آن درد کدام است؟ که درمان شدنی نیست
وآن لطمه کدام است؟ که جبران شدنی نیست
بیمار وطن، این همه از درد چه نالد؟
دردی به جهان نیست که درمان شدنی نیست
آن را که بود در صدد تفرقه ی ما
برگوی، که این جمع پریشان شدنی نیست
هر چند که امروز خوشی، جنس گران است
آن جنس گران چیست؟ که ارزان شدنی نیست
کم گوی که آسان نشود مشکل ملت
آن مشکل کرگ است، که آسان شدنی نیست
بدخواه وطن، بهر تو دلسوز نگردد
زین گرگ بیندیش، که چوپان شدنی نیست
شعر از مرحوم رهی معیری
طبقه بندی: شعر، ادبی، رهی معیری، وطن
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89 دی 12 توسط
صادق | نظر بدهید