امروز، رواقها بوی غم گرفتهاند. کاینات، هم صدا با صحن، سینه میزنند.
مفاتیحها، غربتْ خوان نگاهی از ضریح توانَد.
زخمها از جلوی چشمان تاریخ میگذرند.
به خاطراتِ زهرآگین شب نفرین! به دست های آلوده شورش لعنت! امروز، تقویمها با دیدههای پرسوگ، برای دلها آتش میسرایند.
ای گوشه نشین غریب توس! ما گریه میکنیم برای تنهایی خراسانی ات.
هر چه هست، به مرحمت همین اشک هاست که سیاهیها به آیین سپیدی درمی آیند.
به لطف این مراثی ست که دل از هر چه غبار گناه، خانه تکانی میشود.
امروز و در این عزا، قلب هر کدام از دوستدارانت، زیارت نامه ای است که در مشهد تو معطر میشود.
چند دفتر پر از ناگفته هاست که تنها در محضر تو خوانده میشود؛ با سوز. گریهها از سمت بارانی سقاخانهات میآیند.
سجادهها از روشنترین راز شبانهات میگویند که «وصال» را میخواندی.
تو رفتهای و ما زخمهایی را که بر پیکره قصیده «دعبل» افتاده است، بازخوانی میکنیم.
قطرات اشک، پیکی میشود به سوی آستانت. همه ما تشنه جرعهای عنایتیم.
...
و من دلم را به پابوسی آستانت، مژده دادهام، تا برود نگاه کند وقتی که
زائران، هنگام نماز، آستین بالا میزنند، چگونه حوض با خوش بویی اذان
حرمت، وضو میگیرد.
برود نگاه کند که شیفتگان کوی معرفت آمدهاند و دلها را روانه کردهاند قسمت بالای سر.
برای این دل، شاید فرصتی باشد که پیرو آن سپید شود.
«آخر به کجا روی کند این همه رحمت گر بر در تو شخص گرفتار نیاید
دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته که گنه کار نیاید»
السلام علیک یا امام الرئوف!
سلام بر تو که مهربانیهایت از شمار زائران انبوهت بسیار بیشتر است.
امروز، سلام اشکبار ما با سوختن «اباصلت» همراه شده است.
ما و او ـ هر دو ـ داغدار خورشیدی هستیم که غروب میکند.
سلام بر تو ای خورشید تابان خراسان که تمام انگورها، مرثیه خوان واپسین لحظات توانَد.
نوشته : محمد کاظم بدرالدین
طبقه بندی: امام رضا(ع)، توس