدل را نیز |
با تبر ، تکه تکه ، بشکستند |
طبقه بندی: طنز