حکایتی از جوامع الحکایات<\/h3>
شک نیست که اسراف، مُبذَّرِ کنوزِ اموال 1و مخرَّبِ قصورِ اعمار2
ست و مرد مسرف، از فایدة نعمت محروم بود و به وخامت عاقبت و ندامت،
گرفتار. و نصّ قرآن، مر فرزندان آدم را در تناولِ طعام و محافظت غذا
میفرماید: قوله- تعالی- "کُلُوا وَ اشَرُبوا وَ لا تُسِرفُو اِنَّهُ لا
یُحِبُّ المُسرفین" 3 و مصطفی- صلی الله علیه و آله- فرموده است: "الاِقتصادُ 4 نِصفُ العیش" و گفتهاند: این حدیث در میانه گرفتن5 آن است که دخل چنان گیری که شاید و نتیجة دیگر آن است که خرج چنان کنی که باید.
و
جماعتی که آفریدگار- سبحانه و تعالی- مرایشان را نعمتی فاخر، و مالی وافر
کرامت فرموده است، ایشان مر آن اموال را به اسراف و تبذیر بر باد دادند، و
به عاقبت جامِ مذلّت چشیدند و از آن اسراف، هیچ فایده ندیدند، و درین باب
حکایاتی چند ایراد خواهد افتاد تا برهانِ این معنی و صدقِ آن دعوی، به
حقیقت انجامد. بتوفیق الله و مشیّته.
حکایت - آوردهاند که ندیمی از ندمای امیرالمؤمنین مأمون، شبی در خدمت او سمری 6 میگفت
و از نظم و نثر در پیش وی دری میسفت. پس در اثنایِ آن گفت که: در
همسایگیِ من مردی بود دیندارِ پرهیزگار، و کوتاه دستِ یزدان پرست. چون
مدتِ حیاتش به آخر آمد، و اجل بر املِ او غالب شد، پسری جوان داشت و
بیتجربه؛ او را پیش خود خواند و از هر نوعی او را وصیتها کرد و در اثنایِ
آن گفت: ای جانِ پدر، آفریدگارِ عالم- جلّ جلاله- مرا مال و نعمتی داده
است و من، آن را به رنج و سختی، حاصل کردهام؛ و آسان آسان به تو میرسد؛
نمیباید که قدرِ آن ندانی و به نادانی آن را به باد دهی. جهد کن تا از
اسراف کردن، دور باشی و از حریفانِ پیاله و نواله 7 کرانه کنی.
و من یقین دانم که چنانکه من به عالم آخرت روم، جماعتی از ناهلان، گردِ تو در آیند و یارانِ بد، تو را به فسادها تحریض 8کنند و تمامت این مالِ تو تلف شود.
من یقین دانم که چنانکه من به عالم آخرت روم، جماعتی از ناهلان، گردِ تو
در آیند و یارانِ بد، تو را به فسادها تحریض کنند و تمامت این مالِ تو تلف
شود.
باری، از من قبول کن که اگر این همه ضیاع 9 و
متاع بفروشی، زینهار تا این خانه نفروشی که مردِ بیخانه چون سپری بود بی
دسته. و اگر افلاسِ تو به نهایت رسد و نعمتِ تو سپری شود و دوست و رفیق،
خصم شوند، زینهار تا خود را به سؤال 10 بدنام نکنی؛ و در فلان خانه 11 رسنی
آویختهام و کرسی نهاده، باید که در آنجا روی و حلقِ خود را در آن طناب
کنی، و کرسی از زیر پایِ خود برون اندازی. چه مردن به از زیستن به
دشمنکامی.
پدر، جوان را این وصیّت بکرد و به دارِ آخرت،
رحلت کرد. پسر، چون از تعزیت پدر باز پرداخت، روی به خرج ِاموال آورد، و
در مدت اندک، تمامت آن مالها را تلف کرد و آنچه عروض و اقمشه 12 بود
جمله بفروخت، و جز خانه، مر وی را هیچ دیگر نماند. و کار فقرو فاقه و
عُسرتِ او به درجهای رسید که چند شبانروز گرسنه بماند و هیچ کس او را
طعامی نمیداد.
پس وصیّت پدرش، یاد آمد. برفت در آن خانه
که رسن آویخته بود و کرسی نهاده. بیچاره از غایتِ اضطرار به استقبالِ مرگ
باز شد و در آن خانه شد و رسنی دید از سقف معلّق و کرسی در زیر آنه بنهاد
و حیات را وداع کرد و بر کرسی شد و رسن را در حلقِ خود انداخت، و کرسی را
به قوّت پای، دور انداخت. از گرانی جُثّة او، تیرِ آن خانه بشکست و ده
هزار دینار سرخ از میان تیر بیرون افتاد.
چون جوان، آن زر بدید، بغایت شادمان شد، و دانست که غرضَ پدر وی از آن وصیّت، آن بوده است که بعد از آنکه جامِ مذّلت، تجرّع 13 کرده باشد، چون زر بیابد، دانسته خرج کند.
پس،
جوان دو رکعت نماز بگزارد و آن زرها به آهستگی در تصرّف آورد و اسبابِ
نیکو بخرید و زندگانی میانه آغاز کرد و از آن واقعه، از خوابِ غفلت بیدار
شد و بغایتی متنبّه گشت که حکیمِ روزگار شد.و فایدة این حکایت آن است که
مرد مُسرِف، آنگه از خواب بیدار شود که مال از دست بداده باشد و از پای در
آمده بُود.
(جوامع الحکایات و لوامع الروایات عوفی، مقابله و تصحیح دکتر امیربانو مصفا، دکتر مظاهر مصفا)
پی نوشت ها :
1- پریشان کنندة گنجهای دارائیها.
2- ویران کنندة کاخهای زندگانیها.
3-بخورید و بیاشامید ولی اسراف مکنید چرا که او اسرافکاران را دوست ندارد (اعراف 7/31 ترجمة خرّمشاهی).
4- میانهروی نیمی از زندگانی خوش است.
5- میانهروی، اقتصاد.
6-افسانه، داستان.
7-لقمة خوراکی.
8- انگیزش، تحریک.
9-جمع ضیعه، خواستهها (زمین و آب و درخت) معین.
10-خواستن، گدایی.
11- اطاق
12- جمع قماش، متاع، کالا
13-جرعه جرعه نوشیدن
طبقه بندی: ادبی