دیوارهای شهر، غربتی بزرگ را آینه دارند؛ غربتی به وسعت تاریخ تشیع،
غربتی به عظمت اشکهایی که در بدرقه ثامن الحجج جوشید.
آفتاب، گویا که دستار سیاه بر سر نهاده است!
توس را هیچ گاه این گونه ملتهب و مصیبت زده ندیده بودند.
طومار بلند تقدیر، شعله شرم بر خویش نهاده بود.
صحرا جز سنگ مصیبت، مرهمی بر زخم سینه نداشت.
آهوان دشت را ضامنی نبود که مانع بندهای صیاد شود.
کبوترانی که تا دیروز، خانه او را طواف میکردند، امروز صدایش را در کوچههای توس گم کردهاند.
حَرَمَت حُرمت این خاک است و صحن و سرایت، آینه دار بهشت.
تو در این خاک، قلبی تپنده شدی.
دستانم، سال هاست که حریم تو را برای دعا میشناسد
و دلم مدت هاست که دخیل پنجرههای اجابت توست.
آه، ای پناه بی پناهان!
تو بارقهای از نور مطلق خداوندی که بر زمین، به قصد هدایت غافلان تابانده شده است.
در خاطرم از تو اشتیاقی مانده است طرح حرم و صحن و رواقی مانده است
ای ضـامـن دلهـای غـریـبــان ایـنــجــا یـک آهـوی بـی پـناه باقی مانده است
علی خالقی
طبقه بندی: امام رضا(ع)، ضامن آهو