سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

یوسف پیامبر

 

یحیی بن اکثم گفت: روزی در شهر مدینه، وارد مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله شدم تا به زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله بروم. در این حال، امام جواد علیه السلام را دیدم که به زیارت مشغول است.

من با آن حضرت در مورد مسائلی که داشتم مناظره کردم و حضرت همه را پاسخ داد. سپس گفتم: می‌خواهم از مسئله بپرسم، ولی به خدا سوگند از شما خجالت می‌کشم.

حضرت فرمود: پیش از آنکه تو بپرسی به تو می‌گویم، می‌خواهی درباره امام بپرسی. عرض کردم: سوگند به خدا! پرسش من همین است.

حضرت فرمود: «امام من هستم». عرض کردم: نشانه آن چیست؟ در این هنگام، عصایی که در دست آن حضرت بود به صدا در آمد و گفت: «به راستی که مولای من، امام این زمان است و او حجت خداست».

راستی، وقتی عصای موسی به اذن خداوند، به موجودی جاندار تبدیل می‌شود و سحر ساحران را باطل می‌کند، جای هیچ شگفتی نیست که عصای امام منصوب از سوی خدا نیز چنین قدرتی را داشته باشد.





طبقه بندی: امام جواد
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88 آبان 26 توسط صادق | نظر
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.