گفتند درباره ی تو عاشقانه ننویسیم حیف است، کم است،
برای تو آری ، اما برای من؟
عاشقانه هایم تنها برای توست،
برای تو کم است از تو سرودن، برای من اما همه چیز است.
ای تنها بهانه ی ماندن! ای تنها رابط میان ما و آسمان! نیامدی این جمعه هم پدر،
نیامدی صاحبم، امامم، آقای من، مولا ...
نیامدی...
آه ازین چشم های بی لیاقت
تو باشی و ما تو را نبینیم!؟
آه ازین دل بی لیاقت
تو غریب باشی و ما را غم نباشد!؟
آه ازین همه بی غیرتی
تو « هل من ناصر » بگویی و ما این همه کر!؟
چند جمعه مانده تا لایق شدنمان ارباب؟
برای بیداریمان دعا می خوانی دلشکسته ی من؟
چقدر از آسمان دورم
چقدر رنگ زمین گرفته دلم
چقدر غرق ظلمتم، چقدر دلتنگ نورم
از آسمان به زمین نیامدیم برای رنگ زمین گرفتن
اینجا قرار بود نقطه ی پروازم شود تا خدا،
اینجا قرار بود همانی شوم که او می پسندد.
خودش تو را به یادم آورد ، خودش تو را در دلم نشاند
دلم به دستت ای رابط میان زمین و آسمان، ای امام هدایت، ای مهدی
دلم به دستت
منبع : جنبش مصاف
طبقه بندی: امام زمان، ظهور، منجی، فرج، حرف دل، عاشقانه