اى قدت همچو نیشکر اکبر
سر و باغ پدر اکبر
شام یلداى جعد مویت را
صبح پیشانیت سحر اکبر
پور مهتاب لیل لیلى را
قرص تو شد قمر اکبر
رفتنت کبک و آمدن طاووس
همه اطور تو هنر اکبر
خوى تو مصطفى رخت احمد
پاى تا سر پیامبر اکبر
وصف خلق تو انک لعلى
شجر پاک را ثمر اکبر
هیبت غرش تو در میدان
بدرد دل ز شیر نر اکبر
نیست حاجت تو را به جوشن و خود
چون على سینه ات سپر اکبر
نام تو نام حیدر و بایست
آن پدر را چنین پسر اکبر
حشمتت بود آل هاشم را
مایه فخر و زیب و فر اکبر
هر دو بازوى ابرویت داده
دست قدرت به یکدیگر اکبر
زین کمان و ز تیر مژگانت
کرد اهوى دل حذر اکبر
وه بنازم ضرب شست تو را
دل نرست آخر از خطر اکبر
بهر خون خدا، شهید کرببلا
تو بدى پاره جگر اکبر
آنکه داغ تو بر دلش بنهاد
جایگاهش دل سقر اکبر
تا بقاى باقى قیوم
باشدش لعن مستمر اکبر
نذر قربانى تو جان کردم
کن قبول و نما نظر اکبر
شبیه حضرت پیغمبر (ص ) آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
رضا جعفری<\/h1>
طبقه بندی:
حضرت علی اکبر(ع)
شام یلداى جعد مویت را
صبح پیشانیت سحر اکبر
پور مهتاب لیل لیلى را
قرص تو شد قمر اکبر
رفتنت کبک و آمدن طاووس
همه اطور تو هنر اکبر
خوى تو مصطفى رخت احمد
پاى تا سر پیامبر اکبر
وصف خلق تو انک لعلى
شجر پاک را ثمر اکبر
هیبت غرش تو در میدان
بدرد دل ز شیر نر اکبر
نیست حاجت تو را به جوشن و خود
چون على سینه ات سپر اکبر
نام تو نام حیدر و بایست
آن پدر را چنین پسر اکبر
حشمتت بود آل هاشم را
مایه فخر و زیب و فر اکبر
هر دو بازوى ابرویت داده
دست قدرت به یکدیگر اکبر
زین کمان و ز تیر مژگانت
کرد اهوى دل حذر اکبر
وه بنازم ضرب شست تو را
دل نرست آخر از خطر اکبر
بهر خون خدا، شهید کرببلا
تو بدى پاره جگر اکبر
آنکه داغ تو بر دلش بنهاد
جایگاهش دل سقر اکبر
تا بقاى باقى قیوم
باشدش لعن مستمر اکبر
نذر قربانى تو جان کردم
کن قبول و نما نظر اکبر
شبیه حضرت پیغمبر (ص ) آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
رضا جعفری<\/h1>
پور مهتاب لیل لیلى را
قرص تو شد قمر اکبر
رفتنت کبک و آمدن طاووس
همه اطور تو هنر اکبر
خوى تو مصطفى رخت احمد
پاى تا سر پیامبر اکبر
وصف خلق تو انک لعلى
شجر پاک را ثمر اکبر
هیبت غرش تو در میدان
بدرد دل ز شیر نر اکبر
نیست حاجت تو را به جوشن و خود
چون على سینه ات سپر اکبر
نام تو نام حیدر و بایست
آن پدر را چنین پسر اکبر
حشمتت بود آل هاشم را
مایه فخر و زیب و فر اکبر
هر دو بازوى ابرویت داده
دست قدرت به یکدیگر اکبر
زین کمان و ز تیر مژگانت
کرد اهوى دل حذر اکبر
وه بنازم ضرب شست تو را
دل نرست آخر از خطر اکبر
بهر خون خدا، شهید کرببلا
تو بدى پاره جگر اکبر
آنکه داغ تو بر دلش بنهاد
جایگاهش دل سقر اکبر
تا بقاى باقى قیوم
باشدش لعن مستمر اکبر
نذر قربانى تو جان کردم
کن قبول و نما نظر اکبر
شبیه حضرت پیغمبر (ص ) آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
رضا جعفری<\/h1>
رفتنت کبک و آمدن طاووس
همه اطور تو هنر اکبر
خوى تو مصطفى رخت احمد
پاى تا سر پیامبر اکبر
وصف خلق تو انک لعلى
شجر پاک را ثمر اکبر
هیبت غرش تو در میدان
بدرد دل ز شیر نر اکبر
نیست حاجت تو را به جوشن و خود
چون على سینه ات سپر اکبر
نام تو نام حیدر و بایست
آن پدر را چنین پسر اکبر
حشمتت بود آل هاشم را
مایه فخر و زیب و فر اکبر
هر دو بازوى ابرویت داده
دست قدرت به یکدیگر اکبر
زین کمان و ز تیر مژگانت
کرد اهوى دل حذر اکبر
وه بنازم ضرب شست تو را
دل نرست آخر از خطر اکبر
بهر خون خدا، شهید کرببلا
تو بدى پاره جگر اکبر
آنکه داغ تو بر دلش بنهاد
جایگاهش دل سقر اکبر
تا بقاى باقى قیوم
باشدش لعن مستمر اکبر
نذر قربانى تو جان کردم
کن قبول و نما نظر اکبر
شبیه حضرت پیغمبر (ص ) آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
رضا جعفری<\/h1>
خوى تو مصطفى رخت احمد
پاى تا سر پیامبر اکبر
وصف خلق تو انک لعلى
شجر پاک را ثمر اکبر
هیبت غرش تو در میدان
بدرد دل ز شیر نر اکبر
نیست حاجت تو را به جوشن و خود
چون على سینه ات سپر اکبر
نام تو نام حیدر و بایست
آن پدر را چنین پسر اکبر
حشمتت بود آل هاشم را
مایه فخر و زیب و فر اکبر
هر دو بازوى ابرویت داده
دست قدرت به یکدیگر اکبر
زین کمان و ز تیر مژگانت
کرد اهوى دل حذر اکبر
وه بنازم ضرب شست تو را
دل نرست آخر از خطر اکبر
بهر خون خدا، شهید کرببلا
تو بدى پاره جگر اکبر
آنکه داغ تو بر دلش بنهاد
جایگاهش دل سقر اکبر
تا بقاى باقى قیوم
باشدش لعن مستمر اکبر
نذر قربانى تو جان کردم
کن قبول و نما نظر اکبر
شبیه حضرت پیغمبر (ص ) آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
رضا جعفری<\/h1>
وصف خلق تو انک لعلى
شجر پاک را ثمر اکبر
هیبت غرش تو در میدان
بدرد دل ز شیر نر اکبر
نیست حاجت تو را به جوشن و خود
چون على سینه ات سپر اکبر
نام تو نام حیدر و بایست
آن پدر را چنین پسر اکبر
حشمتت بود آل هاشم را
مایه فخر و زیب و فر اکبر
هر دو بازوى ابرویت داده
دست قدرت به یکدیگر اکبر
زین کمان و ز تیر مژگانت
کرد اهوى دل حذر اکبر
وه بنازم ضرب شست تو را
دل نرست آخر از خطر اکبر
بهر خون خدا، شهید کرببلا
تو بدى پاره جگر اکبر
آنکه داغ تو بر دلش بنهاد
جایگاهش دل سقر اکبر
تا بقاى باقى قیوم
باشدش لعن مستمر اکبر
نذر قربانى تو جان کردم
کن قبول و نما نظر اکبر
شبیه حضرت پیغمبر (ص ) آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
رضا جعفری<\/h1>
هیبت غرش تو در میدان
بدرد دل ز شیر نر اکبر
نیست حاجت تو را به جوشن و خود
چون على سینه ات سپر اکبر
نام تو نام حیدر و بایست
آن پدر را چنین پسر اکبر
حشمتت بود آل هاشم را
مایه فخر و زیب و فر اکبر
هر دو بازوى ابرویت داده
دست قدرت به یکدیگر اکبر
زین کمان و ز تیر مژگانت
کرد اهوى دل حذر اکبر
وه بنازم ضرب شست تو را
دل نرست آخر از خطر اکبر
بهر خون خدا، شهید کرببلا
تو بدى پاره جگر اکبر
آنکه داغ تو بر دلش بنهاد
جایگاهش دل سقر اکبر
تا بقاى باقى قیوم
باشدش لعن مستمر اکبر
نذر قربانى تو جان کردم
کن قبول و نما نظر اکبر
شبیه حضرت پیغمبر (ص ) آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
رضا جعفری<\/h1>
نیست حاجت تو را به جوشن و خود
چون على سینه ات سپر اکبر
نام تو نام حیدر و بایست
آن پدر را چنین پسر اکبر
حشمتت بود آل هاشم را
مایه فخر و زیب و فر اکبر
هر دو بازوى ابرویت داده
دست قدرت به یکدیگر اکبر
زین کمان و ز تیر مژگانت
کرد اهوى دل حذر اکبر
وه بنازم ضرب شست تو را
دل نرست آخر از خطر اکبر
بهر خون خدا، شهید کرببلا
تو بدى پاره جگر اکبر
آنکه داغ تو بر دلش بنهاد
جایگاهش دل سقر اکبر
تا بقاى باقى قیوم
باشدش لعن مستمر اکبر
نذر قربانى تو جان کردم
کن قبول و نما نظر اکبر
شبیه حضرت پیغمبر (ص ) آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
رضا جعفری<\/h1>
نام تو نام حیدر و بایست
آن پدر را چنین پسر اکبر
حشمتت بود آل هاشم را
مایه فخر و زیب و فر اکبر
هر دو بازوى ابرویت داده
دست قدرت به یکدیگر اکبر
زین کمان و ز تیر مژگانت
کرد اهوى دل حذر اکبر
وه بنازم ضرب شست تو را
دل نرست آخر از خطر اکبر
بهر خون خدا، شهید کرببلا
تو بدى پاره جگر اکبر
آنکه داغ تو بر دلش بنهاد
جایگاهش دل سقر اکبر
تا بقاى باقى قیوم
باشدش لعن مستمر اکبر
نذر قربانى تو جان کردم
کن قبول و نما نظر اکبر
شبیه حضرت پیغمبر (ص ) آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
رضا جعفری<\/h1>
حشمتت بود آل هاشم را
مایه فخر و زیب و فر اکبر
هر دو بازوى ابرویت داده
دست قدرت به یکدیگر اکبر
زین کمان و ز تیر مژگانت
کرد اهوى دل حذر اکبر
وه بنازم ضرب شست تو را
دل نرست آخر از خطر اکبر
بهر خون خدا، شهید کرببلا
تو بدى پاره جگر اکبر
آنکه داغ تو بر دلش بنهاد
جایگاهش دل سقر اکبر
تا بقاى باقى قیوم
باشدش لعن مستمر اکبر
نذر قربانى تو جان کردم
کن قبول و نما نظر اکبر
شبیه حضرت پیغمبر (ص ) آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
رضا جعفری<\/h1>
هر دو بازوى ابرویت داده
دست قدرت به یکدیگر اکبر
زین کمان و ز تیر مژگانت
کرد اهوى دل حذر اکبر
وه بنازم ضرب شست تو را
دل نرست آخر از خطر اکبر
بهر خون خدا، شهید کرببلا
تو بدى پاره جگر اکبر
آنکه داغ تو بر دلش بنهاد
جایگاهش دل سقر اکبر
تا بقاى باقى قیوم
باشدش لعن مستمر اکبر
نذر قربانى تو جان کردم
کن قبول و نما نظر اکبر
شبیه حضرت پیغمبر (ص ) آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
رضا جعفری<\/h1>
زین کمان و ز تیر مژگانت
کرد اهوى دل حذر اکبر
وه بنازم ضرب شست تو را
دل نرست آخر از خطر اکبر
بهر خون خدا، شهید کرببلا
تو بدى پاره جگر اکبر
آنکه داغ تو بر دلش بنهاد
جایگاهش دل سقر اکبر
تا بقاى باقى قیوم
باشدش لعن مستمر اکبر
نذر قربانى تو جان کردم
کن قبول و نما نظر اکبر
شبیه حضرت پیغمبر (ص ) آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
رضا جعفری<\/h1>
وه بنازم ضرب شست تو را
دل نرست آخر از خطر اکبر
بهر خون خدا، شهید کرببلا
تو بدى پاره جگر اکبر
آنکه داغ تو بر دلش بنهاد
جایگاهش دل سقر اکبر
تا بقاى باقى قیوم
باشدش لعن مستمر اکبر
نذر قربانى تو جان کردم
کن قبول و نما نظر اکبر
شبیه حضرت پیغمبر (ص ) آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
رضا جعفری<\/h1>
بهر خون خدا، شهید کرببلا
تو بدى پاره جگر اکبر
آنکه داغ تو بر دلش بنهاد
جایگاهش دل سقر اکبر
تا بقاى باقى قیوم
باشدش لعن مستمر اکبر
نذر قربانى تو جان کردم
کن قبول و نما نظر اکبر
شبیه حضرت پیغمبر (ص ) آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
رضا جعفری<\/h1>
آنکه داغ تو بر دلش بنهاد
جایگاهش دل سقر اکبر
تا بقاى باقى قیوم
باشدش لعن مستمر اکبر
نذر قربانى تو جان کردم
کن قبول و نما نظر اکبر
شبیه حضرت پیغمبر (ص ) آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
رضا جعفری<\/h1>
تا بقاى باقى قیوم
باشدش لعن مستمر اکبر
نذر قربانى تو جان کردم
کن قبول و نما نظر اکبر
شبیه حضرت پیغمبر (ص ) آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
رضا جعفری<\/h1>
نذر قربانى تو جان کردم
کن قبول و نما نظر اکبر
شبیه حضرت پیغمبر (ص ) آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
رضا جعفری<\/h1>
شبیه حضرت پیغمبر (ص ) آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
رضا جعفری<\/h1>
رضا جعفری<\/h1>
صحیفه صفات الگو
- الگوی شایسته
ما جوانان به دنبال الگویی هستیم که نخست همسن و سالمان باشد و همانند ما در توفان جوانی بوده و در نشیب و فراز حوادث حضورداشته باشد. معصوم نباشد، زیرا با ما فرق خواهد کرد و در بحرانهای اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی درگیر شده باشد تا بهخوبی او را همانند خود بدانیم و از شیوه زندگانی، روش برخورد او با دیگران، چگونگی سخن گفتن، شهامت، شجاعت، دلیرمردی و بیباکی وی برای خود سرمشق بگیریم و او را نمونهای تمام عیار برایامروز و فردای زندگی خود بدانیم.
دفتر زندگانی چنین الگویی را که برخی هجده ساله و پارهایسالهایی بیشتر دانستهاند، میگشاییم و با یکدیگر به صحیفه صفاتو ارزشهای چشمگیر او مینگریم.
او یازدهم شعبان سال سی و سوم هجری به دنیای پر غوغای حیاتپاگذاشت. پدر در گوش راست او اذان گفت و دیگر گوش وی را با ترنم اقامه آشنا ساخت تا از آغاز با نغمه توحید، نبوت، امامت و ولایت آشنا شود و با چنین سرودهایی راه روشن رستگاری را از عمق جان بیابد. آشفتگی اوضاع سیاسی آن عصر بدان حد بود که نام «علی» جرمی نابخشودنی حساب میشد و بر زبان راندن این واژه مقدس ممنوع بود. پدر وی، که به خوبی میدانست نام دیباچه شخصیت و نشان دهنده شرافت، ادب و عظمت انسان است، نام کودک را «علی» نهاد تا بهترین برکات و زیباترین صفات بر دریای وجود فرزندش ریزان شود. درپی آن، لقب «اکبر» نیز برای او انتخاب کرد تا «علی اکبر» که به عنوان پسر نخستخانواده است با دیگر فرزندان، که نامآنان نیز علی خواهد بود، تفاوت یابد.
پدر علی که همانند پدرانش از تمامی اصول اساسی و شیوههایشیرین تربیتی آگاهی داشت، خود را با دنیای کودکی هماهنگ میکرد و رفتاری که شایسته کودکی فرزند بود، انجام میداد تا همانند جد عزیز خود عمل کرده، لحظهای از شرایط روحی روانی کودک دلبند خویش دور نماند.
همراه با بزرگ شدن علی، پدر سخنان برتر، آداب والاتر وشیوههای زندگی و احترام بیشتر به او میآموخت تا شخصیت خود را باز یابد و از ارزش وجود خود بیشتر آگاه شود.
بدین خاطر هنگام نام بردن از او، الفاظی همراه با احترام به کار میبرد تا از آغاز زندگی، احساس سرافرازی و شخصیت کند.
- به سوی مدرسه
علی که هفتساله شد، به تمرینهای فکری و آموزشهای دینی پرداخت و با مراقبتهای صحیح سنجیده پدر، بنیانهای اعتقادی در روان او و شیوههای رفتاری در اعمال او رشدی بیشتر یافت.
روزی پدر، عبدالرحمان را به آموختن سوره حمد به فرزندشگمارد. وقتی آموزش تمام شد و علی در حضور پدر سوره حمد راقرائت کرد، پدر، هدایای فراوان به عبدالرحمان بخشید. آنگاه به اطرافیان که از این همه بذل و بخشش تعجب کرده بودند، فرمود:
«این هدایا توان برابری عطای معلم علی را ندارد که در برابر تعلیم قرآن، همه هدایا ناچیز است»
علی در جوانی با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوه جوانان را به سوی خود جلب میکرد. آنچه در این فراز از داستاناو گفته میشود، نکتههایی است که بیتردید با مطالعه و رد شدن تاثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سرصبر و تامل بیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.
علی صفات جدّ خود را میدانست، از اینرو، هماره در آینه اخلاق و رفتار او نظر میکرد و خود را بدان صفات میآراست. به هنگام جوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود؛ ولی در تنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی بهخلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستی داشت. در زندگی آسانگیر، ملایم و خوشخو بود، به روی کسی خیره نمیشد. بیشتر اوقات بر زمین چشم میدوخت و با بینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیاطلبان احترام چشمگیری نداشتند. نشست و برخاست میکرد، با آنان همسفرهمیشد.
هرگز عیبجویی نمیکرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراد دوری میکرد. تمامی انسانها را بندگان خدا میدانست و از تحقیر آنان خودداری میورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد و ناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشه او بود. بخشنده بود و آنچه به دست میآورد، به دیگران بویژه نیازمندان انفاق میکرد. به عیادت بیماران میرفت.
برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبت بود و مسلمانان را مورد لطف و عطوفتخویش قرار میداد. امور دنیوی و اضطرابهای مادی او را متزلزل نمیساخت.
زندگی علی ساده بود و در آن از تجمل و اسراف اثری دیده نمیشد. آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایسته داشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان از صله او بهرهمند میشدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کس توقع و انتظاری نداشت.
در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوه دشمن هرگز او را بیمناک نمیساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق، قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان میشتافت و در برابر ظالمان میایستاد. تا حق را به صاحبش برنمیگردانید، آرام نمیگرفت. به دانش اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی میداد و همواره پیروان خود را از جهالت و بیخبری باز میداشت.
به پاکیزگی و آراستگی علاقهای وافر داشت و این صفت از دوران کودکی در او دیده میشد. از این رو هماره بر تمیزی لباس و بدن اهتمام میورزید.
بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت. نه تنها برانسانها بلکه باحیوانات نیز محبت داشت و با مهربانی و انصاف با آنانرفتار میکرد. آنان که قیافه ظاهری و سیمای به نور نشسته علی را دیدهاند،چهره وی را این گونه ترسیم کردهاند:
قیافهاش بسیار با ابهتبود و چون ماه تابان میدرخشید. به زیبایی و پاکیزگی آراسته بود. چون به طرف کسی بر میگشت با تمام بدن بر میگشت. نگاهش به زمین بود تا بهآسمان. (تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 513)
... با این ویژگیهای روشنی آفرین به خوبی میتوان او را شناخت، وی علی اکبر پور والای امام حسین علیهالسلام است. جوانی زیبا که همانند جد خود رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در سیرت، سپید و در صورت، آسمانی مینمود و هماره یاد و نام پیامبر صلیاللهعلیهوآله از چگونگی سخن گفتن و یا راه رفتن و دیگر برخوردهای اجتماعی و اخلاقی او میتراوید. از این رو، امامحسین علیهالسلام او را شبیهترین در خلقت و آفرینش، اخلاق و صفات روحی، گفتار و آداب اجتماعی به رسولخداصلیاللهعلیهوآله) معرفی میکرد.
کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعتبیچون و چرا از مقام ولایت و دلدادگی به حقیقت، برگی دیگر اززندگانی زرین علی اکبر بود. این ویژگیها چون با فروتنی او همراه میشد، نگاه تحسینآمیز همگان را به دنبال داشت.
- در ساحل فرات
علی در حماسه کربلا، درخششی چشمگیر داشت و با هر بار حمله خود، دهها نفر را به خاک هلاکت میانداخت. قهرمانان عرصههای نبرد، کمتر از دانش و بینش بهره دارند؛ زیرا در مسیر رزم و جنگ قرار داشته و فرصتنداشته و یا علاقه کمتری به درس آموزی و دانش آفرینی از خود نشان میدهند؛ اما علی اکبر، جوانی چند بعدی بود و سطرهای کتابوجودش با حکمت نگاشته شده بود. چشمههای دانش و دانایی از اعماقوجودش میجوشید. در مجالس گوناگون عالمانه و اندیشمندانه لب بهسخن میگشود و به دور از غرور و تکبر مردانه سخن میگفت.
ماجوانان هرچند از صفات خوبی بهرهمند باشیم، گاه توان تحملسختیها و ظرفیت رویارویی با مصایب را از دست میدهیم و سنگینی ناملایمات زندگی، تعادل رفتار و گفتارمان را میرباید.
علی اکبر در چنین صحنههای سخت و طاقتسوز، تنها به رضا و تسلیم الهی فکر میکرد و چنان در برابر بلاهای الهی آرام و مطمئن بود که گاه حیرت و شگفتی دیگران را برمیانگیخت. از این رو، درهنگامه درد آلود کربلا به پدر گفت:
«اولسنا علی الحق» (پدرجان) آیا ما برحق نیستیم؟
و چون امام فرمود: آری، گفت: در این هنگام، باکی از مرگ نداریم.
این روحیه قوی و صفات شایسته، چنان ابهت و عظمت به علی اکبر داده بود که افزون بر دوستان، دشمنان آگاه نیز به برتریهایش اعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف میکردند. معاویه روزی ازاطرافیانش پرسید: «چه کسی در این زمان برای خلافت مسلمانان بر دیگران برتری دارد و برای حکمرانی بر مردم از دیگرانسزاوارتر است؟» روباه صفتان زشتسیرت که نام و نان خود را در تملق مییافتند، به ستایش خلیفه پرداختند و او را لایق این منصب معرفی کردند.
معاویه گفت: نه چنین نیست:
«اولی الناس بهذالامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله و فیه شجاعه بنیهاشم و سخاه بنی امیه و رهو ثقیف؛ شایستهترین افراد برای امر حکومت، علی اکبر فرزند امام حسین است که جدش رسول خدا صلیاللهعلیهوآله است و شجاعت بنیهاشم، سخاوت بنیامیه و زیبایی قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است» (مقاتل الطالبیین، ص 78)
روز عاشورا پس از شهادت یاران امام، اولین کسى که اجازه میدان طلبید تا جان را فداى دین کند، او بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولى از ایثار و روحیه جانبازى او جز این انتظار نبود. حضرت علىاکبرعلیهالسلام، نزدیکترین شهیدى است که با امام حسین علیهالسلام دفن شده است. مدفن او پایین پاى ضریح مقدس اباعبد الله الحسین علیهالسلام، در کربلای معلّی قرار دارد.
طبقه بندی: حضرت علی اکبر(ع)
ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام مبارک باد!!!!!!!!!
جوانی، آغاز شکفتن است. جوانی، میلاد دوباره انسان است. انسان در جوانی، بار تکلیف الهی را به تازگی بر دوش گرفته است. خداوند، بسیاری از نعمت هایش را در جوانی به انسان ارزانی میدارد.