شخصیت والای علمی- اخلاقی امام جواد علیه السلام در نگاه خلفاء، دانشمندان، نویسندگان و تاریخ نگاران غیر شیعه؛ سندی گویا بر جایگاه رفیع این امام همام در بین مسلمانان می باشد. گویند هر گاه خواستی فردی را بشناسی؛ ببین که مخالفانش چه کسانی هستند ودر مورد ایشان چه می گویند؟ در این مقاله قصد داریم برای شناخت بیشتر این امام عزیز به عنوان نمونه، مواردی از سخنان عالمان اهل تسنن را ذکر نماییم.
مامون عباسی
خلیفه مقتدر عباسی در پاسخ به اعتراض بزرگان بنی عباس در خصوص به تزویج درآوردن دخترش " ام الفضل " به امام جواد (ع) ، این امام همام را اعجوبه عصر خواند و گفت : " قد اخترته لتفضیله علی کافة اهل الفضل فی العلم والفضل مع صغر سنه والاعجوبه فیه بذالک "؛ من بدان جهت وی را به دامادی خود برگزیدم که با کمی سن در علم و فضیلت بر همه اهل زمان برتری دارد و در علم و دانش اعجوبه ای است. (1)
اسقف بزرگ مسیحی
اسقف مسیحی پس از آگاهی یافتن از علم و دانش امام جواد (ع) در مسائل پزشکی گفت :به نظر می رسد این شخص " امام جواد (ع) " پیامبری از نسل پیامبران است. (2)
سبط بن جوزی
یوسف بن قزا اغلی بن عبدالله بغدادی مشهور به سبط بن جوزی پس از بیان تاریخ تولد و شهادت حضرت می نویسد : کان علی منهاج ابیه فی العلم والتقی و الزهد والجود.او در علم و تقوا، پرهیزکاری و سخاوت؛ چون پدر بزرگوارش "امام رضا (ع) " و دنباله رو او بود. (3)
ابن ابی طلحه
ابن ابی طلحه در کتاب مطالب السؤول فی المناقب آل الرسول درباره شخصیت امام جواد(ع) می نویسد: او گرچه صغیرالسن است ولی کبیرالقدر و رفیع الذکر می باشد. (4)
ابن صباغ مالکی
علی بن محمد احمد مشهور به " ابن صباغ " فقیه مالکی و متوفای 855 در مکه پس از بیان گوشه ای از خصوصیات زندگی حضرت جواد(ع) ، می نویسد: آری چنین بود کرامات جلیل و مناقب او.و در جای دیگر می افزاید: چه گوییم ما در جلالت و مقام امام جواد(ع) و فضیلت کمال و عصمت و جلال او ، حضرت در میان طبقات ائمه (ع) سنش کمتر از همه و قدر و شانش اعظم است . او در اندک مدتی از عمر شریفش کراماتی بسیار و معجزاتی بی شمار از خود نشان داده و معارج و فضیلت کمال را طی کرده و از رشحات و تراوش دانش و بینش خود اثرها گذاشته و از نفحات و ریزش فضل کمالش بی اندازه و شمار فیوضاتی به عالم علم نثار فرموده ، چه با مجالس و محافلی که متکلم به احکام گردیده و از مسائل، حلال و حرام را بیان نموده و زبان دشمنان وخصم بد فرجام را به منطق صحیح و گفتار ملیح خود الکن کرده و گاه ، بسیار انجمن و محفلی که در صدر جلساء و راس خطبا و بلغاء قرار گرفته و در برابر خود تمامی فصحاء و علما و حکما را تحت الشعاع قرار داده است. (5)
صلاح الدین صفدی
خلیل بن ابیک بن عبدالله، معروف به صلاح الدین صفدی، ادیب و مؤرخ نامدار اهل فلسطین که در حدود دویست تصنیف از وی برجای مانده ، می نویسد:" محمد بن علی، همان جواد بن رضا (ع) بن الکاظم موسی بن الصادق جعفر رضی الله عنهم است . لقب او جواد، قانع و مرتضی است. وی از فرزندان اهل بیت نبوت است که در سخاوت شهرت داشت تا جائی که او را جواد(ع) ، نام نهاده اند، او یکی از امامان دوازده گانه است. (6)
ابن تیمیه
ابن تیمیه می گوید:" محمد فرزند علی ملقب به جواد از بزرگان و اعیان بنی هاشم است که در سخاوت و بزرگواری شهرت تام دارد. (7)
یوسف بن اسماعیل نبهانی
یوسف بن اسماعیل نبهانی حنفی ادیب و شاعر فلسطینی، متولد 1350 هجری که از وی سیزده کتاب مهم بر جای مانده، می نویسد:" محمد جواد فرزند علی رضا (ع) از بزرگان امامان و چراغ هدایت امت و سادات اهل بیت (ع) است که عبدالله شبراوی شافعی نیز از وی در کتاب خود " الاتّحاف بجبّ الاشراف " با ستایش و تکریم یاد کرده است. (8)
محمود بن وهیب بغدادی فنخی
محمدالجواد (ع) فرزند علی بن الرضا (ع) است کنیه او مانند کنیه جدش محمد الباقر، ابو جعفراست رضی الله عنهما.سه لقب وی جواد، قانع و مرتضی است که مشهورترین آنها " جواد" است . رنگ پوست او سفید، قامتش معتدل و نقش انگشترش نعم المقدّرالله، و وارث علم پدر بود. (9)
علی جلال حسینی
علی جلال حسینی دانشمند بزرگ مصری می نویسد:" محمدالجواد ابوجعفر دوم، فرزند علی (ع) در سال 195 هجری در مدینه دیده به جهان گشود. وی با وجود سن کم در علم و فضیلت سرآمد همه عالمان و اهل فضیلت زمان خویش بود. (10)
خیرالدین زرکلی
خیرالدین زرکلی می نویسد: " ابوجعفر جواد (ع) چون اجداد خویش مقام بلندی داشت . هوشمند و خوش بیان بود و استعداد نیرومند و اصیلی داشت. (11)
پی نوشت ها:
1- بحارالانوار، ج50، ص75 / موسوعة الامام الجواد(ع)، ج1 ، صص360 و 363/ اعیان الشیعه ، ج3 ، ص 129.2- المناقب لابن شهرآشوب ،ج4 ، ص389 / موسوعة الامام الجواد (ع) ،ج1 ، ص362.
3- تذکرة الخواص ، ص202 / الامام جواد (ع) ، ص72 .
4- کشف الغمه، ج2، ص186.
5- حلیة الابرار، ج 4، ص568 / الفصول المهه، ص266 / موسوعة الامام الجواد (ع) ، ج1 ، ص364 / سرور الفؤاد ابوالقاسم سحاب ، صص 40 و 41 .
6- الوافی بالوافیات، ص105 / الامام محمد الجواد (ع) ، ص73 .
7- منهاج السند، ص 127.
8 - جامع کرامات الاولیاء ،ج1 ، ص100.
9- جوهرة الکلام ، ص147 / الامام الجواد (ع) ، ص76 .
10- زندگانی امام جواد(ع)، ص200.
11- الامام محمد الجواد (ع) ، ص76 / زندگانی امام جواد (ع)، ص200.
در ماه ذیحجه سال 132 هجری با کشته شدن محمد بن مروان، دوران حکومت ظالمانه هشتاد و چهارساله بنی امیه بر چیده شد.
بنی امیه در طی سالهای خلافت غاصبانه خود با همه توان سعی در کاهش نفوذ ائمه علیهم السلام در دل مؤمنان شیفته حق و حقیقت داشتند و در این راه از هیچ قتل و شکنجه ای مضایقه نکردند.
وقایعی چون حادثه خونین کربلا، به شهادت رساندن مهاجرین و انصار در مدینه منوره و تخریب و سوزاندن بیت الله الحرام درمکه مکرمه از جمله رویدادهای تأسف بار این دوران سیاه بود.
حکومت بنی عباس در سال 132 هجری با به قدرت رسیدن ابوالعباس سفاح آغاز گردید.
بنی عباس که با بهره گیری از مظلومیت ائمه اطهار(ع) و شیعیان و تحریک احساسات مسلمانان و انتساب خود به ائمه (ع) به عنوان عموزادگان اهل بیت پیامبر(ص) به قدرت رسیده بودند، این تصور را ایجاد نمودند که دوران سختی و محنت امامان و شیعیان به پایان رسیده است.
اما طولی نکشید که بار دیگر ماهیت زبون عباسیان دین به دنیا فروش که در پس پرده های نفاق پنهان شده بودند نمایان گشت.
بنی عباس نه تنها راه وفق و مدارا با ائمه علیهم السلام را پیشه نکردند، بلکه با حیله گری شیوه ای نوین را در مبارزه با خاندان اهل بیت عصمت و طهارت بنا نهادند.
بدیهی است، ائمه اطهار(ع) نیز متناسب با تغییر رویه عباسیان، برای حفظ دین و ترویج اسلام ناب شیوه دیگری را اتخاذ کردند.
پس از حادثه کربلا، تبیین سیره پیامبراکرم(ص) و فرهنگ تشیع که از سوی امام سجاد(ع) در قالب ادعیه و اذکار و سپس توسط امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) در برپایی محافل درس و تأسیس حوزه های شیعه دنبال می شد، در دوران امام موسی کاظم(ع) وارد مرحله ای حساس شد.
گرچه شهادت امام محمد باقر(ع) و امام صادق(ع) توسط خلفای پیشین بنی عباس صورت گرفته بود اما شهادت مظلومانه امام موسی بن جعفر(ع) تأثیری شگرف بر معادلات سیاسی اجتماعی نهاد و عواطف مسلمانان خصوصاً شیعیان را سخت جریحه دار کرد. تا جایی که سیاست خلفای عباسی از این تاریخ به بعد حول محور تحت نظر گرفتن ائمه در دایره ای خاص و رویکرد به عوامفریبی در ظاهرسازی خصوصاً نسبت به اظهار محبت به اهل بیت می چرخید.
دوران امامت امام رضا(ع)
اوج عوامفریبی عباسیان را می توان در عصر امام رضا(ع) و امام جواد(ع) جستجو کرد. امام رضا(ع) در ماه ذیقعده سال 148 هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود و پس از شهادت پدر بزرگوارشان امام موسی کاظم(ع) در سن 35 سالگی به امامت رسید. امام رضا(ع) در طی بیست سال دوران امامت خود با سه خلیفه عباسی هم عصر بود:1- هارون الرشید به مدت 2 سال
2- امین به مدت 5 سال
3- مأمون به مدت 13 سال
بیشتر دوران امامت امام رضا(ع) در زمان خلافت مأمون بود. مأمون که یکی از مکارترین و زیرک ترین خلفای عباسی به شمار می آمد پس از قتل برادرش امین و به دست گرفتن قدرت، مرو را مرکز حکومت خود قرا داد و با بهره گیری از هوش وزیر خود فضل بن سهل پایه های حکومت خود را مستحکم کرد.
مأمون امام رضا(ع) را بزرگترین خطر جدی برای بقای حکومت خود می دانست و وقتی دریافت عوام فریبی های او در اعلام ولیعهدی امام رضا(ع) نیز کارگشا نیست، امام(ع) را به شهادت رساند.
ولادت امام جواد(ع)
سال 195 هجری فرا رسید و حدود چهل و هفت سال از عمر مبارک امام رضا(ع) سپری گشته بود، ولی هنوز امام جواد(ع) متولد نشده بود. مسئله جانشینی امام و این که شریعت محمد(ص) را چه کسی بعد از حضرتش صیانت خواهد کرد، سئوال بزرگی بود که بر سینه ها سنگینی می کرد. مسئله جانشینی امام رضا(ع) اصحاب و شیعیان حضرت(ع) را متأثر کرده بود.این اندوه زمانی به فزونی می رفت که فرقه واقفیه که بنا به دلایل مادی و تصرف سهم امام و عدم بازگرداندن آن به امام رضا(ع)، قائل به غیبت امام کاظم(ع) شده بود و در تبلیغات خویش، نداشتن فرزند از سوی امام رضا(ع) را دلیل بر ادعای موهوم خود می دانست تا جایی که یکی از همین افراد در نامه ای خطاب به حضرت نوشت: تو چگونه امام هستی حال آن که فرزندی نداری؟
حضرت در پاسخ فرمودند: به خدا سوگند روزها و شبها سپری نمی شود مگر این که خداوند فرزند پسری را به من عنایت فرماید که حق و باطل را از هم جدا سازد.
چنین بود که در دهم رجب سال 195 هجری انتظارها به پایان رسید و دیدگان به نور جمال امام جواد(ع) منور گشت و بر دهان پرخاشگران و طعنه زنان معاند مُهر خاموشی زد.
با به شهادت رسیدن امام رضا(ع) در سال 203 هجری، دوران امامت امام جواد(ع) آغاز گردید و تا سال 220 هجری به مدت هفده سال ادامه یافت.
این دوران با حکومت دو خلیفه عباسی مقارن بود.
پانزده سال در دوران خلافت مأمون (از سال 203 سال شهادت امام رضا(ع) تا مرگ مأمون در سال 218) و دو سال در دوران خلافت معتصم.
از آنجا که مأمون زیرک ترین و عالم ترین خلیفه عباسی بود، حضرت همان شرایط دشوار پدر بزرگوارش را در پیش رو داشت.
مأمون که در سال 204 هجری وارد بغداد شد، امام جواد(ع) را – که بنا بر برخی از روایات سن مبارکشان در این دوران 10 سال بیش نبود – از مدینه به بغداد فراخواند و سیاست پیشین خویش را در محدود ساختن امام رضا(ع) در خصوص امام جواد(ع) نیز استمرار داد.
ترس از علویان و محبت اهل بیت در دل مسلمانان از یک سو و متهم بودن وی در به شهادت رساندن امام رضا(ع) در جهان اسلام از سوی دیگر، او را بر آن داشت تا با به تزویج در آوردن دختر خود ام الفضل، ضمن تبرئه خویش و استمرار حرکت عوامفریبانه در دوست داشتن اهل بیت و گماردن دختر خود در داخل خانه حضرت، پایه های حکومت خود را مستحکم سازد.
این حرکت مأمون چون سپردن ولایتعهدی به امام رضا(ع) مورد اعتراض بزرگان بنی عباس قرار گرفت اما مشاهده علم و درایت حضرت جواد(ع) در همان سن آنان را به قبول این ازدواج ترغیب ساخت.
امام جواد(ع) شرایط خود را همان شرایط پدر خویش دید، از این رو با پذیرش ازدواج با ام الفضل نقشه پلید مأمون در به قتل رساندن وی و شیعیان را از صفحه ذهن مأمون زدود.
امام جواد(ع) که به خوبی از سیاستها و نقشه های مأمون در بهره برداری از جایگاه دینی و اجتماعی خود با خبر بود، پس از ازدواج، اقامت در بغداد را رد و به مدینه بازگشت و تا سال شهادت خویش در آنجا مقیم شد.
مأمون در سال 218 ه.ق در مسیر حرکت به سوی جنگ با روم درگذشت. علی رغم تمایل سپاه و سران بنی عباس به خلافت عباس فرزند مأمون، عباس بنا بر وصیت پدر با عمویش ابواسحاق معتصم بیعت کرد.
معتصم هشتمین خلیفه عباسی پس از ورود به بغداد، امام جواد(ع) را از مدینه به بغداد فراخواند.
حضرت در سال 218 پس از معرفی امام هادی(ع) به جانشینی خود به همراه ام الفضل به بغداد رفت.
در این سفر حضرت با شخصیتی که تفاوتهای چشمگیری با مأمون داشت روبرو شد، شخصیتی با روحیه نظامی و فاقد بینش علمی.
معتصم که مایه های حیله گری و عوامفریبی های مأمون را در خود نداشت، در قبال اهل بیت(ع) موضعی کاملاً متفاوت را اتخاذ کرد.
امام علیه السلام در دو سال آخر عمر خویش تحت نظارت شدیدتر دستگاه امنیتی و نظامی معتصم قرار گرفت. و در نهایت این نوع حضور امام نیز قابل تحمل نبود و توسط حکومت جائر به شهادت رسید.
علم امام(ع)
همانگونه که اشاره شد امام جواد(ع) در حدود 9 سالگی به مقام رفیع امامت نائل آمد. صغر سن امام، به خصوص آن که حضرت پیش از سن بلوغ ردای امامت را به قامت انداخته بود، بهانه ای را برای شبهه افکنی مخالفان و در مضیقه قرار دادن شیعیان فراهم نموده بود.اما دیری نپایید که مراتب فضل و علم و کمال امام (ع) همه را به حیرت درآورد و در برابر دریای بیکران معارف این جوانترین امام از سلاله پیامبر گرامی اسلام (ص) سر تسلیم فرود آوردند.
مأمون که تاکنون کوششهای بی حاصل زیادی را برای غلبه بر اندیشه های والای امامان شیعه و کم فروغ کردن خورشید تابانشان مصروف داشته بود، پس از آن که به اشتباه گذشتگان خود در رفتار با اهل بیت علیهم السلام پی برد، با تغییر رویه و به کارگیری شیوه های عوامفریبانه تلاشی نوین را در جهت تحقق بخشیدن به اهداف خود به کار گرفت. لذا برای رد بزرگترین ادعای امام جواد(ع) و پدرانش مبنی بر داشتن علم خاص الهی، مجلس مناظره ای ترتیب داد و قاضی نامی و مشهور عباسیان، یحیی بن اکثم، را دعوت کرد و به او وعده داد در صورت پیروزی بر امام(ع) به ثروت و مکنتی خواهی رسید.
مأمون امام جواد(ع) را که حدود 9 سال بیشتر از سن مبارکشان نمی گذشت، در مقابل یحیی نشاند. یحیی بن اکثم رو به مأمون کرد و گفت: یا امیرالمؤمنین!! اجازه می دهید تا از ابوجعفر سئوال کنم؟ مأمون گفت: از خودش اجازه بگیر.
یحیی بن اکثم رو به حضرت(ع) کرد و گفت: فدایت شوم اجازه می فرمایی مسئله ای بپرسم؟ حضرت (ع) فرمود: بپرس
یحیی بن اکثم گفت: خداوند ما را فدایت سازد اگر فردی در حال احرام شکاری را بکشد، حکم چیست؟
امام جواد(ع) فرمود:
شکارچی در حل کشته است یا در حرم؟
عالم به حرمت آن بوده یا جاهل؟
از روی عمد کشته یا اشتباه؟
آزاده بوده است یا غلام؟
صغیر بوده است یا کبیر؟
این اولین صید بوده است یا بیشتر؟
آن صید از پرندگان بوده است یا غیر آنها؟
کوچک بوده است یا بزرگ؟
شخص محرم بر این عمل اصرار دارد یا پشیمان شده است؟
شب این عمل را انجام داده است یا روز؟
احرام عمره بوده است یا احرام حج؟
یحیی بن اکثم پس از شنیدن فروع باز شده از پرسش خود از سوی امام جواد(ع) زبانش به لکنت افتاد و نشانه های عجز و نتوانی به سیمایش آشکار شد.
مأمون عوامفریبانه رو به حاضرین در مجلس کرد و گفت: اهل بیت در میان مردم از نظر فضل و کمال بی همتا و ممتازند و کمی سن مانع فضیلت آنها بر سایرین نمی شود.
شرایط سیاسی فرهنگی خاصی که بر عصر امام جواد(ع) حاکم بود، باعث شکل گیری آراء و فرقه های مختلف فکری شده بود. گسترش جهان اسلام و ورود عقاید و باورهای مختلف و دیگر مذاهب و ادیان به عالم اسلام از یک سو و ترجمه آثار فلاسفه یونان از سوی دیگر، موجبات چنین شرایطی را پدید آورده بود.
امام جواد(ع) همانند پدر بزرگوارشان در دو جبهه سیاست و فکر و فرهنگ قرار داشت. موضعگیری ها و شهبه افکنی های فرقه هایی چون زیدیه، واقفیه، غُلات و مجسمه، امام را بر آن داشت تا در حوزه فرهنگ تشیع در برابر آنان موضعی شفاف اتخاذ کند.
امام جواد(ع) برای اجرای حق و عدالت و همچنین حفظ حقوق شیعیان وکلایی را به مناطق مختلف حکومت عباسیان اعزام نمود، که محدوده وسیعی از سیستان و ری و قم تا بصره و کوفه و بغداد را شامل می شد. افرادی چون "نوح بن دراج" که مدتی قاضی بغداد و سپس قاضی کوفه بود، از یاران امام جواد(ع) بوده اند.
در واقع، مراتب فضل و کمال و برتری دانش و علم امام جواد(ع) یکی از عمده عوامل به شهادت رساندن حضرت به شمار می آید. "ذرقان" می گوید، روزی دوستش "ابن ابی داود" با حالتی بسیار غمگین و ناراحت از مجلس معتصم خلیفه عباسی باز می گشت. علت عصانیتش را جویا شدم.
او در پاسخ گفت: ای کاش بیست سال پیش مرده بودم. پرسیدم چرا؟ در پاسخ گفت: به خاطر آنچه از ابوجعفر در مجلس معتصم بر سرم آمد. و در توضیح گفت: معتصم برای صدور حکم شرعی شخصی که مرتکب سرقت شده بود همه فقها از جمله محمد بن علی (امام جواد علیه السلام) را گرد آورده بود.
من به استناد آیه ای از قرآن اعلام کردم باید دست را از مچ قطع کنم.
گروهی دیگر از فقها به استناد به آیه ای دیگر از قرآن گفتند مقصود از دست تا آرنج است.
آنگاه معتصم رو به محمد بن علی امام جواد علیه السلام کرد و پرسید: نظر شما در این مسأله چیست؟ امام فرمود: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید. محمد بن علی علیهماالسلام گفت: چون قسم دادی نظرم را می گویم. اینها در اشتباه اند. زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقی بماند.
معتصم گفت: به چه دلیل؟
حضرت فرمود: زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق می پذیرد. بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود دستی برای او نمی ماند تا سجده نماز را به جا آورد و نیز خدای متعال می فرماید: "و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا" سجده گاه ها از آن خداست. پس هیچ کس را همراه با خدا مخوانید.
ابن ابی داود می گوید: معتصم جواب امام جواد علیه السلام را پسندید. دستور داد انگشتان دزد را قطع کنند و من همان جا آرزوی مرگ کردم.
پس از سه روز ابن ابی داود به حضور معتصم می رسد و می گوید: خیرخواهی برای امیرالمؤمنین بر من واجب است و من در این جهت سخنی می گویم که می دانم با آن به آتش جهنم می افتم. معتصم گفت: آن سخن چیست؟ گفتم: چگونه امیرالمؤمنین برای امری از امور دینی که اتفاق افتاده است به خاطر گفته مردی که نیمی از مردم به امامت او معتقدند و ادعا می کنند او از امیرالمؤمنین شایسته تر به مقام اوست، تمامی سخنان آن علماء و فقها را رها کرده و به حکم آن مرد حکم کرد؟
پس رنگ معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا در برابر این خیرخواهیت به تو پاداش نیک عطا کند و پس از آن بود که تصمیم به شهادت امام علیه السلام گرفت و مدت کوتاهی نگذشت که امام(ع) را به شهادت رساند.
فهرست منابع:
1- اصول کافی، جلد 1.2- موسوعة الامام الجواد، جلد 1.
3- المناقب لابن شهر آشوب، جلد 4.
4- کشف الغمه، جلد 2.
5- بحارالانوار، جلد 5.
6- تحت العقول.
7- مسند الامام الجواد.
8- مسند عطاردی.
9- رجال کشی.
طبقه بندی: امام جواد(ع)