شعر سپیدی درباره عاشورا :
1
عاشورا،
غنیمت نیست
قیمت است.
قیمت آب و آبرو
در پریشانی پرنده
و سنگباران سایهها
2
عاشورا،
ابتدای عشق است
در پایانه تشنگی
با بادبانی برافراشته از خون
3
عاشورا،
بینوایی نیست
جهانی نی است و نوا
جهانی پر از پرنده
و میلههای سوخته
4
عاشورا،
برگ نیست
جنگلی است،
بر پلکهای بهار
با سپیداری سرخ
ایستاده بر نعش پاییزیان
5
عاشورا،
غریب نیست،
در سایه شعلهها
شمشیر افتادهایست
ایستاده در انتهای زمان
با لبخندی آشنا
6
عاشورا،
شور گل است
شکفته،
روی شمشیرها و شانهها
7
عاشورا،
میدان و مرگ نیست
مرد است،
و مرد،
میدان است
میدان سرنوشت
بیسرگذشت
در بیقراری زنجیر و دل
8
عاشورا،
تماشا نیست
طاقت است
و قیامت غیرت
بر قامت زمین
9
عاشورا
نام نیست،
نشان است
عاشورا،
شناسنامه من است
با نام تو
که در خروش خون تو،
شمشیر میشود
قربان نام تو ...
10
عاشورا،
چشم نیست
اشک است
در رقص آبی آزادگان
بیحضور باران سرخ تشنگان
طبقه بندی: شعر