امام رضا (ع) الگویی برای اخلاق
امامان
پاک ما در میان مردم و با مردم مىزیستند، وعملا به مردم درس زندگى و پاکى
و فضیلت مىآموختند، آنان الگو و سرمشق دیگران بودند، و با آن که مقام
رفیع امامت آنان را از مردم ممتاز مىساخت، و برگزیده خدا و حجت او در
زمین بودند درعین حال در جامعه حریمى نمىگرفتند، و خود را از مردم جدا
نمىکردند، و به روش جباران انحصار و اختصاصى براى خود قائل نمىشدند، و
هرگز مردم را به بردگى و پستى نمىکشاندند و تحقیر نمىکردند. آنان نمونه
بارز اسوه حسنه می باشند.
«ابراهیم بن عباس»مىگوید:«هیچگاه
ندیدم که امام رضا علیه السلام در سخن بر کسى جفا ورزد، و نیز ندیدم که
سخن کسى را پیش از تمام شدن قطع کند، هرگز نیازمندى را که مىتوانست نیازش
را بر آورده سازد رد نمىکرد، در حضور دیگرى پایش را دراز نمىفرمود، هرگز
ندیدم به کسى از خدمتکاران و غلامانشان بدگوئى کند، خنده او قهقهه نبود
بلکه تبسم بود، چون سفره غذا به میان مىآمد همه افراد خانه حتى دربان و
مهتر را نیز بر سفره خویش مىنشاند و آنان همراه با امام غذا مىخوردند.
شبها کم مىخوابید و بیشتر بیدار بود، و بسیارى از شبها تا صبح بیدار
مىماند و به عبادت مىگذراند، بسیار روزه مىداشت و روزه سه روز در هر
ماه را ترک نمىکرد (1) ، کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت، وبیشتر در
شبهاى تاریک مخفیانه به فقرا کمک مىکرد. (2)
«محمد بن ابى عباد»
مىگوید: فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسى بود. لباس او- در
خانه- درشت و خشن بود، اما هنگامیکه در مجالس عمومى شرکت مىکرد (لباسهاى
خوب و متعارف مىپوشید) و خود را مىآراست. (3)
شبى امام میهمان
داشت، در میان صحبت چراغ نقصى پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ
را درست کند، امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: ما گروهى
هستیم که میهمانان خود را به کار نمىگیریم. (4)
یکبار شخصى که
امام را نمىشناخت در حمام از امام خواست تا او را کیسه بکشد،امام علیه
السلام پذیرفت و مشغول شد، دیگران امام را بدان شخص معرفى کردند، و او با
شرمندگى به عذرخواهى پرداخت ولى امام بى توجه به عذر خواهى او همچنان او
را کیسه مىکشید و او را دلدارى مىداد که طورى نشده است. (5)
شخصى به امام عرض کرد:به خدا سوگند هیچ کس در روى زمین از جهت برترى و شرافت پدران به شما نمىرسد.
امام فرمود:تقوى به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگارآنان را بزرگوار ساخت. (6)
مردى
از اهالى بلخ مىگوید: در سفر خراسان با امام رضا علیه السلام همراه بودم،
روزى سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران و غلامان حتى سیاهان را بر
آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند.
من به امام عرض کردم:
فدایتان شوم. بهتر است اینان بر سفره ای جداگانه بنشینند. فرمود:
ساکتباش، پروردگار همه یکى است، پدر و مادر همه یکى است، و پاداش هم به
اعمال است. (7)
«یاسر» خادم امام مىگوید:امام رضا علیه السلام
به ما فرموده بود اگر بالاى سرتان ایستادم (و شما را براى کارى طلبیدم) و
شما به غذا خوردن مشغول بودید برنخیزید تا غذایتان تمام شود.بهمین جهت
بسیار اتفاق مىافتاد که امام ما را صدا مىکرد، و در پاسخ او مىگفتند
به غذا خوردن مشغولند، و آن گرامى مىفرمود بگذارید غذایشان تمام شود. (8)
یکبارغریبى خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: من از دوستداران شما
و پدران و اجدادتان هستم،از حج باز گشتهام و خرجى راه تمام کردهام، اگر
مایلید مبلغى به من مرحمت کنید تا خود را بوطنم برسانم، و در آنجا از جانب
شما معادل همان مبلغ را به مستمندان صدقه خواهم داد، زیرا من در شهر خویش
فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند ماندهام.
امام برخاست و به
اطاقى دیگر رفت، و دویست دینار آورد و از بالاى در دستخویش را فراز آورد،
و آن شخص را خواند و فرمود:این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن، و به
آن تبرک بجوى، و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه بدهى...
آن
شخص دینارها را گرفت و رفت، امام از آن اطاق به جاى اول بازگشت،از ایشان
پرسیدند چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟
فرمود:تا شرمندگى نیاز و سؤال را در او نبینم... (9)
امامان
معصوم و گرامى ما در تربیت پیروان و راهنمائى ایشان تنها به گفتار اکتفا
نمىکردند، و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژهای مبذول مىداشتند،
و در مسیر زندگى اشتباهاتشان را گوشزد مىفرمودند تا هم آنان از بیراهه به
راه آیند، و هم دیگران و آیندگان بیاموزند.
«سلیمان جعفرى» از
یاران امام رضا علیه السلام مىگوید: براى برخى کارها خدمت امام بودم، چون
کارم انجام شد خواستم مرخص شوم، امام فرمود:امشب نزد ما بمان.
همراه
امام به خانه او رفتم،هنگام غروب بود،غلامان حضرت مشغول بنائى بودند امام
در میان آنها غریبه ای دید، پرسید:این کیست؟عرض کردند: به ما کمک مىکند و
به او چیزى خواهیم داد.
فرمود: مزدش را تعیین کردهاید؟
گفتند: نه!هر چه بدهیم مىپذیرد.
امام بر آشفت و خشمگین شد.من به حضرت عرض کردم: فدایتان شوم خود را ناراحت نکنید. ..
فرمود:
من بارها به اینها گفتهام که هیچکس را براى کارى نیاورید مگر آنکه قبلا
مزدش را تعیین کنید و قرار داد ببندید. کسى که بدون قرار داد و تعیین مزد
کارى انجام دهد اگر سه برابر مزدش را بدهى باز گمان مىکند مزدش را کم
دادهای، ولى اگر قرار داد ببندى و به مقدار معین شده بپردازى از تو خشنود
خواهد بود که طبق قرار عمل کرده ای، و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین
شده چیزى به او بدهى هر چند کم و ناچیز باشد مىفهمد که بیشتر پرداختهای
و سپاسگزار خواهد بود. (10)
«احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى» که
از بزرگان اصحاب امام رضا علیه السلام محسوب مىشود نقل مىکند. من با سه
تن دیگر از یاران امام خدمتش شرفیاب شدیم، و ساعتى نزد امام نشستیم، چون
خواستیم باز گردیم امام به من فرمود:اى احمد!تو بنشین.همراهان من رفتند و
من خدمت امام ماندم، و سؤالاتى داشتم بعرض رساندم و امام پاسخ مىفرمودند،
تا پاسى از شب گذشت، خواستم مرخص شوم، فرمود: مىروى یا نزد ما مىمانى؟
عرض کردم:هر چه شما بفرمائید،اگر بفرمائید بمان مىمانم و اگر بفرمائید برو مىروم.
فرمود:
بمان، و اینهم رختخواب (و به لحافى اشاره فرمود) .آنگاه امام برخاست و به
اطاق خود رفت.من از شوق به سجده افتادم و گفتم: سپاس خداى را که حجتخدا و
وارث علوم پیامبران در میان ما چند نفر که خدمتش شرفیاب شدیم تا این حد به
من محبت فرمود.
هنوز در سجده بودم که متوجه شدم امام به اطاق من باز گشته است، برخاستم.حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود:
اى
احمد!امیرمؤمنان علیه السلام به عیادت«صعصعة بن صوحان» (که از یاران
ویژه آن حضرت بود) رفت، و چون خواست برخیزد فرمود:«اى صعصعه!از این که
به عیادت تو آمدهام به برادران خود افتخار مکن _عیادت من باعث نشود که
خود را از آنان برتر بدانى_ از خدا بترس و پرهیزگار باش، براى خدا تواضع و
فروتنى کن خدا ترا رفعت مىبخشد.» (11)
امام علیه السلام با این
عمل و سخن خویش هشدار داده است که هیچ عاملى جاى خود سازى و تربیت نفس و
عمل صالح را نمىگیرد، و به هیچ امتیازى نباید مغرور شد، حتى نزدیکى به
امام و عنایت و لطف آن بزرگوار نیز نباید وسیله فخر و مباهات و احساس
برترى بر دیگران گردد.
1
- گویا منظور روزه پنجشنبه اول ماه و چهار شنبه وسط ماه و پنجشنبه آخر
ماه است که پیشوایان معصوم فرمودهاند کسى که اضافه بر روزه ماه مبارک
رمضان درهر ماه این سه روز را روزه بگیرد مانند آنست که همه سال روزه
باشد.
2- اعلام الورى ص 314.
3- اعلام الورى ص 315.
4- کافى ج 6 ص 283.
5- مناقب ج 4 ص 362.
6- عیون اخبار الرضا ج 2 ص 174.
7- کافى ج 8 ص 230.
8- کافى ج 6 ص 298 .
9- مناقب ج 4 ص 360 .
10- کافى ج 5 ص 288 .
11- معجم رجال الحدیث ج 2 ص 237- رجال کشى ص 588 .
ادامه مطلب
نجمه؛ مادر خورشید
ارحام مطهّره × خاندان × تولد دیگر × تجلّی اخلاق
بهار دل × نخستین گل موسوی × مولودی مبارک × از تبار علی
بانوی محراب × شکوفهای دیگر × مونس دل × رحلت
دیباچه
با
توجه به جایگاه و نقش ممتاز «مادر» در شکلگیری شخصیت و عملکرد انسان،
بایسته است سیمای تابناک مادران آسمانی نیز در زندگی معصومان به تصویر
کشیده شود. این نوشتار، به معرّفی بانویی از خاندان عصمت و طهارت
میپردازد.
ائمّه
در راستای مبارزه با «تبعیض نژادی» برنامههای گوناگونی به اجرا درآوردند؛
از جمله تربیت بردگان و آزادی آنان در مناسبتهای متعدّد. اما آن چه شایان
دقت و توجه است، ازدواج ائمّه با برخی از کنیزان صالح و تولد «امام معصوم»
و «امام زادگان» از دامن و نسل آنهاست!
و در یک معرّفی گذرا،
امامانی که مادرشان کنیز (امّ ولد) بوده – گرچه، برخی جزو شاه زادگان و
بزرگ زادگان هستند – عبارتند از: امام سجّاد و امام کاظم تا امام مهدی
علیهم السلام.
چه بسا برای برخی از خوانندگان هضم این مطلب، کمی دشوار باشد؛ اما واقعیت و حقیقت، همان پیوند نور با نور است و اوج پاکی و طهارت!
به
عبارت دیگر، همسری و پیوند نکاح با پیامبران و امامان، گرچه شرایطی لازم
دارد؛ ولیکن رسیدن به مقام «مادری» - به ویژه تولد معصوم – نیازمند عبور
از صافیهای گوناگون است. لذا ملاک اصلی، همان کفو، همتایی، همدلی و طهارت
روح و دل است.
در نتیجه، انتخاب برخی از کنیزان توسط ائمّه، به عنوان «مادر فرزندان» خود، بیانگر ویژگیهای والای روحی و قلبی آنان است.[1]
برای
مادر امام رضا علیه السلام - به ویژه در دوره کنیزی – نامها و القابی
بیان شده است؛ همچون: اروی، تکتم، خیزران، سکن، سکینه، سمّان، سمانه،
شقراء، صقر، کلیمه و نجمه.
البته در هنگام خرید این کنیز توسط اهل
بیت: به اسم«تکتم» نامیده میشد و بعد از تولد امام رضا علیه السلام، از
سوی امام کاظم علیه السلام به لقب وکنیه«طاهره» و «امّ البنین» مفتخر
گردید. [2]
تعدّد اسامی، بیشتر به مسألة «بردگی» ارتباط دارد؛ زیرا
در هر خرید و فروش غلامان و کنیزان، نام آنها توسط مالکان و اربابان تغییر
پیدا میکرد.[3]
با این وصف ما نیز از میان اسامی فوق، یکی را برگزیده و به تکمیل مقاله میپردازیم.
در
فرازی از حدیث «لوح و صحیفه فاطمه3» آمده است: «ابوالحسن علی بن موسی
الرضا، امّه جاریة و اسمها نجمة.»[4] لذا زیبنده است با نام و یاد این
بانو – که در «منظومه موسوی و رضوی» ستاره و کوکبی تابناک است – گفتار و
نوشتارمان را مزین گردانیم.
با
گسترش اسلام و نفوذ چشمگیر آن در غرب و شرق، بخشی از غنائم جنگی رزمندگان
مسلمان را «بردگان» تشکیل میداد؛ لذا در صورت عدم نیاز، مورد مبادله و
فروش قرار میگرفت. بنابراین، چهبسا خاندان پدری و مادری بردهها، قابل
توجه خریداران و مورخان نبوده است. اما آنچه در خصوص حضرت نجمه ثبت و ضبط
شده، چنین است: خیزران المرسیة؛ سکن النّوبیه؛ سکینة النّبویة؛ شقراء
النّوبیه.[5]
پسوند «المرسیة» و «النوبیة» میتواند قرینه دیگری بر غیر بومی بودن این بانوی گرامی باشد. دکتر علی قائمی در این باره مینویسد:
1. گفتهاند که او، امّ ولد (کنیز) و از اهالی نوبه (کشور مغرب) بود.
2. برخی، او را از اهالی مارسی – بندر جنوبی فرانسه – خوانده و مرسیه (مارسیه) بدان خاطر نامیده شده است.
3. «یاقوت حموی»، مرسی را از شهرهای جزیرة سیسیل ذکر میکند و او را از اهالی آن شهر میداند.[6]
و در یک کلام: «نجمه» از نژاد آفریقای شمالی یا اروپایی (اندلس) بود[7] که دست سرنوشت، زندگی جدیدی را برای امثال وی رقم زده است.
با
این وجود، زادگاه معنوی او، کشور پهناور اسلامی و نسب و حسب وی، عفّت و
ایمان است؛ چرا که بعد از سپری کردن دوران کودکی و بردگی در سرزمین
اسلامی[8]، زندگی دنیوی و اخرویاش با عرشیان و ملکوتیان پیوند میخورد.
و پیوند نکاح با پیامبران و امامان، گرچه شرایطی لازم دارد؛ ولیکن رسیدن
به مقام «مادری» - به ویژه تولد معصوم – نیازمند عبور از صافیهای گوناگون
است. لذا ملاک اصلی، همان کفو، همتایی، همدلی و طهارت روح و دل است.
چگونگی راهیابی نجمه به خانة امامت و ولایت، حکایت شیرینی دارد؛ در روایت علی بن میثم آمده است که:
حمیده
مصفّاه[9] - مادر امام کاظم علیه السلام- در میان کنیزان، دختر صالح،
خردمند و نیکویی به نام «تکتم» را برگزید و خریداری کرد...[10]
اما در روایت هشام بن احمد[11] میخوانیم:
امام
کاظم علیه السلام یک روز به من فرمود: ایا میدانی که از اهل مغرب، کسی
(برده فروشی) به مدینه آمده است؟ گفتم: نه. فرمود: چرا، مردی آمده است!
بیا باهم نزد او برویم. سپس حضرت سوار [بر اسب] شد و ما نیز سوار شدیم و
حرکت کردیم تا این که به نزد آن مرد مغربی رسیدیم؛ دیدیم او بردگانی دارد.
حضرت به او فرمود: بردگانت را به ما نشان بده. در این هنگام، برده فروش نه
کنیز را آورد و نشان داد؛ اما حضرت نپسندید و فرمود: من به اینها نیاز
ندارم. بعد از لحظاتی فرمود: بردگانت را به ما نشان ده. مرد مغربی گفت:
غیر از اینها، کنیزی ندارم. اما امام کاظم علیه السلام همان مطلب را تکرار
کرد؛ لذا فروشنده گفت: سوگند به خدا! جز کنیزی بیمار، برده دیگری ندارم.
حضرت پرسید: پس، چرا او را نشان نمیدهی؟ مرد از نشان دادن کنیز امتناع
کرد، امام کاظم علیه السلام نیز منصرف شد...
هشام بن احمد در ادامه میگوید:
فردای
آن روز، امام علیه السلام مرا به حضور خواست و فرمود: هم اکنون نزد آن
برده فروش برو و از او بپرس بهای آن کنیز چقدر است؟ هر مبلغی که معین کرد،
بگو میپذیرم.
آنگاه من نزد مرد مغربی رفتم و بعد از دقایقی خرید و
فروش انجام گرفت. برده فروش به من گفت: کنیز را به تو فروختم؛ ولیکن آن
مردی که دیروز همراهت آمده بود، چه کسی بود؟ گفتم: مردی از تیره بنیهاشم.
پرسید: از کدام [خاندان] بنیهاشم؟ گفتم: بیش از این نمیدانم. در این
موقع گفت: حالا تو گوش کن! همانا این کنیز جوان، داستانی دارد: وقتی او را
از دورترین نقاط مغرب خریدم، [در مسیر] بانویی از اهل کتاب (مسیحی یا
یهودی) با من ملاقات کرد و پرسید: این دختر ممتاز، همراه تو چه میکند؟!
گفتم: او را برای خود خریدهام. بانوی اهل کتاب گفت: سزاوار نیست این کنیز
جوان همراه فردی مانند تو باشد. بلکه او شایسته همسری بهترین مرد روی زمین
است. چرا که پس از سپری شدن مدت زمانی از زندگی مشترک این کنیز و آن مرد،
پسری از آنان متولد خواهد شد که شرق و غرب، مطیع او خواهند گردید.»
هشام بن احمد در پایان میگوید: «آن کنیز (نجمه) را نزد امام کاظم علیه السلام بردم...»[12]
به
نقل درّ النّظیم و اثبات الوصیة، امام کاظم علیه السلام پس از خریدن تکتم
به عدّهای از یارانش فرمود: «سوگند به خدا! من این کنیز را نخریدم مگر به
دستور و وحی خدا.»
اصحاب چگونگی دریافت این مطلب را پرسیدند و حضرت
پاسخ داد: «در عالم خواب، پدرم و جدّم پیش من آمدند در حالی که همراه آنان
پارچهای از جنس حریر بود؛ آنگاه پارچه را باز کردند، پیراهنی بود که چهره
این کنیز در آن وجود داشت...»[13]
در جمعبندی این روایات، میتوان
گفت: امام کاظم علیه السلام این کنیز را برای مادرش خریده است، حال چه به
شکل وکالت از سوی مادر، و چه به صورت استقلال و بخشش نجمه به عنوان
خدمتکار مادرش.
«نجمه»
بعد از ورود به خانة امام صادق علیه السلام و آشنایی نزدیک با خاندان
رسالت و امامت: ، خیلی زود با رفتار نیکویش محبّت و توجه دیگران را به خود
جلب کرد. در این باره، علی بن میثم میگوید: «... نجمه از جهت عقل، دیانت
و بزرگ داشت مقام مخدوم و مولایش «حمیده مصفّاه» جزو بهترین بانوان شمرده
میشد. او چنان مؤدّب بود که از همان دوره کنیزی در مقابل حمیده سراپا
میایستاد، و به خدمت و تکریم همسر امام صادق علیه السلام و مادر امام
کاظم علیه السلام میپرداخت.»[14]
مدت
زمانی از حضور نجمه در خانة اهلبیت: به عنوان «خدمتکار» سپری شد؛ حمیده
که خود نیز روزگاری کنیز بوده و با توفیق الهی، شایستگی همسری امام صادق
علیه السلامرا پیدا کرده بود؛ به عنوان «مادر» آرزو داشت برای عزیزترین
پسرش، عروسی پاک، مهربان و دانا انتخاب کند. گرچه هر روز که میگذشت،
تصویر عروس خود را در «سیمای نجمه» جست و جو میکرد؛ اما برای تحقّق آرزو
و تقویت شناخت و اطمینان قلبیاش، هماره به درگاه پروردگار. «نیایش»
مینمود... سرانجام در «رؤیایی راستین» فصل بهاران را به نظاره نشست.
حمیده
خود چنین تعریف میکند: در عالم خواب، پیامبر خدا را مشاهده نمودم که
فرمود: « ای حمیده! نجمه، سزاوار پسرت موسی است؛ زیرا از این دختر برای
موسی، فرزندی متولد خواهد شد که بهترین فرد روی زمین میباشد.»
از
سوی دیگر، امام کاظم علیه السلام نیز رؤیای دیگری مشاهده کرد که پیامآور
بشارت آسمانی بود. آن حضرت به برخی از یارانش فرمود: در عالم خواب، پدرم و
جدّم را دیدم... آنان به من فرمودند: «ای موسی! برای تو از این کنیز
بهترین اهل زمین بعد از تو، متولد خواهد شد..»[15]
حمیده خاتون پس
از آن رؤیای صادقه یک روز فرصت را غنیمت شمرده و به پسر ارجمندش امام موسی
کاظم علیه السلام چنین گفت: « پسرم! همانا تکتم (نجمه) کنیز است؛ اما من
هرگز کنیزی بهتر از او ندیدهام! لذا تردید ندارم خداوند متعال به زودی
نسلی پاک به وی عطا میکند، البته اگر برای او نسلی [مقدّر] بوده باشد.»
آن
مادر خردمند و مهربان بعد از این پیشنهاد، به امام کاظم علیه السلام گفت:
«فرزندم! هم اکنون کنیزم را به تو بخشیدم، و سفارش میکنم تو را به نیکی و
محبّت ورزیدن به او.»[16]
از این هنگام است که نجمه به عنوان عروس
خانواده امام جعفر صادق علیه السلام، مرحله زیبا و پرشکوهی را آغاز کرد.
از این رو، در طول زندگیاش با یادآوری نعمتهای گوناگون الهی، بر عبادت و
شکر و دعای خالصانه خود میافزود.
از جهت عقل، دیانت و بزرگ داشت مقام مخدوم و مولایش «حمیده مصفّاه» جزو
بهترین بانوان شمرده میشد. او چنان مؤدّب بود که از همان دوره کنیزی در
مقابل حمیده سراپا میایستاد، و به خدمت و تکریم همسر امام صادق علیه
السلام و مادر امام کاظم علیه السلام میپرداخت.
روزها،
هفتهها و ماهها همچنان سپری میشد. گویا نجمه چهارمین ماه از دوره
آبستنی را میگذراند؛ اما هیچ ناراحتی در وجود خود احساس نمیکرد. از این
رو، به برخی از بانوان چنین میگفت: «در این دوره جنینی، سنگینی حمل را حس
نکردم؛ اما در وقت خوابیدن، صدای تسبیح، تهلیل و تمجید را از شکم خود
میشنیدم که این مسئله، مرا آشفته و هراسناک نموده بود؛ ولی به هنگام
بیداری، چیزی نمیشنیدم.»[17 ]
... در چهره هریک از اعضای خانواده
«شادی» موج میزد، ولی سیمای نجمه هر روز تابناکتر میشد؛ چرا که به زودی
نخستین غنچه زندگیاش شکوفا شده و به افتخار «مادری» میرسید.
با
فرارسیدن یازدهم ذیقعدة 148 ق. زنگ تولدی خجسته نواخته شد، و پسری از
تبار ابرار و صالحان چشم به دنیا گشود و همچون نیاکانش توحید، ایمان و
کرامت را سرآغاز زندگی خود قرار داد.
نجمه نخستین خاطره شیرین
نوزادش را این گونه بازگو میکند: «پس از زایمان، دیدم پسرم روی زمین قرار
گرفت و در حالی که دستانش را به زمین تکیه داده و سرش را به سوی آسمان
بلند کرده بود، لبهایش را تکان میداد، گویا سخن میگفت!»[18]
نجمه
در حالی که نوزادش را در آغوش گرفته، چشم انتظار آمدن شوهرش است؛ شنیدن
کلام شریک زندگی و مشاهدة لبخند او، بر شیرینی و شادکامی او و اهلبیت
پیامبر خواهد افزود. دقایقی نگذشته بود که امام کاظم علیه السلام وارد
منزل شد و به همسرش چنین شادباش گفت: « ای نجمه! کرامت و عطای پروردگارت
برتو گوارا و مبارک باد!»
نجمه این خاطره به یادماندنی را بدین گونه
تعریف میکند: در این موقع، من نوزادم را که در پارچهای سفید پیچیده شده
بود، به پدرش دادم؛ آن حضرت نخست در گوش راست او اذان و درگوش چپش اقامه
گفت؛ سپس آب فرات (زلال و گوارا) طلبید و کام او را با آن برداشت و چون
نوزاد را به من برگرداند، چنین فرمود: « نوزاد را بگیر، به درستی که او
«بقیة الله» و ذخیره و حجّت خداوند متعال در روی زمینش است.[19]
قصه
نامگذاری این مولود آسمانی نیز شنیدنی است! «جابر بن عبدالله انصاری» وقتی
توفیق یافت اسامی معصومان: را در لوح و صحیفة فاطمه زیارت نماید، نقل
میکند که در آن نوشته شده بود: «... ابوالحسن علی بن موسی الرضا امّه
جاریة و اسمها نجمة...»[20] بیگمان این لوح عرشی به عنوان «میراث» نزد
امام کاظم علیه السلام بود. از سوی دیگر، آن حضرت با دیدن رؤیای پیش از
ازدواج، تولد هشتمین امام و حجّت الهی را لحظه شماری میکرد؛ چرا که در
عالم خواب، پدر و جد بزرگوارش به او بشارت داده بودند: «هرگاه آن مولود
مسعود به دنیا آمد، نامش را «علی» بگذار...»[21]
بنابراین امام کاظم علیه السلام نام نخستین پسرش را «علی»، لقبش را «رضا» و کنیهاش را «ابوالحسن» نهاد.[22]
نجمه
بعد از رهایی از دوره بردگی و استقرار در منزل قدسیترین و کریمترین
خاندان و مفتخر شدن به جایگاه مطلوب و رؤیایی عروس خاندان نبوت و امامت،
«عبادت» و «دعا» را سر لوحه برنامه زندگیاش قرار داد؛ زیرا او بهخوبی
میدانست رمز عروج پیامر6به ملکوت و عرش الهی، همان بندگی خالص و عبودیت
آن حضرت بود.[23] و مکارم اخلاقش. از این رو، نجمه به شکرانه تمام
نعمتهای الهی غالباً در محراب و سجّاده نیاز، ایات قرآنی را زمزمه
مینمود تا همچون: مریم، خدیجه، فاطمه، زینب، حمیده و دیگر بانوان مطهر و
مؤمن «خشنودی خدا» را به دست آورد.
البته دوران حمل و شیردهی،
برنامه روزانه مادران را دچار تغییر میکند؛ اما گویا نجمه راهکاری مناسب
در نظر دارد! بهتر است این روایت را بخوانیم: امام رضا علیه السلام در
هنگام تولد از لحاظ جسمی، قوی و درشت بود و بسیار شیر مینوشید؛ روزی
مادرش گفت: دایهای [نیکو خصال] برای فرزندم پیدا کنید تا مرا در شیردادن
کمک کند. از نجمه پرسیدند: مگر شیر تو، او را کفایت نمیکند؟ پاسخ داد: «
دروغ نمیگویم، سوگند به خدا! شیرم کم نشده، ولیکن برای من ذکرهایی از
نماز، دعا و تسبیح وجود دارد که از زمان تولد فرزندم، آن اذکار دچار کاستی
شده است.»[24]
آری! عروس اهلبیت شدن، همسر امام بودن، و مادر ولی و
بقیه الله گردیدن، این انتظار ایمانی و عرفانی را میطلبد و میخواهد که
بر کیفیت و کمیت «عبادات و طاعات» افزوده شود، و نجمه در سختترین لحظات
نیز عبادات و خانهداری حضرت فاطمه زهرا را سرمشق و اسوة زندگی خود قرار
داد.
نخستین خاطره شیرین نوزادش را این گونه بازگو میکند: «پس از زایمان، دیدم
پسرم روی زمین قرار گرفت و در حالی که دستانش را به زمین تکیه داده و سرش
را به سوی آسمان بلند کرده بود، لبهایش را تکان میداد، گویا سخن میگفت.
بعد
از سالیان متمادی، دیدگان اهلبیت: به سیمای نوزادی دیگر روشنی یافت؛ چرا
که در سال 173 ق. از دامن پاک نجمه ماه و قمری تابناک، جلوه گر شد. امام
کاظم علیه السلام پس از در آغوش گرفتن دخترش و زمزمه اذان و اقامه، نام
مقدس «فاطمه» را بر آن مولد معصوم نهاد.[25]
نسیم
بهشتی، هماره دل و جان نجمه را نوازش میداد؛ اما هر از چندگاهی بحران های
سیاسی- اجتماعی، تار و پود زندگی و قلب بنیهاشم و شیعیان را آشفته میکرد
که بیشک اوج این غمها، بازداشتهای مکرر امام کاظم علیه السلام از سوی
حکومت ستمگر بنی عباس بود.
سالهایی که امام در زندانهای متعدد به
سر میبرد، فرزند برومندش حضرت رضا علیه السلام تسلّیبخش دلهای رنجور
بود. از این رو، نجمه در کنار دیگر اعضای خانواده، با تکیه بر «عبادت» و
«شکیبایی»[26]، فراق آن حضرت و دیگر مشکلات را تحمل میکرد...
سرانجام
آن بانوی مؤمن، خردمند و مهربان، ندای «ارجعی» را شنید و روحش به سوی
باغستان نور، پرواز کرد و دیدگان خاندان موسوی، اشکبار و دلهای آنان
سوگوار شد.
در این میان، فرزندانش در کمال ناباوری با «مادر» وداع
کردند و پس از طواف تابوت در گرداگرد مزار مقدس پیامبر و تشییعی باشکوه،
پیکر مطهّر نجمه در مشربه «امّ ابراهیم» به خاک سپرده شد.[2علیه السلام ]
شاید بتوان رحلت «امّ الرضا» را بعد از دوران شهادت شوهرش امام موسی کاظم علیه السلام دانست...
1.
در این زمینه، پژوهشگر و دوست گرانقدر آقای محمد اصغرینژاد مطالب خوبی
نوسته است. ر.ک: حمیدة مصفّاه، ص 44 – 68 (نورالسّجاد، قم، اول، 13علیه
السلام 9 ش.)
2. بحارالانوار، ج 49، ص 2،3 و علیه السلام – 10؛ منابع بعدی.
3. ناسخ التواریخ، (احوالات حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام)، عباسقلیخان سپهر، ج 1، ص 14 (اسلامیه، تهران، 1348 ش.)
4. بحارالانوار، ج 36، ص 193 و 194.
5. ر.ک: به آدرس شمارة 2.
6. در مکتب عالم آل محمد،؛ امام علی بن موسی الرضا علیه السلام، ص 30 و 30 (انتشارات امیری، تهران، اول، 13علیه السلام 8 ش.)
7.
ویژگیهای امام رضا علیه السلام(خصائص الرضویه)، عبدالکریم پاکنیا، ص 15
(نسیم کوثر، قم، اول، 1384 ش)؛ معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، ج
10، ص 84.
8. در روایت علی بن میثم میخوانیم: «اشترت حمیدة...
جاریة مولدة و اسمها تکتم...» واژة «مولّدة» به این معنا میباشد: زنی که
در بین مردم عرب زبان به دنیا آمده، با فرزندان آنان بزرگ شده و به آداب
آنها تربیت یافته است. (بحارالانوار، ج 49، ص 4 – 6).
9. برای آشنایی بیشتر با این بانوی گرامی، به کتاب «حمیدة مصفّاه» مراجعه بفرمایید.
10. همان، ص 42؛ بحارالانوار، ج 49، ص 5 و7.
11.
البته در برخی منابع «هشام بن احمر» ثبت شده است؛ مثل: داستانهای اصول
کافی، محمد محمدی اشتهاردی، ج 2، ص 55. (دفتر نشر معارف اسلامی، قم، اول،
1413 ق.)
12. ر.ک: همان، ص 55 – 5علیه السلام؛ بحارالانوار، ج 49، ص علیه السلام و 8.
13. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 290 و 291.
14. همان، ص 289؛ بحارالانوار، ج 49، ص 50.
15. منتهی الامال، ج 2، ص 290 و 291.
16.
همان، ص 289 و 290؛ بحارالانوار، ج 49، ص5. البته به روایت دیگر: «سیظهر
نسلها؛ نسلش را آشکار میکند.» ناسخ التواریخ، ج 1، ص 12.
17. بحارالانوار، ج 49، ص 9؛ ناسخ التواریخ، ج 1، ص 1علیه السلام و 18.
18. همان.
19. همان، و به نقل دیگر،: «بقیةالله عزوجل» بحارالانوار، ج 24، ص 212.
20. بحارالانوار، ج 36، ص 193 و 194.
21. منتهی الامال، ج 2، ص 291.
22. بحارالانوار، ج 49، ص 4، 12، 19 و 20.
23. اسراء / 1.
24. بحارالانوار، ج 49، ص 5؛ ناسخ التواریخ، ج 1، ص 18 و 19.
25. رک: نرم افزار «گلشن قم»، آستانه مقدسه حضرت معصومه علیهاالسلام، 1385ش.
26. منتهی آلامال، ج 2، ص 253.
27. شجره طیبه، زندگینامة چهارده معصوم و پیامبران)، سید محسن حجازیزاده، ص 194 (مؤسسة انتشاراتی لاهوت، تهران، اول، 1383ش.)
طبقه بندی: امام رضا(ع)، مادر، امام علی(ع)، تولد، رحلت، اخلاق، نجمه، خاندان
احترام به کرامت انسان × اخلاق معاشرت × خواب و استراحت
خوراک و پوشاک × نظافت و بهداشت × نهی از منکر
سیره عبادی
بر آستان مکارم اخلاقی امامی ایستادهایم، که سومین «علی» از دودمان رسالت و شجره امامت است.
بزرگواری و کریمی که سایه رأفت و رحمتش همه را فراگرفته است.
دوست و دشمن، دور و نزدیک، به جلالت شأن و عظمت شخصیت و کرامت و بزرگواری او واقف و معترفند.
به نقل فیض کاشانی:
«مناقبش
والا، صفات شریفش درخشان، مکارمش حاتم گون، طبیعت و سرشتش اخزمی[1]،
اخلاقش عربی، نفس شریفش هاشمی، تبار ارجمندش نبوی است، از مزایای او هرچه
برشمارند، بزرگ تر از آن است و از مناقبش هرچه گویند والاتر از آن است.»[2]
مکارم و مناقب آن حضرت، فراتر از آن است که در این مختصر بگنجد.
آنچه در این نوشتار عرضه میشود، نمونههایی از سیره اخلاقی آن امام است که میتواند برای همگان به صورت یک «الگو» باشد.
به
تعبیر پدر ارجمندش امام کاظم علیه السلام: پس از من مقام امامت از آن
فرزندم علی است که همنام علی و علی است، علی نخست، علی بن ابیطالب است که
از آن حضرت، فهم و حلم و نصرت و مودّت و پارسایی و دینش را به میراث برده
است و علی دوم علی بن الحسین است که محنت و صبر بر ناگواریهای امام سجاد،
به حضرت رضا رسیده است.[3]
مروری به این نمونهها، سندی بر تجسّم آن فضایل را در شخصیت علی بن موسی الرضا نشان میدهد:
در
نگاه مکتب، انسان شرافت خاص دارد. حرمت نهادن به جایگاه والای انسان در
سیره اولیای الهی جایگاه خاص دارد. نمونههایی از سیرة حضرت رضا علیه
السلام آورده میشود که این جایگاه را نشان میدهد:
مردی از اهالی بلخ
میگوید: در سفر امام رضا به خراسان همراهش بودم. روزی سفرهی غذا طلبید و
همه خدمتکاران و غلامان را بر سر سفره نشاند. گفتم: جانم به فدایت، کاش
برای اینان سفرهای جداگانه قرار میدادی! فرمود: دست بردار! خدا یکی است،
پدر و مادر همه نیز یکی است، پاداش قیامت هم بسته به اعمال است.[4]
شبی
کسی مهمان حضرت رضا علیه السلام بود و مشغول صحبت بودند که چراغ، خراب و
خاموش شد. آن مرد دست دراز کرد که چراغ را درست کند، حضرت نگذاشت و خودش
به اصلاح چراغ پرداخت، سپس فرمود: ما قومی هستیم که از مهمان خود کار
نمیکشیم.[5]
روزی در مجلس حضرت رضا علیه السلامکه جمع بسیاری بودند
و از حلال و حرام و مسائل دیگر میپرسیدند، مردی وارد شد و خود را از
دوستان آن حضرت و پدرانش معرفی کرد و اظهار داشت که در بازگشت از حج، نفقه
و پولش را گم کرده است و درخواست کمک کرد. پس از رفتن مردم و خلوت شدن
مجلس، حضرت به اندرون رفت و پس از مدتی پشت درآمد و دستش را از بالای در
بیرون آورد و پرسید: آن مرد خراسانی کجاست؟ گفت: من همینجایم. حضرت دویست
دینار به او داد. پس از رفتن وی، یکی از حاضران پرسید:
ای پسر
پیامبر! با آنکه هدیه شما زیاد بود، چرا خود را از او پنهان داشتید؟
فرمود: از ترس اینکه مبادا خفّت و خواری سؤال را در چهرهاش ببینم![6] و
اینگونه آبروی اشخاص را نزد دیگر حفظ میکرد تا آسیبی به شخصیت و کرامت
آنان وارد نشود.
ابراهیم بن عباس نقل میکند: هرگز ندیدم حضرت رضا
علیه السلام در کلامش به احدی جفا کند. هیچ وقت سخن کسی را قطع نمیکرد،
تا او از کلام خود فارغ شود. هرگز پیش همنشینان پای خود را دراز نمیکرد،
تکیه نمیداد، غلامان و خدمتکاران را ناسزا نمیگفت.[7]
گاهی هر سه
روز یک بار ختم قرآن میکرد و میفرمود: اگر بخواهم میتوانم در مدّتی
کمتر ختم کنم، ولی از هیچ آیهای نمیگذرم مگر اینکه میاندیشم کجا و
درباره چه چیزی نازل شده است.[8]
نماز شب و نماز شفع و وتر و نافلة صبح را هیچ وقت چه در سفر و در چه در حضر ترک نمیکرد.[9]
والا، صفات شریفش درخشان، مکارمش حاتم گون، طبیعت و سرشتش اخزمی[1]،
اخلاقش عربی، نفس شریفش هاشمی، تبار ارجمندش نبوی است، از مزایای او هرچه
برشمارند، بزرگ تر از آن است و از مناقبش هرچه گویند والاتر از آن است.
برخورد مناسب با مردم و داشتن حسن خلق و ادب و احترام و تواضع، از نقاط
قوّت و الهام بخش در زندگی معصومین است. در اینجا نمونههایی سازنده و
تربیتی از سلوک آن حضرت با دیگران آورده میشود:
ابراهیم بن عباس
میگوید: هرگز ندیدم که حضرت در گفتارش به کسی جفا کند یا حرف کسی را قطع
نماید. در حدّ توان حاجت نیازمند را بر میآورد، خندة بلند و صدادار
نمیکرد بلکه لبخند میزد، کار نیک و صدقه پنهانی بخصوص در شبهای تاریک
زیاد انجام میداد.[10]
روزی وارد حمام شد. یکی از مردم که آن حضرت
را نمیشناخت، از او خواست که بر او کیسه بکشد. حضرت رضا علیه السلام نیز
پذیرفت و مشغول کیسه کشیدن او شد. مردم آن شخص را متوجه ساختند که این
مرد، علی بن موسی الرضا علیه السلام است. شروع کرد به عذرخواهی. اما حضرت
کار خود را ادامه میداد و او را دلداری میداد تا ناراحت نباشد.[11]
برکار
خادمان خویش نظارت داشت و اگر خلافی میدید، مشفقانه تذکّر میداد. روزی
یکی از غلامان میوهای را ناقص خورد و به دور انداخت. حضرت فرمود: سبحان
الله! اگر شما از آن بینیازید، کسانی هستند که به آن محتاجند. آن را به
کسی بدهید که نیازمند آن است.[12]
یک بار هم هنگام غروب، در میان
غلامانش که کار میکردند، سیاه پوستی را دید که به کار مشغول است. پرسید:
او کیست؟ گفتند: ما را کمک میکند، ما هم در آخر کار چیزی به او میدهیم.
پرسید: ایا اجرت و مزد او را معین کردهاید؟ گفتند: نه، هرچه بدهیم راضی
میشود. حضرت با عتاب و عصبانیت فرمود: بارها گفتهام وقتی کسی را به کار
میگیرید، قبل مزد و اجرت او را معین کنید و اگر چنین نکنید، سه برابر حقش
هم به او بدهید، خیال میکند که کم دادهاید.[13]
اخلاق والای آن
حضرت سرشار از بزرگواری و کرامت بود. میفرمود: ما خاندان «عفو» را از آل
یعقوب به ارث بردهایم، «شکر» را از آل داود و «صبر» را از آل ایوب.[14]
یکی
از هاشمیان به نام علی بن عبدالله، خیلی دوست داشت خدمت حضرت برسد و به
حضورش سلام عرض کند. اما هیبت و عظمت آن حضرت، سبب میشد اقدام نکند. یک
بار حضرت رضا علیه السلام مختصر کسالتی داشت و مردم به عیادتش میرفتند.
به علی بن عبدالله گفتند: اگر قصد دیدار و تشرّف داری، اکنون فرصت مناسبی
است. وی به عیادت آن حضرت رفت. امام رضا علیه السلام خیلی به او احترام و
ملاطفت کرد و خوشحالش نمود. چند وقت پس از آن، علی بن عبدالله مریض شد،
حضرت رضا علیه السلام به عیادت او رفت و آن قدر نشست تا افرادی که در خانة
او بودند خارج شدند.[15] و این نهایت ادب و لطف و تکریم او را میرساند.
روزی
مأمون به آن حضرت گفت: من فضیلت و علم و پارسایی و عبادت تو را میدانم و
تو را به خلافت شایستهتر میشناسم. حضرت فرمود: افتخارم بندگی در آستان
خداست، با زهد و پارسایی امید نجات از شرّ دنیا را دارم و با پرهیز از
حرامها به کامیابی و فوز اخروی امید وارم و با تواضع در دنیا، امید به
رفعت و بزرگی نزد خداوند دارم.[16]
خادم او یاسر نقل میکند: وقتی
حضرت رضا علیه السلام تنها بود (و دور از برنامههای حکومتی و تشریفات)
همه همراهان و اطرافیان را از کوچک و بزرگ، دور خود جمع میکرد، با آنان
حرف میزد و با ایشان انس میگرفت و همدم آنان میشد و هنگام غذا نیز همة
آنان را از کوچک و بزرگ، حتی کار پردازخانه و حجامت کننده و... را هم صدا
میکرد و با خودش سر سفره مینشاند و باهم غذا میخوردند.[1علیه السلام ]
به مهمان خویش بسیار عنایت داشت و خدمت میکرد. یکی از اصحابش به نام محمد بن عبیدالله قمی میگوید:
در
خدمت حضرت بودم، بسیار تشنهام بود، ولی نمیخواستم که از آن حضرت آب
بطلبم. حضرت خودش آب طلبید و کمی نوشید و به من هم داد و فرمود: ای محمد!
بنوش، آب خنک و گوارایی است.[18]
بندگی در آستان خداست، با زهد و پارسایی امید نجات از شرّ دنیا را دارم و
با پرهیز از حرامها به کامیابی و فوز اخروی امید وارم و با تواضع در
دنیا، امید به رفعت و بزرگی نزد خداوند دارم.
آن
حضرت شبها کم میخوابید، بسیار بیداری میکشید و چه بسیار شبها که تا صبح
بیدار بود. شبها در رختخواب خویش، زیاد تلاوت قرآن میکرد، چون به آیهای
میرسید که در آن یادی از بهشت و دوزخ بود، از خداوند بهشت میطلبید و از
دوزخ به او پناه میبرد.[19]
رجاء بن ضحاک نقل میکند که در ثلث آخر شب از بستر بر میخاست و به تسبیح و حمد الهی و تکبیر و تهلیل و استغفار میپرداخت.
امام
میفرمود: ما اهل بیت پیامبر، هنگام خواب، ده خصلت و رفتار داریم: با وضو
میخوابیم، دست راست را زیر سر و صورت میگذاریم، سی و سه بار سبحان الله،
سی و سه بار الحمد الله، سی و چهار بار الله اکبر میگوییم، رو به قبله
میخوابیم، فاتحة الکتاب، و آیة الکرسی میخوانیم، ایه "شهد الله انّه لا
اله الاّ هو..." میخوانیم و نیز سوره توحید یا قدر.[20]
معمّر بن
خلاد گوید: حضرت رضا علیه السلام با من کاری داشت. وقتی خدمتش رسیدم،
فرمود: حالا برگرد، فردا بیا، آن هم پس از طلوع خورشید، چون من پس از نماز
صبح، استراحت میکنم.[21]
این نشان میدهد که آن حضرت، علاوه بر
تهجّد شبانه، بین الطلوعین را هم پس از نماز صبح به دعا و ذکر میپرداخته
تا خورشید طلوع کند و پس از اندکی استراحت، برای کارهای عادی بر میخاسته
است.
سیره خواب اندک شب و پرداختن به راز و نیاز و انس با معبود، در
زندگی حضرت رسول صلوات الله علیه و امیرمؤمنان علیه السلام هم بوده و از
آنان به نسل طیب و طاهرشان رسیده است.
شناسی و سپاس از یک سو، تواضع و خاکساری از سوی دیگر، حرمت نهادن به
بندگان خدا از دیگر سو در سیره او نسبت به خوردن و نوشیدن و آداب سفره و
غذا مشهور بود. هرگاه سر سفرة غذا مینشست، همه غلامان و کارپردازان و
دربانان را هم بر سر همان سفره مینشاند و با آنان غذا میخورد.[22]
وقتی
غذا برای حضرت میآوردند، یک سینی میطلبید و کنار سفره میگذاشت. آنگاه
از بهترین طعامهای سفره در آن میگذاشت و دستور میداد که آن را به
مساکین بدهند.[23]
یاسر، خادم او نقل میکند: وقتی ما مشغول غذا
بودیم، حضرت ما را احضار نمیکرد و در پی کاری نمیفرستاد، تا آنکه از غذا
فارغ شویم، یا اگر سراغشان میرفت و سر سفرة غذا بودند، میفرمود: بلند
نشوید تا غذایتان تمام شود.[24]
بدون شام، شب را سپری نمیکرد، هرچند خیلی مختصر باشد، میفرمود: این برای قوّت جسم مفید است.[25]
آن
حضرت به خرما علاقه زیاد داشت و با اشتیاق میخورد و میفرمود: جدم رسول
خدا و اجداد و نیاکانم همه خرما دوست بودند. شیعیان ما هم چون از سرشت ما
آفریده شده اند، خرما دوست دارند.[26]
وقتی از آب زمزم مینوشید، میگفت: بسم الله والحمدلله والشکر لله.
حضرت رضا علیه السلام همواره لباس را از طرف راست میپوشید و آن را سبب عافیت و وفور نعمت میدانست.[ 27 ]
جامه حضرت، اغلب زبر و خشن بود، اما هنگامی که میخواست نزد مردم آید، خود را آراسته میکرد.[28]
نقش نگین آن حضرت عبارت بود از «ماشاءالله، ولا قوّة الاّ بالله»[29]
به
روایت معمر بن خلاّد، در دورانی که حضرت در خراسان بود، پس از نماز صبح در
مصلای خویش مینشست و به ذکر میپرداخت تا خورشید طلوع کند. آنگاه
پارچهای میآوردند که در آن چند مسواک بود، با یکایک آنها مسواک میکرد،
آنگاه برای حضرتش کُندر میآوردند و میجوید، سپس قرآن تلاوت میفرمود.[30]
نظم
آن حضرت در این زمینه هم مشهور بود. ظرف مسواکی داشت که پنج مسواک در آن
بود و بر هریک نام یکی از نمازهای پنجگانه نوشته شده بود و هنگام هر نماز
با یکی از آنها مسواک میزد.[31]
وقتی در ثلث آخر شب برای نماز شب
بر میخاست، پس از ذکر تسبیح و حمد و استغفار، مسواک میزد. و این به خاطر
آن است که یکی از مستحبات قبل از وضو، مسواک هنگام سحر است.[32]
آن
حضرت شیعیان را به آداب و سننی در روز جمعه فرا میخواند، از جمله شستشوی
سر و صورت با خطمی، ناخن گرفتن، کوتاه کردن شارب، عطر زدن.[33]
از نیکی و «صله» است. اگر با او رفت و آمد داشته باشیم، مردم او را به
خاطر این دیدارها تصدیق میکنند و حرفهایش را میپذیرند، ولی اگر پیش من
نیاید و من به خانهاش نروم، مردم حرفهایش را نخواهند پذیرفت.
آنجا که نحوه رفتار و برخورد امام، حجّت است و مورد استناد قرار میگیرد،
در مواقع مختلف و متعدد نسبت به ناهنجاریها و خلافها حتی از بستگان نزدیک
خویش اعتراض میکرد تا از انتساب به حضرت سوء استفاده نکنند و خلافهای
آنان را به حساب او نگذارند.
برادر امام به نام زید بن موسی در مدینه
دست به خروج زد و کشتار و آتش سوزی در خانه های عباسیان راه انداخت. او را
دستگیر کرده نزد مأمون فرستادند. حضرت رضا هم در برخورد با او زبان به
عتاب و ملامت گشود. وقتی زید گفت: من برادر تو و فرزند پدرت هستم. حضرت
فرمود: تو تا وقتی برادر منی که در اطاعت خداباشی.[34]
در نوبتی
دیگر وقتی دید برادرش زید، به ناروا فخر میفروشد و خود را به خاندان
پیامبر منتسب میدارد، فرمود: ای زید! از خدا بترس، ما به هر مقامی که
رسیدهایم در سایة تقوا بوده است. هرکس تقوا نداشته باشد و از خداوند پروا
و محاسبه نداشته باشد از ما نیست، ما هم از او نیستیم. ای زید! بپرهیز از
اینکه به برخی شیعیان ما توهین کنی و خوارشان سازی...[35]
روزی در
حضور آن حضرت، سخن از عمویش (محمد بن جعفر) به میان آمد. حضرت فرمود: عهد
کردهام بر من و او سقف خانه سایه نیندازد (یعنی با او دیدار نکنم). عمیر
بن یزید میگوید: پیش خود گفتم: او ما را به صلة رحم دعوت میکند، ولی
خودش درباره عمویش چنین میگوید: حضرت که با طن مر خوانده بود، نگاهی به
من کرد و فرمود: این از نیکی و «صله» است. اگر با او رفت و آمد داشته
باشیم، مردم او را به خاطر این دیدارها تصدیق میکنند و حرفهایش را
میپذیرند، ولی اگر پیش من نیاید و من به خانهاش نروم، مردم حرفهایش را
نخواهند پذیرفت.[36]
این حدیث نشان میدهد که موضع و جایگاه آن
شخص نادرست بوده و حضرت با چنین برخوردی نمیخواسته او و حرفهایش را مورد
تایید قرار دهد و از ارتباطات او سوء استفاده یا سوء برداشت شود و این هم
مرحلهای از نهی از منکر است.
امام علیه السلام حتی نسبت به رفتار
مأمون عباسی هم ایراد میگرفت و اندرز میداد. شیخ مفید چنین نقل میکند:
حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام وقتی که با مأمون خلوت میکرد و کسی
در حضورشان نبود. مأمون را بسیار موعظه میکرد و او را از خدا میترساند و
کارهای خلاف او را تقبیح میکرد [37 ]. مأمون نیز گرچه ظاهراً وانمود
میکرد که نصایح و تذکرات حضرت را پذیرفته است، اما در دل و باطن ناراحت
میشد و سخنان امام بر او سنگین میآمد.
سیره عبادی
امامرضا علیه السلام همچون پدران بزرگوارش با الهام از سیره حضرت رسول، اهل
دعا و نیایش و عبادت و نماز بود و از آن لذّت میبرد. حالات عبادی او بر
محبوبیتش در دلها میافزود. روزی مأمون از رجاء بن ضحّاک پرسید که حال و
رفتار حضرت رضا در طول راه (مدینه تا طوس) چگونه بود؟ وی وقتی به دعاها،
عبادتها و نمازهای حضرت در طول راه اشاره کرد، مأمون گفت: ای پسر ضحاک!
او بهترین، داناترین و عابد ترین مردم روی زمین است، مبادا آنچه را در طول
راه از او مشاهده کردهای برای دیگران بازگو کنی، چون میخواهم فضل او جز
از زبان من آشکار نشود.[38]
به نقل ابراهیم بن عباس، حضرت رضا شبها کم
میخوابید، بسیار روزه میگرفت و هرگز روزة سه روز در ماه از ایشان فوت
نمیشد و میفرمود: این معادل است با روزة همه دهر.[39]
عبدالسلام
بن صالح میگوید: در سرخس، سراغ خانهای رفتم که حضرت رضا در آن ایام در
آن محبوس بود. خواستم خدمتش برسم، گفتند: نمیتوانی. گفتم: چرا؟ گفته شد:
چون وی در شبانه روز هزار رکعت نماز میخواند، ساعتی را در اول روز و قبل
از زوال و هنگام غروب به نماز مشغول است. در این ساعات وی در مصلای خویش
نشسته و به مناجات با پروردگارش مشغول است. گفتم: در یکی از همین اوقات
برایم اذن ورود بگیر. برایم اجازه گرفت. وقتی خدمتش رسیدم، در مصلای خود
نشسته و به تفکر مشغول بود.[40]
هنگام تلاوت قرآن، هرگاه به آیه های "یا ایهاالذین آمنوا" میرسید، آهسته میگفت: «اللهم لبیک».[41]
وقتی
میخواست وضو بگیرد، نمیگذاشت کسی به او کمک کند یا آب به دستانش بریزد و
میفرمود: وضو گرفتن هم عبادت است، دوست ندارم در آن کسی با من مشارکت
کند.[42]
چنان خود را در بندگی، خالص ساخته بود و محتاج به عبودیت
که قسم خورده بود هرگاه به خیالش خطور کند که بهتر از فلان غلام سیاه است،
بردهای آزاد کند و ثروتش را انفاق نماید، مگر آنکه عمل صالحی انجام داده
باشد که به خاطر آن برتری بر آن غلام بیابد.[43]
هنگام دعا، نیایش
خود را با صلوات بر محمد و آل محمد آغاز میکرد و صلوات بر آن حضرت را
مایه رحمت و تقرّب برای خود میدانست. اغلب اوقات او همراه با ذکر خدا
بود.[44]
1. جدّ حاتم طائی.
2. المحجة البیضاء، ج 4، ص 280، به نقل از ابن طلحه در کتاب مطالب اللسئول.
3. همان، ص 281 به نقل از ارشاد مفید.
4. بحارالانوار، ج 49، ص 101.
5. همان، ص 102.
6. همان، ص 101.
7. همان، ص 90.
8. همان، ج 89، ص 204.
9. همان، ج 49، ص 94.
10. عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 184.
11. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 325.
12. بحارالانوار، ج 49، ص 102.
13. همان، ص 106.
14. مسند الرضا، ج 1، ص 46.
15. همان، ص 47.
16. مناقب، ج 4، ص 362.
17. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 159؛ مسند الرضا، ج 1، ص 84.
18. بحارالانوار، ج 49، ص 31.
19. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 181.
20. بحارالانوار، جعلیه السلام 3، ص 210.
21. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 67.
22. مناقب، ج 4، ص 361.
23. محاسن برقی، ص 392.
24. فروع کافی، ج 6، ص 2898؛ بحارالانوار، ج 49، ص 102.
25. مسند الرضا، ج 2، ص 322.
26. بحارالانوار، ج 49، ص 103.
27. مکارم الاخلاق، ص 116؛ مسند الرضا، ج 2، ص 35.
28. عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 1علیه السلام 8.
29. مسند الرضا، ج 2،ص 363.
30. وسائل الشیعه، ج 1، ص 360.
31. بحارالانوار، ج علیه السلام 3، ص 137.
32. سنن النبی، ص 223.
33. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 414.
34. بحارالانوار، ج 49، ص 217.
35. همان، ص 219.
36. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 183.
37. بحارالانوار، ج 49، ص 308.
38. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 183.
39. همان، ص 184.
40. بحارالانوار، ج 49، ص 1علیه السلام 0.
41. همان،ص 95.
42. همان، ص 104.
43. همان، ص 96.
44. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 180.
طبقه بندی: امام رضا(ع)، بهداشت، احترام، اخلاق، خلق وخو، معاشرت، خواب، استراحت، خوراک، پوشاک، نظافت، نهی از منکر، سیره
رهبران اسلام در همه زمینههای زندگی، راهنماییهای لازم را بیان کردند تا هر عضو جامعه اسلامی از هر جهت فردی و اجتماعی کامل باشد.
مشاهده
سیره عملی "اسوههای حسنه" از سخنان آنان نقش بیشتری در زندگی نسل جوان
دارد، سیره هر شخصیت بیشتر از سخنش گویای هویت واقعی اوست. اگر سخن از
زبان شخص بیرون میآید، سیره از مرکز دل آن شخصیت برمی خیزد. و سیره عملی
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش در تمامی زمینهها بهترین
تابلو و الگو برای تاسیس مدینه فاضله و جامعه نمونه اسلامی است.
یافتن
و داشتن اسوه و چهار چوبهای فکری، کرداری و گفتاری در روابط خانوادگی
برای هر انسانی توفیقی در جهت تکامل هر چه بهتر اوست. از سویی محک اخلاق
انسان در خانواده است زیرا اشخاص در بیرون قدرت بر انجام رفتار ضداخلاقی
ندارند یا به دلیل پارهای ملاحظات، بد اخلاقی نمیکنند. آن کس که در منزل
که زن و فرزندانش تحت نظر اویند خوش رفتاری کرد، خوش اخلاق است.
نمایی
کلی از اخلاق خانوادگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را ـ که سرمشق
اعلا و بالاترین اسوه و نمونه برجسته اخلاق الهی است و برای تکمیل اخلاق
مبعوث شد ـ به تصویر میکشیم تا با الهام گیری از سیره والای ایشان زندگی
خداپسندانهای داشته باشیم و به گونهای که آن بزرگوار با اعضای خانواده
رفتار میکرد معاشرت کنیم، به گونهای سخن بگوییم که آن حضرت سخن میگفت، آن
جایی غضب کنیم که آن عزیز خشمگین میشد، و جایی عفو کنیم که آن جناب
میبخشید.
در این مقاله نمایی کلی از اخلاق خانوادگی پیامبر اکرم صلی
الله علیه و آله را ـ که سرمشق اعلا و بالاترین اسوه(1) و نمونه برجسته
اخلاق الهی است و برای تکمیل اخلاق مبعوث شد ـ (2) به تصویر میکشیم تا با
الهام گیری از سیره والای ایشان زندگی خداپسندانهای داشته باشیم و به
گونهای که آن بزرگوار با اعضای خانواده رفتار میکرد معاشرت کنیم، به
گونهای سخن بگوییم که آن حضرت سخن میگفت، آن جایی غضب کنیم که آن عزیز
خشمگین میشد، و جایی عفو کنیم که آن جناب میبخشید.(3)
اخلاق خانوادگی پیامبر صلی الله علیه و آله
عایشه،عیال رسول خدا صلی الله علیه و آله که به خصوصیات اخلاقی او آگاه بود،
جزئیات اخلاقی و رفتاری پیامبر را در یک جمله خلاصه کرد؛ که در روایت آمده
است:
قال سعد بن هشام: دخلت علی عایشه، فسالتها عن اخلاق رسول الله صلی
الله علیه و آله. فقالت: إما تقرء القرآن؟ قلت: بلی، قالت: خلق رسول الله
صلی الله علیه و آله القرآن.
مرحوم فیض کاشانی در کتاب "محجة
البیضاء" از "سعدبن هشام" روایت کرده که گفت: به دیدار "عایشه" رفتم و از
اخلاق رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم. او گفت: آیا قرآن نمیخوانی؟
گفتم: چرا. گفت: اخلاق رسول خدا صلی الله علیه و آله قرآنی است.(4)
قالت
عایشه: ما کان احد احسن خلقا منه 9 ما دعاه احد من اصحابه ولا اهل بیته
الا قال: لبیک؛ عایشه گفته است: احدی از پیامبر صلی الله علیه و آله خوش
خلق تر نبود، هیچ کس از اصحاب و اهل بیت او را صدا نمیزد مگر این که در
جواب میفرمود: لبیک.(5)
مرحوم فیض کاشانی در کتاب "محجة البیضاء" از
"سعدبن هشام" روایت کرده که گفت: به دیدار "عایشه" رفتم و از اخلاق رسول
خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم. او گفت: آیا قرآن نمیخوانی؟ گفتم: چرا.
گفت: اخلاق رسول خدا صلی الله علیه و آله قرآنی است.
رشید الدین میبدی در تفسیر آیه "انک لعلی خلق عظیم"(6) میگوید:
"رسول خدا صلی الله علیه و آله امر و نهی قرآن را چنان پیش رفت و به خوش طبعی رفتار نمود که گویی خُلق وی و طبع وی خود آن بود."
بلغ العلی بکماله کشف الدجی بجماله
حسنت جمیع خصاله صلوا علیه و آله
او
رهنمودهای قرآن را به دل میگرفت و در زندگیاش از شیوهای که قرآن پیشنهاد
میکرد ـ بی هیچ انحرافی و بی آن که هیچ ناراحتی در آن روا دارد ـ پیروی
میکرد و لذا تجسم قرآن به حساب میآمد. و این ادعا از نظر کلام الله مجید
مورد تایید است. (7)
کار در منزل
"خیرکم،خیرکم لنسائه و انا خیرکم لنسائی(8)؛ بهترین شما شخصی است که با همسرش خوش
رفتارتر باشد و من از تمامی شما نسبت به همسرانم خوش رفتارترم."
در
اخلاق پیامبر اکرم همین بس که با آن جلالت و موقعیتی که به سلاطین نامه
دعوت مینوشت در خانه، تا حد امکان کارش را شخصا انجام میداد.(9)
اهل
سیره نوشتهاند: پیامبر خدا در خانه خویش خدمتکار اهل خود بود، گوشت را
تکه تکه میکرد و بر سفره غذای حقیرانه مینشست و انگشتان خویش را میلیسید،
بز خود را میدوشید و لباس خود را وصله مینمود و بر شتر خود عقال - ریسمانی
که به وسیله آن زانوی شتر را میبندند - میزد و به ناقه خود علف میداد، با
خدمتکار منزل آرد را آسیاب میکرد و خمیر میساخت.(10)
ابن شهر آشوب
در کتاب مناقب، (ج 1، ص 146) روایت کرده که: "رسول خدا صلی الله علیه و
آله کفش خود را وصله میزد، پوشاک خویش را میدوخت، در منزل را شخصا باز
میکرد، گوسفندان و شترها را میدوشید و به هنگام خسته شدن خادمش در دستاس
کردن به کمک او میشتافت و آب وضوی شبش را خود تهیه میکرد. و در همه کارها
به اهل خانه کمک میکرد. و لوازم خانه و زندگانی را به پشت خود از بازار به
خانه میبرد."
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب، روایت کرده که: "رسول خدا
صلی الله علیه و آله کفش خود را وصله میزد، پوشاک خویش را میدوخت، در منزل
را شخصا باز میکرد، گوسفندان و شترها را میدوشید و به هنگام خسته شدن
خادمش در دستاس کردن به کمک او میشتافت و آب وضوی شبش را خود تهیه میکرد.
و در همه کارها به اهل خانه کمک میکرد. و لوازم خانه و زندگانی را به پشت
خود از بازار به خانه میبرد."
گاه اتفاق میافتاد که حضرت خانه خویش
را نظافت میکرد و جارو میکشید و خود مکرر میفرمود: "کمک به همسر و کارهای
منزل، صدقه و احسان در راه خدا محسوب میشود."(11)
از عایشه نقل شده که گفته است: محبوبترین کارها نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله خیاطی بود. (12)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با همه عظمت و موقعیت ممتازش در منزل کار میکرد. و به نگهداری و پرستاری از کودکان میپرداخت.(13)
پدرم در مورد امور رسول خدا صلی الله علیه و آله در داخل خانه سوال کردم،
فرمودند: وقتی به خانهاش میرفت، اوقاتش را سه قسمت میکرد: یک قسمت برای
خدا، و یک قسمت برای خانوادهاش، و یک قسمت برای خودش، آن گاه قسمت خودش
را نیز میان خود و مردم تقسیم میکرد و آن را برای بستگان و بزرگان صحابه
(که در منزلش به خدمت او میرسیدند) قرار میداد و ذرهای از امکانات خود را
از آنان دریغ نمینمود (بلکه آن چه امکان داشت در حقشان انجام میداد.)
عایشه همسر آن حضرت می گوید: وقتی خلوت میشد، پیامبر لباس خود را میدوخت و کفش خویش را وصله میکرد.(14)
علی
علیه السلام بیش از سی سال عمر خود را با رسول خدا صلی الله علیه و آله
سپری کرده و شناساترین فرد به رسول خدا بوده و از اخلاق داخلی و خارجی
حضرتش اطلاع دقیق داشته، امام حسین علیه السلام میفرماید:
سالت ابی
عن مدخل رسول الله صلی الله علیه و آله، فقال: کان دخوله فی نفسه ماذونا
فی ذلک، فاذا آوی الی منزله جزا دخوله ثلاثه اجزا، جزء الله و جزء الاهله
و جزء النفسه. ثم جزء جزئه بینه و بین الناس فیرد ذلک بالخاصة علی العامة
ولا یدخر عنهم عنه شیئا...(15) ؛ از پدرم در مورد امور رسول خدا صلی الله
علیه و آله در داخل خانه سوال کردم، فرمودند: وقتی به خانهاش میرفت،
اوقاتش را سه قسمت میکرد: یک قسمت برای خدا، و یک قسمت برای خانوادهاش، و
یک قسمت برای خودش، آن گاه قسمت خودش را نیز میان خود و مردم تقسیم میکرد
و آن را برای بستگان و بزرگان صحابه (که در منزلش به خدمت او میرسیدند)
قرار میداد و ذرهای از امکانات خود را از آنان دریغ نمینمود (بلکه آن چه
امکان داشت در حقشان انجام میداد.)(16)
حضرت در مورد اموری که به شخص او مربوط میشد، خشمگین نمیشد. تنها برای خدا، آن گاه که حرمتهای الهی شکسته میشد، غضب میکرد.
یکی
از همسران آن حضرت میگوید: وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله غضب میکرد
به جز علی علیه السلام کسی را یارای سخن گفتن با حضرتش نبود.(17)
حضرت در مورد اموری که به شخص او مربوط میشد، خشمگین نمیشد. تنها برای خدا، آن گاه که حرمتهای الهی شکسته میشد، غضب میکرد.
علاوه
بر همسران، هم نشینان روزانه پیامبر صلی الله علیه و آله عبارت بودند از
فاطمه و شوهر و فرزندانش و به گواهی تاریخ و روایات فراوان، علاقه پیامبر
خاتم صلی الله علیه و آله به آنها قابل قیاس با دیگر کسان و نزدیکان حضرت
نبود. به موجب روایتی که عایشه نقل کرده است، هر گاه فاطمه علیهاالسلام بر
پدر وارد میشد رسول خدا صلی الله علیه و آله جلوی پای دخترش بلند میشد و
او را میبوسید و در جای خود مینشانید.(18)
در عروسی فاطمه
علیهاالسلام زنان مسرور بودند و اظهار شادمانی میکردند و سرود میخواندند و
میگفتند: "ابوها سید الناس". رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بگویید "و بعلها ذو الشده الباس".
و
این مصراع چون در مدح حضرت امیرالمومنین علیه السلام بود، با آن که رسول
خدا خواسته بود بانوان بگویند اما عایشه، زنان را از اضافه کردن این مصراع
منع کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله متوجه موضوع شد و کلام سرزنش
آمیزی نسبت به عایشه به زبان آوردند. (19)
روزی رسول اکرم صلی الله
علیه و آله وارد اطاق عایشه شد مشاهده کرد که تکه نانی روی زمین و زیر دست
و پا افتاده است آن را برداشته و خورد و سپس فرمود: "یا حمیرا! اکرمی جوار
نعم الله علیک فانها لم تنفر من قوم فکادت تعود الیهم"؛ ای حمیرا! از
نعمتهای الهی صحیح استفاده کن و آنان را گرامی دار تا هرگز نعمتهای
خداوند از مردم دور نشوند.(20)
مجله کوثر، شماره (49)، با تصرف
1.
لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه لمن کان یرجوالله و الیوم الآخر و ذکر
الله کثیرا / سوره احزاب، آیه 22. و نیز نک: نهج البلاغه، خطبه 160/ ربیع
الابرار، ص383.
2. قال النبی صلی الله علیه و آله: "انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ همانا مبعوث شدنم برای تکمیل اخلاق است."
3. مجمع البیان، ج 10، (تفسیر سوره قلم.)
4. مجموعه ورام، ج 1، ص 89 / سنن النبی، ص 58 / محجه البیضاء، ج 4، ص 120.
5. کحل البصر، ص 94.
6. قلم، آیه 4.
7. آمن الرسول بما انزل الیه من ربه، (بقره، آیه 285).
8. وافی ، ج 3، ص 117/ وسائل، ج 14، ص 122/ الاحیاء، ج2، ص 41.
9. مجمع الزوائد، ج 4، ص 303.
10. کحل البصر، ص 102.
11. خدمتک زوجک صدقه. ر.ک: العبقریات الاسلامیه، ص 192 .
12. مکارم الاخلاق، ص 10.
13. بحارالانوار، ج 16، ص 227.
14. همان، ص 230 / مکارم الاخلاق، ص 15.
15. سنن النبی، ص 14/ معانی الاخبار، ص 80 / بحارالانوار، ج 16، ص 150 و غیره.
16. سیمای پیامبر اسلام، ترجمه "مختصر الشمائل المحمدیه"، حاج شیخ عباس قمی، ص 53.
17. منتخب کنزالعمال، ج 3، ص 82.
18. صحیح ترمذی، ج 2، ص 319.
19. ریاحین الشریعه، ج 1، ص 98.
20. فروغ کافی، ج 2، صص 158 و 165.
طبقه بندی: پیامبر(ص)، اخلاق، خانواده