امام جواد(ع):
امر به معروف و نهی از منکر دو آفریده خداوند هستند:
پس هر که آن دو را یاری کند،
عزیز می شود
و هر که آن دو را وانهد
خار می شود.
طبقه بندی: میلاد امام جواد(ع)، امر به معروف، نهی از منکر، امام جواد(ع)
پایان انتظار
47 سال از عمر شریف امام رضا علیهالسلام میگذشت، ولی هنوز آن حضرت صاحب فرزند نشده بود. این موضوع برای شیعیان و دوستداران اهلبیت نگران کننده بود؛ زیرا همگان میدانستند که براساس روایات رسیده از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ائمه اطهار علیهمالسلام ، امام نهم فرزند امام رضاست. به همین دلیل مشتاقانه در انتظار بودند تا خدای متعال پسری به ایشان عنایت بفرماید. گاهی بعضی از دوستان، از حضرت پرسشهایی در مورد امام بعدی میکردند. امام رضا علیهالسلام آنان را دلداری میداد و میفرمود: «خداوند پسری به من خواهد داد که وارث من و امام پس از من خواهد بود». سرانجام روزهای انتظار به پایان رسید، گلشن رضوی به بوی خوش گل محمدی معطر شد و امام جواد علیهالسلام در دهم رجب سال 195 هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود.
فرزندان
امام جواد علیهالسلام فرزندانی داشت که نزد حضرت بزرگ شده و به مقامات بالایی از علم و عرفان رسیدند. یکی از فرزندان حضرت، امام دهم حضرت هادی علیهالسلام است که پس از پدر، امامت امت اسلامی را به عهده گرفت. موسی مبرقع فرزند دیگر امام جواد علیهالسلام است. او در مدینه متولد شد و پس از شهادت پدر بزرگوارش به کوفه مسافرت نمود و در آنجا مسکن گزید. بعد از مدتی کوفه را به مقصد شهر قم ترک کرد و در سال 256 ق وارد قم شد و در سال 296ق در آن شهر رحلت کرد و همان جا دفن شد. یکی دیگر از فرزندان امام جواد علیهالسلام حکیمه است. امام هادی علیهالسلام ، نرجس خاتون مادر امام زمان را به ایشان سپرد تا احکام و معارف اسلامی را به او بیاموزد.حکیمه در شب تولد وجود مقدس امام زمان(عج) در کنار نرجس خاتون بود و از او مراقبت مینمود. حکیمه بعد از شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام ، مقام سفارت امام زمان علیهالسلام را به عهده داشت و عرایض و نامههای مردم را به امام میرساند.
زیارت امام
روز چهارشنبه به چهار تن از امامان معصوم، از جمله امام جواد علیهالسلام تعلق دارد. امام عسکری علیهالسلام در فضیلت زیارت امام جواد علیهالسلام میفرماید: «برای زیارت کنندگان جدّم امام جواد علیهالسلام ، ثواب بزرگی از طرف خداوند است». وجود مقدس امام زمان(عج) هم در شبهای جمعه به زیارت جدّ بزرگوارش مشرف میشود. در قسمتی از زیارتنامه امام جواد علیهالسلام آمده است: «سلام بر تو ای نور خدا در تاریکیهای زمین، سلام بر تو ای ستون دین، شهادت میدهم کسی که پیرو تو شد، در راه حق و هدایت گام نهاده وهر کس تو را انکار کرده و با تو دشمنی کند، گمراه شده است».
ازدواج
هنگامی که مأمون خلیفه عباسی شهر طوس را ترک کرد و بغداد را مرکز حکومت خود قرار داد، در نامهای به امام جواد علیهالسلام ، حضرت را بدان جا فرا خوانْد. با توجه به این که این دعوت نیز مانند دعوت امام رضا علیهالسلام به شهر طوس، دعوتی ظاهری و در واقع سفری اجباری بود، امام جواد علیهالسلام به ناچار به شهر بغداد رفت. مأمون، آن حضرت را به کاخ خود دعوت نمود و پیشنهاد کرد با دخترش امالفضل ازدواج کند. امام در مقابل این پیشنهاد سکوت نمود. مأمون این سکوت را علامت رضایت شمرد و حضرت با امالفضل ازدواج کرد. ازدواج امام جواد علیهالسلام با ام الفضل کاملاً سیاسی بود و مأمون با این کار، اهدافی را دنبال میکرد که کنترل همیشگی امام، جلوگیری از قیام علویان و مشروع جلوه دادن فضای فاسد دربارو لطمه بر قداست آن حضرت، از آن شمارند.
شاگردان
یکی از ابعاد بزرگ زندگی امامان معصوم علیهمالسلام بُعد فرهنگی آنان است. هر کدام از پیشوایان ما، در عصر خود فعالیت فرهنگی داشته و شاگردانی را در مکتب خویش تربیت میکردند و علوم و دانشهای خود را به دست آنان در جامعه منتشر میساختند. البته شرایط اجتماعی و سیاسی زمان آنان یکسان نبود و از دوره امام جواد علیهالسلام به بعد، به دلیل فشارهای سیاسی و کنترل شدید فعالیت آنان از طرف دربار، فعالیت آن بزرگواران بسیار محدود بود و از این نظر، تعداد راویان و پرورشیافتگان مکتب آنان نسبت به زمان ائمه دیگر کاهش چشمگیری یافته بود. ولی با تمامی این مشکلات، امام جواد علیهالسلام از تمام فرصتهایی که به دست میآمد استفاده میکرد و بر جهاد علمی و تربیت شاگردان و اصحاب شایسته اهتمام میورزید.
سفیران هدایت
با توجه به ایجاد محدودیت از طرف خلفای عباسی و پراکنده بودن شیعیان در مناطق مختلف، امام جواد علیهالسلام از راه برگزیدن وکیل و نمایندگان، ارتباط خود را با شیعیان حفظ میکرد. امام جواد علیهالسلام کارگزارانی را به سراسر قلمرو حکومت خلیفه عباسی میفرستاد و با فعالیت گسترده آنان، از تجزیه نیروهای مؤمن و شیعیان جلوگیری مینمود. کارگزاران امام در بسیاری از مناطق حکومت اسلامی مانند اهواز، همدان، سیستان، ری، بصره، واسط، بغداد، کوفه و قم پخش شده بودند و اهداف و آرمانهای امام را پیاده کرده، از انحراف فکری دوستداران اهل بیت جلوگیری میکردند. امام جواد علیهالسلام به هواداران خود اجازه داده بود تا به درون دستگاه حکومت عباسی نفوذ کرده و مناصب حساس را در دست بگیرند. علی بن مهزیار اهوازی در شهر اهواز، ابراهیم بن محمد همدانی در شهر همدان و خیران الخادم از جمله کارگزاران مهم حضرت به شمار میآمدند.
نامهها
پراکنده بودن شیعیان و دسترسی نداشتن آنان به امام جواد علیهالسلام ، باعث شد تا دوستداران اهل بیت به شیوه نامهنگاری روآورده و مشکلات و مسایل خود را از این راه حل کنند. هماکنون حدود 157 نامه از حضرت جواد علیهالسلام به یادگار مانده است که بیشتر آنها را مسایل شرعی و احکام فقهی تشکیل میدهد. افزون بر اینها، امام جواد علیهالسلام نامههایی به بعضی از افراد و شهرها فرستاده که میتوان به نامه امام به ابراهیمبنمحمد همدانی و مردم شهر همدان اشاره کرد. امام جواد علیهالسلام در پاسخ نامه ابراهیم بن محمد همدانی که سِمَت وکالت حضرت را برعهده داشت، نوشت: «وجوه ارسالی رسید، خدا از تو قبول فرموده و از شیعیان ما راضی باشد و آنان را در دنیا و آخرت در کنار ما قرار دهد». امام در ادامه این نامه مینویسد: «سفارش شما را به نضر بن محمد همدانی کرده و موقعیت تو را در نزد خود به اطلاع او رساندم. به دوستان خود در همدان نامهای نوشته و به آنان تاکید کردهام که از تو پیروی کنند؛ زیرا من، جز تو وکیلی در آن ناحیه ندارم».
مقام علمی
مأمون خلیفه عباسی مقام و منزلت امام جواد علیهالسلام را میشناخت و به حقانیت حضرت آگاهی داشت. او میدانست که امامان معصوم علیهمالسلام ، رشته محکم الهی و حجت خدا بر مردم هستند و به فضل، دانایی، پارسایی و کرامت آنان آگاه بود. با این حال، برای خاموش کردن نور الهی و نابود کردن آثار و نشانههای آن از هیچ کوششی دریغ نمیورزید. مأمون وقتی کمی سن امام جواد علیهالسلام رامشاهده نمود، دست به تجربهای کوچک زد. عباسیان نیز او را برای کوبیدن شخصیت حضرت تحریک میکردند. مأمون دستور داد تمام عالمان و بزرگان شهر با امام جواد علیهالسلام مناظره کنند. البته امام علیهالسلام هم با پاسخهای علمی و منطقی، آنان را قانع ساخت و نقشه شوم مأمون را نقش بر آب کرد. امام جواد علیهالسلام در دوران حیات کوتاه خود، مناظرههای زیادی با بزرگان و عالمان شهرهای مختلف انجام داد و در تمام آن جلسات، پیروزمندانه از مناظره بیرون رفت.
امام از زبان خود
پس از شهادت جانسوز امام رضا علیهالسلام در شهر طوس، امام جواد علیهالسلام در شهر مدینه در مسجد پیامبر صلیاللهعلیهوآله حاضر شد و برای مردم سخنرانی کرد. در آن هنگام، امام جواد علیهالسلام در سنین کودکی بود. ایشان در ابتدای سخنرانی بعد از حمد و ستایش خداوند متعال به معرفی خود پرداخت و فرمود: «من محمد بن علی الرضا هستم. من به انساب و نسلهای مردم در صلب پدرانشان آگاهم. من به ظاهر و باطن شما و به مسیری که در پیش دارید واقفم و بهتر از خود شما میدانم. علمی که خداوند به من عنایت کرده، مربوط به قبل از خلقت همه خلایق است و این علم، بعد از نابودی آسمانها و زمین نیز باقی خواهد ماند. اگر اهل باطل و دولتمردان گمراه و اهل شک و تردید گرفتار سرکشی و حیرت نمیشدند، سخنانی بیان میکردم که اولین و آخرین شما را به شگفتی بکشاند».
پدر به فدایت
محمد بن عیسی بن زیاد میگوید: هنگامی که امام رضا علیهالسلام در طوس بود، در دفتر کار ابوعباده نشسته بودم. او و دو خدمتکارش، از روی نامهای رونوشت میکردند. حس کنجکاوی مرا تحریک کرد و از کارشان پرسیدم. ابوعباده اندکی خاموش شد و گفت: از نامه ابوالحسن علیبن موسی الرضا علیهالسلام رونوشتی برمیداریم. با اشتیاق پرسیدم: امام نامه را به چه کسی نوشته است؟. گفت به فرزندش ابوجعفر محمد الجواد علیهالسلام . از ایشان تقاضا کردم تا اجازه دهند نامه حضرت را زیارت کنم. امام در نامه کوتاهی به فرزندش امام جواد علیهالسلام چنین نوشته بود: «به نام خداوند بخشنده و مهربان. خداوند تو را زنده بدارد و از شر دشمنان محافظت نماید. پسرم! پدرت به فدای تو باد. من در حیات خود ثروت و داراییام را در اختیار تو گذاشتهام تا به وسیله آن، اقوام و بستگان خود را از فقر برهانی و اقوام جدت موسی بن جعفر علیهالسلام را خشنود سازی».
تجلیل پدر
امام رضا علیهالسلام پدر بزرگوار امام جواد علیهالسلام به فرزند عزیزش افتخار میکرد و همواره او را مورد لطف و عنایت خود قرار میداد. حضرت، از امام جواد علیهالسلام با احترام فراوان یاد میکرد و به شایستگی تجلیل مینمود. هر گاه امام به فرزندش نامه مینوشت میفرمود: من به ابوجعفر نامه نوشتم، و هر زمانی که از امام جواد علیهالسلام به امام رضا علیهالسلام در شهر طوس نامهای میرسید، دوستان و شیعیان را از این امر با خبر میکرد و میفرمود: ابوجعفر برایم نامهای نوشته است. امام رضا علیهالسلام برای بزرگداشت و احترام وی، همواره از کنیه امام جواد علیهالسلام استفاده مینمود که نشان احترام به آن حضرت است.
مسافر
امام جواد علیهالسلام درشهر مقدس مدینه منزل گزیده بود و از آنجا امت اسلامی را رهبری میکرد. آن حضرت بارها به شهرهای مختلف اسلامی مسافرت کرد. البته بیشتر مسافرتهای امام، به شهر مقدس مکه بود که برای انجام مناسک حج صورت میگرفت. در یکی از مسافرتها، ایشان به همراه پدر بزرگوار خود به زیارت خانه خدا مشرف شد. پس از شهادت امام رضا علیهالسلام ، نخستین مسافرت اجباری حضرت، به دستور مأمون خلیفه عباسی به شهر بغداد بود که بعد از مدتی اقامت در آنجا، دوباره به مدینه بازگشت. امام جواد علیهالسلام برای بار دوم از سوی معتصم عباسی به بغداد فراخوانده شد. ایشان در سال 220ق وارد بغداد شد و تا آخرین لحظات عمر شریفش و به مدت یازده ماه در آنجا اقامت داشت.
سرزمین عشق
با ورود امام رضا علیهالسلام به خاک ایران و ارتباط مردم مسلمان با حضرت، ایران به کانون بزرگ عشق و ارادت و محبت به اهلبیت پیامبر تبدیل شد. شهرهای مذهبی قم و ری از مراکز مهم شیعه شمرده میشد که در دوران امام جواد علیهالسلام نیز، شیعیان این دیار با حضرت در ارتباط بودند. احمد بن محمد بن عیسی که از وی به عنوان شیخالقمیین یاد شده، از یاران امام جواد علیهالسلام بود که محضر نورانی امام عسکری علیهالسلام را نیز درک کرده است. شیعیان ایران افزون بر ارتباط از راه وکلای حضرت، در ایام حج در مدینه با امام دیدار میکردند و خمس اموال خود را به خدمت امام میفرستادند. حضرت جواد علیهالسلام دربیشتر شهرهای ایران وکیل و نماینده داشت.
بدرقه
مأمون عباسی بسیار مایل بود امام جواد علیهالسلام در شهر بغداد بماند تا بدین وسیله، حضرت و شیعیانش تحت نظر باشند و او نیز به نظام سلطه وظالم خود مشروعیت بخشد. ولی امام جواد علیهالسلام نان جوین و نمک خشن را در حرم حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، از امکانات و زندگی اشرافی بهتر میدانست. بدین دلیل، امام آماده بازگشت به مدینه شد. وقتی آن حضرت میخواست بغداد را ترک کند، گروهی از مردم آن شهر، حضرت را تا دروازه کوفه بدرقه شکوهمندی کردند و سپس امام علیهالسلام ، آنجا را به مقصد مدینه ترک کرد.
منبع: پایگاه حوزه
طبقه بندی: امام جواد(ع)
در ماه ذیحجه سال 132 هجری با کشته شدن محمد بن مروان، دوران حکومت ظالمانه هشتاد و چهارساله بنی امیه بر چیده شد.
بنی امیه در طی سالهای خلافت غاصبانه خود با همه توان سعی در کاهش نفوذ ائمه علیهم السلام در دل مؤمنان شیفته حق و حقیقت داشتند و در این راه از هیچ قتل و شکنجه ای مضایقه نکردند.
وقایعی چون حادثه خونین کربلا، به شهادت رساندن مهاجرین و انصار در مدینه منوره و تخریب و سوزاندن بیت الله الحرام درمکه مکرمه از جمله رویدادهای تأسف بار این دوران سیاه بود.
حکومت بنی عباس در سال 132 هجری با به قدرت رسیدن ابوالعباس سفاح آغاز گردید.
بنی عباس که با بهره گیری از مظلومیت ائمه اطهار(ع) و شیعیان و تحریک احساسات مسلمانان و انتساب خود به ائمه (ع) به عنوان عموزادگان اهل بیت پیامبر(ص) به قدرت رسیده بودند، این تصور را ایجاد نمودند که دوران سختی و محنت امامان و شیعیان به پایان رسیده است.
اما طولی نکشید که بار دیگر ماهیت زبون عباسیان دین به دنیا فروش که در پس پرده های نفاق پنهان شده بودند نمایان گشت.
بنی عباس نه تنها راه وفق و مدارا با ائمه علیهم السلام را پیشه نکردند، بلکه با حیله گری شیوه ای نوین را در مبارزه با خاندان اهل بیت عصمت و طهارت بنا نهادند.
بدیهی است، ائمه اطهار(ع) نیز متناسب با تغییر رویه عباسیان، برای حفظ دین و ترویج اسلام ناب شیوه دیگری را اتخاذ کردند.
پس از حادثه کربلا، تبیین سیره پیامبراکرم(ص) و فرهنگ تشیع که از سوی امام سجاد(ع) در قالب ادعیه و اذکار و سپس توسط امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) در برپایی محافل درس و تأسیس حوزه های شیعه دنبال می شد، در دوران امام موسی کاظم(ع) وارد مرحله ای حساس شد.
گرچه شهادت امام محمد باقر(ع) و امام صادق(ع) توسط خلفای پیشین بنی عباس صورت گرفته بود اما شهادت مظلومانه امام موسی بن جعفر(ع) تأثیری شگرف بر معادلات سیاسی اجتماعی نهاد و عواطف مسلمانان خصوصاً شیعیان را سخت جریحه دار کرد. تا جایی که سیاست خلفای عباسی از این تاریخ به بعد حول محور تحت نظر گرفتن ائمه در دایره ای خاص و رویکرد به عوامفریبی در ظاهرسازی خصوصاً نسبت به اظهار محبت به اهل بیت می چرخید.
دوران امامت امام رضا(ع)
اوج عوامفریبی عباسیان را می توان در عصر امام رضا(ع) و امام جواد(ع) جستجو کرد. امام رضا(ع) در ماه ذیقعده سال 148 هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود و پس از شهادت پدر بزرگوارشان امام موسی کاظم(ع) در سن 35 سالگی به امامت رسید. امام رضا(ع) در طی بیست سال دوران امامت خود با سه خلیفه عباسی هم عصر بود:1- هارون الرشید به مدت 2 سال
2- امین به مدت 5 سال
3- مأمون به مدت 13 سال
بیشتر دوران امامت امام رضا(ع) در زمان خلافت مأمون بود. مأمون که یکی از مکارترین و زیرک ترین خلفای عباسی به شمار می آمد پس از قتل برادرش امین و به دست گرفتن قدرت، مرو را مرکز حکومت خود قرا داد و با بهره گیری از هوش وزیر خود فضل بن سهل پایه های حکومت خود را مستحکم کرد.
مأمون امام رضا(ع) را بزرگترین خطر جدی برای بقای حکومت خود می دانست و وقتی دریافت عوام فریبی های او در اعلام ولیعهدی امام رضا(ع) نیز کارگشا نیست، امام(ع) را به شهادت رساند.
ولادت امام جواد(ع)
سال 195 هجری فرا رسید و حدود چهل و هفت سال از عمر مبارک امام رضا(ع) سپری گشته بود، ولی هنوز امام جواد(ع) متولد نشده بود. مسئله جانشینی امام و این که شریعت محمد(ص) را چه کسی بعد از حضرتش صیانت خواهد کرد، سئوال بزرگی بود که بر سینه ها سنگینی می کرد. مسئله جانشینی امام رضا(ع) اصحاب و شیعیان حضرت(ع) را متأثر کرده بود.این اندوه زمانی به فزونی می رفت که فرقه واقفیه که بنا به دلایل مادی و تصرف سهم امام و عدم بازگرداندن آن به امام رضا(ع)، قائل به غیبت امام کاظم(ع) شده بود و در تبلیغات خویش، نداشتن فرزند از سوی امام رضا(ع) را دلیل بر ادعای موهوم خود می دانست تا جایی که یکی از همین افراد در نامه ای خطاب به حضرت نوشت: تو چگونه امام هستی حال آن که فرزندی نداری؟
حضرت در پاسخ فرمودند: به خدا سوگند روزها و شبها سپری نمی شود مگر این که خداوند فرزند پسری را به من عنایت فرماید که حق و باطل را از هم جدا سازد.
چنین بود که در دهم رجب سال 195 هجری انتظارها به پایان رسید و دیدگان به نور جمال امام جواد(ع) منور گشت و بر دهان پرخاشگران و طعنه زنان معاند مُهر خاموشی زد.
با به شهادت رسیدن امام رضا(ع) در سال 203 هجری، دوران امامت امام جواد(ع) آغاز گردید و تا سال 220 هجری به مدت هفده سال ادامه یافت.
این دوران با حکومت دو خلیفه عباسی مقارن بود.
پانزده سال در دوران خلافت مأمون (از سال 203 سال شهادت امام رضا(ع) تا مرگ مأمون در سال 218) و دو سال در دوران خلافت معتصم.
از آنجا که مأمون زیرک ترین و عالم ترین خلیفه عباسی بود، حضرت همان شرایط دشوار پدر بزرگوارش را در پیش رو داشت.
مأمون که در سال 204 هجری وارد بغداد شد، امام جواد(ع) را – که بنا بر برخی از روایات سن مبارکشان در این دوران 10 سال بیش نبود – از مدینه به بغداد فراخواند و سیاست پیشین خویش را در محدود ساختن امام رضا(ع) در خصوص امام جواد(ع) نیز استمرار داد.
ترس از علویان و محبت اهل بیت در دل مسلمانان از یک سو و متهم بودن وی در به شهادت رساندن امام رضا(ع) در جهان اسلام از سوی دیگر، او را بر آن داشت تا با به تزویج در آوردن دختر خود ام الفضل، ضمن تبرئه خویش و استمرار حرکت عوامفریبانه در دوست داشتن اهل بیت و گماردن دختر خود در داخل خانه حضرت، پایه های حکومت خود را مستحکم سازد.
این حرکت مأمون چون سپردن ولایتعهدی به امام رضا(ع) مورد اعتراض بزرگان بنی عباس قرار گرفت اما مشاهده علم و درایت حضرت جواد(ع) در همان سن آنان را به قبول این ازدواج ترغیب ساخت.
امام جواد(ع) شرایط خود را همان شرایط پدر خویش دید، از این رو با پذیرش ازدواج با ام الفضل نقشه پلید مأمون در به قتل رساندن وی و شیعیان را از صفحه ذهن مأمون زدود.
امام جواد(ع) که به خوبی از سیاستها و نقشه های مأمون در بهره برداری از جایگاه دینی و اجتماعی خود با خبر بود، پس از ازدواج، اقامت در بغداد را رد و به مدینه بازگشت و تا سال شهادت خویش در آنجا مقیم شد.
مأمون در سال 218 ه.ق در مسیر حرکت به سوی جنگ با روم درگذشت. علی رغم تمایل سپاه و سران بنی عباس به خلافت عباس فرزند مأمون، عباس بنا بر وصیت پدر با عمویش ابواسحاق معتصم بیعت کرد.
معتصم هشتمین خلیفه عباسی پس از ورود به بغداد، امام جواد(ع) را از مدینه به بغداد فراخواند.
حضرت در سال 218 پس از معرفی امام هادی(ع) به جانشینی خود به همراه ام الفضل به بغداد رفت.
در این سفر حضرت با شخصیتی که تفاوتهای چشمگیری با مأمون داشت روبرو شد، شخصیتی با روحیه نظامی و فاقد بینش علمی.
معتصم که مایه های حیله گری و عوامفریبی های مأمون را در خود نداشت، در قبال اهل بیت(ع) موضعی کاملاً متفاوت را اتخاذ کرد.
امام علیه السلام در دو سال آخر عمر خویش تحت نظارت شدیدتر دستگاه امنیتی و نظامی معتصم قرار گرفت. و در نهایت این نوع حضور امام نیز قابل تحمل نبود و توسط حکومت جائر به شهادت رسید.
علم امام(ع)
همانگونه که اشاره شد امام جواد(ع) در حدود 9 سالگی به مقام رفیع امامت نائل آمد. صغر سن امام، به خصوص آن که حضرت پیش از سن بلوغ ردای امامت را به قامت انداخته بود، بهانه ای را برای شبهه افکنی مخالفان و در مضیقه قرار دادن شیعیان فراهم نموده بود.اما دیری نپایید که مراتب فضل و علم و کمال امام (ع) همه را به حیرت درآورد و در برابر دریای بیکران معارف این جوانترین امام از سلاله پیامبر گرامی اسلام (ص) سر تسلیم فرود آوردند.
مأمون که تاکنون کوششهای بی حاصل زیادی را برای غلبه بر اندیشه های والای امامان شیعه و کم فروغ کردن خورشید تابانشان مصروف داشته بود، پس از آن که به اشتباه گذشتگان خود در رفتار با اهل بیت علیهم السلام پی برد، با تغییر رویه و به کارگیری شیوه های عوامفریبانه تلاشی نوین را در جهت تحقق بخشیدن به اهداف خود به کار گرفت. لذا برای رد بزرگترین ادعای امام جواد(ع) و پدرانش مبنی بر داشتن علم خاص الهی، مجلس مناظره ای ترتیب داد و قاضی نامی و مشهور عباسیان، یحیی بن اکثم، را دعوت کرد و به او وعده داد در صورت پیروزی بر امام(ع) به ثروت و مکنتی خواهی رسید.
مأمون امام جواد(ع) را که حدود 9 سال بیشتر از سن مبارکشان نمی گذشت، در مقابل یحیی نشاند. یحیی بن اکثم رو به مأمون کرد و گفت: یا امیرالمؤمنین!! اجازه می دهید تا از ابوجعفر سئوال کنم؟ مأمون گفت: از خودش اجازه بگیر.
یحیی بن اکثم رو به حضرت(ع) کرد و گفت: فدایت شوم اجازه می فرمایی مسئله ای بپرسم؟ حضرت (ع) فرمود: بپرس
یحیی بن اکثم گفت: خداوند ما را فدایت سازد اگر فردی در حال احرام شکاری را بکشد، حکم چیست؟
امام جواد(ع) فرمود:
شکارچی در حل کشته است یا در حرم؟
عالم به حرمت آن بوده یا جاهل؟
از روی عمد کشته یا اشتباه؟
آزاده بوده است یا غلام؟
صغیر بوده است یا کبیر؟
این اولین صید بوده است یا بیشتر؟
آن صید از پرندگان بوده است یا غیر آنها؟
کوچک بوده است یا بزرگ؟
شخص محرم بر این عمل اصرار دارد یا پشیمان شده است؟
شب این عمل را انجام داده است یا روز؟
احرام عمره بوده است یا احرام حج؟
یحیی بن اکثم پس از شنیدن فروع باز شده از پرسش خود از سوی امام جواد(ع) زبانش به لکنت افتاد و نشانه های عجز و نتوانی به سیمایش آشکار شد.
مأمون عوامفریبانه رو به حاضرین در مجلس کرد و گفت: اهل بیت در میان مردم از نظر فضل و کمال بی همتا و ممتازند و کمی سن مانع فضیلت آنها بر سایرین نمی شود.
شرایط سیاسی فرهنگی خاصی که بر عصر امام جواد(ع) حاکم بود، باعث شکل گیری آراء و فرقه های مختلف فکری شده بود. گسترش جهان اسلام و ورود عقاید و باورهای مختلف و دیگر مذاهب و ادیان به عالم اسلام از یک سو و ترجمه آثار فلاسفه یونان از سوی دیگر، موجبات چنین شرایطی را پدید آورده بود.
امام جواد(ع) همانند پدر بزرگوارشان در دو جبهه سیاست و فکر و فرهنگ قرار داشت. موضعگیری ها و شهبه افکنی های فرقه هایی چون زیدیه، واقفیه، غُلات و مجسمه، امام را بر آن داشت تا در حوزه فرهنگ تشیع در برابر آنان موضعی شفاف اتخاذ کند.
امام جواد(ع) برای اجرای حق و عدالت و همچنین حفظ حقوق شیعیان وکلایی را به مناطق مختلف حکومت عباسیان اعزام نمود، که محدوده وسیعی از سیستان و ری و قم تا بصره و کوفه و بغداد را شامل می شد. افرادی چون "نوح بن دراج" که مدتی قاضی بغداد و سپس قاضی کوفه بود، از یاران امام جواد(ع) بوده اند.
در واقع، مراتب فضل و کمال و برتری دانش و علم امام جواد(ع) یکی از عمده عوامل به شهادت رساندن حضرت به شمار می آید. "ذرقان" می گوید، روزی دوستش "ابن ابی داود" با حالتی بسیار غمگین و ناراحت از مجلس معتصم خلیفه عباسی باز می گشت. علت عصانیتش را جویا شدم.
او در پاسخ گفت: ای کاش بیست سال پیش مرده بودم. پرسیدم چرا؟ در پاسخ گفت: به خاطر آنچه از ابوجعفر در مجلس معتصم بر سرم آمد. و در توضیح گفت: معتصم برای صدور حکم شرعی شخصی که مرتکب سرقت شده بود همه فقها از جمله محمد بن علی (امام جواد علیه السلام) را گرد آورده بود.
من به استناد آیه ای از قرآن اعلام کردم باید دست را از مچ قطع کنم.
گروهی دیگر از فقها به استناد به آیه ای دیگر از قرآن گفتند مقصود از دست تا آرنج است.
آنگاه معتصم رو به محمد بن علی امام جواد علیه السلام کرد و پرسید: نظر شما در این مسأله چیست؟ امام فرمود: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید. محمد بن علی علیهماالسلام گفت: چون قسم دادی نظرم را می گویم. اینها در اشتباه اند. زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقی بماند.
معتصم گفت: به چه دلیل؟
حضرت فرمود: زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق می پذیرد. بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود دستی برای او نمی ماند تا سجده نماز را به جا آورد و نیز خدای متعال می فرماید: "و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا" سجده گاه ها از آن خداست. پس هیچ کس را همراه با خدا مخوانید.
ابن ابی داود می گوید: معتصم جواب امام جواد علیه السلام را پسندید. دستور داد انگشتان دزد را قطع کنند و من همان جا آرزوی مرگ کردم.
پس از سه روز ابن ابی داود به حضور معتصم می رسد و می گوید: خیرخواهی برای امیرالمؤمنین بر من واجب است و من در این جهت سخنی می گویم که می دانم با آن به آتش جهنم می افتم. معتصم گفت: آن سخن چیست؟ گفتم: چگونه امیرالمؤمنین برای امری از امور دینی که اتفاق افتاده است به خاطر گفته مردی که نیمی از مردم به امامت او معتقدند و ادعا می کنند او از امیرالمؤمنین شایسته تر به مقام اوست، تمامی سخنان آن علماء و فقها را رها کرده و به حکم آن مرد حکم کرد؟
پس رنگ معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا در برابر این خیرخواهیت به تو پاداش نیک عطا کند و پس از آن بود که تصمیم به شهادت امام علیه السلام گرفت و مدت کوتاهی نگذشت که امام(ع) را به شهادت رساند.
فهرست منابع:
1- اصول کافی، جلد 1.2- موسوعة الامام الجواد، جلد 1.
3- المناقب لابن شهر آشوب، جلد 4.
4- کشف الغمه، جلد 2.
5- بحارالانوار، جلد 5.
6- تحت العقول.
7- مسند الامام الجواد.
8- مسند عطاردی.
9- رجال کشی.
طبقه بندی: امام جواد(ع)