پیامک تسلیت امام حسن عسکری
ردپاهای گمشدهی ما، مسافران توفانند که پی عطر تو میگردند
طبقه بندی: پیامک، تسلیت، امام حسن عسکری(ع)
از پس پــرده بــرون حجّت اثـنـاعــشر است
|
یـا کـه در غـرّه مـَه قرص قمر جلوه گر است
|
بلبل از دوری گل تا سحر امشب به نواست
|
یـا پـسر بـر سر بـالـیـن پـــدر نوحه گر است
|
هـاتـفـی گفت که خاموش! مگر بی خبری
|
حسن عسکری امشب به جناح سفر است
|
سر بـه دامـان پــسر گــرم سخن با معبود
|
چــهــرهاش بـــر اثــر زهــر جـفا پرگهر است
|
شد برون طایر روحش ز قفس سوی جنان
|
مــهدی مــنـتـظـر از بـهر پدر خون جگر است
|
طبقه بندی: امام زمان(عج)، امام حسن عسکری(ع)
روزهاست که تنهایی، بر تن ورم کرده زمین عرق میکند؛ اما تو نیستی تا غربت در سایه بلندت ساعتی تلخیها را فراموش کند
حلقه
محاصره، تنگ تر و تنگ تر میشد. حتی دیوارهای خانهات، چشم و گوش دشمنانت
شده بود. در جایی که سربازان دشمن، حلقه شده بودند در و دیوار خانه ات را؛
جایی که نفس هایت را میشمردند، ذکرهایت را، پلک زدن هایت را، نمازهای
طولانیات را، آیات خیس قرآنی که میخواندی.
بیشتر از هر کس و هر پرندهای، حال پرندههای گرفتار را میفهمیدی.
دنیایت را تنگتر از قفس کرده بودند؛ حتی حرف زدن را با اطرافیانت برایت دشوار کرده بودند.
دور
تا دورت، سپاه بود و سرباز و تو همچون سرداری، در محاصره این همه سرباز
بودی؛ سرداری بی سپاه که با هیچ کس سر جنگ نداشت، سرداری که هیچ خونی
نریخت و هیچ قلعه ای را فتح نکرد، با سربازانی که اطرافش بودند. اگر فتحی
هم داشت دلهای عاشقانی بود که بوی حقیقت را از نفسهایش فهمیده بودند.
سردار
فاتح جانهای بی قرار بود؛ سرداری بی سپاه، سردار عاشق، سردار بی شمشیر،
آشنای پرندههای در قفس. رودها، مسافر دریای چشمهایت شدند، ابرها،
شانههایت را میپرسیدند. بهارها، رد پایت را میجستند تا سبز شوند.
نسیمها، آرزوی بوسیدن لبهایت را داشتند. ستارهها، در آرزوی مردن بر سقف
خانهات، به خواب میرفتند و ماه، از آههایت زنده میشد.
هنوز خاکهای باران خورده، بوی روزهای دلتنگی ابرهای بی قرار دیدنت را میدهند.
روزهاست که تنهایی، بر تن ورم کرده زمین عرق میکند؛ اما تو نیستی تا غربت در سایه بلندت ساعتی تلخیها را فراموش کند.
نوشتهی : عباس محمدی
طبقه بندی: امام حسن عسکری(ع)
و چشم دوختهای به یازدهمین ستاره که از افلاک به خاک میرود؛ ستارهای که زود بود رفتنش در این شب متراکم
«سبحان من یمیتُ و یُحیی»
چقدر
سنگین است لحظه جدایی از امامی که در اوج فضیلت و تقوا، غریب و در بند
بود! تصور اینکه به خاک بسپاریاش، کلافهات میکند. گنگ میشوى؛ مثل
درختان خشک. چند صباحی حضور او را پلکزدهای و ناگهان ورق برگشته است.
یاد روزهایی به خیر که دعایش از پس دیوارهای کاهگلى، مردم را مینواخت!
یاد آن نگاههای مهربان به خیر که در مسیر دارالخلافه، ارزانی دوستانی
میشد که محکوم به سکوت بودند! یاد آن نامههای عزیز به خیر که حق را از
باطل جدا میکردند و شک و شبهه را زایل مینمودند!
ماندهای پس از
این چه کنی با ترکتازیهای دشمنان که کورکورانه به سمت قدرت و شهوت
میتازند یا با غم گلوگیر تنهایی و با سنگینی درد که کوه میشود و باید
صبح به دوش بکشیاش و شامگاهانآن را به خانه بازگردانى.
او رفته
است؛ وقتی که دریایی از اشتیاق شدهای برای یک لحظه دیدنش و چشم گشودهای
جای خالیاش را. او رفته است؛ بیآنکه داناییاش به تمامی آشکار شود؛
بیآنکه جوانی را به سالخوردگی برساند؛ بیآنکه آزاد برای خود و هوادارانش
زیسته باشد؛ بیآنکه درِ خانهاش به اختیار خودش باز و بسته شود، بیاید و
برود و عطر بودنش کوچه و بازار را متبرک کند.
او رفته است؛ بیآنکه زیستناش از قرق سردمداران حکومت آسوده باشد.
او
رفته است و «سرّ من رأی» چه عبارت آزار دهنده و ثقیلی است برای امروز که
دست بر سینه حسرت و سوگ نهادهای و ایستادهای و چشم دوختهای به
یازدهمین ستاره که از افلاک به خاک میرود؛ ستارهای که زود بود رفتنش در
این شب متراکم.
طبقه بندی: امام حسن عسکری(ع)
دوزخ،آن روی سکه شهر «سرّ من رأی» بود
شهر
را سامرا یا «سُرَّمَنْ رأی» میخواندند. شاید به علت دیرها و معابد قد
برافراشتهاش، یا کاخهای گسترده و چشمنواز و درختانی که در صحن برجهای
سر به فلک کشیده، شاخههاشان را به نوازش نسیم میسپردند.
کوچهای
نبود که کوی خلیفهای یا ولیعهدی یا وزیری در آن نباشد. سقفهایی
آیینهکوب و زمردنشان، دیوارهایی مزین با طلا و نقره، تختهایی مرصع و
فرشهایی بهنرمی گونهکنیزکان زیباروی که فقط یکی از خلیفهها پنج هزار
تن از آنان را در خدمت داشت. همه و همه از شهر، بهشتی کوچک ساخته بود؛
بهشتی پر از ساز و آواز حور و پریان که فقط پرواز نمیدانستند، اما پشت
همین تختهای مرصع، در پس همان دیوارهای بلند و کشیده خانههای کاهگلی
کوچکی بود که دود مطبخشان آه بود که هر روز به آسمان میرفت و هیزم
زمستانشان، قلبهایی گداخته از درد. اندوه، غذایی بود که ساکنان این
خانهها میخوردند؛ ساکنانی که فلاکت را به دوش میکشیدند و از زیر این
دیوار، به سایه دیوار مجاور میبردند.
انگار بهشت و دوزخی کنار هم
و در هم تنیده بود شهر! این همه زر و زور، برای آنهایی بود که هر روز
دستشان را در خون میشستند و هر شام بر خوان مرگ خلیفهای جوان مینشستند
تا مرده ریگ او را تصاحب کنند. از سوی دیگر، سیاهچالهایی بود که بوی نم
و نا میداد تا نفس علویان را بند بیاورد. زندان، قرق نظامیانی بود تا آمد
و شد فرزندان ابوطالب را به رکودی مخوف بکشاند. راهی بود که حجتهای روی
زمین را برای بازدید و اعلام حضور تا مجلس خلیفه وقت میرساند. قحطی
گفتوشنود وارثان علم و حقیقت بود. دوزخ،آن روی سکه شهر «سرّ من رأی» بود.
نوشتهی : رقیه ندیرى
طبقه بندی: امام حسن عسکری(ع)، سامرا
مولا جان! دستهامان خالی، چشمهامان پر از اشک و سینههامان از داغ شهادتت، لبریز است
دریا به دریا، موج غم از سینـه خــالی میکنم صحرا به صحرا با غمت، آشفته حالی میکنم
با نغمه های نوحه گر، هم رنگ باران میشوم یاد از نگـاه عاشـــقت، یاد از زلالی میکنـــم!
تا بشنـــوم یک پاسخــی، از داغ بـــی پایان تو هر جمـله از بغض گلویم را، سئوالی میکنم
آه، ای تمام تنهایی! ای تمام غربت! آیا کسی از ژرفای غریبیات آگاه شد؟ آیا کسی غریبانههای اندوهت را شناخت؟
آیا
کسی پی به راز نگاهت برد؛ آن گاه که عطر حضورت را فوج فوج دشمن، در میان
گرفته بود و چون گل، در احاطه چشمانی خوارتر از خار، درس مهر و عاطفه، به
آسمان و زمین میآموختی؟
انگار، آستان کبریایی خانهات، دانشگاه
احساس فرشتگان بود؛ فرشتگانی که عاشق شدن را از تو آموختند و با تو، عشق
الهی را تجربه کردند؛ عشقی که تو را در حصار تنهایی ـ دور از وطن و تحت
نظر ـ قرار داده بود، عشقی که تمام موجودات را وادار میکرد، تا به ارتفاع
نگاهت سجده، و ژرفای شکوهت را در عرش، جستجو کنند.
مولای من! اگر آفتاب میدرخشد، به نام توست! اگر ماه میدمد، به احترام توست!
اگر
گل میخندد، اگر آبشار میرقصد و اگر پرنده میخواند، به خاطر تو و عشق
آسمانی توست که جلوه جاودانی حیات را به تماشا گذاشته است!
...
آن روز، تن رنجوری که داغ غربت بر دل، خستگیهایش را پشت سر میگذاشت، در
بهار جوانی، به تجربه خزان نشست و همسایگی عرش را برگزید؛ مردی که کوردلان
«بنی عباس»، به آفتاب جمالش رشک میبردند؛ کوردلانی که با چهرههای سیاه،
اندیشههای سیاه، دستهای سیاه و جامههای سیاه، جهل مجسّم تاریخ بودند؛
جهلی که حتی «بوجهل و بولهب» را شگفت زده میکرد!
آن روز، نگاه
تاریخ، شاهد غربت امامی بود، که هم چون جدش، امام موسی کاظم علیه السلام،
تشییع میشد؛ امام غریبی که تنهاییاش را آسمان، هیچ گاه فراموش نخواهد
کرد! امام غریبی که تنها فرشتگان الهی، پرستارانِ خلوت رنجوریش بودند!
اَلسَّلامُ
عَلیْکَ یا وَلیَّ النِّعَم؛ السلام علیکَ یا هادیَ الْاُمَمْ؛ السلام
عَلیک یا سَفینَةَ الْحِلْم؛ السلام علیک یا اَبَا الاِمامِ الْمُنْتَظَر؛
مولا جان!آدینه همیشه بوی باران دارد آیینه، غبار غم به دامان دارد
وا کن کمی از راه تماشا، ای اشک! امروز دلم دوباره، مهمان دارد
درود
بر تمام تنهاییات، که حتی از دیدن فرزند، محرومت کردند! درود بر غربت دیر
آشنایت، که یاد مدینه را در نگاهت زنده میکرد! درود بر عطر کلامت، که
حضور بهاری ات را به سراسر گیتی، بشارت میداد! درود بر جهاد فی سبیل
اللّه تو، که پایانش به «شهادت» ختم شد.
مولا جان! دستهامان خالی، چشمهامان پر از اشک و سینههامان از داغ شهادتت، لبریز است.
فانوس به خون نشسته مژههامان را نذر سقاخانه عشق میکنیم و پیشانی ارادت به آستان آسمانیات میساییم؛ گوشه چشمی به ما کن، مولا!
نوشتهی: سیدعلی اصغر موسوی
طبقه بندی: امام حسن عسکری(ع)
آن بزرگوار به همه انسانها عشق میورزید و همواره با آنان به نیکی و احسان رفتار میکرد
امام
حسن عسگری علیه السلام در همه صفات پسندیده انسانی و اخلاق و فضایل درحد
کمال بوده است. آن امام والا مقام در عصر خویش بزرگوارترین، عابدترین،
بردبارترین و محترم ترین افراد به شمار میرفته و دارای اندیشه بلند،
زبانی گویا و پرجاذبه و برخوردار از اخلاق نیک بودهاند. امام یازدهم
شیعیان با مردم بسیار مهربان، و نسبت به ضعیفان و افراد تهی دست بسیار
بخشنده بودند. او سالار قبیله ایثار، پیشوای مستضعفانِ خاک و مسجود
فرشتگان افلاک بود. سلام سوخته دلانِ عطشان بر آن امام همام باد!
ویژگی های شخصیتی امام علیه السلام <\/h3>
امام
حسن عسکری علیه السلام در کلیه صفات و ویژگی های مثبت شخصیتی زبانزد عام
وخاص بود. در این میان شجاعت و صلابت روحی، قوت قلب، و جرأت و شهامت، از
ویژگی های شخصیتی ایشان به شمار میآید. آن بزرگوار به همه انسانها عشق
میورزید و همواره با آنان به نیکی و احسان رفتار میکرد. بدین جهات بود
که نگاهش تا اعماق جان نفوذ میکرد و چون پناهی مطمئن برای بی پناهان و
امید ناامیدان بود. امام حسن عسگری علیه السلام در سختیها یاور شیعیان بود
و در عبور از گذرگاه های سخت و پرپیچ وخم، هم چون چراغی روشنگر راه.
نمودار خلوص و پاکی<\/h2>
امام
حسن عسگری علیه السلام سرچشمه ایمان و جلوه ای از نور الهی بود. در سیمای
تابناکش نور عشق و ایمان خانه داشت و در رازونیاز شبانه اش با پروردگار
خلوص و پاکی موج میزد. پیشوای یازدهم ما به عبادت، تهجد، و نماز شب بسیار
اهمیت میداد، به طوری که هیچ گاه آن را ترک نمیکرد. همین که پاسی از شب
میگذشت از خواب بر میخاست، وضو میگرفت، و به راز و نیاز با پروردگار
متعال میپرداخت.
صداقت کلام و صفای باطن امام علیه السلام <\/h2>
امام
حسن عسکری علیه السلام با وجود پربرکتش، زندگی را با تمام زیباییها معنا
میکرد. صفای باطنش، صداقت کلامش و دستان پر محبتش، به قلبها گرمی
میبخشید و نیروی پایداری و مقاومت میداد. آن روزها، با وجود امام عسکری
علیه السلام، زندگی معنای دیگری داشت. توفان حوادث در برابر اراده
استوارش، به نسیمی زندگی بخش بدل میشد و انبوه مشکلات با کلام آرام و
اطمینان بخش او به کنار میرفت. آرامش و استواری او قلبها را آرام میکرد
و بر زخم های دیرینه شیعیان مرهم مینهاد. چون صخره ای نفوذناپذیر، از
دسترس فرومایگان به دور بود و به بلندای عزت و مردانگی اش خس وخار را راهی
نبود.
در مسیر تربیت مردم
امامان
پاک، هم چون پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم پیوسته در تعلیم
و تربیت مردم میکوشیدند. آنان، در تمامی اوقات به راهنمایی و تربیت مردم
پایبند بودند. رفتار و گفتار و معاشرت و حتی هرگوشه از زندگی روزمره آنان،
آموزشگر کسانی بود که با آنان تماس داشتند. هرکس در هر وقت با آنان
مینشست برایش ممکن بود که از اخلاق و دانش آنان بهره مند شود و اگر سؤالی
داشت، میتوانست مطرح کند و پاسخ آن را بشنود. امام حسن عسکری علیه السلام
یکی از این مربیّان الهی بود که همواره با رفتار و گفتار خویش نکته های
پندآموز و نغز به پیروان راستین خویش، و حتی دشمنان اهل بیت علیهم السلام،
میآموخت. آری، شخصیت آن حضرت چنان بود که دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار
میداد و تحوّل عمیق در افکار و اعمال مردم پدید میآورد.
سخنان آرامش بخش امام علیه السلام <\/h2>
امام
حسن عسکری علیه السلام الگوی محبت و آرامش است؛ زیرا محبت، با او معنا
میگرفت و در نگاهش موج میزد و از دستان پرمهرش جاری میشد و گونه های یخ
زده را شوق زندگی میداد. وقتی یاران امام علیه السلام از سختیها به جان
میآمدند و زمانی که شیعیان تمام درها را به روی خود بسته مییافتند،
کلمات گوهربار امام یازدهم، آرامش را به جانهایشان ارزانی میکرد. پرده
های اندوه و ناامیدی با کلمات اطمینان بخش و پرجاذبه آن حضرت به کنار
میرفت و نوری از امید و شادی بر قلب های خسته شیعیان تابیدن آغاز میکرد.
فروتنی امام عسگری علیه السلام <\/h2>
فروتنی
از فضایل اخلاقی است که موجب مودت و پیوستگی بیشتر در میان اعضای جامعه
میشود و زندگی اجتماعی را رضایت بخش و مطبوع میسازد. این صفت نیکو،
افراد را به هم نزدیک میکند و مشارکت های اجتماعی را افزایش میدهد و
زمینه بهبود و ارتقای جامعه را فراهم میآورد. امام حسن عسکری علیه السلام
درباره تواضع میفرمایند: «تواضع نعمتی است که بر آن حسد برده نمیشود.
گشاده رویی امام علیه السلام <\/h2>
گشاده
رویی و داشتن چهره شاد و خرم سبب گسترش شادی و نشاط و افزایش کارایی در
جامعه میشود. همان طور که دل مردگی، بی نشاطی و داشتن چهره عبوس، غمگین و
اخم آلود موجب گسترش افسردگی و کاهش کارایی و ثمربخشی افراد میشود. جامعه
زنده و پویا، جامعه ای است که در آن نشاط، لبخند، شوخ طبعی و شادابی حاکم
است. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم همواره چهره گشاده داشت و
با افراد با خوش رویی برخورد میکرد و از این طریق موجب جذب افراد به دین
مبین اسلام میگردید. پیشوایان دینی، ما هریک، از این فضایل بهره مند
بودند که از جمله آنان میتوان به خورشید یازدهم، امام حسن عسکری علیه
السلام، اشاره نمود. بزرگ مردی که در گشاده رویی و انبساط خاطر سرآمد زمان
خویش بود، به گونهای که افراد پروانه وار دور شمع وجودش میچرخیدند واز
زلال اندیشه و اخلاق کریمانه اش بهرهها میجستند.
عابد و زاهد در کلام امام حسن عسکری علیه السلام
عبادت
و رازونیاز با خدا، بدون شک دیواره درون را در برابر تهدید حوادث، مستحکم
میکند و اراده را پولادین و تصمیم را استوار میسازد. زهد و پارسایی، روح
را طراوت و تازگی میبخشد، روان را صیقل میدهد و انسان را از تسلیم،
تردید، ترس، تزلزل، شکست و انزوا میرهاند. امام حسن عسکری علیه السلام
افراد پارسا، عابد و زاهد را این گونه معرفی و توصیف مینمایند:
«پارساترین مردم کسی است که به هنگام شبهه توقف کند؛ عابدترین مردم کسی
است که واجبات را انجام دهد؛ زاهدترین مردم کسی است که حرام را ترک نماید؛
و کوشنده ترین مردم کسی است که گناهان را رها سازد».
الهام بخش فضیلت
باز
هم به یاد مردی از دودمان رسالت سخن میگوییم که نور امامت را بر دلها و
دیده های شیعه میافشاند. نامش رمز نیکوییها و زیباییها است و یادش الهام
بخش عفاف و فضیلت. وقتی در کوچه پس کوچههای تاریخ میگردیم و اعماق تاریخ
را میکاویم، به گوهرهای درخشانی بر میخوریم که فخر بشریتند و به بودن و
زیستن، معنی میبخشند. امام حسن عسکری علیه السلام یکی از این گوهرهای
نفیس است و شیعه را همین افتخار بس، که به پیشوایی این زبدگان آفرینش
معتقد است و حقانیت آنان را باور کرده است. امام یازدهم، هم چون نیاکان
خویش، بار سنگین «هدایت امت» را بر دوش میکشید و در عصر حاکمیت ستم، خود
را فدای روشنگریِ راه ایمان و حق ساخت. امام حسن عسکری علیه السلام بزرگ
مردی است که دوست و دشمن، به فضیلت و دانایی و زهد و عبادت او گواهی
دادهاند و جز این نیز انتظاری نیست.
منبع : ماهنامه گلبرگ، ش 30
طبقه بندی: خلوص، امام حسن عسکری(ع)، فضایل اخلاقی، پاکی، صداقت، صفای باطن، تربیت، آرامش، فروتنی، گشاده رویی، عابد، زاهد
سلام بر تو ای مولای من! ای ابا محمد، حسن بن علی!
ای هادی خلق و هدایت یافتهی به حق! سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد.
سلام بر تو ای ولیّ خدا و فرزند اولیای خدا! سلام بر تو ای حجّت خدا و فرزند حجت های الهی...
سلام بر تو ای نگهبانِ اهل تقوی و سلام بر تو ای امامِ سعادتمندان!
سلام بر تو ای رکنِ اهل ایمان! سلام بر تو ای گشایش قلبِ اندوهگنان!
سلام بر تو ای وارث انبیاء و برگزیدهی خدا!
سلام بر تو ای گنجینهی وصیّ رسول خدا صلی الله علیه و آله...
سلام
بر تو ای پدرِ بزرگوار امام منتظر که حجت وجود و امامتش بر خردمندان عالم
آشکار و معرفتش بر اهل یقین ثابت است و از چشم اهل ستم مستور است و از
دولت و حکومت فاسقان غایب و پنهان است.
آن امامی که خدا، دین اسلام
را به وجود حضرتش پس از آن که محو و متروک شده از نو بر میگرداند و درخت
قرآن را بعد از پژمردن، سبز و خرّم میسازد.
گواهی میدهم ای مولا
من! که تو نماز و سایر ارکانِ دین را به پا داشتی و زکات را اعطا کردی و
امر به معروف و نهی از منکر فرمودی و خلق را با حکمت و برهان و اندرز و
وعظ نیکو به راه خدا خواندی و به اخلاص کامل تا وقت رحلتت خدا را عبادت
کردی.
از خدا درخواست میکنم به آن شأن و مقامی که نزد او دارید که زیارت مرا قبول نماید و سعیم را در راه شما پاداش، عطا کند.
و به واسطهی شما دعایم را مستجاب گرداند و مرا از یاران و پیروان حق و از دوستان و شیعیان و محبّان شما قرار دهد.
و سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد.
طبقه بندی: زیارتنامه، امام حسن عسکری(ع)
پرتوی از خورشید سامرّا<\/h3>
اشاره<\/h2>
گاهی
آدمی با دیدن یک حقیقت، آن چنان شیفته و شیدا میشود که ناگزیر از راه و
رسم و باورهای قبلی خویش دست میکشد و به آن حقیقتی که قلبش را تسخیر
کرده، دل و جان میسپارد.
به عبارت دیگر، حلول آنی یک حقیقت،
تأثیر شگرف در جسم و جان آدمی میگذارد و تا مرحله انقلاب «قلبی» و
«درونی»، او را به پیش میبرد. و این، خواه ناخواه، تحوّل عظیمی در زندگی
فردی و اجتماعی انسان ایجاد میکند.
شایسته است برای سنجش حدّ و مرز این دگرگونی، به نکات زیر توجّه کنیم:
1.
تغییردهنده و تسخیر کننده اصلی قلب های مردم، خداست. بدون اذن و اراده
پروردگار، هیچ دلی شکافته نمیشود و هیچ قلبی رنگ حقیقت به خود نمیگیرد.
2.
ممکن است اولیاءاللّه و بعضی از بندگان صالح خدا نیز با «ریاضت روحی و
معنوی» و «ساختن درون خویش»، به مقام والای «تسخیرکنندگی» دست یازند؛ اما
این دگرگون سازی آنها، نه ذاتی و حقیقی، که عرضی و اعتباری است. آنان هرچه
به خدا نزدیک تر شوند، رفتار، کردار، نفوذ کلام و سیمای نورانی شان، موجب
تغییر و انقلاب عمیق تر و ماندگارتر میشود.
بر همین اساس،
میتوان گفت: امامان معصوم علیهم السلام تحوّل سازان و تسخیرکنندگانی
هستند که به اذن الهی، بیشترین و ماندگارترین تأثیر روحی و فکری را در
دیگران ایجاد میکنند.
3. نکته دیگر اینکه، به صورت واقعی افرادی
قدرت تغییر، تسخیر و دگرگون سازی روح و روان و تصرّف وجود دیگران را دارند
که خود، بر اثر جذبه «ایمان» و درک عمیق «وحدانیّت»، متغیّر شده و چشم دل
شان به جمال زیبای «حقیقت» روشن شده باشد.
حال
با این نگاه، به سراغ امام حسن عسکری علیه السلام میرویم و از این منظر،
به نظاره تسخیرها، هدایتها و میزان نفوذ و تصرّف دل و جان دیگران توسط
حضرتش مینشینیم.
طاغوتهای معاصر امام حسن عسکری علیه السلام، در
مدّت زندگی آن امام همام، از هیچ گونه ظلم و جفا دریغ نکردند و هریک، به
نوعی به آزار و اذیّت آن حضرت پرداختند. در این میان، معتمد عبّاسی، گوی
سبقت را از همگنان خویش ربوده بود. او پیوسته با آن وارسته روزگار،
بدرفتاری میکرد و در حقّش ستم روا میداشت. او برای زجر و آزار بیشتر
امام حسن عسکری علیه السلام بدترین، شرورترین و پلیدترین یاران خویش را
مأمور و نگهبان آن حضرت قرار میداد. امام علیه السلام در همان زندانها
نیز، به تبلیغ و هدایت فریب خوردگان میپرداخت و با خَلْق جلوه های عملی،
عبادی و عرفانی خویش، راهبری و تربیت آنان را به عهده داشت.
1. دگرگونی زندان بانان <\/h2>
صالح
بن وصیف از کسانی است که مسئولیت حفاظت و مراقبت از امام حسن عسکری علیه
السلام را عهده دار بود. او بدترین کارها را نسبت به آن امام همام روا
داشته و بدترین افراد را برای آزار و اذیّت آن حضرت به کار گماشته و چه
رنجها و آزارها که بر آن امام وارد نساخت! در همین راستا آوردهاند که:
روزی
جمعی از درباریان عبّاسی، نزد وی آمده و درباره نتایج شکنجه های روحی و
جسمی امام حسن عسکری علیه السلام به گفت و گو نشستند. وقتی دانستند که
حربه هایشان در مورد حضرت کارساز نبوده، خطاب به صالح بن وصیف گفتند:
صالح
که بارها امام را آزموده و برای عذاب آن حضرت، از انواع و اقسام شکنجه های
روحی و جسمی بهره برده بود؛ به خشم آمد و با عصبانیت گفت:
ـ
میگویید چه کنم؟ دو نفر از شرورترین افراد را به عنوان نگهبانان مخصوص،
نزد او فرستادم؛ متأسّفانه آنها چنان تحت تأثیر رفتار و کردار او قرار
گرفتند که اینک، پیوسته به عبادت، نماز و روزه اشتغال دارند. اگر باور
ندارید، منتظر بمانید و از زبان خودشان بشنوید.
آنگاه دستور داد تا آن دو نفر را حاضر کنند. وقتی آمدند، درباریان عبّاسی از آنان پرسیدند:
آنها با اینکه لبه تیغ ستم را به جان خویش احساس مینمودند، زبان از حقیقت فرونبسته، حقیقت را چنین بازگو کردند:
ـ
چه میگویید در مورد مردی که روزها روزه میگیرد و شبها تا پایان شب،
مشغول عبادت و مناجات است؟ او به غیر از عبادت، به چیزی اشتغال ندارد و به
هیچ عنوان با ما هم سخن نمیشود. هرگاه چهره او را میدیدیم، از هیبتش به
لرزه میافتادیم و آن چنان تحوّل و دگرگونی در جسم و جانمان ایجاد میشد
که گذشته خویش را کاملاً فراموش میکردیم و گویا مالک جان خویش نبوده و
هیچ اراده و قدرتی از خود نداریم.
درباریان عبّاسی با شنیدن سخنان ندامت انگیز شروران اردوگاه، لب فروبستند و با سرافکندگی، مجلس را ترک نمودند.1
2. علی بن جرین <\/h2>
او
نیز از دیگر زندان بانانی است که مدّتها وظیفه شکنجه و نگهبانی از امام
حسن عسکری علیه السلام را به عهده داشت. هرچندگاهی، فرعون عبّاسی او را
نزد خود فرا میخواند و از حالات امام حسن عسکری علیه السلام پرس و جو
میکرد. او نیز متناسب با پرسش های خلیفه پاسخ میداد.
طولی نکشید
که علی بن جرین نیز تحت تأثیر عبادات و سجدههای آن بنده خائف خدا قرار
گرفت و دل سنگیاش متحوّل و دگرگون شد. به همین جهت در بیشتر گزارش های
خود، از بیان حقیقت دم فرو نبسته است. او در حضور معتمّد عبّاسی، چنین به
مقام والای امام عسکری علیه السلام اعتراف کرده است:
...اتَّقُوا اللّه و کُونُوا زَیْناً وَ لا تَکُونُوا شَیْناً؛ (شما شیعیان) پرهیزکار باشید و از عذاب الهی بترسید و زینت ما باشید نه مایه ننگ ما
3. وحشت خلیفه <\/h2>
یکی
از زندان بانان خشن و سنگدل امام حسن عسکری علیه السلام شخصی به نام
«نحریر بن عبیداللّه» بود. او آن امام بزرگوار را بسیار مورد اذیّت و آزار
قرار داده و همواره تلاش میکرد تا عرصه را بر آن حضرت تنگ و دشوار سازد.
آوازه شکنجه های او بالا گرفته و حتی به گوش همسرش نیز رسیده بود. همسر او
که از وجدان سالم برخوردار بود، به انتقاد از شوهرش پرداخت و او را از
عاقبت شوم کارش برحذر داشت. روزی پرخاش کنان، خطاب به شوهرش گفت:
آنگاه لب به حقایق گشود و گوشههایی از سیمای عبادی، اخلاقی و عرفانی آن امام همام را برای وی بازگو کرد.
نحریر نه تنها سخنان همسرش به گوشش فرو نرفت که با خشم و لجاجت، فریاد برآورد:
وی
نزد خلیفه رفته و با جلب موافقت او، امام حسن عسکری علیه السلام را به باغ
وحشی که در کنار زندان بود، انتقال داد. طولی نکشید که حضرت را در قفس
شیران درّنده و گرسنه انداخت. هنوز زمانی نگذشته بود که خلیفه و اطرافیانش
با شادمانی برای تماشای تکّه تکّه شدن بدن پیشوای یازدهم، در پیرامون آن
محل اجتماع کردند تا به قول خودشان لحظاتی را به شادی و تفریح بگذرانند.
گردنها
افراشته شد. نگاهها به داخل قفس های شیران حریص و گرسنه دوخته شد. در آن
لحظات وحشت زا و هراس آور، با کمال بُهت و حیرت، دیدند که امام حسن عسکری
علیه السلام در بین درّندگان ایستاده و با آرامش خاطر، مشغول نماز و عبادت
است و شیران درّنده با احترام عجیب، در اطرافش ایستادهاند و گویا از آن
برگزیده خدا مراقبت میکنند.
دیدن این منظره شگفت، چنان آتشی در جسم
و جان تماشاگران ایجاد کرد و آسمان دل و دیده آنها را بارانی و فضای
وجودشان را درهم ریخت که به ناچار لب فرو بستند و سر به زیر افکندند. در
این میان، معتمد عبّاسی نیز وحشت زده از امام حسن عسکری علیه السلام تقاضا
کرد تا برایش دعا کند.
آنگاه در حالی که از شور و شوق حضّار، به خود
فرورفته بود، دستور داد فوراً امام را از قفس شیران درّنده خارج کنند تا
مبادا بر تعداد ارادتمندانش افزوده شود.3
عامل اصلی تحوّل<\/h2>
راستی! سرمنشأ ایجاد این تحوّلات کجاست و رمز و رموز این «حماسه آفرینی» در چیست؟
این
سؤال، پاسخ های زیادی میتواند داشته باشد؛ از مهم ترین آنها «خداترسی» و
«خدا محوری» کسی است که میخواهد در روح و روان دیگران دگرگونی ایجاد کند.
امام حسن عسکری علیه السلام لحظهای از مقام لایزال کردگار غافل نمیشد و
جسم و روحش با دیدن مناظر قدرت الهی به لرزه میافتاد. نمونه زیر، شاهکاری
است از خداترسی و بندگی آن بزرگوار که در صفحه تاریخ به ثبت رسیده است.
یکی از هم عصران آن حضرت میگوید:
روزی
حسن بن علی علیه السلام را که در سنّ کودکی بود، مشاهده کردم. او در کنار
عدّه ای از کودکان دیگر که مشغول بازی بودند، ایستاده بود و داشت گریه
میکرد. فکر کردم که علّت گریهاش نداشتن اسباب بازی است. به همین جهت،
ناراحت شدم و به او گفتم:
چهره، درهم نمود و با اندوه و افسردگی فرمود:
با تعجّب پرسیدم:
ـ پس برای چه خلق شده ایم؟
ـ برای دانش و پرستش.
ـ از کجا این را میگویی؟
ـ
از آنجا که خداوند میفرماید: «اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناکُمْ
عَبَثاً وَ اَنَّکُمْ اِلَیْنا لاتُرْجَعُونَ»4؛ آیا گمان میکنید که شما
را بیهوده (و برای بازی) آفریده ایم و شما به سوی ما بازگشت نمیکنید؟
از
پاسخ صریح و منطقی آن حضرت، شگفت زده شدم و به اندیشه فرو رفتم. بار دیگر
به سیمای نورانیاش چشم دوختم. از چهره تابناکش آن حالت دگرگونی و انقلابی
که در درونش ایجاد شده بود، قابل تشخیص بود. لحظه ای به فکر فرو رفتم و
سپس با لحن آرام و دلسوزانه گفتم:
ـ شما با آنکه هنوز کودک هستی و گناهی انجام نداده ای؛ چرا این گونه منقلبی و از خدا میترسی؟
ـ
مادرم را دیدم که میخواست هیزمهای بزرگ را روشن کند؛ روشن نمیشد.
مقداری هیزم کوچک فراهم کرده و آتش را شعله ور ساخت. حال، من از این
میترسم که با این هیزم های کوچک (گناه) به دوزخ بروم!
«مادرم...،
هیزم...، آتش...، دوزخ و...» واژههایی بود که مرا به فکر فرو برد. بغضی
در گلویم ایجاد شده بود. بیشتر از آینده خودم ترسیده بودم. از آن کودک
دانشور و خائف از عذاب قیامت، خواهش کردم تا موعظه و نصیحتم نماید!
فرزند
خردسال خاندان عترت، اشعار زیبایی قرائت کرد که حاکی از بی وفایی و
ناپایداری خوشی های دنیا و استمرار گناهان آن بود. شعری که هنوز هم من را
در پنجه اسارت خویش دارد:
«دنیا را میبینم که گویا پاچه هایش را بالازده و با سرعت در حال دویدن است.
دنیا برای هیچ جانداری باقی نخواهد ماند و به کسی وفا نخواهد نمود.
گویا مرگ و حوادث ناگوار، سوار بر اسبی تیزرو برای گرفتن جان آدمی میدود.
پس ای دلباخته دنیا! لحظه ای درنگ کن و برای سفرِ بی بازگشت آخرت، توشه ای برگیر.»5
بر
شیعیان و رهپویان امام حسن عسکری علیه السلام، زیبنده است که «خدا محوری»
را در تمام فراز و نشیبهای زندگی فردی و اجتماعی خویش مدّ نظر داشته
باشند و با رفتار پسندیده خویش، باعث افتخار و سربلندی خاندان عترت علیهم
السلام باشند.
در فراز یکی از وصایای ارزشمند امام حسن عسکری علیه السلام این مطلب چنین انعکاس یافته است:
«...
اتَّقُوا اللّه و کُونُوا زَیْناً وَ لا تَکُونُوا شَیْناً؛ (شما شیعیان)
پرهیزکار باشید و از عذاب الهی بترسید و زینت ما باشید نه مایه ننگ ما.»6
در
فرجام این گفتار، شایسته است که دست نیاز به سوی کردگار بی نیاز بلند
کرده، استمداد بجوییم تا به ما نیز قلبی خاشع و چشمی گریان عنایت فرماید.
1. بحارالانوار، ج 50، ص 308 و 309.
2. همان، ص 313 و 314.
* همچنین برای علی بن اوتاش (اوتامش، نارمش) ـ یکی دیگر از زندان بانان ـ تحوّل عمیق و ماندگاری ایجاد شده است. (همان، ص 307.)
3. همان، ص 309؛ الارشاد، شیخ مفید، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق، ج 2، ص 334 و 335.
4. مؤمنون / 115.
5. کرامات و مقامات عرفانی امام حسن عسکری علیهالسلام، سید علی حسینی، ص 22، به نقل از: احقاق الحق، ج 12، ص 473.
6. تحف العقول، حسن بن شعبه حرّانی، جامعه مدرّسین، قم، 1404 ق، ص 487 و 488؛ بحارالانوار،
طبقه بندی: شهادت، امام حسن عسکری(ع)، شیعه، آبرو، سامرا، علی بن جرین، خلیفه، نحول
امام
عسکری علیهالسلام با وجود همه این فشارها و نظارتها و مراقبتهای
بیوقفه حکومت عباسى، یک سلسله فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و علمی در جهت
حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضداسلامی انجام میداد که میتوان آنها را
بدینگونه خلاصه کرد:
1. کوششهای علمی در دفاع از آیین اسلام و رد اشکال ها و شبهه های مخالفان، و نیز تبیین اندیشه صحیح اسلامى؛
2. ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان مناطق مختلف از طریق تعیین نمایندگان و اعزام پیکها و ارسال پیامها؛
3. فعالیت های سرّی سیاسى، با وجود تمام نظارتها و مراقبت های حکومت عباسى؛
4. حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، بهویژه یاران خاص خود؛
5. تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه در برابر مشکلات؛
6. استفاده گسترده از آگاهی غیبی برای جلب منکران امامت و دلگرمی شیعیان؛
7. (و از همه مهمتر) آمادهسازی شیعیان برای دوران غیبت فرزند خود، امام دوازدهم.
از
آنجا که غائب شدن امام و رهبر، یک حادثه غیرطبیعی و نامأنوس است و باور
کردن آن و نیز تحمل مشکلات ناشی از آن برای نوع مردم دشوار است، پیامبر
اسلام و امامان پیشین، بهتدریج مردم را با این موضوع آشنا میساختند و
افکار را برای پذیرش آن آماده میکردند.
این تلاش در عصر امام هادی
و امام عسکری- علیهماالسلام- که زمان غیبت نزدیک میشد، به صورت
محسوستری به چشم میخورد؛ چنانکه در زندگی امام هادی -علیهالسلام-، آن
حضرت اقدامات خود را نوعاً توسط نمایندگان انجام میدادند و کمتر شخصاً با
افراد تماس میگرفتند.
این معنا در زندگی امام حسن عسکری
علیهالسلام جلوه بیشتری یافت؛ زیرا امام از یکسو، با وجود تأکید بر تولد
حضرت مهدی -عجلاللهفرجه-،او را تنها به شیعیان خاص و بسیار نزدیک نشان
میداد و از سوی دیگر تماس مستقیم با خود آن حضرت روزبهروز محدودتر و
کمتر میشد، تا آنجایی که حتی سخنان خود را با اصحاب از پشت پرده بیان
میکردند و حتی در خود شهر سامرا نیز به مراجعات و مسائل شیعیان از طریق
نامه یا توسط نمایندگان خویش پاسخ میدادند و بدینترتیب آنان را برای
تحمل اوضاع و شرایط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیرمستقیم با امام آماده
میساختند. این همان روشی است که بعدها امام دوازدهم در زمان غیبت صغری در
پیش گرفتند و شیعیان را بهتدریج برای دوران غیبت کبری آماده ساختند.
طبقه بندی: امام حسن عسکری(ع)، فعالیت