السلام علیک یا سیدنا و مولانا یا حسن ابن علی ایها المجتبی
السلام علیک یا سیدنا و مولانا یا علی بن الحسین یا زین العابدین
السلام علیک یا سیدنا و مولانا یا محمد بن علی ایها الباقر
السلام علیک یا سیدنا و مولانا یا جعفربن محمد ایها الصادق
طبقه بندی: قبرستان بقیع، امام حسن(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)، امام صادق(ع)، مدینه
1- ابوحمزه ثمالی از حضرت امام محمدباقر(علیهالسلام) نقل میکند که فرمود:
چون هنگام وفات حضرت علی بن الحسین(علیهماالسلام) فرا رسید، من را به سینه خود چسبانید و فرمود:
پسرم،
تو را به چیزی وصیت میکنم که پدرم به هنگام وفاتش به من وصیت کرد. او
فرمود از ظلم به کسی که علیه تو یاری جز خداوند ندارد بپرهیز و هرگز خود
را بر آن آلوده مساز.
2- از حضرت ابی الحسن(علیهالسلام)
نقل شده است که امام سجاد(علیهالسلام) در هنگام وفات بیهوش شد. سپس چشمان
خود را گشود و سوره واقعه و فتح را قرائت کرد و بعد گفت:
حمد
خداوندی را که وعده خود به ما را راست گردانید و همهی بهشت را به ما
بخشید و ما در هر جای بهشت که بخواهیم برای خود منزل اختیار میکنیم.
امام سجاد(ع):
او فرمود از ظلم به کسی که علیه تو یاری جز خداوند ندارد بپرهیز و هرگز خود را بر آن آلوده مساز
سپس آیه 74 سوره زمر را تلاوت کرد: "پس چه خوب است اجر عاملین" و از دنیا رفت.
3- و در روایت دیگری آمده است:
امام زین العابدین(علیهالسلام) پیش از وفات لحظهای به هوش آمد و پارچهای را که رویش بود کنار زد و فرمود:
قبر مرا حفر کنید تا به زمین سفت برسید. بعد پارچه را روی صورتش کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
برگرفته از: بحارالانوار، ج 46، ص 152، حدیث 16 (به نقل از اصول کافی ) و ص 147.
طبقه بندی: امام سجاد(ع)
مورخین
نوشتهاند: ابراهیم پسر طلحه(از بلواگران جنگ جمل) در آن هنگام در شام
بود. خود را به کاروان اسرای اهل بیت رساند. چون امام سجاد(علیهالسلام)
را دید، از حضرت پرسید:
علی بن الحسین(علیهماالسلام)! حالا چه کسی
پیروز است؟ (گویا فرزند طلحه شکست پدرش در جنگ با علی(علیهالسلام) را در
برابر چشمانش مجسم کرد و از روی انتقامجویی چنین گفت.)
امام سجاد(علیهالسلام) فرمود:
«اگر میخواهی بدانی پیروز کیست؟ هنگام نماز، اذان و اقامه بگو.» (1)
پاسخ
کوتاه، اما کوبنده امام سجاد(علیهالسلام) به پسر طلحة بن عبیدالله، پیامی
ژرف به همراه داشت. به او فهماند که جنگ ما در گذشته و حال برای عزت و
قدرت دنیایی نبود که اکنون ما شکست خورده باشیم و تو و یزید فاتح باشید.
قیام ما برای زنده ماندن پیام وحی و رسالت بود و تا زمانی که از ماذنهها،
ندای اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله به گوش رسد و
مسلمانان برای نماز خویش در اذان و اقامه، این شعارها را تکرار کنند، ما
پیروزیم.
امام سجاد(علیهالسلام) در مجلس یزید
یزید
بن معاویه(لعنة الله علیه) که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا
میدانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهل
بیت(علیهمالسلام) را وارد کنند و او اهل بیت را تحقیر کند. ماموران دربار
موظف شدند که قافله اسرا را با ریسمان به یکدیگر ببندند و علی بن
الحسین(علیهماالسلام) را که بزرگ ایشان بود، با زنجیر ببندند(2) و وارد
مجلس یزید کنند.
امام سجاد(علیه السلام)همین که چشم مبارکش به چهره خبیث یزید افتاد فرمود:
ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟
مراسم
اجرا شد. کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر
چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود.
امام زین العابدین(علیهالسلام) سکوت را جایز ندانست. همین که چشم مبارکش
به چهره خبیث یزید افتاد فرمود:
«انشدک الله یا یزید ما ظنک برسول
الله لو رانا علی هذه الحالة(3)؛ ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول
خدا ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟»
امام با کوتاهترین جمله، بلندترین پیام را به حاضرین در مجلس یزید منتقل میکند.
مردم
شام که یزید را خلیفه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) میدانستند و برای
پیامبر(صلی الله علیه و آله) احترام قائل بودند، با این فرمایش امام از
خود میپرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟
سخنان امام
سجاد(علیهالسلام) چنان ضربهای بر ارکان حکومت یزید وارد کرد که سبب
رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام زین
العابدین(علیهالسلام) باز کنند.
یزید همچنان مست غرور است. چون ماموران، سر سیدالشهداء را پیش یزید گذاردند، به شعر حصین بن حمام مری تمثل جست:
«یغلقن هاما من رجال اعزة علینا و هم کانوا اعق و اظلما
(شمشیرها) سر مردانی را میشکافند که نزد ما گرامی هستند (ولی چه میتوان کرد که) آنان در دشمنی و کینهتوزی پیش دستی کردند!»
امام سجاد(علیهالسلام) در جواب یزید فرمود: «ای یزید! به جای شعری که خواندی، این آیه را از قرآن بشنو که خداوند میفرماید:
«ما
اصابکم من مصیبة فی الارض و فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان
ذلک علی الله یسیر. لکیلا تاسوا علی ما فاتکم ولا تفرحوا بما آتاکم و الله
لایحب کل مختال فخور»(4)؛ «نرسد هیچ مصیبتی در زمین و نه در
جانهای شما مگر آن که در لوح محفوظ است پیش از آن که آن را پدید آریم. به
درستی که آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه از شما فوت شد غمگین نشوید و به
آنچه به شما داد شاد نشوید، خدا متکبران را دوست ندارد.»
یزید
که منظور امام و پیام آیه را دریافته بود، به شدت خشمگین شد و در حالی که
با ریش خود بازی میکرد، گفت: آیه دیگری هم در قرآن هست که سزاوار تو و
پدر توست:
«و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن
کثیر»(5)؛ «هر مصیبتی که به شما برسد، نتیجه دستآوردهای خود شماست و خدا
بسیاری را عفو میکند.»
و سپس خطاب به علی بن
الحسین(علیهماالسلام) گفت: علی، پدرت، پیوند خویشاوندی را برید و حق مرا
ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست، خدا با وی آن کرد که دیدی.
(6)
امام سجاد(علیهالسلام) مجددا آیه «ما اصابکم من مصیبة ...» را تلاوت کرد.
یزید به پسرش(خالد) گفت: پاسخ او را بگو. خالد ندانست چه بگوید و یزید مجددا آیهای را خواند که قبلا متعرض آن شده بود.
یزید
انتظار داشت که امام سجاد(علیهالسلام) در برابر اهانتها و کردار زشت او
سکوت کند، ولی حضرت پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و فرمود:
«طمع
نداشته باشید که ما را خوار کنید و ما شما را گرامی بداریم. شما ما را
اذیت کنید و ما از اذیت شما دست برداریم. خدا میداند ما شما را دوست
نداریم و اگر شما ما را دوست ندارید، سرزنشتان نمیکنیم.»(7)
امام
سجاد(علیه السلام)فرمود: ای یزید! اگر میدانستی چه کردهای و بر سر پدر و
برادر و عموزادهها و خاندان من چه آوردهای به کوهها میگریختی و بر
ریگها میخفتی و بانگ و فریاد بر میداشتی
یزید که به
بن بست رسیده بود، گفت: راست گفتی لیکن پدر و جد تو خواستند امیر باشند.
سپاس خدا را که آنان را کشت و خونشان را ریخت. سپس سخن قبلی خود را تکرار
کرد که: پدرت، خویشاوندی را رعایت نکرد و حق مرا نادیده گرفت و در سلطنت
من با من به نزاع برخاست و خدا چنان کرد که دیدی.
امام
سجاد(علیهالسلام) فرمود: «ای پسر معاویه و هند و صخرا! پیش از این که به
دنیا بیایی پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. روز بدر، احد
و احزاب، پرچم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در دست پدر من بود و پدر و
جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود: ای یزید! اگر میدانستی چه
کردهای و بر سر پدر و برادر و عموزادهها و خاندان من چه آوردهای به
کوهها میگریختی و بر ریگها میخفتی و بانگ و فریاد بر میداشتی.» (8)
یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسین و حضرت علی(علیهماالسلام) بد بگوید و او طبق دستورش عمل کرد.
امام سجاد(علیهالسلام) از گستاخی خطیب برآشفت و فرمود:
«خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد.»
هنگامی
که سخنان خطیب مزدور به پایان رسید، امام خطاب به یزید گفت: «سخنگوی شما
آنچه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن
بگویم.»
ابتدا یزید رضایت نداد تا این که بنا به اصرار اطرافیان و
حاضران در مجلس و یکی از فرزندان خلیفه، یزید به امام اجازه داد و گفت:
منبر برو و از آنچه پدرت کرد، معذرت بخواه.
خطبه معروف امام عارفان
امام
سجاد(علیهالسلام) از پله منبر بالا رفت و خطبهای را با نوای گرم توحیدی
بیان کرد که در اینجا به فرازی از آن خطبه میپردازیم:
«انا بن
مکة و منی، انا بن الزمزم و الصفا؛ انا بن محمد المصطفی؛ انا بن علی
المرتضی؛ انا بن فاطمة الزهراء ... (9)؛ من فرزند مکه و منایم؛ من فرزند
زمزم و صفایم؛ من فرزند محمد مصطفایم؛ من فرزند علی مرتضایم؛ من فرزند
فاطمه زهرایم ... .»
امام زین العابدین همچنان به معرفی خویش
ادامه داد، تا آنجا که صدای مردم به گریه بلند شد و ارکان کاخ یزید به
لرزه درآمد و یزید از تحت تاثیر قرار گرفتن مردم سخت بیمناک شد، از این رو
برای قطع کردن سخنان امام به مؤذن دستور اذان داد.
مؤذن دربار برخاست و با صدایی که همه میشنیدند، اذان گفت.
وقتی
به اشهد ان محمدا رسول الله(صلی الله علیه و آله) رسید، امام که هنوز بر
بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: «ای یزید! این محمد(صلی الله
علیه و آله) که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی
داد، جد توست یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبر جد توست، دروغ گفتهای و کفر
ورزیدهای و اگر باور داری که پیامبر(صلی الله علیه و آله) جد من است، پس
چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟» (10)
آری بزرگ مُبلغ نهضت
عاشورا رسالت خویش را به نحو شایسته ایفا نمود و چهره مجلس را با تبلیغ
رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنی امیه و یزید بن
معاویه پایان یافت.
بازتاب خطبه امام سجاد(علیهالسلام)
سخنان
مُبلغان یزرگ اسلام؛ حضرت سجاد و زیبب کبری(علیهماالسلام) چنان در روحیه
مردم شام تاثیر گذاشت که انقلاب به پا کرد. شامیان دریافتند کسانی که با
چنین وضع فجیعی در کربلا شهید شدند، شورشی نبودند. آنان خاندان کسی هستند
که یزید به نام وی بر مسلمانان حکومت میکند.
امام سجاد(علیه السلام):
«ای
یزید! این محمد(صلی الله علیه و آله) که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان
آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبر
جد توست، دروغ گفتهای و کفر ورزیدهای و اگر باور داری که پیامبر(صلی
الله علیه و آله) جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟»
مؤذن
دربار به یزید اعتراض کرد و با شگفتی پرسید: «تو که میدانستی اینها
فرزندان پیامبر هستند، به چه علت آنان را کشتی و دستور دادی اموال آنان را
غارت کنند؟» (11)
عالم یهودی که در مجلس یزید بود، پس از شنیدن
سخنان امام سجاد(علیهالسلام) از یزید پرسید: «این جوان کیست؟» یزید گفت:
«فرزند حسین(علیهالسلام).» یهودی گفت: «کدام حسین؟...» آنقدر پرسید تا
دانست اینها از خاندان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) هستند. حسین کسی
است که مظلومانه در کربلا به شهادت رسیده و او فرزند دختر رسول خدا(صلی
الله علیه و آله) است. یزید را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما دیروز از
پیامبرتان جدا شدید و امروز فرزندش را کشتید!» (12)
عکس العمل یزید
یزید
در برابر سرزنش دیگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست
بردارد و از آنچه نسبت به خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) انجام داده
است، معذرت خواهی کند(13) و مسؤولیت شهادت امام حسین(علیهالسلام) و
یارانش را به گردن فرماندار کوفه یعنی، عبیدالله بن زیاد پسر مرجانه
بیندازد.(14) ضمن اظهار ندامت از عملکرد خود و لعنت بر پسر مرجانه، از
امام سجاد(علیهالسلام) میخواهد که اگر درخواست یا پیشنهادی دارد، بنویسد
تا آن را انجام دهد.(15)
بدیهی مینماید که نخستین تقاضای امام
سجاد(علیهالسلام) و دیگر اسرای کربلا، سوگواری برای شهیدان به خاک
آرمیدهشان در سرزمین گلگون کربلا و بازگشت به شهر پیامبر(صلی الله علیه و
آله)، مدینه، شهر خاطرههای زنده شهیدانشان باشد.
مدت توقف امام سجاد(علیهالسلام) و اسرای خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) را در شام از ده روز تا یک ماه نوشتهاند. (16)
شهادت امام سجاد(علیهالسلام)
اسوه
علم و حلم، حضرت امام زینالعابدین(علیهالسلام)، پس از یک عمر مجاهدت در
راه خدا و پس از ابلاغ پیام عاشورا به جوامع بشری، به دست هشام و یا ولید
بن عبدالملک مسموم(17) و در 25 محرم سال (95 ه.ق) به شهادت رسید و بدن
مطهرش را در کنار تربت پاک امام حسن مجتبی (علیهالسلام) در بقیع به خاک
سپردند.
پینوشتها:
1- امالی شیخ طوسی، ج 2، ص 290. 2- سیر اعلام النبلا، ج 3، ص 216. 3- بحارالانوار، ج 45، ص 131. 4- حدید/ 22 - 23. 5- شوری/ 30. 6- تاریخ طبری، ج 7، ص 376 / بلاذری، ج 2، ص 220. 7- بحارالانوار، ج 45، ص 175. 8- تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص 86. | 9- مقاتل الطالبین، ج 2، ص 121/ احتجاج طبرسی، ج 2، ص 310 / مقتل خوارزمی، ج 2، ص 69. 10- همان. 11- ترجمه مقتل ابی مخنف، ص 197. 12- بحارالانوار، ج 45، ص 139. 13- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 157. 14- ترجمه مقتل ابی مخنف، ص 198. 15- تاریخ طبری، ج 7، ص 378/ احتجاج، ج 2، ص 311. 16- امام سجاد(علیهالسلام)، جمال نیایشگران، احمد ترابی، ص 135. 17- دلائل الامامه، ص 80 / فصول المهمة، ص 208. |
طبقه بندی: امام سجاد(ع)
ورود امام سجاد(علیهالسلام) به شام
در
بعضی مقاتل آمده است که امام سجاد(علیهالسلام) پس از تحمل شکنجههای
فراوان در بین راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان
اهل بیت(علیهمالسلام)، شهری که مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی
حضرت علی(علیهالسلام) چیزی نشنیده بودند و لعن او را واجب میشمردند،
رسید.
کوفیان که پیرو علی(علیهالسلام) بودند و از مولا شناخت داشتند، چه کردند که شامیان بکنند!
دیلم بن عمر میگوید:
«آن روز که کاروان اسیران آل رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد شام شدند، من در شام بودم و حرکت آنان را در شهر با چشمانم دیدم.
اهل
بیت(علیهمالسلام) را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختی آنان را متوقف
ساختند. در این میان پیرمردی از شامیان در برابر علی ابن
الحسین(علیهماالسلام) که سالار آن قافله شناخته میشد، ایستاد و گفت:
خدا را سپاس که شما را کشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پیشوای مؤمنان - یزید بن معاویه - را بر شما پیروز گردانید!
امام سجاد(علیهالسلام) لب فرو بسته بود تا آنچه پیرمرد در دل دارد بگوید.
شام،
شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت(علیهمالسلام)، شهری که مردان و
زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی حضرت علی(علیهالسلام) چیزی نشنیده بودند و
لعن او را واجب میشمردند، رسید
وقتی سخنان پیرمرد به پایان رسید، امام فرمود:
همه سخنانت را گوش دادم و تحمل کردم تا حرفهایت تمام شود، اکنون شایسته است تو نیز سخنان مرا بشنوی.
پیرمرد گفت: برای شنیدن آمادهام.
امام سجاد(علیهالسلام) فرمود: آیا قرآن تلاوت کردهای؟ پیرمرد گفت: آری.
امام فرمود: آیا این آیه را خواندهای که خداوند میفرماید:
«قل
لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی»(1)؛ «ای پیامبر! به مردم بگو
من در برابر تلاشهایی که برای هدایت شما انجام دادهام، پاداشی نمیخواهم
جز این که خویشان مرا دوست بدارید.»
پیرمرد جواب داد: آری خواندهام (ولی چه ارتباطی با شما دارد؟)
حضرت پاسخ داد: مقصود این آیه از خویشان پیامبر، ما هستیم.
سپس امام پرسید: ای پیرمرد آیا این آیه را خواندهای؟
«و آت ذی القربی حقه»(2)؛ «حق خویشاوندان و نزدیکانت را پرداخت کن.»
مرد شامی: آیا شمایید «ذی القربی» و خویشاوند پیامبر؟
امام فرمود: بلی، ما هستیم. آیا سخن خدا را در قرآن خواندهای که فرموده است:
«واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی»(3)؛ «آنچه غنیمت به دست میآورید؛ یک پنجم آن از خدا و رسول و نزدیکان اوست.»
مرد شامی گفت: آری خواندهام.
امام فرمود: مقصود از ذی القربی در این آیه نیز ما هستیم.
امام سجاد(علیهالسلام) فرمود: آیا این آیه را تلاوت کردهای:
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»(4)؛ «همانا خداوند اراده کرده است که پلیدی و گناه از شما اهل بیت زدوده شود و شما را به گونهای بی مانند پاک گرداند.»
ای مرد شامی! آیا در میان مسلمانان کسی جز ما، «اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله» شناخته میشود؟
مرد
شامی دانست آنچه درباره این اسیران شنیده درست نیست. آنان خارجی نیستند.
اینان فرزندان رسول الله(صلی الله علیه و آله) هستند و از آنچه گفته بود
پشیمان شده، با شرمساری دستهایش را به سوی آسمان بالا برد و به حالت توبه
و استغفار گفت:
«اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک،
اللهم انی اتوب الیک، من عداوة آل محمد صلی الله علیه و آله و ابرا الیک
ممن قتل اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله و لقد قرات القرآن منذ دهر فما
شعرت بها قبل الیوم(5)؛ خدایا به سوی تو باز میگردم، خدایا به سوی
تو باز میگردم، خدایا به سوی تو باز میگردم از دشمنی خاندان پیامبر
بیزاری میجویم و به سوی تو رو میآورم. از کشندگان خاندان پیامبر صلی
الله علیه وآله. من روزگاران طولانی قرآن تلاوت کردهام ولی تا امروز
مفاهیم و معارف آن را درک نکرده بودم.»
سخنانی که بین امام سجاد(علیهالسلام) و پیرمرد شامی گذشت، ندای بیدارباشی بود بر پندار خفته شامیان.
پینوشتها:
1- شوری/ 22.
2- اسراء/ 26.
3- انفال/ 41.
4- احزاب/ 33.
5- مقتل خوارزمی، صص 61 و 62 / احتجاج طبرسی، ج 2، ص 305.
طبقه بندی: امام سجاد(ع)
در
مورد وضعیت جسمانی حضرت سجاد(علیهالسلام) در روز عاشورا نقلهای تاریخی
بر این مضمون هستند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند، به
صورتی که مطلقاً از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمه مخصوص
استراحت میکردند و حضرت زینب(سلام الله علیها) مرتب از ایشان پرستاری
مینمودهاند و حالشان طوری بوده که حتی نمیتوانستند در مقابل پای پدر
بایستند.
اولین نقل قولی که از حضرت علی بن
الحسین(علیهماالسلام) در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمود: چون
سپاه دشمن به دست امام حسین(علیهالسلام) رو نمود، آن حضرت دستش را بلند
نموده و عرض کرد: «اللهم انت ثقتی فی کلَ رب ...» تا آخر. دعای
بلند و ملکوتی امام حسین(علیهالسلام) نقل قول دیگری که از حضرت
سجاد(علیهالسلام) در روز عاشورا رسیده، مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف
پدرشان است. نقل قولی از حضرت که امام سجاد(علیهالسلام) میفرمایند: از
او شنیدم که این را ساعتی قبل از شهادتش میفرمود.
همچنین
حضرت زین العابدین(علیهالسلام) فرمودهاند: وقتی اوضاع بر امام
حسین(علیهالسلام) سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش
به خلاف همه آنان بود. چرا که آنان هر چه امر مشکلتر و سختتر میشد،
رنگشان تغییر میکرد و ارکان بدنشان میلرزید و قلوبشان فاتف بود. ولی
امام حسین(علیهالسلام) و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند،
رنگهایشان میدرخشید و اعضاء و جوارحشان آرام میگرفت و نفوسشان از حالت
آرامش برخوردار بود. پس بعضی از آنان به بعض دیگر گفتند که: نگاه کنید
ابداً از مرگ باکی ندارد. سپس حضرت سجاد(علیهالسلام) سخنان گوهربار پدر
را خطاب به اصحابش نقل میکنند.(1)
وقتی
اوضاع سخت تر می شد امام حسین(علیهالسلام) و بعضی از همراهانش که از
خصائص اصحاب او بودند، رنگهایشان میدرخشید و اعضاء و جوارحشان آرام
میگرفت و نفوسشان از حالت آرامش برخوردار بود
همچنین
از امام زین العابدین(علیهالسلام) روایت شده است که فرمود: پدرم در روزی
که کشته شد، در حالی که خونها(از بدنش) میجوشید من را به سینه چسبانید و
فرمود: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه(علیهاالسلام)
من را تعلیم نمود و رسول الله(صلی الله علیه و آله) او را تعلیم کرده بود
و جبرئیل به پیامبر که در طلب حاجتها و امور مهم و غم و غصهها تعلیم
داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل میشود و کارهای بزرگ و
سهمگین؛
فرمود بخوان:
بحق یس
والقرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج
السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفّس ان المکروبین، یا راحم الشیخ
الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الی التفسیر، صلی علی محمد
و آل محمد وافعل بی کذا و کذا.»
بالاخره آخرین مطلبی که از امام سجاد(علیهالسلام) در روز عاشورا تا قبل
از شهادت امام حسین(علیهالسلام) نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان
با پدرشان میباشد.
پینوشت:
1- برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به «موسوعه کلمات الحسین »، اعداد و عهد تحقیقات باقرالعلوم ص 497).
برگرفته از منابع:
بحارالانوار، ج 45، ص54/ معانی الاخبار، ص 218/ دعوات راوندی، ص 54، حدیث 137.
طبقه بندی: امام سجاد(ع)
جشن میلاد امام چارمین آمد پدید | روز وجد مؤمنات و مؤمنین آمد پدید |
درّة التّاج فضیلت جوهر علم لدن | حضرت سجّاد زین العابدین آمد پدید |
یک فلک مجد و کرامت یک جهان اجلال و فرّ | در رخ انسان به چهرى دلنشین آمد پدید |
یک جهان تسلیم یک عالم رضا یک دهر فضل | آسمانى آفتابى بر زمین آمد پدید |
فُلک دریاى ولایت موج اقیانوس فضل | خازن علم الهى، قطب دین آمد پدید |
نور چشم خامس آل عبا زین العباد | شافع عصیان به روز واپسین آمد پدید |
عرشیان، انگشت عبرت بر دهان دارند از آن | کاین چنین گوهر چه سان از ماء و طین آمد پدید |
عابدین را گاه رنج آرام جان آمد زره | ساجدین را روز غم یار و معین آمد پدید |
آنچه را مىجست دل در آسمانها قرنها | در زمین آن مقتداى آن و این آمد پدید |
چرخ هستى را چنان شمس الضّحى آمد عیان | بحر ایمان را چنین درّ ثمین آمد پدید |
مجمع البحرین دانش، مخزن الاسرار حقّ | فیض سرمد، متن قرآن مبین آمد پدید |
کاخ ایمان را از او رکنى رکین شد آشکار | ملک هستى را از او حصنى حصین آمد پدید |
وارث تخت «سلونى» تاجدار «هل اتى» | حضرت طاها جناب یا و سین آمد پدید |
از پى آوردن تبریک میلادش ز عرش | باز گویا در زمین روح الامین آمد پدید |
بازگو «طایى» براى میمنت بر شیعیان | روز میلاد امام چارمین آمد پدید |
"طایى"
طبقه بندی: امام سجاد(ع)
امام سجاد علیهالسلام از مدارا تا خشونت
قسمت اول : با دوستان<\/h3>
مقدمه
یاور بینوایان
مقدمه
از آنجا که انسان زندگى اجتماعى دارد، ناگزیر در طول شبانه روز با افراد مختلف در ارتباط است و با گروههاى ناهمگون - که داراى عقاید و سلیقههاى متفاوت هستند - در تماس مىباشد. سؤالى که در اینجا مطرح مىشود، این است که: رفتار ما با هریک از این گروههاى انسانى چگونه باید باشد؟
با مراجعه به زندگى پیشوایان دین، به خوبى پاسخ این سؤال را در مىیابیم. زیرا امامان معصوم علیهم السلام در زندگى اجتماعى خود به عنوان پیشوایان صالح و الگوهاى اخلاقى و تربیتى در طول زندگى افتخارآمیز خویش با گونههاى مختلفى در تماس بودند. بنابراین، رفتار آن بزرگواران با گروههاى مختلف انسانى و حتى حیوانات، مىتواند راهگشاى زندگى فردى و اجتماعى امروز ما باشد.
در یک نگاه کلى مىتوان کسانى که خواسته یا ناخواسته، حضرات معصومین علیهم السلام با آنان در ارتباط بودند را چنین دستهبندى کرد:
- دوستان (اعم از فقیر و ثروتمند)- غافلان و جاهلان
- گمراهان و فریبخوردگان
- دشمنان و ستمگران
نگاه این نوشتار پیرامون رفتارهاى امام سجاد علیه السلام با گروههاى فوق مىباشد. بدون شک شناسایى رفتارهاى آن حضرت با این گروهها و حتى حیوانات، ما را در چگونگى رفتار با دیگران یارى خواهد داد.
رفتارهاى آن حضرت، نمونه کامل صداقت، مهرورزى و سخاوت و تجلیگاه عالى حلم، بردبارى و جوانمردى بود
مدارا با دوستان <\/h3>
امام سجاد علیه السلام با اصحابش رفتار کریمانه و دلسوزانه داشت. رفتارهاى آن حضرت، نمونه کامل صداقت، مهرورزى و سخاوت و تجلیگاه عالى حلم، بردبارى و جوانمردى بود.
در رفتارهاى آن حضرت با دوستانى که از متانت فرهنگى و اجتماعى بالاترى برخوردار بودند، بحثى نیست، همگان با چنین افرادى رفتار شایسته دارند; اما آنچه که مهم به نظر مىرسد، این است که باید دید آن حضرت با دوستانى که به هر دلیل از اقشار پایین جامعه محسوب مىشدند، چگونه برخورد داشت؟
نمونههاى زیر مىتواند نوع رفتار آن حضرت با دوستان محروم و درماندگان بىبضاعت را مشخص کند:
1. یاور بینوایان
یاور ناشناس
طاووس یمانى مىگوید:
«در سفرى که به حج رفته بودیم، در سرزمین «صفا» جوانى را دیدم بسیار با هیبت و شکوه، اما لاغر اندام و ضعیف که جامه مناسبى بر تن نداشت، او سر به آسمان بلند کرده بود و مىگفت:
«عریان کما ترى، جائع کما ترى، فما ترى فیما ترى، یا من یرى و لا یرى; برهنهام چنانکه مىبینى، گرسنهام چنانکه مىنگرى، پس چه مىبینى در آنچه مىنگرى؟ اى کسى که مىبینى و دیده نمىشوى.»
از گفت و گوى آن مرد ناشناس با خداوند، لرزیدم. ناگهان دیدم که از آسمان طبقى فرود آمد و دو بُرد یمانى در آن بود. در این هنگام، حضرت نگاه محبتآمیزى به من نمود و فرمود: اى طاووس!
گفتم: لبیک یا سیدى!
از اینکه مرا ندیده شناخته بود، تعجبم بیشتر شد. سپس فرمود:
آیا تو نیز حاجتى به این طبق دارى؟!
و پرده را از روى آن کنار زد. در طبق علاوه بر لباس، چیزى شبیه به نقلهاى خراسان بود. عرض کردم:
اى آقاى من! مرا به برد و لباس احتیاجى نیست، لیکن قدرى از آنچه در میان طبق است، به من عطا فرما.
مشتى از آنها را به من داد. دستش را بوسیدم و نقلها را بر گوشه رداى احرامم بستم و قدرى از آن را خوردم که خوراکى به آن مزه و لذت هرگز ندیده و نخورده بودم.
سپس مرد ناشناس دو برد را از طبق برداشت و یکى را به عنوان لنگ و دیگرى را به عنوان عباى احرام به تن کرد و لباسهایى را که بر تن داشت، به مستحق رساند.
از آنجا گذشتیم تا به «مروه» رسیدیم. در آنجا اجتماع مردم او را از نظرم غائب کرد و من در تفکرى عمیق غرق بودم که آیا او فرشته بود یا یکى از اولیاى خداوند؟! ناگهان صدایى بر آمد و گفت:
«اى طاووس! واى بر تو! امام زمانت را نشناختى؟ اوست امام جن و انس. اوست امام الساجدین و زین العابدین.»
آنگاه شتابان در پى آن حضرت دویدم تا اینکه به حضورش رسیدم. دیگر از او جدا نشدم تا اینکه نفع دنیوى و اخروى بسیار، از آن حضرت به من رسید.» (1)
و مورد دیگر روایتى است که بنا بر نقل زهرى در شب سرد و زمستانى امام سجاد علیه السلام را دیدم که کیسهاى از آرد و دستهاى هیزم بر دوش گرفته بود.... (2)
«اى طاووس! واى بر تو! امام زمانت را نشناختى؟ اوست امام جن و انس. اوست امام الساجدین و زین العابدین.»
2. عفو خطاکاران
احتمال خطا و لغزش انسان در زندگى بسیار است و ممکن است هر آن دچار لغزش و اشتباه شود. برخى از دوستان امام سجاد علیه السلام نیز در محضر آن حضرت دچار خطاهایى مىشدند که به علتسهوى بودن آنها، آن حضرت آنان را عفو مىکرد و خیلى زود از گناهان آنان چشم پوشى مىکرد و این، در «زندگى اجتماعى» ما، درس بزرگى است و روش عفو و مهربانى را به ما مىآموزد و ما را از انتقام و جنجال آفرینى باز مىدارد.
احسان به کنیز
روزى یکى از کنیزان امام سجاد علیه السلام به دستان آن حضرت آب مىریخت. ناگهان ظرف آب افتاد و به سر مبارک امام اصابت کرد. به گونهاى که سر آن حضرت شکست. حضرت سرش را به طرف کنیز برگرداند. کنیز که نگران و هراسان شده بود با زیرکى این آیه را خواند:
«والکاظمین الغیظ» ; «پرهیزکاران خشم خود را فرو مىخورند.»
امام فرمود: خشم خود را فرو بردم.
کنیز ادامه آیه را تلاوت کرد:
«والعافین عن الناس» ; «پرهیزکاران، خطا کاران را مىبخشد.»
امام علیه السلام فرمود: تو را بخشیدم.
کنیز پایان آیه را خواند:
«والله یحب المحسنین» ; (3)
امام سجاد علیه السلام به کنیز احسان نمود و فرمود: «برو، تو را در راه خدا آزاد ساختم.» (4)
نمونههاى بسیارى از این باب، در کتابهاى تاریخى و روایى ذکر شده است. (5)
3. هدایت گمراهان
گاهى به علت تبلیغات مسموم دشمنان و نرسیدن سخن حق به گوش برخى از دوستان، آنان تحت تاثیر جو حاکم قرار مىگیرند و علىرغم میل باطنى، فریفته تبلیغات سوء دشمن مىشوند; اما از آن لحظهاى که گوش دلشان به نواى سخن حق آشنا شد، از گذشته خویش ندامت مىجویند و دل و جان در گرو حقیقت مىدهند. این گونه افراد در زمان امام سجاد علیه السلام کم نبودند. عدهاى از حقیقتجویان، فریفته جو ناسالم امویان شده بودند. امام زینالعابدین علیه السلام که مىدانست آنها فریب دشمن را خوردهاند، با لحن آرام و دلسوزانه با آنها سخن مىگفت و سعى مىکرد آنها را به راه راست هدایت نماید.
نمونه روشن در این بخش، رفتار مهربانانه امام سجاد علیه السلام با آن پیرمرد شامى است که در هنگام ورود اسیران به شهر شام، خودش را به امام رساند و گفت:
«خداى را شکر که شما را نابود کرد و مردمان را از شر شما آسوده خاطر کرد و امیرالمؤمنین یزید را بر شما پیروز گرداند.»
امام که با یک نگاه فهمیده بود، وى فریب دشمن را خورده استبا کمال ادب و احترام با او گفت و گو نمود. در پایان پیرمرد شامى از سخنان خود اظهار ندامت نمود. سرانجام یزید دستور قتلش را صادر کرد. (6)
سید علىنقى میرحسینى
1. معاجز الولایة، کاظمینى بروجردى، ص 175.
2. مناقب آل ابىطالب، محمد بن شهرآشوب مازندرانى، ج 4، ص 154، انتشارات علامه، قم، 1379 ش.
3. آل عمران/134.
4. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 146 و 147، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق.
5. الارشاد، ج 2، ص 145، 146 و ص 147; بحارالانوار، ج 46، ص 56; عیون اخبارالرضا، شیخ صدوق، ج 2، ص 145، انتشارات جهان، تهران، 1378 ق.
طبقه بندی: امام سجاد(ع)