مرحوم فشندی تهرانی می گوید:
«در مسجد جمکران اعمال را به جا آورده ،به همراه همسرم بر می گشتم .در راه ،آقایی نورانی را دیدم که داخل صحن شده ،قصد دارند به طرف مسجد بروند.
با خود گفتم :این سید در این هوای گرم تابستان تازه از راه رسیده و [حتماً]تشنه است.به طرف سید رفتم و ظرف آبی را به ایشان تعارف کردم . [سید ظرف آب را گرفت و نوشید ]و ظرف آن را برگرداند در این حال عرضه داشتم :آقا شما دعا کنید و فرج امام زمان را از خدا بخواهید تا امر فرج ایشان نزدیک شود!
آقا فرمودند :«شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ،ما را نمی خواهند. اگر بخواهند ،دعا می کنند و فرج ما می رسد».
این سخن را فرمود و تا نگاه کردم کسی را ندیدم. فهمیدم که وجود اقدس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)را زیارت کرده ام و حضرتش ،امر به دعا کرده است»
منبع:
شیفتگان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
نوشته :احمد قاضی زاهدی
جلد 1
صفحه 155
طبقه بندی: امام زمان(هج)، مرحوم فشندی تهرانی، مسجد، جمکران، مسجد جمکران، دیدار با امام زمان، شیعه، شیعیان، shia، فرج، ظهور، سید، احمد قاضی
---«(بسم الله الرّحمن الرّحیم)»---
«بنفسی أنت من نازحٍ ما نزح عنّا»
«جانم به فدایت ؛ اگر چه از نظرم دوری امّا از ما جدا نیستی»(دعای ندبه)
حاج میرزا محمّد رازی ساکن نجف اشراف می فرماید:
«من بسیار مشتاق زیارت حضرت بقیّة الله الاعظم(عجّ) بودم و همیشه با خود می گفتم:اگر من هم جزء شیعیان آن حضرت بودم،حتمأ به شرف ملاقات ایشان در خواب یا بیداری میرسیدم،پس لابد شایسته ی آن نیستم و در من کوتاهی ای هست؛ و از این موضوع ترس و اضطراب زیادی داشتم.
این افکار بود تا اینکه موفّق به زیارت امام هشتم حضرت رضا (ع) گردیدم و پس از زیارت، به نجف اشرف برگشتم و چند روزی گذشت.شبی در خواب دیدم:
شخصی به من گفت:«امام عصر(عجّ) به نجف تشریف آورده اند.»پرسیدم :کجا هستند؟گفت: «در مسجد هندی» (از مساجد معتبر نجف اشراف)همین که این خبر را شنیدم،خوشحال شدم و با سرعت و عجله ی تمام،به قصد زیارت و رسیدن به شرف حضور آن بزرگوار به طرف مسجد هندی روانه شدم،وقتی داخل مسجد شدم،دیدم که آن حضرت کنار مسجد ایستاده اند و اجتماع مردم به حدّی است که راه عبور را بسته است و نمی شود به حضرت نزدیک شد.
نا امیدانه ایستادم و با خود گفتم:مردم در همه ی کارها پیش دستی می کنند و به دیگری راه نمی دهند.
ناگهان دیدم آن بزرگوار سر مبارک را بلند کردند و نظری به سوی جمعیّت انداختند،در این هنگام چشم مبارکشان به من افتاد و با اشاره ی دست،مرا به سوی خود خواندند.جمعیّت وقتی این نوع مهربانی را از حضرت(عجّ) نسبت به من دیدند،راه را باز کردند و من خدمتشان رسیدم.آن بزرگوار به من اظهار لطف و مرحمت نمودند و فرمودند:
«وقتی که از مشهد مراجعت کردی،ما در آن بالاخانه به دیدنت آمدیم ، ولی تو ما را نشناختی.»
این مطلب را که شنیدم ، فهمیدم آن بزرگوار در یکی از روز های بعد از مراجعت از مشهد که در بالا خانه ی بیرونی منزل برای مردم نشسته بودم،تشریف آوردند در حالی که در لباس معمول اهل نجف بوده اند و من تصوّر کرده ام از نجفی هایی هستند که به قصد ثواب به دیدن من آمده اند و اصلأ متوجّه این که مولای من و بلکه آقای اهل زمین و آسمان هستند نشده ام.
از این کلام شرمنده شدم و از خواب بیدار شدم.به خاطر تشرّف به خدمت آن سرور در بیداری و خواب ، خیلی خوشحال شدم و به شکرانه ی این نعمت عظمی و این که در شمار اهل آن درگاه هستم، سجده ی شکری به جا آوردم.»(دار السّلام شیخ محمود عراقی-ره- ص 494)
تو در میان جمعی و من در تفکّرم
کاندر کجا برآیم و پیدا کنم تورا؟!
«الهّم عجّل فرج مولانا الامام الهادی المهدی القائم بالامرک و جعلنا من خیرٍ انصاره ی و اعوانه ی»
منبع: جنبش مصاف
طبقه بندی: امام زمان، معرفت، شناخت، دیدلر امام زمان، نجف، مشهد، امام رضا، مسجد، حرم، imam mahdi