علی از حماسه غدیر می گوید
با اینکه بیشتر مسلمانان صحت حدیث غدیر و اعلام ولایت أمیرمؤمنان على ـ علیه السلام ـ را پذیرفتهاند و غالبا آن را از احادیث قطعى و متواتر مىدانند، باز گروهى چنین مىپرسند : اگر واقعا حادثه غدیر خم اتفاق افتاده و بسیارى نیز شاهد آن بودهاند، چرا شخص امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ برای اثبات حقانیت خود هرگز از آن بهره نگرفت؟ در باور این گروه عدم استشهاد حضرت به حدیث غدیر نشاندهنده این حقیقت است که یا واقعهاى به نام غدیر در تاریخ تحقق نیافته، یا بر فرض تحقق بر امامت حضرت دلالت نداشته است.
در پاسخ این مطلب باید گفت: اگر حدیث غدیر را از احادیث قطعى و متواتر ندانیم، باید بپذیریم که در میان احادیث پیامبر اکرم(ص) و مطالب تاریخى مورد قطعى و متواتر وجود ندارد؛ علاوه بر این، این ادعا که امیرمؤمنان(ع) براى اثبات حقانیت خود به حدیث غدیر استناد نکرده، خود شاهد بىاطلاعى و ناآگاهى گوینده آن است.
بررسى اجمالى کتابهاى معتبر و مورد قبول فرقههاى گوناگون اسلامى نشان مىدهد که حضرت على(ع) بیش از 22 بار پیرامون غدیر و استشهاد به آن سخن گفته است. هر چند این موارد در حوصله این مقاله نمىگنجد و نیازمند فرصت بیشتر است، ولى براى نمونه تنها ده مورد آن را نقل و در بقیه موارد تنها به ذکر منابع بسنده مىکنیم.
در مسجد پیامبر(ص)
.1 برابر آنچه از منابع تاریخى به دست مىآید اولین موردى که حضرت على ـ علیه السلام ـ حدیث غدیر را مطرح فرمود، بعد از رحلت پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و آله ـ بود. وقتى حضرت را براى بیعت به مسجد آوردند، آن بزرگوار با بیان حقانیت خود خلافت مسلمین را از آن خویش دانست و از بیعت امتناع کرد. بشیر بن سعد انصارى برخاست و گفت: اى ابوالحسن، اگر انصار قبل از بیعت با ابوبکر این کلام را مىشنیدند، حتى دو نفر در باره بیعت با شما اختلاف نمىکردند. حضرت در جواب فرمود:
«یا هؤلاء أکنت أدع رسول الله مسجى لا أواریه و أخرج أنازع فى سلطانه؟ و الله ما خفت أحدا یسمو له و ینازعنا أهل البیت فیه و یستحل ما استحللتموه، و لا علمت أن رسول الله صلى الله علیه و آله ترک یوم غدیر خم لأحد حجة و لا لقائل مقالا. فأنشد الله رجلا سمع النبى صلى الله علیه و اله یوم غدیر خم یقول: «من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» أن یشهد الان بما سمع». 1
آیا باید پیکر رسول خدا(ص) را بر روى زمین رها مىکردم و قبل از کفن و دفن آن حضرت، در باره خلافت و جانشینى وى نزاع مىکردم؟ مسأله خلافت چنان روشن بود که گمان نمىکردم کسى در صدد دستیابى به آن باشد و در این موضوع با اهل بیت پیامبر(ص) درگیر شوند. مگر رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ در روز غدیر خم حجت را بر مردم تمام نکرد و مگر جاى عذرى براى کسى باقى مانده بود؟
همگان را به خدا قسم مىدهم، هر کس کلام پیامبر اکرم در روز غدیر خم را شنیده است که مىفرمود: «هر کس که من مولاى او هستم اینک على مولاى اوست. خداوندا، هر کس على را دوست دارد دوست بدار و آن که على را دشمن بشمارد، دشمن دار، هر کس على را یارى کند یارى کن، و هر که على را خوار کند، خوار ساز.» برخیزد و شهادت دهد.
زید بنارقم مىگوید: بعد از این سخن حضرت، دوازده تن از اصحاب جنگ بدر برخاستند و گواهى دادند. اما من، با آنکه این گفتار را از زبان رسول الله ـ صلى الله علیه و آله ـ شنیده بودم، از اداى شهادت خوددارى کردم و بر اثر همین امر و نفرین حضرت بینایىام را از دست دادم.
هر کس که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستش را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار. پس ولایت من معیار ولایت خدا و دشمنى با من میعار دشمنى با خدا شد؛ و خداوند در همان روز این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل ساختم، نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم
در خطبه وسیله
.2 هفت روز پس از وفات پیامبر اکرم(ص)، امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ در مدینه خطبهاى بسیار بلند ایراد فرمود که به خطبه وسیله معروف شد. حضرت در آن خطبه به واقعه غدیر خم و نزول آیه اکمال دین در آن روز تصریح مىکند. ثقةالاسلام کلینى، در روضه کافى، خطبه وسیله را نقل کرده است. در بخشى از آن چنین مىخوانیم:
«... و قوله صلى الله علیه و اله حین تکلمت طائفة فقالت: نحن موالى رسولالله(ص) فخرج رسول الله صلى الله علیه و آله إلى حجة الوداع ثم صار الى غدیر خم، فأمر فأصلح له شبه المنبر ثم علاه و أخذ بعضدى حتى رئى بیاض إبطیه رافعا صوته قائلا فى محفله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» فکانت على ولایتى ولایة الله و على عداوتى عداوة الله. و أنزل الله عزو جل فى ذلک الیوم: الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا 2 فکانت ولایتى کمال الدین و رضا الرب جل ذکره...» 3
[در اواخر عمر پیامبر اکرم(ص)،]، وقتى گروهى گفتند: ما بعد از پیامبر رهبران مردم هستیم، رسول خدا(ص) براى حجةالوداع از مدینه خارج شد و پس از اعمال حج به وادى غدیر خم شتافت، فرمان داد چیزى مانند منبر برایش آماده کردند. سپس بالاى آن رفت، و بازوى مرا گرفت و بلند کرد، به گونهاى که سفیدى زیر شانههایش دیده شد. آنگاه با آواز بلند فرمود:
هر کس که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستش را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار. پس ولایت من معیار ولایت خدا و دشمنى با من میعار دشمنى با خدا شد؛ و خداوند در همان روز این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل ساختم، نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم.
پس ولایت من کمال دین و رضایت پروردگار جل ذکره شد. ...
در شوراى شش نفره
.3 در شوراى منتخب خلیفه دوم براى تعیین خلیفه، که امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ نیز در شمار آنان جاى داشت، استدلالهاى فراوانى از حضرت نقل شده که در کتابهاى تاریخ و حدیث به «حدیث الانشاد» یا «حدیث المناشدة» معروف است. امام(ع) در یکی از استدلالهاى خود به حدیث غدیر خم استناد کرده است.
ابنمغازلى شافعى (متوفاى 483)، در کتاب المناقب،سخن على(ع) را چنین نقل مىکند:
«فأنشدکم بالله، هل فیکم أحد قال له رسول الله صلى الله علیه و آله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، لیبلغ الشاهد منکم الغائب» غیرى؟ 4 قالوا: اللهم لا.»
شما را به خدا سوگند مىدهم، در جمع شما غیر از من کسى هست که پیامبر در باره او فرموده باشد: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بشمار، حاضران باید این مطلب را به غائبان برسانند؟ اعضاى شورا گفتند: به خدا سوگند، نه».
در روزگار عثمان
.4 در ایام خلافت عثمان جمعى از مهاجران و انصار در مسجد النبى ـ صلى الله علیه و اله ـ گرد آمده، پیرامون فضایل و سوابق قریش و انصار سخن مىگفتند و از سخنان پیامبر اکرم (ص) در باره قریش و انصار بهره مىجستند. حضرت على ـ علیه السلام ـ نیز در این مجلس حضور داشت و به سخنان آنان گوش مىداد. گروهى از حضرت خواستند که او نیز سخنى بگوید. حضرت پارهاى از سوابق و مناقبش را برشمرد و حاضران بر درستى گفتارش گواهى دادند. آنگاه امام به حدیث غدیر اشاره کرد و فرمود:
«افتقرون أن رسول الله صلى الله علیه و آله دعانى یوم غدیر خم فنادى لى بالولایة ثم قال : لیبلغ الشاهد منکم الغائب؟»قالوا: اللهم نعم. 5
آیا قبول دارید که رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ در روز غدیر خم مرا خواست، ولایتم را به مردم ابلاغ کرد و فرمود حاضران باید این مطلب را غایبان برسانند؟ حاضران گفتند : آرى.
در میدان جنگ جمل
.5 قبل از شروع جنگ جمل، حضرت براى اتمام حجتى دیگر به طلحه پیام داد تا با وى دیدار کند. طلحه نیز پذیرفت و به حضور امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ شتافت. حضرت به وى فرمود :
«نشدتک الله هل سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله یقول: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؟ قال: نعم. قال ـ علیه السلام ـ «فلم تقاتلنى؟» قال: لم اذکر. 6
تو را به خدا سوگند مىدهم، آیا شنیدى که رسول الله ـ صلى الله علیه و آله ـ مىفرمود : «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا هر کس او را دوست دارد دوست بدار و هر کس با او دشمنى مىکند دشمن بدار؟»طلحه گفت: آرى شنیدهام.
حضرت فرمود: پس چرا با من مىجنگى؟
طلحه جواب داد: فراموش کرده بودم.
در صحنه صفین
.6 در جنگ صفین، هنگامى که فرستادههاى معاویه به حضور امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ رسیدند تا به اصطلاح بین حضرت و معاویه صلح برقرار سازند، حضرت خطبهاى ایراد کرد و فرمود:
«أنشد کم الله فى قول الله: (یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولى الأمر منکم) 7 و قوله: (إنما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون)8 ثم قال: (و لم یتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنین ولیجة)،9 فقال الناس: یا رسول الله، أخاص لبعض المؤمنین أم عام لجمیعهم؟ فأمر الله عز و جل رسوله أن یعلمهم فیمن نزلت الایات و أن یفسر لهم من الولایة ما فسر لهم من صلاتهم و صیامهم و زکاتهم و حجهم. فنصبنى بغدیر خم و قال: «إن الله ارسلنى برسالة ضاق بها صدرى و ظننت أن الناس مکذبونى، فأوعدنى لأبلغنها أو یغذبنى، قم یا على» ثم نادى بالصلاة جماعة فصلى بهم الظهر ثم قال: «ایها الناس، إن الله مولاى و أنا مولى المؤمنین و أولى بهم من أنفسهم، ألا من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله.» فقام إلیه سلمان الفارسى فقال: یا رسول الله ولائه کماذا؟ فقال: «ولائه کولایتى، من کنت اولى به من نفسه فعلى أولى به من نفسه.» و أنزل الله تبارک و تعالى : (الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الإسلام دینا) 10 ...» 11
شما را به خدا سوگند مىدهم، در باره این آیات: «اى مؤمنان، از خدا و پیامبر و صاحبان امر خود پیروى کنید؛»«صاحب اختیار و ولى شما خدا و پیامبرش و کسى است که نماز را به پا داشته، در حال رکوع زکات مىدهد» و «غیر از خدا، پیامبر و مؤمنان را دوست صمیمى به شمار نیاوردید.»
مردم از رسول خدا(ص) سؤال کردند: آیا مراد از «مؤمنان» در این آیات بعضى از آنهاست یا همه آنان را شامل مىشود؟ خداوند به پیامبرش دستور داد تا به آنان بفهماند که این آیات در باره چه کسى نازل شده است و ولایت را براى آنها تفسیر کند چنانکه نماز، روزه، زکات و حج را تفسیر کرد. پیامبر(ص)، براى امتثال امر خدا، در غدیر خم مرا به خلافت منصوب کرد و فرمود: «خداوند مرا به رسالتى فرستاده است که سینهام از آن به فشار آمده، گمان مىکنم مردم مرا تکذیب خواهند کرد؛ ولى خداوند مرا تهدید کرد و فرمود: این پیام را برسانم وگرنه مرا عذاب مىکند. اى على برخیز». سپس مردم را براى نماز جماعت فرا خواند، و نماز ظهر را با آنان خواند و فرمود: اى مردم، خداوند مولاى من است، من مولاى مؤمنینم و اختیارم بر مؤمنین از خود آنان بیشتر است، بدانید هر که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خداوندا، هر که على را دوست دارد دوست بدار و آن که على را دشمن دارد دشمن بدار، هر کس على را یارى کند یارى کن و هر که على را یارى نکند خوار کن.
در اینجا سلمان فارسى برخاست و گفت: یا رسول الله، ولایت و اختیار او بر مردم چگونه است؟ حضرت فرمود: اختیارات او مانند اختیارات من است، هر کس اختیار من به او از خود او بیشتر بوده، على هم اختیارش بر او از خودش بیشتر است. و خداوند تبارک و تعالى این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل کردم، نعمتم را بر شما تمام کردم و راضى شدم که اسلام دین شما باشد.
ابنمغازلى شافعى (متوفاى 483)، در کتاب المناقب،سخن على(ع) را چنین نقل مىکند: «فأنشدکم بالله، هل فیکم أحد قال له رسول الله صلى الله علیه و آله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، لیبلغ الشاهد منکم الغائب» غیرى؟ قالوا: اللهم لا.» شما را به خدا سوگند مىدهم، در جمع شما غیر از من کسى هست که پیامبر در باره او فرموده باشد: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بشمار، حاضران باید این مطلب را به غائبان برسانند؟ اعضاى شورا گفتند: به خدا سوگند، نه»
در مسجد کوفه
.7 امام على ـ علیه السلام ـ بارها مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و فرمود که، هر کس در غدیر خم حضور داشته، حدیث غدیر را از زبان پیامبر اکرم شنیده است برخیزد و شهادت دهد.
هر بار حضرت چنین خواستهاى را بیان کرده، جمعى از بزرگان اصحاب پیامبر(ص) اجابت کرده، شهادت دادند که، ما در غدیر خم این سخن را از رسول خدا(ص) شنیدهایم.
این بخش از استشهادات حضرت چنان گسترده و متنوع است که، بى هیچ اغراقى گردآورى منابع آن کتابى مىطلبد.
احمد بنحنبل در مسند خود داستان یکى از گواهجویىهاى حضرت را چنین نقل مىکند: على ـ رضى الله عنه ـ مردم را در رحبة (یکى از میادین کوفه) گرد آورد و فرمود:
«أنشد الله کل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقول یوم غدیر خم ما سمع لما قام.»
به خدا سوگند مىدهم هر مسلمانى که در روز غدیر خم گفتار پیامبر خدا(ص) را شنیدهاست برخیزد و شهادت دهد.
احمد بنحنبل مىافزاید: به گفته ابىالطفیل سى تن از مردم برخاستند ولى ابونعیم نقل مىکند که بسیارى از مردم برخاسته، شهادت دادند پیامبر اکرم(ص) را در غدیر خم در حالى که دست حضرت على را گرفته بود، مشاهده کردند که مىفرمود: «آیا مىدانید که من به مؤمنین از خودآنان سزاوارترم؟» مردم در جواب عرضه داشتند: آرى چنین است، اى رسول خدا. آنگاه فرمود: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستدار وى را دوست بدار و با دشمن وى دشمن باش.
ابىالطفیل که راوى این حدیث است، مىگوید: من از جمع مردم خارج شدم. در حالى که پذیرش این حدیث برایم مشکل بود و در تردید به سر مىبردم، به ملاقات زید بنارقم رفتم و آنچه از على(ع) در آن روز دیده و شنیده بودم با وى در میان گذاشتم. زید بن ارقم گفت: حق همان است که شنیدهاى. من خود همه آن مطالب را از رسول خدا(ص) شنیدهام». 12
در میدان کوفه
.8 امام على(ع) در خطبهاى، که در رحبه کوفه ایراد کرد، به واقعه غدیر و گفتار پیامبر اکرم(ص) در آن تمسک جست. ولى در این محفل انس بنمالک، که در غدیر حضور داشت، مصلحتاندیشى پیشهکرده، از گواهى دادن سرباز زد.
ابنابىالحدید در شرح نهجالبلاغه چنین نقل مىکند:
«المشهور أن علیا ـ علیه السلام ـ ناشد الناس الله فى الرحبة بالکوفة، فقال: أنشدکم الله رجلا سمع رسول الله صلى الله علیه و آله، یقول لى و هو منصرف من حجة الوداع: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، فقام رجال فشهدوا بذلک. فقال ـ علیه السلام ـ لانس بنمالک: «لقد حضرتها فما بالک؟. فقال: یا امیرالمؤمنین کبرت سنی و صار ما أنساه اکثر مما اذکر. فقال [على علیه السلام] له: ان کنت کاذبا فضربک الله بها بیضاء لا تواریها العمامة. فما مات حتى أصابه البرص». 13
مشهور است که على ـ علیه السلام ـ در رحبه کوفه مردم را سوگند داد و گفت: به خدا سوگند مىدهم هر کس در بازگشت رسول خدا(ص) از حجةالوداع از آن حضرت شنید که در باره من فرمود : «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» برخیزد و گواهى دهد . مردانى برخاستند و گواهى دادند. سپس على ـ علیه السلام ـ به انس بن مالک فرمود: تو نیز آن روز حضور داشتى، چه شده است [که گواهى نمىدهى]؟ انس گفت: یا امیرالمؤمنین، سن من زیاد شده و آنچه فراموش کردهام بیش از چیزهایى است که به یاد دارم. حضرت فرمود : اگر دروغگو باشى، خداوند تو را به چنان سفیدى مبتلا کند که حتى عمامه نیز آن را پنهان نسازد. پس انس قبل از آنکه بمیرد مبتلا به پیسىشد.
در مسجد کوفه
.9 حضرت على ـ علیه السلام ـ بارها در مسجد کوفه نیز به واقعه غدیر و سخن رسول خدا در آن روز تمسک جست. زیدبنارقم چنین نقل مىکند: «نشد على ـ علیه السلام ـ الناس فى المسجد فقال: أنشد الله رجلا سمع النبى صلى الله علیه و آله یقول: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. فقام اثنا عشر بدریا، ستة من الجانب الأیمن و ستة من الجانب الأیسر، فشهدوا بذلک. و کنت انا فیمن سمع ذلک فکتمته، فذهب الله ببصرى». 14
على ـ علیه السلام ـ مردم را در مسجد سوگند داد و فرمود: به خدا سوگند مىدهم هر که گفتار پیامبر(ص) را شنید که فرمود: هر که من مولا و فرمانرواى اویم على مولاى اوست، خدایا هر که او را دوست دارد دوست بدار و هر که او را دشمن دارد دشمن دار؛ برخیزد و گواهى دهد. پس دوازده تن از اهل بدر، شش تن از سمت راست و شش تن از سمت چپ، برخاستند و بدان گواهى دادند. من نیز از کسانى بودم که این سخن را از پیامبر(ص) شنیده بودم، ولى آن روز از گواهى خوددارى کردم و خداوند بینایى را از من گرفت.
به نوشته تاریخ نگاران او براى شهادتى که نداده بود افسوس مىخورد، اظهار پشیمانى مىکرد و از خدا آمرزش مىطلبید.
پس از جنگ نهروان
.10 پس از جنگ نهروان امیرمؤمنان على ـ علیه السلام ـ نامهاى خطاب به شیعیان خود نوشت و ده نفر از بزرگان کوفه را که مورد اعتماد بودند، مأمور کرد تا هر جمعه در حضور آنها این نامه براى مردم قرائت شود. حضرت در بخشى از این نامه بر حق ولایت خود استدلال مىکند و مىفرماید:
«و انما حجتى أنى ولى هذا الأمر من دون قریش، أن نبى الله صلى الله علیه و آله قال: «الولاء لمن أعتق» فجاء رسول الله صلى الله علیه و آله بعتق الرقاب من النار، و أعتقها من الرق، فکان للنبى صلى الله علیه و آله، ولاء هذه الأمة، و کان لى بعده ما کان له، فما جاز لقریش من فضلها علیها بالنبى صلى الله علیه و آله، جاز لبنى هاشم على قریش، و جاز لى على بنى هاشم یقول النبى صلى الله علیه و آله یوم غدیر خم «من کنت مولاه فعلى مولاه»، الا أن تدعى قریش فضلها على العرب بغیر النبى صلى الله علیه و آله. فإن شاءوا فلیقولوا ذلک...» 15
دلیل من بر اینکه من ولى امرم نه سایر قریش، این است که پیامبر(ص) فرمود: ولایت براى کسى است که آزاد کرده است؛ و چون رسول الله(ص) مردم را از قید بندگى و آتش جهنم آزاد کرد پس بر امت ولایت دارد. بعد از آن حضرت، همان ولایت او از آن من است؛ زیرا هر فضیلتى که قریش بر سایر امت دارد به سبب پیامبر(ص) است و [با توجه به این معیار] بنىهاشم بر قریش فضیلتى آشکارتر دارد؛ و من همان فضیلت را بر بنىهاشم دارم، زیرا رسول خدا در روز غدیر خم فرمود: «من کنت مولاه فهذا على مولاه.» مگر آنکه قریش ادعا کند به دلیلى جز انتساب به پیامبر بر عرب برترى دارد، پس اگر مىخواهند چنین بگویند، بگویند...
در پایان مقاله براى تکمیل بحث، فهرست بقیه مواردى که حضرت على(ع) به حدیث غدیر استناد کرده است، ذکر مىشود:
موارد دیگر
1 ـ طولانىترین کلامى، که پیرامون غدیر خم و عظمت آن از حضرت على(ع) نقل شده است، خطبهاى است که در جمعهاى که با سالگرد غدیر خم مصادف بود در کوفه ایراد شده است.
شیخ طوسى در صفحه 752 مصباح المتهجد این خطبه را بطور کامل آورده است و علامه مجلسى در جلد 97 بحارالانوار آن را از «مصباح الزائر» سید بنطاووس نقل مىکند.
2 ـ امیر مؤمنان على(ع) در نامهاى، که در قالب نظم براى معاویه فرستاد، به حدیث غدیر تصریح کرده است. کتابهاى زیر بخشى از منابعى است که این ابیات در آنها دیده مىشود:
.1 الفصول المهمة، ابن الصباغ المالکى، ص .15
.2 تذکرة الخواص، ابنالجوزى، ص .103
.3 فوائد السمطین، حموینى، ج 1، ص .427
.4 الفصول المختارة، شیخ مفید، ج 2، ص .70
.5 الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص .429
3 ـ همچنین اشعار بسیار زیبایى از حضرت على(ع) نقل شده است، که امام(ع) براى اثبات حقانیت خویش به حدیث غدیر خم تمسک جسته است. این اشعار در صفحه 78 ینابیع المودة قندوزى حنفى، صفحه 540 دیوان منسوب به امیرالمؤمنین و صفحه 32 جلد دوم الغدیر نقل شده است.
4 ـ حضرت على(ع) در مجلسى که انس بنمالک، براء بنعازب، اشعث بنقیس و خالد البجلى حضور داشتند، خطبهاى ایراد کرد و از این چهار تن خواست که بر درستى حدیث غدیر گواهى دهند. ولى هر چهار تن به خاطر ملاحظات سیاسى از اداى شهادت خوددارى کردند. حضرت در باره هر یک آنها دعایى کرد که به اجابت رسید. شیخ صدوق(ره) در کتابهاى «الخصال» و «امالى» خود از این واقعه یاد کرده است. این مطلب در جلد دوم، مناقب آل ابىطالب ج 2 و جلد 31 و بحارالانوار نیز نقل شده است.
5 ـ داستان نفرین حضرت در باره کسانى که حدیث غدیر را کتمان کردند در منابع معتبر بسیار آمده است.
انساب الاشراف، اسدالغابة، مسند احمد، و البدایة و النهایة بخشى از روایات این واقعه شمرده مىشوند.
6 ـ أمیر مؤمنان على ـ علیه السلام ـ در روایتى طولانى هفتاد فضیلت ویژه خود را بیان کرده، در ضمن آنها از حادثه غدیر خم نیز سخن گفته است. این روایت را شیخ صدوق(ره) در جلد دوم کتاب خصال آورده است.
7 ـ همچنین در صفحه 166 کتاب بشارة المصطفى حادثه غدیر و سخنان پیامبر اکرم(ص) در آن روز از زبان على(ع) نقل شده است.
8 ـ حضرت على(ع) هنگام عزیمت به سوى شام براى جنگ با معاویه، در یکى از منازل بین راه، خطبهاى نسبتا طولانى ایراد کرد، او ضمن تشویق یارانش به جهاد در راه خدا به حدیث غدیر استناد جست و مردم را به اطاعت از خود دعوت کرد. این خطبه را شیخ مفید(ره) در جلد اول کتاب ارشاد، طبرسى در جلد اول الاحتجاج و علامه مجلسى بحارالانوار در جلد 32 و 34 نقل کردهاند.
9 ـ قضیه معمم شدن امیرمؤمنان على ـ علیه السلام ـ به وسیله پیامبر اکرم(ص) در روز غدیر، از مواردى است که حضرت پیرامون غدیر خم صحبت کرده است. ابن صباغ مالکى در «الفصول المهمة» این کلام حضرت را نقل کرده است. علامه امینى در جلد اول الغدیر از چندین منبع دیگر اهل سنت نام برد که این حدیث را نقل کردهاند.
10 ـ حضرت على(ع) در جواب سؤال کسى که گفت: مهمترین فضیلت خود را از زبان پیامبر اکرم (ص) بیان کنید، به حادثه غدیر و وجوب ولایت خود اشاره مىکند. این روایت را طبرسى در جلد اول کتاب احتجاج نقل کرده است. کتاب سلیم بنقیس و جلد چهلم بحارالانوار نیز از منابع این حدیث شمرده مىشود.
11 ـ حضرت على(ع)، در توضیح حدیث «ان حدیثنا أهل البیت صعب مستصعب»، حدیث غدیر را بیان کرده، از آزمون مؤمنان در این مسیر سخن گفته است. این روایت در صفحه 55 تفسیر فرات کوفى و نیز جلد 25 بحارالانوار دیده مىشود.
12 ـ ابن عساکر شافعى در جلد دوم تاریخ دمشق به طرق مختلف حدیث غدیر را از زبان على ـ علیه السلام ـ نقل کرده است. همچنین ابن مغازلى شافعى در صفحه 21 کتاب «المناقب»، ابنکثبر در جلد پنجم البدایة و النهایة و هیثمى در جلد نهم مجمع الزواید سخنان حضرت را نقل کردهاند.
به امید آنکه در پرتو نور غدیر به حریم ولایت راه یابیم و از سرچشمه حیات طیبه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ حیاتى نو به دست آوریم.
مأخذ: مجله کوثر شماره 2
1ـ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 184؛ الامامة و السیاسة، ص 29 ـ 30؛ بحارالانوار، ج 28، ص .185
2ـ مائدة .3
3ـ الروضة من الکافى، ج 8، ص .27
4ـ مناقب ابن المغازلى، ص 114؛ مناقب الخوارزمى، ص 222؛ امالى، شیخ طوسى، ص 333؛ همان، ص 546؛ همان، ص 555؛ الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص 333 و 213؛ کشف الیقین، ص 423؛ نویسنده؟؛ فرائد السمطین، ج 1،ص 315؛ نویسنده؟؛ ارشاد القلوب، ج 2، ص .259 نویسنده؟؛
5ـ کتاب سلیم بنقیس، حدیث 11، ص 641؛ فوائد السمطین، ج 1، ص 312؛ الغدیر، ج 1، ص .163
6ـ مناقب الخوارزمى، ص 182؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 371؛ مروج الذهب، ج 2، ص 373؛ تذکرة الخواص، ابن الجوزى، ص 73؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص .107
7ـ النساء، .59
8ـ المائده، .55
9ـ التوبة، .16
10ـ المائده، .3
11ـ کتاب سلیم بنقیس، ص 758؛ الغدیر، ج 1، ص 195؛ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 341؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 314؛ کمال الدین، ج 1، ص 274؛ بحارالانوار، ج 33، ص .147
12ـ مسند احمد بنحنبل، ج 4، ص 370؛ این حدیث در صدها کتاب شیعه و سنى با عبارات مختلف نقل شده است.
13ـ شرح نهج البلاغة، ابن ابىالحدید، ج 19، ص 217؛ المعارف، ابن قتیبة، ص 580؛ انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص 156؛ حلیة الاولیاء، ج 5، ص 26؛ الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 351؛ کشف الیقین، علامه حلى، ص 110؛ الغدیر، ج 1، ص .193
14ـ الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 352؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج 4، ص 74؛ مجمع الزواید، ج 9، ص 106؛مناقب، أبى مغازلى شافعى، ص 23؛ العمدة ص 110، الغدیر، ج 1، ص .167
15ـ کشف المحجة، سید بنطاووس، ص .246 معادن الحکمةفى مکاتیب الائمة، فصل 2؛ بحار، ج 30،ص .7
محمد محمدیان تبریزى
از تبیان
طبقه بندی: پیامبر، امام علی(ع)، غدیر، ولایت، 18 ذیحجه
پیوند با «ولایت»<\/h2>
گرچه
نام کربلا و یاد عاشورای محرّم سال 61 هجری بعد از شهادت امام حسین علیه
السلام و یارانش، مرزهای جغرافیایی و تاریخی را درنوردید؛ اما پیامبر
خدا(صلی الله علیه و آله) از همان هنگامه تولّد نواده معصومش حادثه عاشورا
را برای امّت اسلامی بیان فرموده بود(1)؛ لذا افرادی چون «جابر بن عبدالله
انصاری» با آغاز سفر تاریخی امام حسین(علیهالسلام) - از مدینه به مکّه و
از آنجا به عراق - تحقّق این پیش گویی را مدّ نظر داشتند.
جابر و
یارانش برای اعلام وفاداری به ساحت مقدّس نبوّت و امامت، انزجار از رژیم
ستمگر اموی، اطلاع رسانی و تبلیغ آرمانهای عاشوراییان و بیدار ساختن افکار
عمومی، در فرصتی مناسب، اوّلین «کاروان زیارتی» را به حرکت درآوردند.
حال،
اگر مبدأ این سفر و حرکت سرنوشت ساز را، شهر مقدّس «مدینه» بدانیم، چگونگی
اطلاع جابر و همسفرانش(مردانی از بنیهاشم و اهل بیت) از ماجرای شهادت
امام حسین(علیهالسلام)، پرسشی است که باید به آن پرداخت:
الف) مسأله شهادت امام و اصحابش از طریق «احادیث نبوی و علوی» به آگاهی عموم مسلمانان - به ویژه مردم مدینه - رسیده بود.
ب)
امّ المؤمنین امّ سلمه، به عنوان تنها همسر و بازمانده خاندان پیامبر(صلی
الله علیه و آله)، پناهگاه شیعیان بوده و لذا بعد از رؤیای صادقه و مشاهده
تغییر رنگ «تربت مقدّس کربلا» در شب یازدهم محرّم، در میان بنی هاشم حاضر
شد و در حالی که اشک از دیدگانش جاری بود، اعلام کرد: «حسین، به شهادت
رسید... .»(2)
ج) عبیدالله بن زیاد - حاکم کوفه -
بعد از فرستادن اسرای کربلا به شام، نامهای به والی مدینه «عمرو بن سعید»
نوشت؛ پس از رسیدن نامه به دست والی و آگاهیاش از حوادث عاشورا و اسارت
اهل بیت (علیهمالسلام)، عمرو بن سعید دستور داد در کوچهها و معابر جار
بزنند که: «حسین، کشته شده است.» مردم با شنیدن این خبر، به عزاداری
پرداختند و بر قاتلان امام، نفرین فرستادند... .(3)
روز «جابر بن عبدالله انصاری» با شاگردش «عطیة بن سعد» و گروهی از بنی
هاشم و سادات علوی، تصمیم گرفتند مسیر طولانی حجاز تا عراق را - علی رغم
خطرات راه و خفقان سیاسی حاکم - طیّ کرده و به «زیارت» امام
حسین(علیهالسلام) و شهدای کربلا نائل شوند.
د) منادی و هاتفی در روز عاشورا، خبر وقوع مصیبتی بزرگ را به گوش اهل مدینه رساند... .(4)
فصل آشنایی <\/h2>
از
آنجا که موضوع «زیارت اربعین» و «نخستین زائرانِ» آرامگاه شهدای کربلا، از
طریق «عطیّة بن سعد عوفی کوفی» نقل شده، زیبنده است بعد از آشنایی مختصر
با جابر بن عبدالله انصاری، به معرّفی وی نیز بپردازیم.
1. جابر<\/h4>
وی
پانزده سال پیش از هجرت، در مدینه به دنیا آمد. او و پدرش «عبدالله» از
پیشتازان اسلام بودند؛ پدرش در جنگ اُحُد به شهادت رسید. جابر از یاران با
وفای پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود که در 19 غزوه شرکت کرد و احادیث
فراوانی از آن حضرت نقل نموده؛ لذا مورد احترام همه فرقههای اسلامی است.
وی همواره از مدافعان اهل بیت(علیهمالسلام) به شمار میآمد. جابر سرانجام
در سال 78 (74 یا 79) هجری از دنیا میرود و پیکرش در «قبرستان بقیع» دفن
میشود.(5)
2. عطیّه <\/h4>
وی از رجال علم و حدیث شیعه
است که در کتاب های رجالی اهل سنّت نیز توثیق شده است. عطیّه در زمان
خلافت امام علی(علیهالسلام) (36 - 40 هجری) در کوفه به دنیا آمد و نامش
هم توسّط آن حضرت انتخاب شده است. وی از شیعیان راستین و علمای بزرگ بوده
که هماره به نشر معارف قرآنی و اهل بیتی میپرداخت؛ به گونهای که از سوی
عوامل حکومتی بنی امیّه مورد شکنجه و آزار قرار گرفته بود. عطیّه علاوه بر
نقل احادیث - به ویژه خطبه فدکیّه فاطمه زهرا(علیهاالسلام) - از بزرگترین
مفسّران بوده و تفسیری در 5 جلد به نگارش درآورده است.
وی
بعد از آشنایی با جابر بن عبدالله، به رتبه شاگردیاش مفتخر گردید؛ که
متأسفانه برخی در گفتار و نوشتار خود، عطیّه را غلام جابر معرفی کردهاند!
عاقبت این مفسّر و محدّث والامقام در سال 111 هجری، در زادگاهش(کوفه) چشم از جهان فرو بست.(6)
همراه جابر بن عبدالله انصاری به قصد زیارت قبر امام حسین(علیهالسلام)
حرکت کردیم؛ چون به کربلا رسیدیم، جابر نخست در کنار رودخانه فرات «غسل
زیارت» نمود و پیراهن پاکیزهای پوشید (همانند مُحْرِم، دو جامه سفید
پوشید) و از کیسهای عطرش را بیرون آورد (از من درخواست عطر کرد...) سپس
لباس و بدنش را خوشبو ساخت و با پای برهنه به جانب قتلگاه حرکت کرد، در
حالی که زبانش به نام و یاد الهی مترنّم بود.»
سفر زیارتی - سیاسی <\/h2>
یک
روز «جابر بن عبدالله انصاری» با شاگردش «عطیة بن سعد» و گروهی از بنی
هاشم و سادات علوی، تصمیم گرفتند مسیر طولانی حجاز تا عراق را - علی رغم
خطرات راه و خفقان سیاسی حاکم - طیّ کرده و به «زیارت» امام حسین
(علیهالسلام) و شهدای کربلا نائل شوند. حرکت این کاروان زیارتی، آن هم با
حضور صحابی کهنسال و گرانقدر پیامبر(صلی الله علیه و آله) و نیز همراهی
عدّهای از بنیهاشم، بازتاب گوناگونی را میتواند در افکار عمومی و نظام
حکومتی بنی امیّه داشته باشد؛ که متأسّفانه حوادث و واکنشهای مسیر این
سفر، در منابع تاریخی و حدیثی بیان نشده است!
به
عبارت دیگر: رژیم سفّاک بنی امیّه برای پیشگیری و سرکوب انقلابهای مردمی،
سیاست مکتوب و برنامه همه جانبهای داشته؛ چرا که با انتشار واقعه جانسوز
شهادت و اسارت خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، نخستین بازتاب
مردمیاش ایجاد تنفّر، تظاهرات خیابانی و هجرت شیعیان به کربلا میباشد.
از این رو، نیروهای اطلاعاتی و نظامی یزید، ورود و خروج افراد - به ویژه
شخصیتها - را تحت کنترل قرار داده و حداقل در شهر مدینه «حکومت نظامی و
پلیسی» را برقرار میکنند. با این وجود، نوع برخورد کارگزاران و مأموران
با حرکت سؤال برانگیز جابر بن عبدالله انصاری و بنی هاشم، در تواریخ و
مقاتل، ثبت و ضبط نشده است.
البته میتوان چنین نتیجهای را نیز گرفت که:
الف)
جابر و همسفرانش به شکل انفرادی و در زمانهای مختلف، از مدینه بیرون آمده
و در حوالی کربلا به هم پیوستهاند تا با آسودگی خاطر و امنیّت جانی، به
زیارت شهیدان مشرّف شوند.
ب) احتمالاً جابر از کوفه و یا شهر دیگری عازم کربلا شده باشد.(7)
احرام در میقات عشق <\/h2>
با
نزدیک شدن کاروان زیارتی به منطقه کربلا، سیلاب اشک از دیدگان جاری شد و
آوای مرثیه خوانی در فضای بیابان طنین افکند و دلهای سوگواران در عطش
زیارت قبور مطهر و تابناک شهدا، بیتاب شد...
بهتر آن است که قصّه ماندگار این مسافران «حریم نور» را از زبان عطیّه بشنویم:(8)
«ما
همراه جابر بن عبدالله انصاری به قصد زیارت قبر امام حسین(علیهالسلام)
حرکت کردیم؛ چون به کربلا رسیدیم، جابر نخست در کنار رودخانه فرات «غسل
زیارت» نمود و پیراهن پاکیزهای پوشید (همانند مُحْرِم، دو جامه سفید
پوشید) و از کیسهای عطرش را بیرون آورد (از من درخواست عطر کرد...) سپس
لباس و بدنش را خوشبو ساخت و با پای برهنه به جانب قتلگاه حرکت کرد، در
حالی که زبانش به نام و یاد الهی مترنّم بود.»
آری، «زیارت»
آدابی دارد و «زائر» برای رسیدن به مقام قُرب الهی، بایسته است روح و جسم
خویشتن را معطّر و پاکیزه سازد و با زمزمه نام معشوق آرام، آرام در مسیر
وصال گام بردارد.
عطیّه
عوفی در این باره نقل میکند: هنگامی که نزدیک قبر مطهّر
سیدالشّهدا(علیهالسلام) رسیدیم، جابر به من گفت: دستم را روی قبر
بگذار.(9) وقتی دستش را بر تربت آرامگاه امام نهادم، به یکباره از اعماق
دل آهی کشیده و بی هوش شد؛ لذا بر سر و صورتش آب پاشیدم. چون به هوش آمد،
سه بار فریاد برآورد: «یا حسین!»
آنگاه خطاب به آرامگاه امام، عرضه داشت: «حَبیبٌ، لا یُجیبُ حَبیبَه؛ آیا دوست، جواب سلام دوستش را نمیدهد؟!»
میهمان عرشیان <\/h2>
وقتی
شیعیان زائر و سوگوار به قتلگاه رسیدند، با صحنههای دلخراشی رو به رو
شدند؛ قبرهای گمنام، خیمههای سوخته، زمین خون آلود و تفتیده، نیزهها و
شمشیرهای شکسته، همگی بیانگر اوج جنایت یزیدیان و منتهای مظلومیت
عاشورائیان بود. مشاهده همین تصاویر، خود روضه و مرثیّهای است که دلها و
چشمها را با حال و هوای «کربلا و عاشورای محرّم 61 هجری» پیوند میدهد و
«حماسه حسینی» را برای همیشه تاریخ ماندگار میسازد. عطیّه عوفی در این
باره نقل میکند:
هنگامی که نزدیک قبر مطهّر
سیدالشّهدا(علیهالسلام) رسیدیم، جابر به من گفت: دستم را روی قبر
بگذار.(9) وقتی دستش را بر تربت آرامگاه امام نهادم، به یکباره از اعماق
دل آهی کشیده و بی هوش شد؛ لذا بر سر و صورتش آب پاشیدم. چون به هوش آمد،
سه بار فریاد برآورد: «یا حسین!»
آنگاه خطاب به آرامگاه امام، عرضه داشت:
«حَبیبٌ، لا یُجیبُ حَبیبَه؛ آیا دوست، جواب سلام دوستش را نمیدهد؟!»
ولی بعد از لحظهای، با حالتی غمزده گفت:
«و
إنّی لک بالجواب و قد شُحّطت اوداجک علی اثباجک و فرّق بین بدنک و رأسک؛
حسین جان! من خود، جوابم را میدهم؛ چرا که میدانم رگهای گردنت را
بریدهاند و بین پیکر و سرت جدایی افکندهاند. لذا پاسخ سلام دوستت را
نمیدهی!»
زیارتنامه (مثنوی زیارت)<\/h2>
جابر در مرحله بعد، اینگونه به پیشگاه سیدالشهدا(علیهالسلام) سلام کرد:
«...
فأشهد أنّک ابن خاتم النّبیّین(10) و ابن سیدالمؤمنین(11) و ابن حلیف
التّقوی و سلیل الهدی و خامس اصحاب الکساء و ابن سید النّقباء و ابن فاطمة
سیدة النّساء...؛ من گواهم که تو فرزند بهترین پیامبران و پسر سرور مؤمنان
میباشی. تو فرزند هم پیمان تقوا و سلاله هدایتی و پنجمین نفر از اصحاب
کساء و فرزند سرور نقیبان و پسر فاطمه سیده بانوان هستی. و چرا چنین
نباشی، که سالار پیامبران با دست خود غذایت داده و در دامان پرهیزگاران
پرورش یافتهای و از سینه ایمان شیر خوردهای و از دامان اسلام بر
آمدهای! خوشا به حال تو در حیات و ممات که پاکیزه زیستی و پاک از دنیا
رفتی! اما دل مؤمنان در فراق تو اندوهگین است؛ با این حال، شک ندارد که
آنچه بر شما گذشت، خیر بوده است. فعلیک سلام الله و رضوانه، و أشهد أنّک
مضیت علی ما مضی علیه اخوک یحیی بن زکریّا؛ پس سلام و رضوان الهی بر تو
باد. و گواهی میدهم که تو همان راه را رفتی، که برادرت یحیی بن زکریّا
(علیهالسلام) پیمود.»(12)
جابر پاسخ داد: ای عطیّه! من از حبیبم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که میفرمود:
«من
أحبّ قوماً حشر معهم، و من أحبّ عمل قوم اُشرک فی عملهم؛ هر کس گروهی را
دوست بدارد، با آنان محشور میشود. و هر کس کار عدّهای را دوست بدارد، در
عمل آنها شریک خواهد بود.»
سپس به پیشگاه شهدای کربلا چنین سلام فرستاد:
«السّلام
علیکم(13) ایّتها الأرواح الّتی حلّت بفناء الحسین(14) و اناخت برحله،
أشهد أنّکم أقمتم الصّلوة و آتیتم الزّکوة و أمرتم بالمعروف و نهیتم عن
المنکر و جاهدتم الملحدین و عبدتم الله حتّی أتاکم الیقین، والّذی بعث
محمّداً بالحقّ نبیّاً لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه؛ سلام بر شما ای
جانهای پاک که در آستان حسین(علیهالسلام) نزول کرده و آرمیدهاید! گواهی
میدهم که شما نماز را برپا داشته، زکات را ادا نموده، امر به نیکی و نهی
از پلیدی کرده و با ملحدان مبارزه کردهاید و خدا را تا هنگام شهادت،
پرستش و عبادت نمودهاید. سوگند به آن خدایی که محمّد(صلی الله علیه و
آله) را به حقّ برگزیده و مبعوث کرد! ما نیز در آنچه شما شهیدان در آن
وارد شدهاید، شریک هستیم.»
پاداش همدلی <\/h2>
جابر
در فراز پایانی زیارتنامهاش گفته بود: «سوگند به آن خدایی که محمد(صلی
الله علیه و آله) را به حق برگزیده و مبعوث کرد! ما نیز در آنچه شما
شهیدان در آن وارد شدهاید، شریک هستیم.» از این رو، عطیّه و دیگر زائران
شگفت زده شده بودند. گرچه آنها به صداقت صحابی سرشناس و عارف پیامبر اکرم
باور داشتند، اما سزاوار است که پاسخی برای این ابهام و سؤال دریابند؛ لذا
عطیّه میپرسد:
چگونه با آنان شریک هستیم و حال آن که نه دشتی
پیمودهایم، نه از بلندی و کوهی بالا رفتهایم و نه در راه خدا شمشیری
زدهایم؛ اما اینان کسانی هستند که بین سرها و پیکرشان جدایی افتاده و
شهید شدهاند، فرزندان آنها یتیم گشته و همسران آنان بیوه شدهاند؟!
جابر گفت: ای عطیّه! من از حبیبم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که میفرمود:
«من
أحبّ قوماً حشر معهم، و من أحبّ عمل قوم اُشرک فی عملهم؛ هر کس گروهی را
دوست بدارد، با آنان محشور میشود. و هر کس کار عدّهای را دوست بدارد، در
عمل آنها شریک خواهد بود.»
جابر بعد از بیان حدیث نبوی، گفت:
«والّذی
بعث محمّداً بالحقّ نبیّاً انّ نیّتی و نیّة اصحابی علی ما مضی علیه
الحسین علیهالسلام و اصحابه؛ سوگند به خدایی که محمد را به پیامبری
برگزید! نیّت و انگیزه من و یارانم همان چیزی است که حسین علیهالسلام و
یارانش داشتند.»
ارزش تولّی و تبرّی <\/h2>
عطیّه عوفی در پایان گزارش «زیارت اربعین» میگوید:
جابر
به من گفت: اکنون مرا به طرف خانههای مردم کوفه ببر. بعد از پیمودن
مسافتی، خطاب به من گفت: ای عطیّه! آیا به تو سفارش و وصیّتی بکنم؟ چرا که
گمان دارم پس از این سفر، دیگر تو را نبینم و با هم دیداری نداشته باشیم!
[عرض کردم: بفرمایید. در این موقع، آن صحابی جلیل القدر گفت:]
«أحبب
محبّ آل محمّد(صلی الله علیه و آله) ما أحبّهم، و أبغض مبغض آل محمّد ما
أبغضهم و إن کان صوّاماً قوّاماً، و أرفق بمحبّ محمّد و آل محمّد فإنّه إن
تزلّ له قدم بکثرة ذنوبه ثبتت له اُخری بمحبّتهم، فإنّ محبّهم یعود الی
الجنّة و مبغضهم یعود الی النّار؛ دوستدار آل
پیامبر(صلی الله علیه و آله) را دوست بدار مادامی که ایشان را دوست
میدارد، و دشمن خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) را دشمن بدار مادامی
که با ایشان دشمنی میکند ولو این که فراوان روزه بگیرد و نماز بگزارد. با
دوست محمّد و اهل بیتش مدارا کن؛ چرا که اگر در اثر زیادی گناهش یک پایش
بلغزد، به واسطه دوستیاش با آنان، پای دیگرش استوار بماند. بنابراین،
دوستدار پیامبر و آلش به سوی بهشت میرود و بازگشت و سرانجام دشمن آنها،
دوزخ خواهد بود.»
روایتی دیگر<\/h2>
علاّمه
مجلسی در کتاب تحفةالزّائر، در ضمن بیان «زیارت اربعین»، داستان سفر
زیارتی جابر را از زبان فردی به نام «عطا»(15)* مینویسد؛ که او نیز همچون
«عطیّه» از همسفران جابر بود. در این گزارش، مطالب دیگری وجود دارد که
میتواند موضوع این مقاله را تکمیل سازد؛ از جمله این که:
- جابر در کنار قبر امام، سه مرتبه «الله اکبر» گفت و سپس بیهوش شد.
- وی بعد از به هوش آمدن، اینگونه سلام داد:
السّلام علیکم یا آل الله، السّلام علیکم یا صفوة الله...
- دو طرف صورتش را بر قبر مطهّر حضرت کشیده، آنگاه چهار رکعت نماز خواند.
- نزد قبر حضرت علی اکبر(علیهالسلام) آمده و عرضه داشت:
السّلام علیک یا مولای وابن مولای، لعن الله قاتلک، لعن الله ظالمک، أتقرّب الی الله بمحبّتکم و أبرء الی الله من عدوّکم.
- بعد از خواندن دو رکعت نماز، به پیشگاه شهدای کربلا چنین درود فرستاد:
السّلام
علی الأرواح المُنیخة بقبر ابی عبدالله، السّلام علیکم یا شیعة الله و
شیعة رسوله و شیعة امیرالمؤمنین و الحسن والحسین، السّلام علیکم یا
طاهرون، السّلام علیکم یا مهدیّون، السّلام علیکم یا ابرار، السّلام علیکم
و علی ملائکة الله الحافّین بقبورکم، جمعنی الله و ایّاکم فی مستقرّ رحمته
تحت عرشه.
- سپس به جانب آرامگاه حضرت عباس(علیهالسلام) رفته و این زیارتنامه را زمزمه کرد:
السّلام
علیک یا اباالقاسم، السّلام علیک یا عبّاس بن علی، السّلام علیک یابن
امیرالمؤمنین، أشهد لقد بالغت فی النّصیحة و أدّیت الأمانة و جاهدت عدوّک
و عدوّ أخیک، فصلوات الله علی روحک الطّیّبة و جزاک الله من أخٍ خیراً.(16)
-
جابر بن عبدالله انصاری بعد از خواندن دو رکعت نماز و درخواست حوائج از
درگاه الهی، با شهدای کربلا وداع نموده (17) و آرام آرام از سرزمین تابناک
نینوا به جانب دیگر رهسپار شد تا پیام آور اهداف مقدّس عاشوراییان بوده
باشد.
پینوشتها:
1. سیرتنا و سنّتنا سیرة نبیّنا و سنّته(صلی الله علیه و آله)، چاپ الآداب، نجف اشرف، 1384 ق.
2.
نامهها و ملاقاتهای امام حسین(علیهالسلام)، ابوالقاسم عالمی دامغانی، ص
162 و 163، بنیاد معارف اسلامی، قم، اوّل، 1376 ش/ اشک روان بر امیر
کاروان، حاج شیخ جعفر شوشتری، ترجمه حاج میرزا محمدحسین شهرستانی، ص 246 و
247، دارالکتاب (جزائری)، قم، دهم، 1383 ش.
3. زندگانی امام حسین(علیهالسلام)، ابوالقاسم سحاب، ص 603 - 601، سحاب کتاب، تهران، دوم، 1358 ش.
4. همان، ص 683.
5. فرهنگ عاشورا، جواد محدّثی، ص 127 و 128،
6. سحاب رحمت، عباس اسماعیلی یزدی، پ، ص 797، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم، سوم، 1380 ش؛ فرهنگ عاشورا، ص 317 و 318.
7.
عدّهای بر این باورند که: «از هنگامه رسیدن خبر شهادت به حجاز و حرکت
جابر از آنجا، قهراً زمانی بیش از چهل روز را میطلبد؛ مگر این که بگوییم
جابر از مدینه نیامده و از کوفه یا شهر دیگری عازم کربلا شده باشد.» / بر
ساحل عاشورا، هادی قطبی، ص 216، احمدیّه، قم، اوّل، 1381 ش.
8.
روایت عطیّة بن سعد در منتهی الآمال، ص 536 و 537/ سحاب رحمت، ص 800 –
797/ قصّه کربلا، ص 527 – 525/ زندگانی امام حسین(علیهالسلام)، ص 677 –
674/ معالی السّبطین، شیخ محمد مهدی حائری، ج 2، ص 195 – 192/ منشورات
الشّریف الرّضی، قم، دوم، 1363 ش/ مقتل امام حسین (علیهالسلام)، ترجمه
جواد محدّثی، ص 259 و 260، شرکت چاپ و نشر بین الملل، تهران، دوم، 1382 ش
آمده.
9. بنا به قولی، جابر در سال 61 هجری نابینا بود. (فرهنگ عاشورا، ص 128؛ زندگانی امام حسین (علیهالسلام)، ص 677.
10. به نقل دیگر: ابن خیرالنّبیّین. (قصّه کربلا، ص 525، به نقل از بحارالانوار، ج 65، ص 130).
11. ابن سید الوصیّین. (معالی السّبطین، ج 2، ص 193).
12. تولّد، زندگی و شهادت حضرت یحیی(علیهالسلام) و امام حسین(علیهالسلام) حوادث مشترکی دارد.
13. در نقل دیگر: السّلام علیکِ. (قصّه کربلا، ص 526).
14. حلّت بفناء قبرالحسین. (سحاب رحمت، ص 798).
15. عطا؛ گویا وی نیز از شاگردان جابر بن عبدالله انصاری بود.
برخی
گویند که: منظور از عطا، همان عطیّه است و روایت وی تقطیع شده است...
(تحقیق درباره روز اربعین حضرت سیّدالشّهدا(علیهالسلام)، [شهید]
سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی، ص 140 - 138، شرکت چاپ میهن، تبریز، اوّل، 1352
ش.)
* شیخ عبّاس قمی(ره) در پایان «زیارت اربعین» میگوید که متن
این زیارتنامه جابر، همانند آن زیارتی است که در قسمت «زیارت نیمه رجب»
بیان شده است. ر.ک: مفاتیح الجنان.
16. مصباح الزّائر، سیّد ابن طاووس، ص 288 - 286، مؤسّسة آل البیت(علیهمالسلام).
17. روایت کربلا، حاج یدالله بهتاش، ص 290 و 291، نشر سبحان، تهران، سوم، 1378 ش.
طبقه بندی: عشق، اربعین، کربلا، زیارت، شهید، ولایت، جابر، عطیه، سفر، سیاست، مهمان، زیارتنامه، پاداش، تولی، تبری