سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

یا حسین

او از شیعیان استوار از قبیله همدان بود، و به عنوان عابس فرزند شبیب شاکرى خوانده مى‎شد، از افرادى بود که در کوفه نامه براى امام حسین(علیه‎السلام) نوشتند و آن حضرت را به کوفه دعوت نمودند، هنگامى که حضرت مسلم(علیه‎السلام) نماینده امام حسین(علیه‎السلام) به کوفه آمد و نامه امام را قرائت کرد و مردم را به بیعت فرا خواند، عابس در میان جمعیت برخاست و پس از حمد و ثنا خطاب به حضرت مسلم (علیه‎السلام) گفت:

«من از جانب مردم، چیزى به تو نمى‎گویم، و تو را به رفت و آمد آنها مغرور نمى‎سازم، زیرا از نیت‎هاى آنها بى خبرم، سوگند به خدا آنچه را خودم هستم و تصمیم دارم، همان را بازگو مى‎کنم، سوگند به خدا هرگاه مرا بخوانید، دعوت شما را اجابت مى‎کنم، و قطعا با دشمنان شما مى‎جنگم، و در یارى شما، با شمشیر به نبرد با دشمنان مى‎پردازم، تا خدا را (با شهادتم) ملاقات کنم، و هدفم جز خشنودى خدا، هیچ چیز دیگر نیست.»

او از افراد برجسته‎اى بود که در کوفه در کنار شخصیت‎هایى مانند: هانى، حبیب بن مظاهر، و مسلم بن عوسجه، با تلاشى خستگى ناپذیر، از مردم براى حضرت مسلم(علیه‎السلام) بیعت مى‎گرفتند.1

عابس تا آخر به عهد خود وفا کرد، خود را به کربلا رسانید، در روز عاشورا به محضر امام حسین (علیه‎السلام) آمد و گفت:

"من در روى زمین، شخصى را عزیزتر و بهتر از تو نمى‎شناسم، اگر مى‎دانستم متاعى بهتر از جانم دارم، آن را در راهت نثار مى‎کردم، سلام بر تو، اینک گواهى مى‎دهم که در راستاى مکتب تو و پدرت گام برمى‎دارم."

عابس پس از اجازه امام، به میدان نبرد شتافت، و با شور و نشاطى دل انگیز همچون دریادلان بلند همت به جنگ ادامه داد، با این که ضربت سختى بر پیشانى‎اش وارد شده بود، با فریادهاى خود، مبارز مى‎طلبید، دشمنان از ترس او، نزدیکش نمى‎آمدند، عمر سعد چون چنین دید، فریاد زد:

عابس را سنگباران کنید. دشمنان، عابس را سنگباران کردند، وقتى عابس خود را در این وضع دید، کلاهخود و زره خود را از بدن خارج ساخت و چون شیر بى بدیل بر دشمن حمله کرد، و در این حمله دویست نفر از دشمن را، از خود دور ساخت، سرانجام از هر سو او را احاطه کردند، و به طور گروهى او را به شهادت رساندند، در مورد جدا کردن سر او از بدن، چند نفر به نزاع پرداختند، عمر سعد اعلام کرد که عابس را یک نفر نکشته، بلکه گروهى او را کشته‎اند.2

به این ترتیب، عابس تا آخرین توان و قطره خونش، وفادار ماند و با چهره‎اى پرفروغ از سرداران راست قامت تاریخ گردید.

 

 


 


 

 

1- بحارالانوار، ج44، ص336/ مثیر الاحزان ابن نما، ص11.

2- تاریخ طبرى، ج6، ص254/ مقتل الحسین مقرم، ص303و304.





طبقه بندی: محرم
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88 آذر 26 توسط صادق | نظر بدهید
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.