سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است
شوهر مظلوم!(طنز)

«همسرم با غم تنهایی خود خو می کرد»(1)
موقـع بحث  هوو  لیک  هیاهـــــو می کرد!
بسکه با فکـــر و خیالات عبث می خوابید  
 نصف شب  در شکـم آن زنه چاقو می کرد!
وقتی از رایحه ی عشق سخن می گفتم
 زود پا می شد و تی شرت  مرا بو می کرد
طفلکی مادر مــن آش که می پخت زنم-
 معتقد بود در آن جنبـــــــل و جادو می کرد
بهـــر او فاخته می دادم و می دیدم شب
داخل تابـــه به آن سس زده کوکو می کرد!
آخـــــــر برج کــــه هشتم گرو نه می شد  
باز از مـــــن طلب ماهــــی و میگو می کرد
فیش دریافتــــــــــی بنده از او مخفی بود 
زن همکـــــار ولی دست مـــــرا رو می کرد
دخل یکمـــــــــاه مرا می زد و ظرف یکروز
خـــرج مانیکــــــــور و  میزامپلی مو می کرد
گـــــر نمی دادم بــــــا اشک سر مژگانش
آب می زد بــــــــــه ته جیبم و جارو می کرد
هر زنی غیر خودش عنتــــر و اکبیری  بود
شخص «جینا...» را تشبیه به «...لولو» می کرد!

 

شوهر مظلوم!(طنز)

            
مثل آن کارتـــــون از لطف مداد جـــــــادو 
بوالعجب شعبده ای بــا چش و ابرو می کرد
دکتر تغذیه ای داشت که ماهی صد چوق
می گرفت از مــــن و تقدیم به  یارو می کرد
صد گرم چونکه بر آن اسکلت افزون می شد
عصبی می شد  و لعنت بـــه ترازو می کرد
عاقبت هیکل  پنجــــــاه و سه کیلویی را 
خون دل خورده و پنجــاه و دو  کیلو می کرد
حسرت زندگی خواهــــر خود را می خورد
کاو بــــه  مچ - تـــا سرآرنج-  النگو می کرد
نظـــــــــــر مادرش از هر نظری حجت بود
هر چــــــــه می کرد فقط با نظر او می کرد
بر خلافش اگـــــر آن دم   نظری می دادم
لنگــــــه ی کفش نثــــار من هالو می کرد
کاشکی دست بزن داشتم امــا چه کنم
که خدا قسمت او  شوهـــــر مظلومی کرد!
    

پی نوشت :

(1):از دوست عزیزم،شاعر گرانقدر جناب حمید واحدی

 

بوالفضول الشعرا





طبقه بندی: طنز
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88 آبان 12 توسط صادق | نظر بدهید
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.