على
علیه السلام گوید: جبرئیل در بیمارى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم که
بر اثر آن از دنیا رفت هر روز و هر شب به نزد او مى آمد، و مى گفت :
خداوند به تو سلام مى رساند و مى گوید: چگونه اى ، در حالى که او خود به
تو آگاه تر است ، ولیکن مى خواهد شرافت و کرامت تو را بر مردمان افزون
کند، و مى خواهد عیادت بیمار را در میان امت تو سنت و امر پسندیده اى
بگرداند، و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم اگر دردى مى داشت ، به او مى
گفت مى بینى درد دارم . و جبرئیل مى گفت : اى محمد صلى الله علیه و آله و
سلم بدان که خداوند به تو سخت نمى گیرد، در حالى که هیچیک از آفریدگان را
به اندازه تو دوست ندارد، ولیکن دوست مى دارد، صدایت ، و دعایت را بشنود،
تا در هنگام ملاقات با او مستوجب درجات و مقاماتى که براى تو در نظر گرفته
است قرار گیرى . و اگر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم راحت بود و دردى
نداشت ، پاسخ مى داد: مى بینید که راحت هستم و دردى ندارم ، و جبرئیل مى
گفت : پس خداى را سپاس گوى ، زیرا خداوند دوست دارد سپاس شود، و شکرش
افزون گردد.
على علیه السلام افزود: و جبرئیل در زمان مقررى که فرود
مى آمد بر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وارد شد، ما فرود آمدن او را
احساس کردیم ، پس هر آنکه در خانه بود از خانه خارج گردید، بجز من ، در
این هنگام جبرئیل عرضه داشت : اى محمد صلى الله علیه و آله و سلم خداوند
به تو سلام مى رساند، و از تو سؤ ال مى کند، در حالى که او به تو آگاه تر
است ؟ پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: من از دنیا مى روم ؛
جبرئیل گفت : اى محمد صلى الله علیه و آله و سلم بشارت باد، زیرا خداوند
اراده نمود در عوض آنچه مى بینى ، کرامتى را که براى تو مهیا نموده است
ابلاغ کند.
عرضه داشت : من رسول خدا هستم ، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
تو از کدام رسولان خداوند مى باشى ؟ عرض کرد من فرشته مرگ هستم ، خداوند
مرا نزد تو فرستاده ، و تو را بین لقاى پروردگار، و بازگشت به دنیا مخیر
ساخته است پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: فرصت بده برادرم
جبرئیل بیاید، تا با او مشورت نمایم
پیامبر صلى الله علیه
و آله و سلم فرمود: فرشته مرگ از من اجازه ورود خواست من به او اجازه دادم
، و او بر من وارد گردید، من از او خواستم تا آمدن تو اقدامى نکند، جبرئیل
گفت : اى محمد صلى الله علیه و آله و سلم خداوند مشتاق ملاقات تو مى باشد،
و تاکنون فرشته مرگ از کسى اجازه نگرفته است و از این به بعد نیز اجازه
نخواهد گرفت ، و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به جبرئیل فرمود: همین
جا باش تا عزرائیل برگردد.
سپس پیامبر صلى الله علیه و آله و
سلم به زنان اجازه داد که وارد شوند، پس به فرزند خود گفت : دخترم فاطمه ،
نزدیک من بیا، سپس خود را به روى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم انداخت
، و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم رازى به او گفت ، و فاطمه
علیهاالسلام سر خود را بلند نمود در حالى که مى خندید، و ما از تبسم او در
شگفت شدیم ، از او سؤ ال کردیم ؟ و او گفت : پیامبر صلى الله علیه و آله و
سلم از مرگ خود خبر داد، و فاطمه علیهاالسلام گریه کرد، و پیامبر صلى الله
علیه و آله و سلم به او فرمود: دخترم گریه مکن ، من از خداوند درخواست
نمودم ، که تو را زودتر از همه افراد اهل بیتم به من ملحق نماید، و اکنون
خبردار شدم ، خداوند دعاى مرا پذیرفته است ، و به همین جهت گریه نمودم .
و
نیز از امام باقر علیه السلام است : چون هنگام وفات پیامبر فرا رسید، مردى
اجازه ورود خواست ، امیرالمؤ منین علیه السلام ، نزد او رفت و از او سؤ ال
نمود: چه حاجتى دارى ؟ پاسخ داد: مى خواهم نزد رسول خدا صلى الله علیه و
آله و سلم بروم ، حضرت فرمود: این امر ممکن نیست ، بگو حاجتت چیست ؟ عرضه
داشت : بناچار باید نزد او روم ، على علیه السلام نزد پیامبر صلى الله
علیه و آله و سلم بازگشت ، و مطلب را گفت ، حضرت به او اجازه داد، و او
نزد بالین رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نشست ، سپس عرضه داشت : من
رسول خدا هستم ، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: تو از کدام
رسولان خداوند مى باشى ؟ عرض کرد من فرشته مرگ هستم ، خداوند مرا نزد تو
فرستاده ، و تو را بین لقاى پروردگار، و بازگشت به دنیا مخیر ساخته است
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: فرصت بده برادرم جبرئیل بیاید،
تا با او مشورت نمایم ، جبرئیل فرود آمد، و عرضه داشت : اى رسول گرامى ؛
آخرت براى تو بهتر و سزاوارتر است ، و پروردگارت آن قدر به تو عطا کند که
راضى شوى ، لقاى پروردگار براى تو بهتر است .
آنگاه
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به عزرائیل روى نموده و فرمود: لقاى
پروردگار براى من بهتر است ، ماءموریت خود را به انجام رسان ، جبرئیل به
فرشته مرگ گفت : شتاب مکن بگذار نزد پروردگار خود روم ، و برگردم عزرائیل
پاسخ داد: دیگر دیر شده است ، نفس پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در
وضعیتى قرار گرفته است که نمى توانم آن را بازگردانم ، در این موقع جبرئیل
عرضه داشت : این آخرین فرود من به دنیا است ، زیرا نیاز من در فرود به
دنیا تو بودى !.
و روایت شده است : على علیه السلام خود را از زیر
پوششى که رسول اکرم به روى خود گذارده بود بیرون کشید، و فرمود: خداوند
اجر و مزد شما را در مرگ رسول خدا فراوان گرداند، به او عرض شد: پیامبر
صلى الله علیه و آله و سلم چه سخنى با تو گفت ؟ فرمود: یک هزار باب علم به
روى من گشود، که از هر بابى هزار باب دیگر گشوده گردد، و به من دستوراتى
داد که به آن عمل خواهم نمود، انشاءالله .(1)
ابن ماجة در سنن ، و
ابویعلى در مسند خود روایت کند، چون بیمارى پیامبر اکرم صلى الله علیه و
آله و سلم شدت یافت ، و جبرئیل خبر وفاتش را داد، فاطمه مى گفت : پدر؛
چه قدر به خداى خود نزدیک شده است ، پدر؛ بهشت فردوس جایگاه اوست ، پدر؛
دعوت پروردگار خود را اجابت نمود.
در (کافى ) است : زنان بنى هاشم
جمع شدند، و شروع کردند، صفات پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را بر
شمردن ، فاطمه علیهاالسلام فرمود: بر شمارى فضائل را رها کنید، به دعا
مواظبت داشته باشید.
و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: اى
على علیه السلام هر کس دچار مصیبتى شود، مصیبت خود را، در مورد من بیاد
آورد، و امیرالمؤ منین علیه السلام این اشعار را سرود:” الموت لا والدا
یبقى و لا ولدا
هذا السبیل الى اءن لا ترى اءحدا”
مرگ نه پدر، و نه فرزندى را بر جاى نخواهد گذارد# این راه ادامه دارد تا اینکه دیگر کسى را نیابى” هذا النبى ولم یخلد لامته
لو خلد الله خلقا قبله خلدا”
این
پیامبر است و براى امت خود جاودان نماند # اگر خداوند آفریده اى پیش از او
جاودان مى کرد، او را جاودان مى نمود” للموت فیها سهام غیر خاطئة
من فاته الیوم سهم لم یفته غدا “
مرگ تیرهائى دارد که خطا نمى رود # اگر امروز تیرى به او اصابت نکرد، فردا به او اصابت مى کند
و زهرا علیهاالسلام فرمود:” اذا مات قرم قل ذکره
و ذکر ابى مذمات و الله ازید “
هرگاه بزرگ قومى از دنیا رود یادش اندک شود # و یا پدرم ، از هنگام مرگ بخدا افزون مى شود” تذکرت لماذا فرق الموت بیننا
فعزیت نفسى بالنبى محمد “
به
یاد آوردم پراکندگى را که مرگ در میان ما وجود آورد# نفس خود را به مرگ
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم تسلیت گفتم” فقلت لها ان الممات سبیلنا
و من لم یمت فى یومه مات غدا”
با خود گفتم : مرگ راه ماست # و کسى که امروز نمیرد فردا خواهد مرد(2)
1- کشف الغمه ، ج 1، ص 18
2- مناقب ابن شهر آشوب ، ج 1، ص 238
سیاهترین هفته تاریخ، على محدث (بندرریگى )، با اندکی تصرف
طبقه بندی: رسول خدا(ص)