از دوردست ، صدایی ، سکوت صدا را می آشوبد . به گمانم صدای زنگ کاروان است که در همهمه وحشت افزای تنهایی برکه می پیچد .
ای کاش لحظه ای کنار من درنگ کنند تا تنهاییِ خود را با حضورشان قسمت کنم .
ای کاش آبی داشتم تا عطش و خستگی راه را با خنکای وجودم فرو می نشاندند ! غدیر ، خسته و تنها ، سر در گریبان فرو برده و رؤیاهایش را آه می کشد .
کاروان نزدیک و نزدیکتر می شود . ناگاه ، صدایی ، در سکوت کاروان پیچید . صدایی ، حجاز را به لرزه افکند .
بایستید ! دهان های باز برگشتند تمام گردنه های حجاز برگشتند
همین که پرده خاموش کاروان افتاد صدا دوید و در آغوش کاروان افتاد
رفتگان را فرا خوانید و جاماندگان را دریابید که پیامی مهم دارم .
سکوت ، به زمزمه نشست . زمزمه ها بلند و بلندتر و موجی از همهمه در کاروان افتاد . دستان خدا در دست رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، بالا رفت .
مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاه . تاریخ سالخورده حجاز ، هنوز هم هجوم بی دریغ دستانی را که برای بیعت پیش می آمدند ، به خاطر دارد .
شاد باش های آمیخته با کینه فرود آمدند .
سیل تبریک های پیاپی که بوی نفرت می داد .
عقده ها سر باز کرده و زخم های چرکینی که متولد شد .
... و خدا ، ولایت علی علیه السلام را به انسان هدیه کرد و حصار محکم خود را به بشر ارزانی داشت . چشمه حیات جاری شد تا بنی آدم ، عطش بیحد و حصر خود را فرو بنشاند به زلالیِ محبت مولا .
و حب علی ، سرآغاز همه خوبی ها گشت . راه راست نمایان و دین خدا تکمیل شد .
آینده تاریخ انسان ، به دست های ید اللهی علی سپرده شد تا در سایه سار محبت و عدالت بی دریغش ، به آرامش برسد .
بارانی از رحمت ، باریدن گرفت . خدا ، مهر علی را به خاک هدیه کرد و خاک ، بارور شد ، نام علی را به گوش آبها خواند و رود ها خروشیدند ، یاد علی را به درخت ها ، سپرد و درخت ها ، سبز شدند .
صدای هلهله می آید ؛ اما حزنی غریب ، گلوی لحظات را می فشرد غدیر ، شاد و غمگین است .
اینجا نقطه آغاز دلتنگی های علی است ؛ شروع داستان حق طلبی فاطمه علیها السلام . غدیر ، رنج روز های نیامده علی است ؛ ابتدای بیست و پنج سال خانه نشینی ذوالفقار .
غدیر ، اولین پژواک از اندوه بیشمار ، چاه دلتنگی های مرتضی است .
خدیجه پنجی
از تبیان
طبقه بندی: ادبی، امام علی(ع)، غدیر
در رویداد «غدیر» گذشته بر آیه «تبلیغ» یعنى آیه: «یا اَیّها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» دو آیه دیگر نازل شده و به حادثه رنگ ابدى و جاودانى بخشیده است این دو آیه عبارتند از:
1- آیه اکمال دین .
2- آیه سؤال عذاب.
اینک پیرامون هر دو آیه به بحث و گفتگو می پردازیم :
«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً» 1
«امروز کافران از (نابودى) دین شما نومید شدند از آنان مترسید و از من بترسید، امروز دین شما را تکمیل کردم و نعمت خود را به پایان رسانیدم و اسلام را به (عنوان) دین، براى شما برگزیدم».
دقت در مضمون آیه اکمال دین، می رساند که روز نزول آیه حادثه بسیار مهمى رخ داد، که مایه نومیدى دشمنان از پیروزى براسلام و موجب کمال دین و به پایان رسیدن نعمتهاى معنوى خدا شده است اکنون باید دید چه روزى می تواند حامل چنین نویدهائى باشد، و با این خصوصیات و نشانه ها خود را در عرصه تاریخ نشان دهد؟
1- آیا روز فتح مکه می تواند داراى چنین خصوصیاتى باشد؟ به طور مسلم نه، زیرا در آن روز پیمانهاى مسلمانان با مشرکان به قوت خود باقى بود و هنوز مراسم حج بسان عصر جاهلى برگزار می شد،و قسمتى از احکام اسلام پس از آن فرود آمده است از این جهت نه یأسى برکافران منطقه مستولى شده بود ونه آئین به معنى بیان فروع و نه به معنى تحکیم پایه هاى آن، تکمیل گردیده بود.
2- آیا روز اعلام بیزارى از مشرکان می تواند مظهر چنین روزى باشد، به تصور اینکه یأس و نومیدى در چنین روزى بر مشرکان مستولى گردید؟ باز میگوئیم نه، زیرا بیان دین به معنى احکام در آن روز پایان نیافته بود به گواه اینکه قسمتى از «حدود» و «قصاص» و احکام مربوط به «کلاله» پس از اعلام بیزارى نازل گردیده است. بنابراین تنها مسأله یأس نشانه آن روز نیست، بلکه یأس توأم با تکمیل آئین؛ و هرگز در روز اعلام بیزارى این دو نوید، به صورت توأم، در آن روز تحقق نپذیرفته بود.
اکنون باید دید روزى که حامل این نوید گرانبها بود چه روزى بوده است؟!
گروهى نظر می دهند که این روز، همان روز «عرفه» سال دهم هجرت است که در تاریخ به نام «حجةالوداع» معروف است ولى با توجه به حوادث تاریخى این دو نوید گرانبها در چنین روزى تحقق نپذیرفت.
اما مسأله یأس و نومیدى به دو صورت می تواند مطرح گردد:
الف: یأس قریش و مشرکان شبه جزیره یک چنین نومیدى پیش از این روز تحقق پذیرفته بود و قریش در روز فتح مکه، و دیگر مشرکان در روز اعلام بیزارى، از پیروزى اسلام کاملاً مأیوس شده بودند در این صورت صحیح نخواهد بود که بگوئیم در روز عرفه سال دهم حجة الوداع یأس و نومیدى مشرکان جامه عمل پوشید در حالى که چنین کارى یک سال و اندى قبل، تحقق پذیرفته بود.
ب: یأس همه کافران روى زمین به یک چنین نومیدى تا آن روز جامه عمل نپوشیده بود.
اما مسأله تکمیل دین اگر مقصود از «دین» احکام و فروع دین باشد هرگز پرونده بیان احکام الهى در روز عرفه بسته نشد بلکه یک رشته احکام مربوط به «ربا و ارث و کلاله» پس از روز عرفه«حجةالوداع» نازل شده است. 2
تنها روزى که می تواند بستر این دو نوید الهى باشد، همان روز «غدیر» است که با تعیین جانشین هم یأس بر دشمنان مستولى گردید، و هم آئین خدا تکمیل شد.
البته مقصود از یأس، نومیدى مخصوصى است که با تکمیل دین توأم می باشد.
و مقصود از تکمیل دین، تکمیل ارکان و پی ریزى اسباب بقأ آنست، نه بیان فروع و جزئیات، اکنون به بیان هر دو مطلب می پردازیم:
الف: تعیین جانشین و استیلاء یأس
روزى که پیامبر جانشین خود را رسماً تعیین کرد، در آن روز کافران در یأس و نومیدى از محو نابودى اسلام، فرو رفتند زیرا آنان تصور می کردند که آئین اسلام قائم به شخص پیامبر است و با رحلت رسول گرامى ازمیان می رود و اوضاع به حال سابق باز می گردد، وقتى مشاهده کردند که پیامبر فرد شایسته اى را (که از نظر علم و دانش عدالت و دادگرى، قدرت و قاطعیت بى نظیر بود)، براى رهبرى تعیین کرد و مسلمانان با او بیعت کردند، از زوال اسلام نومید گردیدند. و به کلى مأیوس شدند و دیدند که اسلام به صورت یک آئین ریشه دار در آمد، و دیگر براى آن تزلزلى نیست .
آیات قرآنى گواهى می دهد که کافران پیوسته چشم طمع به دین مسلمانان دوخته بودند و آخرین آرزوی آنان این بود که مسلمانان را از آئین خود باز دارند، و به کیش نیاکان خود برگردانند چنانکه می فرماید:
«ود کثیر من اهل الکتاب لویردونکم من بعد ایمانکم کفاراً» 3
«و بسیارى از اهل کتاب آرزو کردند که شماها را پس از ایمان، به سوى کفر بازگردانند».
ولى پیشرفت سریع اسلام در شبه جزیره و سقوط پایگاه شرک در مکه از امید آنان می کاست ولى آخرین پناهگاه خیالى آنان این بود که چون آورنده آئین جدید، فرزندى ندارد که پس از درگذشت او حکومت جوان اسلام را رهبرى کند، از این لحاظ، اساس حکومت اسلامى پس از رحلت او فرو می ریزد و چیزى طول نمی کشد که بر آن پیروز می شوند و وضع، به همان حال نخست باز می گردد.
قرآن سخن کافران را در این باره براى ما نقل مىکند چنانکه می فرماید:
«اَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرّبصُ به رَیْبَ المَنُون»4
«بلکه آنان می گویند که او (پیامبر) شاعرى است و ما انتظار می بریم که او دچار حوادث روزگار گردد و از دنیا برود.»
این آخرین نقشهاى بود که کافران به آن امیدوار بودند، ولى روزى که رسول خدا، وصى خویش و رهبر مسلمانان را پس از خود تعیین نمود، آن روز، روزى بود که شبحى از ترس و یأس برفراز زندگى مشرکان سایه افکند و طمع آنان از بین رفت .
ب: تکمیل دین
اگر آنروز با نصب خلیفه و تعیین جانشین، یأس بر مشرکان مستولى گردید، آئین اسلام نیز به صورت آئین کامل درآمد، و مقصود از «اکمال دین» در آیه، بیان فروع و وظائف عملى مسلمانان نیست، بلکه فراهم ساختن بقاء و پایدارى آنست و یا تحکیم و تثبیت علل استقرار و بقاء، یعنى تعیین رهبر، دین تکمیل گردید و با در نظر گرفتن این معنى جمله هاى آیه با هم کاملاً مربوط و متناسب می گردد. و روز تحقق این دو حادثه معین می شود.
پیامبر پس از نصب على (ع) براى خلافت چنین فرمود: «الله اکبرعلى اکمال الدین و اتمام النعمة و رضا الرب برسالتى و بالولایة لعلى (ع) من بعدى» «سپاس خداوندى را بر تکمیل آئین، و اتمام نعمت، و رضایت او بر رسالت من و ولایت على (ع) پس از من »
مدارک نزول آیه در غدیر
علاقمندان می توانند به کتابهاى یاد شده در زیر مراجعه کنند در این کتابها که همگى به قلم دانشمندان اهل سنت نوشته شده است تصریح شده که این آیه در روز «غدیر» نازل گردیده است. مانند:
1- الولایة تألیف طبرى (متوفاى 310 ه").
2- تفسیر ابن کثیر شامى، (774 ه") ج 2، ص 14.
3- تفسیر الدرالمنثور سیوطى شافعى، متوفاى (911 ه") ج 2، ص 259 و الاتقان، ج 1، ص 31 (طه 1360).
4- تاریخ ابوبکر خطیب بغدادى، متوفاى (43) ج 8، ص 290.
5- شیخ الاسلام حموینى، در فراید السمطین باب 13.
6- خوارزمى، متوفاى (568 ه") در مناقب ص 80 و 94.
7- تاریخ ابن کثیر، ج 5، ص 2101.
8- تذکره سبط ابن جوزى حنفى، متوفاى (654) ص 18.
علامه عالیقدر مرحوم امینى در کتاب جاوید «الغدیر» ج 1، ص 230 به بعد، اقوال و روایات وارد از طریق اهل سنت را که همگى گواهى می دهند که آیه «الیوم اکملت» در روز غدیر نازل شده است به تفصیل نقل کرده است... اما روایات شیعه درباره شأن نزول آیه شریفه، در کتابهاى مربوط به امامت و در تفاسیر معتبر موجود می باشد.
نکاتى چند در مورد آیه
هرگاه وفات رسول خدا (طبق نقل کلینى در کافى و نقل اهل سنت) روز دوازدهم ربیع اتفاق افتاده باشد، روز نزول آیه، روز هیجدهم ذى الحجه، روز غدیر خواهد بود. البته مشروط بر اینکه روز غدیر، و روز وفات پیامبر را حساب نکنیم، و دو ماه از سه ماه را پشت سر هم، 29 روز بگیریم.
2- بسیارى از روایات که نزول آیه را روز غدیر معرفى می کنند، یادآور می شوند که پیامبر پس از نصب على (ع) براى خلافت چنین فرمود:
«الله اکبرعلى اکمال الدین و اتمام النعمة و رضا الرب برسالتى و بالولایة لعلى (ع) من بعدى» 5
« سپاس خداوندى را بر تکمیل آئین، و اتمام نعمت، و رضایت او بر رسالت من و ولایت على (ع) پس از من ».
همان طور که ملاحظه می کنید: پیامبر، مضمون آیه مورد بحث را در کلام خود وارد کرده است و این خود می رساند که آیه یاد شده درباره روز غدیر نازل گردیده است .
3- در حالى که این دلائل قطع آور، بر استقلال آیه گواهى می دهند ولى خود آیه در لابلاى احکام مربوط به گوشتهاى حلال و حرام قرار گرفته است، و نکته آن برافراد آگاه از اوضاع صدر اسلام مخفى و پنهان نیست زیرا تاریخ و حدیث صحیح گواهى می دهند که پیامبر خواست، وصیتنامه اى براى امت خود تنظیم کند که پس از وى گمراه نشوند وقتى شخصیتهاى متنفذ پى بردند که پیامبر می خواهد درباره خلافت مطلبى بنویسد فوراً او را به هذیان گوئى متهم کردند. 6
این حادثه و مانند آنها که تاریخ یادآور آنها است، حاکى است که افرادى در آغاز اسلام درباره مسئله خلافت و جانشینى رسول گرامى، حساسیت خاصى داشتند و براى انکار آن حد و مرزى نمی شناختند.
به خاطر چنین شرائط حاکم بر جوّ نزول آیه، و براى محافظت آیه از هر نوع تحریف و تغییر، از یک اصل عقلائى پیروى شده است، و آن پوشانیدن شیئى نفیس با یک رشته امور ساده که کمتر مورد توجه قرار می گیرد.
در این جا رسول گرامى به فرمان خدا مأمور است آیه مربوط به جانشینى را در میان مطالب ساده قرار دهد تا کمتر مورد توجه مخالفان سرسخت قرار گیرد و از این طریق این سند الهى به دست آیندگان برسد.
و همگى می دانیم وضع و قرارگیرى هر آیه اى در هر جایى از سوره ها به فرمان پیامبر و دستور او بوده است و اصولاً جمع آورى قرآن به همین صورت، مدرکى جز دستور پیامبر ندارد، و تاریخ جمع آورى قرآن به وسیله یاران او، فاقد ارزش تاریخى است و فقط کار یاران او نگارش قرآن به لهجه واحدى و طرد دیگر لهجه ها بوده است. و مشروح این قسمت را باید در تاریخ قرآن خواند.
آیه سؤال عذاب
توضیح اینکه وقتى پیامبر گرامى على (ع) را به عنوان خلیفه در روز غدیر خم، به خلافت نصب نمود، این خبر در اطراف منتشر شد، «نعمان بن حارث فهرى» خدمت پیامبر آمد و گفت: ما را به یکتائى خدا دعوت کردى، ما نیز گواهى دادیم، سپس دستور دادى نماز و روزه و حج و زکات انجام دهیم، انجام دادیم، به این اندازه راضى نشدى حتى این جوان را (اشاره به على (ع) کرد) به جانشینى خود نصب کردى آیا این سخنى است از ناحیه خودت یا از جانب خدا ؟
پیامبر فرمود: سوگند به خدائى که خدائى جز او نیست، از جانب خدا است در این موقع نعمان صورت خود را ازپیامبر برگردانید و گفت:
«اللهم ان هذاهو الحق من عندک فامطِر علینا حجارة من السماء» 7
«خداوند! اگر این سخن حق، و از جانب تو است سنگى از آسمان بر ما فرودآر».
وقتى سخن او به پایان رسید ناگهان سنگى از آسمان فرود آمد و او را کشت و در این باره آیه هاى یاد شده در زیر فرود آمد:
«سال سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع. من الله ذى المعارج» 8
«درخواست کننده درخواست عذاب کرد و واقع شد، این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمی تواند آن را دفع کند از سوى خداوند که داراى فرشتگانى است که به آسمان سعود می کنند».9
شأن نزول یاد شده را مفسران و محدثان شیعه و گروهى از اهل سنت که تعداد آنها به سى نفر می رسد نقل کرده اند که می توان از خصوصیات آنها با مراجعه به کتاب «الغدیر» آگاه شد. 10
شأن نزول یاد شده مورد پذیرش علمأ اسلام بوده جز اینکه «ابن تیمیه» که با خاندان رسالت رابطه خوبى ندارد، در کتاب «منهاج السنة» که به راستى باید آن را «منهاج البدعة» نامید، با طرح اشکالات هفتگانه به انکار و تکذیب آن برخاسته است و مرحوم علامه امینى در نخستین جلد «الغدیر» به مجموع ایرادهاى او پاسخ منطقى داده است و ما به صورت فشرده به نقل اجمالى این پرسشها و پاسخها می پردازیم:
1- سرگذشت غدیر پس از مراجعت از «حجةالوداع» بوده است در حالى که در شأن نزول دارد که نعمان در «ابطح» خدمت پیامبر رسید، و ابطح از آن سرزمین مکه است
پاسخ: اولاً: در روایت سیره حلبى و سبط ابن جوزى و غیره وارد شده است که نعمان در مسجد مدینه حضور پیامبر رسید و این گفتگو را انجام داد.
و ثانیاً: ابطح در لغت عرب به سرزمین شنزار گفته می شود و هر نقطه اى را که سیل از آن عبور می کند، «ابطح» می گویند در این مورد مراجعه به کتابهاى لغت کافى است .
2- سوره معارج مکى است و ده سال پیش از حادثه غدیر نازل شده است در این صورت چگونه می تواند ناظر به حادثه اى باشد که پس از واقعه غدیر رخ داده است .
پاسخ: میزان در توصیف سوره هاى به مکى و مدنى بودن اکثریت آیات هر سوره است چه بسیار سوره هائى است که مکى است ولى برخى از آیات آن در مدینه نازل شده و بالعکس و با مراجعه به قرآن هائى که در بلاد عربى چاپ شده و در آغاز هر سوره به مکى و مدنى بودن آن سوره اشاره شده، این مطلب روشن می گردد.
3- آیه «واذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء» 11 پس از جنگ بدر و پیش از حادثه غدیر نازل شده است .
پاسخ: این اشکال به راستى اشکال کودکانه است زیرا سخن پیرامون نزول این آیه نیست، (ناگفته نماند که این آیه پس از جنگ بدر نازل شده است)، بلکه سخن درباره آیه «سأل سائل بعذاب واقع» است و نزول آیه نخست پس از حادثه ارتباطى به نزول دومى در آن مقطع ندارد.
4- وجود پیامبر به حکم آیه «و ما کان الله لیعذ بهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون» 12 امان از عذاب است با وجود پیامبر، عذاب نازل نمی شود.
پاسخ: سیاق آیه حاکى است که مقصود عذابى است که گروهى را نابود سازد، بسان عذابهائى که قرآن در تاریخ پیامبران یادآور می شود، نه عذاب یک فرد آن هم به درخواست خود وگرنه تاریخ گواهى می دهد که افرادى با نفرین پیامبر هلاک شده اند مانند «اسود بن مطلب» و «و مالک بن طلاله» و غیره.
5- اگر چنین حادثهاى رخ داده باشد باید بسان سرگذشت «اصحاب فیل» معروف گردد.
پاسخ: حادثهاى که مربوط به یک فرد تعلق دارد با آنچه که مربوط به یک جمعیت انبوه است فرق روشنى دارد، گذشته بر این براى نقل سرگذشت دومى دواعى فراوانى وجود داشت در حالى که درباره فضائل امام دواعى براخفاى آن بود با این وضع اگر سى دانشمند مبرز آنرا نقل کرده اند باید آنرا مربوط به عنایت الهى دانست که از این طریق به حفظ حجت خود پرداخته است .
6- نعمان طبق شأن نزول، اصول پنجگانه را پذیرفته بود، در این صورت چگونه بر او عذاب فرود آمد؟
پاسخ: شأن نزول حاکى است که او نه تنها در برابر پیامبر تسلیم نبود، بلکه تسلیم خود را در برابر خدا نیز از دست داده بود زیرا گفت: اگر نصب على برخلافت از جانب خدا است عذابى بر او فرود آید، چه ارتدادى بالاتر از این .
7- در کتابهاى مربوط به ضبط اسامى صحابه، نامى از نعمان بن حارث نیست .
پاسخ: تعداد یاران پیامبر بیش از آن است که در کتابها و تراجم آمده است و کسانى که به تاریخ صحابه پرداخته اند هر کدام به اندازه اطلاعات خود، توانسته است اسامى گروهى را ضبط کند و مراجعه به مقدمه کتابهاى «الاستیعاب» و «اسدالغابه»، «والاصایة» و استدرک هائى که بر این کتابها نوشته شده است روشنگر این مطلب است.13
آیت الله سبحانی
پى نوشت ها:
1- سوره مائده، آیات 67 و .3 و سوره معارج، آیه هاى 1 - .3 بعداً پیرامون آیه هاى دوم و سوم بحث خواهیم کرد.
2- الدرالمنثور، ج 1، ص 365 و ج 2، ص 251.
3- سوره بقره، آیه 109.
4- سوره طور، آیه 30.
5- به کتاب شریف «الغدیر» ج 1، صفحات 112 مراجعه فرمائید.
6- این مطلب در کتابهاى تاریخ و حدیث آمده است و بخارى، آن را در نقاط مختلفى ازصحیح خود نقل کرده ازآن جمله، ج 1، کتاب «العلم» ص 22، و مسلم در صحیح خود ج 2، ص 14 کتاب «وصایا» نیز آورده است .
7- سوره انفال، آیه 32.
8- سوره معارج، آیههاى 1 - 3.
9- مجمع البیان، ج 5، ص 352.
10- الغدیر، ج 1، ص 439 - 246.
11- سوره انفال، آیه 32
12- سوره انفال، آیه 33 خداند هرگز آنها را عذاب نمی کند تا تو در میان آنان هستى، و همچنین خداوند آنان را عذاب نمی کند در حالى که استغفار کنند.
13- الغدیر، ج 1، ص 248 - 266.
تفسیر منشور جاوید، ج 7، ص 339 - 349.
از تبیان
طبقه بندی: قرآن، امام علی(ع)، غدیر
پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله و سلم ):
یَومُ غَدیرِ خُمٍ اَفضَلُ اَعیادِ اُمَّتی.
روز غدیر خم، بهترین و بالاترین عید امت من است.
در آن روز من به دستور پروردگارم، برادر خود علی بن ابی طالب را راهنما (جانشین) برای امتم قرار دادم تا به وسیلة او، هدایت یابند. و همان روز خداوند دین خود را کامل، و نعمت را بر جمیع امتم تمام کرد، و اسلام را ( با ولا یتعهدیش ) برای مردم پسندید.
بزرگداشت این روز خجسته، ( 18ذی الحجه ) و هفت روز بعد از آن تا 25 ذی الحجه، که هفت فضیلت و کرامت برجسته ( با اینکه فضائل آن حضرت بی شمار است ) در شأن حضرت علی (علیه السلام) به وقوع پیوسته و مورد اتفاق شیعه و اهل سنت می باشد، موجب تعظیم شعائر دینی و خشنودی پیامبر اکرم (صلی ا... علیه و آله و سلم) و ائمه معصومین (علیهم السلام) خواهد بود.
فضائل هفتگانة حضرت علی (علیه السلام):
1. ( 19 ذی حجه ) ازدواج با حضرت فاطمه (سلام ا... علیها).
2. ایراد خطبه خلافت و طرح برنامة حکومتی اسلام.
3. بخشش انگشتری در رکوع نماز و نزول آیة ولایت.
4. حدیث شریف بساط (سیر فضائی با جمعی از اصحاب).
5. عقد اخوت و پیمان برادری با رسول گرامی (صلی ا... علیه و آله و سلم).
6. مباهله، و نامیدن خداوند، آن حضرت را نفس و جان پیغمبر (صلی ا... علیه و آله و سلم).
7. ( 25 ذی حجه ) نزول سوره هل اتی در شأن حضرتش.
اینک، بطور فشرده، ماجرای این فضائل را با برخی مدارک تاریخی از شیعه و اهل سنت می نگریم.
فضیلت یکم- ازدواج آسمانی
پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله و سلم ):
اِنّ اللهَ اَمَرنی اَن اُزَوِّجَ فاطِمةَ مِن علیٍّ.
فاطمه، یگانه گوهر عصمت زنان عالمیان، چون به سن بلوغ رسید، اشراف قریش برای خواستگاری او، از یکدیگر سبقت می گرفتند، و پیامبر(ص) در پاسخ همه می فرمود:
« اختیار ازدواج فاطمه، با خداست »
تا اینکه روزی حضرت علی (علیه السلام) ( چنان که معمول آن زمان بود) با شرح و حیا به خانه پیامبر آمد، سر به زیر انداخت و گفت:
ای رسول خدا! از خاطرم نمی رود که مرا از کودکی به آداب خود تربیت نموده و همواره پشت و پناهم بوده اید، هم اکنون می خواهم همسری اختیار کنم که تسکین قلبم باشد و به خدمت شما رسیده ام تا از دخترتان فاطمه خواستگاری کنم.
پیامبر که چهره اش از شادی و مسرت می درخشید، فرمود: ای اباالحسن! خداوند عقد شما را در آسمان بسته است پیش از آنکه در زمین شما را به همسری هم درآورم.
مراسم عقد، با کمال سادگی برگزار شد و در شب جمعه نوزدهم ذی حجه
سال دوم هجری، فضای خانه علی (علیه السلام) به نور زهرای اطهر، روشن گردید و این دو دریای عصمت، به هم پیوستند.
فاطمه، یگانه گوهر عصمت زنان عالمیان، چون به سن بلوغ رسید، اشراف قریش برای خواستگاری او، از یکدیگر سبقت می گرفتند، و پیامبر(ص) در پاسخ همه می فرمود: « اختیار ازدواج فاطمه، با خداست »
فضیلت دوم- خطبه خلافت
پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله و سلم ):
عَلیٌّ خَلیفَتی فیکُم فَاسمَعُوا له و اَطیعُوا.
بعد از 25 سال از رحلت پیغمبر ( صلی ا... علیه و آله و سلم ) سرانجام مردم با نگرشی روشن، از هر سو برای بیعت به جانب اسوة حق و عدالت، حضرت علی (علیه السلام) شتافتند و با اجتماع شورانگیز و بی نظیر، در مسجد مدینه شاهد خطبة خلافت آن حضرت بودند، که چنین آغاز فرمود:
« ذِمَّتی بِما اَقُولُ رَهینَةٌ وَ اَنَا به زَعیمٌ... »
این خطبه معجزه آسا، به گفته ادیب توانا و عالم ربانی سید رضی (ره) در مرتبه ای از بالندگی و فن سخنوری است که زبانها از وصف آن عاجز و هیچ کس به عمق آن، دست یازی ندارد.
ویژگیهای خطبه:
1. لزوم شایستگی کامل برای احراز مقام خلافت.2. تحکیم وحدت و پرهیز از تفرقه و اختلاف.
3. سفارش به تقوا و دوری از گناه و معصیت.
4. رعایت قوانین اسلام، در پرتو قرآن و سنت پیامبر ( صلی ا... علیه و آله و سلم ).
5. شناساندن اهل بیت پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله و سلم ) امتیازات آنان بر دیگران.
تاریخ ایراد این خطبه را، سیره نویسان در سال 35 هجری، یک یا دو روز پس از قتل عثمان، نقل کرده اند. که مقارن با بیستم ذی حجه می باشد.
فضیلت سوم- بخشش انگشتری
پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله و سلم ):
عَلیٌّ وَلیّکُم مِن بَعدی.
با نزول آیه ولایت، حضرت علی (علیه السلام) به عنوان ولی و سرپرست مسلمین، معرفی گردید. سبب نزول این آیه را، مفسرین چنین گفته اند:
روزی مستمندی به هنگام نماز ظهر در مسجد پیغمبر اظهار احتیاج کرد و چون پاسخی نشنید گفت:
بارالها شاهد باش که کسی از یاران پیامبرت، مرا کمک نکرد. ناگهان حضرت علی (علیه السلام) در رکوع نماز، با اشاره، او را به جانب خود فرا خواند و انگشتری گرانبهای خویش را به او بخشید.
پیامبر اکرم (صلی ا... علیه و آله و سلم) که نظاره گر این صحنه بود، گفت خداوندا! هم چنان که برای موسی، وزیر و یاوری برگزیدی، برای من وزیری و یاوری انتخاب کن، تا پشتیبانم باشد. که بی درنگ، این آیه بر پیامبر اکرم (صلی ا... علیه و آله و سلم) نازل گشت:
اِنّما وَلیِّکُم اللهُ و رَسُولُه و الّذینَ امَنوا الّذینَ یُقیمُونَ الصّلاةَ و یُؤتُونَ الزَّکاةَ و هُم راکِعُونَ.
« فقط ولیّ و سرپرست شما، خدا و رسول و کسانی می باشند که ایمان به خدا آورده و در رکوع صدقه (انگشتری) می دهند. »
مورّخان، این فضیلت را در 21 ذی حجه نوشته اند.
فضیلت چهارم- حدیث بساط
پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله و سلم ):
مَن اَرادَ ... وَ اِلی سُلَیمانَ ... فَلیَنظُر اِلی علیٍّ.
معجزة سیر فضایی حضرت علی (علیه السلام) ( چون سلیمان پیغمبر ) با جمعی از مدینه تا شام، و مکالمه با اصحاب کهف را، انس بن مالک، چنین می گوید:
ما به دستور پیامبر (صلی ا... علیه و آله و سلم) همراه با علی (علیه السلام) در بساطی گرد آمدیم، بساطی که به فرمان علی (علیه السلام)، شبانه از مدینه، چون ابر در آسمان به پرواز درآمد و در کنار غاری به زمین نشست. شگفت زده پرسیدیم به کجا آمده ایم؟ فرمود: این جایگاه اصحاب کهف و رقیم است، برخیزید و به برادران خود سلام کنید. ما همه سلام نمودیم، اما جوابی نشنیدیم، تا اینکه نوبت به آن حضرت رسید، برخاست و سلام کرد، که ناگهان از درون غار سلامی با کمال تحیت و احترام بر او فرستاده شد. پرسیدیم چگونه سلام ما را بی جواب گذاشتند؟ خطاب آمد: ای اباالحسن! ما مأموریم تنها به پیامبر و وصیّ او پاسخ دهیم... دیری نگذشت که در بساط نشستیم و به مدینه برگشتیم، و نماز صبح را با پیامبر در مسجد به جا آوردیم.
وقوع این معجزه را مورخان، در شامگاه 23 ذی حجه و برخی در 21 ذی حجه آورده اند.
فضیلت پنجم- عقد اُخوّت
پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله و سلم ):
یا علی! اَنتَ اَخی و اَنَا اَخُوک.
به هنگام نزول آیة « اِنّما المُؤمنُونَ اِخوَةٌ » (حجرات/10)، پیامبر، جمعی از مهاجرین و انصار را بنابر منزلتی که داشتند، با یکدیگر برادر قرار داد. و در پایان، تنها حضرت علی (علیه السلام) را به برادری خود برگزید و دست او را به نشانة این افتخار، بلند نمود و دو بار فرمود:
« هذا اَخی فی الدُّنیا و الآخِرَةِ »
« این ( علی ) برادر من است در دنیا و آخرت »
بدیهی است این برادری، که امیرالمؤمنین (علیه السلام) بارها در مواضع گوناگون، از آن به عنوان برتری خویش استدلال می کرد، تنها، هم پیمانی با پیامبر نموده، بلکه همان گونه که یکی از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب « العمّدة » می گوید، این امتیاز بزرگ را پیامبر (صلی ا... علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) اختصاص داد، زیرا فقط او را نظیر خود در اصل ( نسب )- عصمت ( آیة تطهیر )- ولایت ( آیة ولایت )- اداء تبلیغ ( سورة برائت )- مولای امت ( حدیث غدیر )- مماثلت نفس ( آیة مباهله ) و فتح باب مسجد و دیگر صفات و فضائل، غیر از نبوت، می دانست.
روز مواخات را، مورخان در سال اول هجری در 24 ذی حجه ذکر کرده اند.
فضیلت ششم- آیه مباهله
پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله و سلم ):
عَلیٌّ مِنّی کَنَفسی.
مباهله، به معنای نفرین و درخواست عذاب الهی برای گروه باطل است. در شأن نزول آیة مباهله، گفته اند:
چون نصارای نجران از قبول اسلام سرباز زدند، خداوند به پیامبرش، فرمود:
« قُل تَعالَوا نَدعُ اَبنائَنا و اَبنائَکُم و نِسائَنا و نِسائکُم و اَنفُسَنا و اَنفُسَکُم » ( آل عمران / 59 )
بگو (ای پیامبر) بیایید تا فرزندان و زنان و جانهایمان را (علیه یکدیگر به نفرین) بخوانیم.
در تفسیر ثعلبی آمده: رسول خدا (صلی ا... علیه و آله و سلم) در روز مباهله، در حالی که حسین شیرخواره را به سینه چسبانیده و دست حسن را در دست گرفته و علی و فاطمه به دنبال آن حضرت در حرکت بودند، به این عرصة پیکار حقّ و باطی حاضر شد. آنگاه فرمود: آیا ایمان می آورید، یا نابودی شما را از خدا بخواهم؟
اسقف نجران به نصارا گفت: من کسانی را در این مباهله می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهها را از جا بَر کَند، بر آورده می سازد؛ و اگر مباهله کنیم، همه هلاک می شویم و در روی زمین، جز مسلمانان، کسی باقی نمی ماند و پس از تسلیم، راضی به پرداخت جزیه ( دو هزار حُلّة قیمتی ) در سال شدند.
جریان مباهله که قرآن کریم، حضرت علی (علیه السلام) را نفس و جان پیغمبر (صلی ا... علیه و آله و سلم) معرفی می کند در 24 ذی حجه، صورت گرفته است.
فضیلت هفتم- نزول سوره هل اتی
جبرئیل به پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله و سلم ):
هَنّاک اللهُ فی اَهلِ بَیتِک.
در شأن نزول سورة هل اتی، نوشته اند: چون حسنین، دو فرزند دلبند پیغمبر (صلی ا... علیه و آله و سلم) بیمار شدند، امیر المؤمنین علی (علیه السلام) برای بهبودی آنان نذر کردند که سه روز پی در پی روزه بدارد. حضرت زهرا و فرزندان هم به پیروی از آن حضرت، چنین نذری نمودند و در روز اول و دوم و سوم به هنگام افطار، غذای خود را به سائِل ( فقیر و یتیم و اسیر ) بخشیدند و فقط با آب افطار کردند. خداوند پیامبرش را از این فضیلت بزرگ آگاه ساخت و او را به وجود چنین اهل بیتی تبریک گفت و سورة هل اتی را در شأن پر برکت آن امام همام، نازل کرد.
وَ یُطعِمُونَ الطّعامَ عَلی حُبِّه مِسکیناً وَ یَتیماً وَ اَسیراً.
اکثر سیره نویسان، تاریخ نزول این سوره را روز 25 ذی حجه می دانند. پایانه؛
رَحِم اللهُ اِمرَءً اَحیا اَمرَنَا
بیایید ای شیفتگان دلسوختة ولای امیر المؤمنین، در این برهه از زمان که مظلومیت آن حضرت، بیش از پیش، از افق سرد و بی روح افکار جامد ملیتها هویداست، دست به دست یکدیگر دهیم و با همایشی تازه در پرتو غدیر،چراغ فروزان ولایت را، درخششی دوباره بخشیم؛ و با برگزاری مراسم جشن و توسّل به شادی و سرور از 18 تا 25 ذی حجّه ( هفته غدیر ) موقف عید غدیر را گلباران کنیم، تا فضای عطر آگین آن، رهگذران بی توجه را به خود مجذوب و خفتگان بی خبر را بیدار و سرمست سازد. انشاءا... سبب دفع بلیّات و نزول برکات، خواهد بود.
منابع فضائل هفتگانه حضرت علی (علیه السلام) در هفته غدیر
1- شرف المصطفی، خرکوشی حنفی/ 247- الغدیر علام? امینی 248/1
2- ذخائر العقبی، طبری/ 31- ینابیع المؤدّة، قندوزی/ 52
3- مناقب خوارزمی/ 245- ریلض النظرة 24/2
4- تقویم المحسنین، فیض کاشانی/ 14، ط، تبریز- اختیارات مجلسی/ 40
5- تفسیر طبری 75/19- سیره حلبیه 107/2 در قصه یوم النذار
6- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، جزء اول، خطبه 16
7-تاریخ الخلفاء سیوطی / 174- مروج الذهب 312/2 دارالفکر
8- صحیح ترمذی 297/5- مسنداحمد 112/1- خصائص نسائی/23
9- تذکرة الخواص ابن جوزی/ 24- تفسیر ثعلبی در ذیل آیه 55 مائده
10- وقایع الشهور و الیام بیرجندی/ 240، ط، اخوان کتابچی
11- بحارالانوار مجلسی 35/39، احیاأ التراث- امالی صدوق/ 391
12- مناقب ابن مغازلی شافعی/ 332 تفسیر قزوینی
13- وقایع الشهور/ 242، به نقل از دستخط شیخ بهائی و مسارالشیعه
14- تاریخ دمشق ابن عساکر 125/1- تذکرة الخواص ابن جوزی/ 30
15- تفسیر برهان محدّث بحرانی 207/4، ط- اسماعیلیان- قم
16- مناقب مرتضوی کشفی حنفی/ 75، ط، نستعلیق بمبئی 1269ق
17-کشف اللغُمه علی بن عیسی اربلی 450/1، نشر ادب- حوز? قم
18-سیر? حلبیّه 90/2، المکتبة الاسلامیة بیروت- کشف اللغمه 447/1
19-خصائص نسائی/19 چاپ مصر- مسند احمد- ینابیع المودة 62/1
20-تفسیر ثعلبی ذیل آی? مباهله- تذکرة الخواص ابن جوزی/ 24
21-اسباب النزول- واحدی/ 68، انتشارات رضی- مجمع البیان 142/1
22-اختیارات مجلسی/71- توضیح المقاصد، شیخ بهائی/23
23- تفسیر ثعلبی، به نقل از مناقب خوارزمی/ 190 منشورات نینوا
24-تفسیر ثعلب- در ذیل سور? هل اتی- معالم التنزیل، بغوی 428/4
25-الاقبال، طاووس/529- مسارالشیعه، مفید/42- تقویم المحسنین/15.
از تبیان
طبقه بندی: امام علی(ع)، غدیر
علی از حماسه غدیر می گوید
با اینکه بیشتر مسلمانان صحت حدیث غدیر و اعلام ولایت أمیرمؤمنان على ـ علیه السلام ـ را پذیرفتهاند و غالبا آن را از احادیث قطعى و متواتر مىدانند، باز گروهى چنین مىپرسند : اگر واقعا حادثه غدیر خم اتفاق افتاده و بسیارى نیز شاهد آن بودهاند، چرا شخص امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ برای اثبات حقانیت خود هرگز از آن بهره نگرفت؟ در باور این گروه عدم استشهاد حضرت به حدیث غدیر نشاندهنده این حقیقت است که یا واقعهاى به نام غدیر در تاریخ تحقق نیافته، یا بر فرض تحقق بر امامت حضرت دلالت نداشته است.
در پاسخ این مطلب باید گفت: اگر حدیث غدیر را از احادیث قطعى و متواتر ندانیم، باید بپذیریم که در میان احادیث پیامبر اکرم(ص) و مطالب تاریخى مورد قطعى و متواتر وجود ندارد؛ علاوه بر این، این ادعا که امیرمؤمنان(ع) براى اثبات حقانیت خود به حدیث غدیر استناد نکرده، خود شاهد بىاطلاعى و ناآگاهى گوینده آن است.
بررسى اجمالى کتابهاى معتبر و مورد قبول فرقههاى گوناگون اسلامى نشان مىدهد که حضرت على(ع) بیش از 22 بار پیرامون غدیر و استشهاد به آن سخن گفته است. هر چند این موارد در حوصله این مقاله نمىگنجد و نیازمند فرصت بیشتر است، ولى براى نمونه تنها ده مورد آن را نقل و در بقیه موارد تنها به ذکر منابع بسنده مىکنیم.
در مسجد پیامبر(ص)
.1 برابر آنچه از منابع تاریخى به دست مىآید اولین موردى که حضرت على ـ علیه السلام ـ حدیث غدیر را مطرح فرمود، بعد از رحلت پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و آله ـ بود. وقتى حضرت را براى بیعت به مسجد آوردند، آن بزرگوار با بیان حقانیت خود خلافت مسلمین را از آن خویش دانست و از بیعت امتناع کرد. بشیر بن سعد انصارى برخاست و گفت: اى ابوالحسن، اگر انصار قبل از بیعت با ابوبکر این کلام را مىشنیدند، حتى دو نفر در باره بیعت با شما اختلاف نمىکردند. حضرت در جواب فرمود:
«یا هؤلاء أکنت أدع رسول الله مسجى لا أواریه و أخرج أنازع فى سلطانه؟ و الله ما خفت أحدا یسمو له و ینازعنا أهل البیت فیه و یستحل ما استحللتموه، و لا علمت أن رسول الله صلى الله علیه و آله ترک یوم غدیر خم لأحد حجة و لا لقائل مقالا. فأنشد الله رجلا سمع النبى صلى الله علیه و اله یوم غدیر خم یقول: «من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» أن یشهد الان بما سمع». 1
آیا باید پیکر رسول خدا(ص) را بر روى زمین رها مىکردم و قبل از کفن و دفن آن حضرت، در باره خلافت و جانشینى وى نزاع مىکردم؟ مسأله خلافت چنان روشن بود که گمان نمىکردم کسى در صدد دستیابى به آن باشد و در این موضوع با اهل بیت پیامبر(ص) درگیر شوند. مگر رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ در روز غدیر خم حجت را بر مردم تمام نکرد و مگر جاى عذرى براى کسى باقى مانده بود؟
همگان را به خدا قسم مىدهم، هر کس کلام پیامبر اکرم در روز غدیر خم را شنیده است که مىفرمود: «هر کس که من مولاى او هستم اینک على مولاى اوست. خداوندا، هر کس على را دوست دارد دوست بدار و آن که على را دشمن بشمارد، دشمن دار، هر کس على را یارى کند یارى کن، و هر که على را خوار کند، خوار ساز.» برخیزد و شهادت دهد.
زید بنارقم مىگوید: بعد از این سخن حضرت، دوازده تن از اصحاب جنگ بدر برخاستند و گواهى دادند. اما من، با آنکه این گفتار را از زبان رسول الله ـ صلى الله علیه و آله ـ شنیده بودم، از اداى شهادت خوددارى کردم و بر اثر همین امر و نفرین حضرت بینایىام را از دست دادم.
هر کس که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستش را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار. پس ولایت من معیار ولایت خدا و دشمنى با من میعار دشمنى با خدا شد؛ و خداوند در همان روز این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل ساختم، نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم
در خطبه وسیله
.2 هفت روز پس از وفات پیامبر اکرم(ص)، امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ در مدینه خطبهاى بسیار بلند ایراد فرمود که به خطبه وسیله معروف شد. حضرت در آن خطبه به واقعه غدیر خم و نزول آیه اکمال دین در آن روز تصریح مىکند. ثقةالاسلام کلینى، در روضه کافى، خطبه وسیله را نقل کرده است. در بخشى از آن چنین مىخوانیم:
«... و قوله صلى الله علیه و اله حین تکلمت طائفة فقالت: نحن موالى رسولالله(ص) فخرج رسول الله صلى الله علیه و آله إلى حجة الوداع ثم صار الى غدیر خم، فأمر فأصلح له شبه المنبر ثم علاه و أخذ بعضدى حتى رئى بیاض إبطیه رافعا صوته قائلا فى محفله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» فکانت على ولایتى ولایة الله و على عداوتى عداوة الله. و أنزل الله عزو جل فى ذلک الیوم: الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا 2 فکانت ولایتى کمال الدین و رضا الرب جل ذکره...» 3
[در اواخر عمر پیامبر اکرم(ص)،]، وقتى گروهى گفتند: ما بعد از پیامبر رهبران مردم هستیم، رسول خدا(ص) براى حجةالوداع از مدینه خارج شد و پس از اعمال حج به وادى غدیر خم شتافت، فرمان داد چیزى مانند منبر برایش آماده کردند. سپس بالاى آن رفت، و بازوى مرا گرفت و بلند کرد، به گونهاى که سفیدى زیر شانههایش دیده شد. آنگاه با آواز بلند فرمود:
هر کس که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستش را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار. پس ولایت من معیار ولایت خدا و دشمنى با من میعار دشمنى با خدا شد؛ و خداوند در همان روز این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل ساختم، نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم.
پس ولایت من کمال دین و رضایت پروردگار جل ذکره شد. ...
در شوراى شش نفره
.3 در شوراى منتخب خلیفه دوم براى تعیین خلیفه، که امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ نیز در شمار آنان جاى داشت، استدلالهاى فراوانى از حضرت نقل شده که در کتابهاى تاریخ و حدیث به «حدیث الانشاد» یا «حدیث المناشدة» معروف است. امام(ع) در یکی از استدلالهاى خود به حدیث غدیر خم استناد کرده است.
ابنمغازلى شافعى (متوفاى 483)، در کتاب المناقب،سخن على(ع) را چنین نقل مىکند:
«فأنشدکم بالله، هل فیکم أحد قال له رسول الله صلى الله علیه و آله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، لیبلغ الشاهد منکم الغائب» غیرى؟ 4 قالوا: اللهم لا.»
شما را به خدا سوگند مىدهم، در جمع شما غیر از من کسى هست که پیامبر در باره او فرموده باشد: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بشمار، حاضران باید این مطلب را به غائبان برسانند؟ اعضاى شورا گفتند: به خدا سوگند، نه».
در روزگار عثمان
.4 در ایام خلافت عثمان جمعى از مهاجران و انصار در مسجد النبى ـ صلى الله علیه و اله ـ گرد آمده، پیرامون فضایل و سوابق قریش و انصار سخن مىگفتند و از سخنان پیامبر اکرم (ص) در باره قریش و انصار بهره مىجستند. حضرت على ـ علیه السلام ـ نیز در این مجلس حضور داشت و به سخنان آنان گوش مىداد. گروهى از حضرت خواستند که او نیز سخنى بگوید. حضرت پارهاى از سوابق و مناقبش را برشمرد و حاضران بر درستى گفتارش گواهى دادند. آنگاه امام به حدیث غدیر اشاره کرد و فرمود:
«افتقرون أن رسول الله صلى الله علیه و آله دعانى یوم غدیر خم فنادى لى بالولایة ثم قال : لیبلغ الشاهد منکم الغائب؟»قالوا: اللهم نعم. 5
آیا قبول دارید که رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ در روز غدیر خم مرا خواست، ولایتم را به مردم ابلاغ کرد و فرمود حاضران باید این مطلب را غایبان برسانند؟ حاضران گفتند : آرى.
در میدان جنگ جمل
.5 قبل از شروع جنگ جمل، حضرت براى اتمام حجتى دیگر به طلحه پیام داد تا با وى دیدار کند. طلحه نیز پذیرفت و به حضور امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ شتافت. حضرت به وى فرمود :
«نشدتک الله هل سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله یقول: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؟ قال: نعم. قال ـ علیه السلام ـ «فلم تقاتلنى؟» قال: لم اذکر. 6
تو را به خدا سوگند مىدهم، آیا شنیدى که رسول الله ـ صلى الله علیه و آله ـ مىفرمود : «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا هر کس او را دوست دارد دوست بدار و هر کس با او دشمنى مىکند دشمن بدار؟»طلحه گفت: آرى شنیدهام.
حضرت فرمود: پس چرا با من مىجنگى؟
طلحه جواب داد: فراموش کرده بودم.
در صحنه صفین
.6 در جنگ صفین، هنگامى که فرستادههاى معاویه به حضور امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ رسیدند تا به اصطلاح بین حضرت و معاویه صلح برقرار سازند، حضرت خطبهاى ایراد کرد و فرمود:
«أنشد کم الله فى قول الله: (یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولى الأمر منکم) 7 و قوله: (إنما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون)8 ثم قال: (و لم یتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنین ولیجة)،9 فقال الناس: یا رسول الله، أخاص لبعض المؤمنین أم عام لجمیعهم؟ فأمر الله عز و جل رسوله أن یعلمهم فیمن نزلت الایات و أن یفسر لهم من الولایة ما فسر لهم من صلاتهم و صیامهم و زکاتهم و حجهم. فنصبنى بغدیر خم و قال: «إن الله ارسلنى برسالة ضاق بها صدرى و ظننت أن الناس مکذبونى، فأوعدنى لأبلغنها أو یغذبنى، قم یا على» ثم نادى بالصلاة جماعة فصلى بهم الظهر ثم قال: «ایها الناس، إن الله مولاى و أنا مولى المؤمنین و أولى بهم من أنفسهم، ألا من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله.» فقام إلیه سلمان الفارسى فقال: یا رسول الله ولائه کماذا؟ فقال: «ولائه کولایتى، من کنت اولى به من نفسه فعلى أولى به من نفسه.» و أنزل الله تبارک و تعالى : (الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الإسلام دینا) 10 ...» 11
شما را به خدا سوگند مىدهم، در باره این آیات: «اى مؤمنان، از خدا و پیامبر و صاحبان امر خود پیروى کنید؛»«صاحب اختیار و ولى شما خدا و پیامبرش و کسى است که نماز را به پا داشته، در حال رکوع زکات مىدهد» و «غیر از خدا، پیامبر و مؤمنان را دوست صمیمى به شمار نیاوردید.»
مردم از رسول خدا(ص) سؤال کردند: آیا مراد از «مؤمنان» در این آیات بعضى از آنهاست یا همه آنان را شامل مىشود؟ خداوند به پیامبرش دستور داد تا به آنان بفهماند که این آیات در باره چه کسى نازل شده است و ولایت را براى آنها تفسیر کند چنانکه نماز، روزه، زکات و حج را تفسیر کرد. پیامبر(ص)، براى امتثال امر خدا، در غدیر خم مرا به خلافت منصوب کرد و فرمود: «خداوند مرا به رسالتى فرستاده است که سینهام از آن به فشار آمده، گمان مىکنم مردم مرا تکذیب خواهند کرد؛ ولى خداوند مرا تهدید کرد و فرمود: این پیام را برسانم وگرنه مرا عذاب مىکند. اى على برخیز». سپس مردم را براى نماز جماعت فرا خواند، و نماز ظهر را با آنان خواند و فرمود: اى مردم، خداوند مولاى من است، من مولاى مؤمنینم و اختیارم بر مؤمنین از خود آنان بیشتر است، بدانید هر که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خداوندا، هر که على را دوست دارد دوست بدار و آن که على را دشمن دارد دشمن بدار، هر کس على را یارى کند یارى کن و هر که على را یارى نکند خوار کن.
در اینجا سلمان فارسى برخاست و گفت: یا رسول الله، ولایت و اختیار او بر مردم چگونه است؟ حضرت فرمود: اختیارات او مانند اختیارات من است، هر کس اختیار من به او از خود او بیشتر بوده، على هم اختیارش بر او از خودش بیشتر است. و خداوند تبارک و تعالى این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل کردم، نعمتم را بر شما تمام کردم و راضى شدم که اسلام دین شما باشد.
ابنمغازلى شافعى (متوفاى 483)، در کتاب المناقب،سخن على(ع) را چنین نقل مىکند: «فأنشدکم بالله، هل فیکم أحد قال له رسول الله صلى الله علیه و آله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، لیبلغ الشاهد منکم الغائب» غیرى؟ قالوا: اللهم لا.» شما را به خدا سوگند مىدهم، در جمع شما غیر از من کسى هست که پیامبر در باره او فرموده باشد: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بشمار، حاضران باید این مطلب را به غائبان برسانند؟ اعضاى شورا گفتند: به خدا سوگند، نه»
در مسجد کوفه
.7 امام على ـ علیه السلام ـ بارها مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و فرمود که، هر کس در غدیر خم حضور داشته، حدیث غدیر را از زبان پیامبر اکرم شنیده است برخیزد و شهادت دهد.
هر بار حضرت چنین خواستهاى را بیان کرده، جمعى از بزرگان اصحاب پیامبر(ص) اجابت کرده، شهادت دادند که، ما در غدیر خم این سخن را از رسول خدا(ص) شنیدهایم.
این بخش از استشهادات حضرت چنان گسترده و متنوع است که، بى هیچ اغراقى گردآورى منابع آن کتابى مىطلبد.
احمد بنحنبل در مسند خود داستان یکى از گواهجویىهاى حضرت را چنین نقل مىکند: على ـ رضى الله عنه ـ مردم را در رحبة (یکى از میادین کوفه) گرد آورد و فرمود:
«أنشد الله کل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقول یوم غدیر خم ما سمع لما قام.»
به خدا سوگند مىدهم هر مسلمانى که در روز غدیر خم گفتار پیامبر خدا(ص) را شنیدهاست برخیزد و شهادت دهد.
احمد بنحنبل مىافزاید: به گفته ابىالطفیل سى تن از مردم برخاستند ولى ابونعیم نقل مىکند که بسیارى از مردم برخاسته، شهادت دادند پیامبر اکرم(ص) را در غدیر خم در حالى که دست حضرت على را گرفته بود، مشاهده کردند که مىفرمود: «آیا مىدانید که من به مؤمنین از خودآنان سزاوارترم؟» مردم در جواب عرضه داشتند: آرى چنین است، اى رسول خدا. آنگاه فرمود: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستدار وى را دوست بدار و با دشمن وى دشمن باش.
ابىالطفیل که راوى این حدیث است، مىگوید: من از جمع مردم خارج شدم. در حالى که پذیرش این حدیث برایم مشکل بود و در تردید به سر مىبردم، به ملاقات زید بنارقم رفتم و آنچه از على(ع) در آن روز دیده و شنیده بودم با وى در میان گذاشتم. زید بن ارقم گفت: حق همان است که شنیدهاى. من خود همه آن مطالب را از رسول خدا(ص) شنیدهام». 12
در میدان کوفه
.8 امام على(ع) در خطبهاى، که در رحبه کوفه ایراد کرد، به واقعه غدیر و گفتار پیامبر اکرم(ص) در آن تمسک جست. ولى در این محفل انس بنمالک، که در غدیر حضور داشت، مصلحتاندیشى پیشهکرده، از گواهى دادن سرباز زد.
ابنابىالحدید در شرح نهجالبلاغه چنین نقل مىکند:
«المشهور أن علیا ـ علیه السلام ـ ناشد الناس الله فى الرحبة بالکوفة، فقال: أنشدکم الله رجلا سمع رسول الله صلى الله علیه و آله، یقول لى و هو منصرف من حجة الوداع: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، فقام رجال فشهدوا بذلک. فقال ـ علیه السلام ـ لانس بنمالک: «لقد حضرتها فما بالک؟. فقال: یا امیرالمؤمنین کبرت سنی و صار ما أنساه اکثر مما اذکر. فقال [على علیه السلام] له: ان کنت کاذبا فضربک الله بها بیضاء لا تواریها العمامة. فما مات حتى أصابه البرص». 13
مشهور است که على ـ علیه السلام ـ در رحبه کوفه مردم را سوگند داد و گفت: به خدا سوگند مىدهم هر کس در بازگشت رسول خدا(ص) از حجةالوداع از آن حضرت شنید که در باره من فرمود : «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» برخیزد و گواهى دهد . مردانى برخاستند و گواهى دادند. سپس على ـ علیه السلام ـ به انس بن مالک فرمود: تو نیز آن روز حضور داشتى، چه شده است [که گواهى نمىدهى]؟ انس گفت: یا امیرالمؤمنین، سن من زیاد شده و آنچه فراموش کردهام بیش از چیزهایى است که به یاد دارم. حضرت فرمود : اگر دروغگو باشى، خداوند تو را به چنان سفیدى مبتلا کند که حتى عمامه نیز آن را پنهان نسازد. پس انس قبل از آنکه بمیرد مبتلا به پیسىشد.
در مسجد کوفه
.9 حضرت على ـ علیه السلام ـ بارها در مسجد کوفه نیز به واقعه غدیر و سخن رسول خدا در آن روز تمسک جست. زیدبنارقم چنین نقل مىکند: «نشد على ـ علیه السلام ـ الناس فى المسجد فقال: أنشد الله رجلا سمع النبى صلى الله علیه و آله یقول: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. فقام اثنا عشر بدریا، ستة من الجانب الأیمن و ستة من الجانب الأیسر، فشهدوا بذلک. و کنت انا فیمن سمع ذلک فکتمته، فذهب الله ببصرى». 14
على ـ علیه السلام ـ مردم را در مسجد سوگند داد و فرمود: به خدا سوگند مىدهم هر که گفتار پیامبر(ص) را شنید که فرمود: هر که من مولا و فرمانرواى اویم على مولاى اوست، خدایا هر که او را دوست دارد دوست بدار و هر که او را دشمن دارد دشمن دار؛ برخیزد و گواهى دهد. پس دوازده تن از اهل بدر، شش تن از سمت راست و شش تن از سمت چپ، برخاستند و بدان گواهى دادند. من نیز از کسانى بودم که این سخن را از پیامبر(ص) شنیده بودم، ولى آن روز از گواهى خوددارى کردم و خداوند بینایى را از من گرفت.
به نوشته تاریخ نگاران او براى شهادتى که نداده بود افسوس مىخورد، اظهار پشیمانى مىکرد و از خدا آمرزش مىطلبید.
پس از جنگ نهروان
.10 پس از جنگ نهروان امیرمؤمنان على ـ علیه السلام ـ نامهاى خطاب به شیعیان خود نوشت و ده نفر از بزرگان کوفه را که مورد اعتماد بودند، مأمور کرد تا هر جمعه در حضور آنها این نامه براى مردم قرائت شود. حضرت در بخشى از این نامه بر حق ولایت خود استدلال مىکند و مىفرماید:
«و انما حجتى أنى ولى هذا الأمر من دون قریش، أن نبى الله صلى الله علیه و آله قال: «الولاء لمن أعتق» فجاء رسول الله صلى الله علیه و آله بعتق الرقاب من النار، و أعتقها من الرق، فکان للنبى صلى الله علیه و آله، ولاء هذه الأمة، و کان لى بعده ما کان له، فما جاز لقریش من فضلها علیها بالنبى صلى الله علیه و آله، جاز لبنى هاشم على قریش، و جاز لى على بنى هاشم یقول النبى صلى الله علیه و آله یوم غدیر خم «من کنت مولاه فعلى مولاه»، الا أن تدعى قریش فضلها على العرب بغیر النبى صلى الله علیه و آله. فإن شاءوا فلیقولوا ذلک...» 15
دلیل من بر اینکه من ولى امرم نه سایر قریش، این است که پیامبر(ص) فرمود: ولایت براى کسى است که آزاد کرده است؛ و چون رسول الله(ص) مردم را از قید بندگى و آتش جهنم آزاد کرد پس بر امت ولایت دارد. بعد از آن حضرت، همان ولایت او از آن من است؛ زیرا هر فضیلتى که قریش بر سایر امت دارد به سبب پیامبر(ص) است و [با توجه به این معیار] بنىهاشم بر قریش فضیلتى آشکارتر دارد؛ و من همان فضیلت را بر بنىهاشم دارم، زیرا رسول خدا در روز غدیر خم فرمود: «من کنت مولاه فهذا على مولاه.» مگر آنکه قریش ادعا کند به دلیلى جز انتساب به پیامبر بر عرب برترى دارد، پس اگر مىخواهند چنین بگویند، بگویند...
در پایان مقاله براى تکمیل بحث، فهرست بقیه مواردى که حضرت على(ع) به حدیث غدیر استناد کرده است، ذکر مىشود:
موارد دیگر
1 ـ طولانىترین کلامى، که پیرامون غدیر خم و عظمت آن از حضرت على(ع) نقل شده است، خطبهاى است که در جمعهاى که با سالگرد غدیر خم مصادف بود در کوفه ایراد شده است.
شیخ طوسى در صفحه 752 مصباح المتهجد این خطبه را بطور کامل آورده است و علامه مجلسى در جلد 97 بحارالانوار آن را از «مصباح الزائر» سید بنطاووس نقل مىکند.
2 ـ امیر مؤمنان على(ع) در نامهاى، که در قالب نظم براى معاویه فرستاد، به حدیث غدیر تصریح کرده است. کتابهاى زیر بخشى از منابعى است که این ابیات در آنها دیده مىشود:
.1 الفصول المهمة، ابن الصباغ المالکى، ص .15
.2 تذکرة الخواص، ابنالجوزى، ص .103
.3 فوائد السمطین، حموینى، ج 1، ص .427
.4 الفصول المختارة، شیخ مفید، ج 2، ص .70
.5 الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص .429
3 ـ همچنین اشعار بسیار زیبایى از حضرت على(ع) نقل شده است، که امام(ع) براى اثبات حقانیت خویش به حدیث غدیر خم تمسک جسته است. این اشعار در صفحه 78 ینابیع المودة قندوزى حنفى، صفحه 540 دیوان منسوب به امیرالمؤمنین و صفحه 32 جلد دوم الغدیر نقل شده است.
4 ـ حضرت على(ع) در مجلسى که انس بنمالک، براء بنعازب، اشعث بنقیس و خالد البجلى حضور داشتند، خطبهاى ایراد کرد و از این چهار تن خواست که بر درستى حدیث غدیر گواهى دهند. ولى هر چهار تن به خاطر ملاحظات سیاسى از اداى شهادت خوددارى کردند. حضرت در باره هر یک آنها دعایى کرد که به اجابت رسید. شیخ صدوق(ره) در کتابهاى «الخصال» و «امالى» خود از این واقعه یاد کرده است. این مطلب در جلد دوم، مناقب آل ابىطالب ج 2 و جلد 31 و بحارالانوار نیز نقل شده است.
5 ـ داستان نفرین حضرت در باره کسانى که حدیث غدیر را کتمان کردند در منابع معتبر بسیار آمده است.
انساب الاشراف، اسدالغابة، مسند احمد، و البدایة و النهایة بخشى از روایات این واقعه شمرده مىشوند.
6 ـ أمیر مؤمنان على ـ علیه السلام ـ در روایتى طولانى هفتاد فضیلت ویژه خود را بیان کرده، در ضمن آنها از حادثه غدیر خم نیز سخن گفته است. این روایت را شیخ صدوق(ره) در جلد دوم کتاب خصال آورده است.
7 ـ همچنین در صفحه 166 کتاب بشارة المصطفى حادثه غدیر و سخنان پیامبر اکرم(ص) در آن روز از زبان على(ع) نقل شده است.
8 ـ حضرت على(ع) هنگام عزیمت به سوى شام براى جنگ با معاویه، در یکى از منازل بین راه، خطبهاى نسبتا طولانى ایراد کرد، او ضمن تشویق یارانش به جهاد در راه خدا به حدیث غدیر استناد جست و مردم را به اطاعت از خود دعوت کرد. این خطبه را شیخ مفید(ره) در جلد اول کتاب ارشاد، طبرسى در جلد اول الاحتجاج و علامه مجلسى بحارالانوار در جلد 32 و 34 نقل کردهاند.
9 ـ قضیه معمم شدن امیرمؤمنان على ـ علیه السلام ـ به وسیله پیامبر اکرم(ص) در روز غدیر، از مواردى است که حضرت پیرامون غدیر خم صحبت کرده است. ابن صباغ مالکى در «الفصول المهمة» این کلام حضرت را نقل کرده است. علامه امینى در جلد اول الغدیر از چندین منبع دیگر اهل سنت نام برد که این حدیث را نقل کردهاند.
10 ـ حضرت على(ع) در جواب سؤال کسى که گفت: مهمترین فضیلت خود را از زبان پیامبر اکرم (ص) بیان کنید، به حادثه غدیر و وجوب ولایت خود اشاره مىکند. این روایت را طبرسى در جلد اول کتاب احتجاج نقل کرده است. کتاب سلیم بنقیس و جلد چهلم بحارالانوار نیز از منابع این حدیث شمرده مىشود.
11 ـ حضرت على(ع)، در توضیح حدیث «ان حدیثنا أهل البیت صعب مستصعب»، حدیث غدیر را بیان کرده، از آزمون مؤمنان در این مسیر سخن گفته است. این روایت در صفحه 55 تفسیر فرات کوفى و نیز جلد 25 بحارالانوار دیده مىشود.
12 ـ ابن عساکر شافعى در جلد دوم تاریخ دمشق به طرق مختلف حدیث غدیر را از زبان على ـ علیه السلام ـ نقل کرده است. همچنین ابن مغازلى شافعى در صفحه 21 کتاب «المناقب»، ابنکثبر در جلد پنجم البدایة و النهایة و هیثمى در جلد نهم مجمع الزواید سخنان حضرت را نقل کردهاند.
به امید آنکه در پرتو نور غدیر به حریم ولایت راه یابیم و از سرچشمه حیات طیبه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ حیاتى نو به دست آوریم.
مأخذ: مجله کوثر شماره 2
1ـ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 184؛ الامامة و السیاسة، ص 29 ـ 30؛ بحارالانوار، ج 28، ص .185
2ـ مائدة .3
3ـ الروضة من الکافى، ج 8، ص .27
4ـ مناقب ابن المغازلى، ص 114؛ مناقب الخوارزمى، ص 222؛ امالى، شیخ طوسى، ص 333؛ همان، ص 546؛ همان، ص 555؛ الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص 333 و 213؛ کشف الیقین، ص 423؛ نویسنده؟؛ فرائد السمطین، ج 1،ص 315؛ نویسنده؟؛ ارشاد القلوب، ج 2، ص .259 نویسنده؟؛
5ـ کتاب سلیم بنقیس، حدیث 11، ص 641؛ فوائد السمطین، ج 1، ص 312؛ الغدیر، ج 1، ص .163
6ـ مناقب الخوارزمى، ص 182؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 371؛ مروج الذهب، ج 2، ص 373؛ تذکرة الخواص، ابن الجوزى، ص 73؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص .107
7ـ النساء، .59
8ـ المائده، .55
9ـ التوبة، .16
10ـ المائده، .3
11ـ کتاب سلیم بنقیس، ص 758؛ الغدیر، ج 1، ص 195؛ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 341؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 314؛ کمال الدین، ج 1، ص 274؛ بحارالانوار، ج 33، ص .147
12ـ مسند احمد بنحنبل، ج 4، ص 370؛ این حدیث در صدها کتاب شیعه و سنى با عبارات مختلف نقل شده است.
13ـ شرح نهج البلاغة، ابن ابىالحدید، ج 19، ص 217؛ المعارف، ابن قتیبة، ص 580؛ انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص 156؛ حلیة الاولیاء، ج 5، ص 26؛ الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 351؛ کشف الیقین، علامه حلى، ص 110؛ الغدیر، ج 1، ص .193
14ـ الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 352؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج 4، ص 74؛ مجمع الزواید، ج 9، ص 106؛مناقب، أبى مغازلى شافعى، ص 23؛ العمدة ص 110، الغدیر، ج 1، ص .167
15ـ کشف المحجة، سید بنطاووس، ص .246 معادن الحکمةفى مکاتیب الائمة، فصل 2؛ بحار، ج 30،ص .7
محمد محمدیان تبریزى
از تبیان
طبقه بندی: پیامبر، امام علی(ع)، غدیر، ولایت، 18 ذیحجه
با
ابوسفیان و عباس مشغول گفتگو بودیم مثل هر روز و همیشه در مورد تجارت و
بازار و کار و کاسبی سرگرم بودیم که سه نفر وارد شدند و کنار کعبه
ایستادند. یک مرد، یک نوجوان و یک زن. اعمالی را انجام می دادند که تا به
آن روز ندیده بودم اول تعجب کردم، بعد خنده ام گرفت و گفتم این سه تن
کیستند؟ این چه اعمال جدیدی است؟
گفت: آیین جدیدی است میبینی؟
آنکه جلو ایستاده است محمد پسر عبدالله است. آن زن دختر خویله خدیجه است. و آن نوجوان علی پسر ابی طالب است.
گفتم چه می کنند؟
گفت نماز می خوانند . دینی آمده است که تنها این سه تن به آن پایبندند.
خنده
ای کرد و ادامه داد: آری! خدایی ظهور کرده است بر کل زمین که فقط این سه
تن به آن ایمان دارند ، اکنون هم نماز می خوانند. به آن کودک نگاه کردم؛
خیلی آرام مشغول نماز خواندن بود. گفت: من نمی دانم آن نوجوان دگر چه
میکند؟ او الان باید بازی کند، او را به نماز خواندن چه کار ...
نویسنده: سید ابراهیم پیشکار
از تبیان
طبقه بندی: امام علی(ع)، نماز
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
رَبُّهُ فیه تجلّی و ظَهَر»
بود در محفل ارباب نظر
نقل شیرینتری از نقل و شکر
می شمردند یکایک چو گهر
مدحت صاحب شمشیر دوسر
که بشر می شود اینگونه مگر؟
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
رَبُّهَ فیه تجلّی و ظهَر»
چه بشر؟ مظهر اوصاف خدا
چه بشر؟ مطلع انوار هُدی
چه بشر؟ پادشه ارض و سما
چه بشر؟ صاحب دستور و قضا
چه بشر؟ حاکم و فرمان قدر
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
هُوَ وَالواجِبُ نورٌ و قَمَر»
چه بشر؟ مرشد جبریل امین
چه بشر؟ آینه ی خالق بین
چه بشر؟ نور إلاهش به جبین
چه بشر؟ ناطق قرآن مبین
چه بشر؟ قاسم فردوس و سقر
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
یا لَهُ صاحِبَ سَمْعٌ وبَصَر»
چه بشر؟ باعث ایجاد جهان
چه بشر؟ علّت تکوین مکان
چه بشر؟ مبدأ اوقات و زمان
چه بشر؟ واقف اسرار نهان
آگه از هر چه به بحر است و به بَر
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
صَدَفٌ فی صَدَفٍ فیه دُرَرْ»
بشری کو به إلاه است ولی
حاکم مطلق حکم ازلی
داور محکمه ی لم یزلی
به خداوند، علی هست علی
مدح وی آن که نگنجد به شُمَر
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
ماغَزَی غزْوَةً اِلاّ وَظَفَر»
علی آری نَبْوَد جز بشری
بشری، خود به بشر چون پدری
درگهش ملجاء هر در بدری
مادر دهر نزاید پسری
اَبَدالدّهر چو وی بار دگر
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
حَمَدَاللّه و اَثنی و شَکرْ»
ای که خواهی که شوی پیرو او
اوّل از وی ره مقصود بجو
وانگی خویش ببین موی به مو
بعد با معرفت و عقل بگو
خواه باشی به سفر یا به حضر:
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
خَصَّهُ اللّه بآی وَسُوَر»
آن که لوح دلش از لوث گناه
قیرگون است و همه نامه سیاه
ننهاده قدمی راست به راه
چون بگوید به چنان وضع تباه
که منم پیرو او، او رهبر؟
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
فیه طومارُ عَظاتٌ وَعِبَرْ»
پیرو او نکند میل به شر
خیر مردم بُوَد او را به نظر
به کس او را نرسد رنج و ضرر
حامی غمزدگان شام و سحر
بر یتیمان همه باشد چو پدر
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
وَسُلیلٌ کشُبَیرٍ وشَبَرْ»
شعر عربی: از ملاّ مهرعلی خویی
تضـمین از: سلیمان امیـنی تبریزی
از تبیان
طبقه بندی: شعر، ادبی، امام علی(ع)
زهرا
جان تا به حال نشده چیزی از من بخواهی و این مرا می آزارد و شما راستی چرا
چیزی از من درخواست نمی کنی ، چرا چیزی از من طلب نمی کنی . مگر من شوی تو
نیستم ؟
با چهره ای پرسش گر و معصوم منتظر پاسخ است که این گونه
میشنود : علی جان تو دریچه همه ی نعمت های الهی هستی . من هر چه خواستم ،
تو بر من و فرزندان من ارزانی داشته ای، علی آرام نمی گیرد و باز اصرار می
کند . آن قدر می گوید که همسرش سر به زیر و مملو از حجب و حیا می گوید :
چند وقتی است که انار می خواهم ، البته اگر نتوانستی به خودت زحمت نده ...
جمله ی آخر را نشنیده و از خانه بیرون زده. به بازار می رود، ولی
آخر الان که فصل انار نیست. هیچ اناری یافت نمی شود. به سختی از یک کاروان
که تازه از راه رسیده اناری میخرد و به سمت خانه می آید. در دلش غوغایی
است. بر لبانش لبخندی حاکی از شوق و اشتیاقی بی نهایت نقش بسته است.
در
بین راه صدایی می آید. صدا از خرابه است. بیماری نالان افتاده است. کنارش
می نشیند. سر فقیر را به دامن می گیرد؛ چه می خواهی ای برادرم؟ ناله کنان
گفت: اگر می شود انار بدهید هوس انار کرده ام. انار را به دونیم می کند.
دانه دانه انار را به کام مرد می گذارد . می خواهد برخیزد که مرد می گوید
: ای برادر اگر می شود آن نیم دیگر هم بدهید. بسیار تشنه ام و این انار
بسیار آبدار است. لبخندی می زند و دانه دانه آن نیم دیگر را هم در دهان
مرد می گذارد. از خرابه بیرون می آید. نگران است. با چه رویی بروم خانه؟
این تنها خواسته ی او بود، نتوانستم اجابت کنم؟ آهی می کشد. شرمگین پا به
خانه می گذارد که زهرا را خندان می بیند با طبقی پر از انارهای زیبا و
بزرگ که برق می زنند. زهرا لبخند بر لب دارد، می گوید: ممنونم علی جان! هم
اینک دو نفر آمدند و این را دادند و گفتند این از سوی شویت پسر ابی طالب
است.
منبع: مجله آشنا
از تبیان
طبقه بندی: امام علی(ع)، بهشت
در احادیث زیادى که از طریق شیعه و اهل سنت از ابن عباس و دیگران نقل شده آمده است که رسول خدا(ص)صورت على بن ابیطالب را در آسمانها مشاهده کرد و یا فرشتهاى را به صورت آن حضرت دید و چون از جبرئیل پرسید در جواب گفت: چون فرشتگان آسمان اشتیاق دیدار على(ع)را داشتند خداى تعالى این فرشته را به صورت آن حضرت خلق فرمود و هر زمان که ما فرشتگان مشتاق دیدار على بن ابیطالب مىشویم به دیدن این فرشته مىآییم.
و در حدیث نیز آمده که صورت ائمه معصومین پس از على(ع)را تا حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف در سمت راست عرش مشاهده کرد و چون پرسید بدان حضرت گفته شد که اینان حجتهاى الهى پس از تو در روى زمین هستند و آخرین ایشان کسى است که از دشمنان خدا انتقام گیرد.
و نیز روایتشده که رسول خدا(ص)فرمود: در آن شب خداوند مرا مامور کرد که على بن ابیطالب را پس از خود به جانشینى و خلافت منصوب دارم و فاطمه را به همسرى او درآورم.
و در چند حدیث نیز آمده که خداى تعالى و پیمبرانى را که دیدم از من سؤال مىکردند وصى خود على را چه کردى؟پاسخ مىدادم: او را در میان امتخود بهجاى نهادم و آنها مىگفتند: خوب کسى را جانشین خویش در میان امت قرار دادى.
و در حدیثى که صدوق(ره)در امالى نقل کرده چون رسول خدا(ص)به آسمان رفت پیرمردى را دید که در زیر درختى نشسته و بچههایى اطراف او را گرفتهاند، از جبرئیل پرسید: این مرد کیست؟گفت: پدرت ابراهیم است، پرسید: این کودکان که اطراف او هستند کیستند؟گفت: اینها فرزندان مردمان با ایمانى هستند که از دنیا رفتهاند و اکنون ابراهیم به آنها غذا مىدهد، سپس از آنجا گذشت و پیرمرد دیگرى را دید که روى تختى نشسته و چون نظر به جانب راستخود مىکند خوشحال و خندان مىشود و هرگاه به سمت چپ خود مىنگرد گریان مىگردد، به جبرئیل فرمود: این پیرمرد کیست؟پاسخ داد: این پدرت آدم است که هرگاه مىبیند کسى داخل بهشت مىشود خوشحال و خندان مىگردد و چون کسى را مشاهده مىکند که به دوزخ مىرود گریان و اندوهناک مىشود. . .
تا آنجا که مىگوید:
. . . در آن شب خداى تعالى پنجاه نماز بر او و بر امت او واجب کرد و چون باز مىگشت عبورش به حضرت موسى افتاد پرسید: خداى تعالى چقدر نماز بر امت تو واجب کرد؟رسول خدا(ص)فرمود: پنجاه نماز، موسى گفت: بازگرد و از خدا بخواه تخفیف دهد! رسول خدا(ص)بازگشت و تخفیف گرفت، ولى دوباره موسى گفت: بازگرد و تخفیف بگیر، زیرا امت تو(از این نظر)ضعیفترین امتها هستند و از این رو بازگرد و تخفیف دیگرى بگیر چون من در میان بنى اسرائیل بودهام و آنها طاقت این مقدار را نداشتند، و به همین ترتیب چند بار رسول خدا(ص)بازگشت و تخفیف گرفت تا آنکه خداى تعالى نمازها را روى پنج نماز مقرر فرمود: و چون باز موسى گفت: بازگرد، رسول خدا(ص)فرمود: دیگر از خدا شرم مىکنم که به نزدش بازگردم (6) و چون به ابراهیم خلیل الرحمان برخورد از پشتسر صدا زد: اى محمد امتخود را از جانب من سلام برسان و به آنها بگو: بهشت آبش گوارا و خاکش پاک و پاکیزه ودشتهاى بسیارى خالى از درخت دارد و با ذکر جمله«سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر و لا حول و لا قوة الا بالله»درختى در آن دشتها غرس مىگردد، امتخود را دستور ده تا درخت در آن زمینها زیاد غرس کنند. (7)
شیخ طوسى(ره)در امالى از امام صادق(ع)از رسول خدا(ص)روایت کرده که فرمود: در شب معراج چون داخل بهشتشدم قصرى از یاقوت سرخ دیدم که از شدت درخشندگى و نورى که داشت درون آن از بیرون دیده مىشد و دو قبه از در و زبرجد داشت از جبرئیل پرسیدم: این قصر از کیست؟گفت: از آن کسى که سخن پاک و پاکیزه گوید، و روزه را ادامه دهد(و پیوسته گیرد)و اطعام طعام کند، و در شب هنگامى که مردم در خوابند تهجد - و نماز شب - انجام دهد، على(ع)گوید: من به آن حضرت عرض کردم: آیا در میان امتشما کسى هست که طاقت این کار را داشته باشد؟فرمود: هیچ مىدانى سخن پاک گفتن چیست؟عرض کردم: خدا و پیغمبر داناترند فرمود: کسى که بگوید: «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر»هیچ مىدانى ادامه روزه چگونه است؟گفتم: خدا و رسولش داناترند، فرمود: ماه صبر - یعنى ماه رمضان - را روزه گیرد و هیچ روز آن را افطار نکند و هیچ دانى اطعام طعام چیست؟گفتم: خدا و رسولش داناترند، فرمود: کسى که براى عیال و نانخواران - خود (از راه مشروع)خوراکى تهیه کند که آبروى ایشان را از مردم حفظ کند، و هیچ مىدانى تهجد در شب که مردم خوابند چیست؟عرض کردم: خدا و رسولش داناترند، فرمود: کسى که نخوابد تا نماز عشا آخر خود را بخواند (8) - در آن وقتى که یهود و نصارى و مشرکین مىخوابند - . و در حدیثى که مجلسى(ره)در بحار الانوار از کتاب مختصر حسن بن سلیمان به سندش از سلمان فارسى روایت کرده رسول خدا(ص)در داستان معراج فرمود: چون به آسمان اول رفتیم قصرى از نقره سفید دیدم که دو فرشته بر در آن دربانى مىکردند، به جبرئیل گفتم: بپرس این قصر از کیست؟و چون پرسید آن دو فرشته پاسخ دادند: از جوانى از بنى هاشم، و چون به آسمان دوم رفتیم قصرى بهتر از قصر قبلى از طلاى سرخ دیدم که به همانگونه دو فرشته بر در آن بودند و چون به جبرئیل گفتم و پرسید آن دو فرشته نیز در پاسخ گفتند: از جوانى از بنى هاشم است. و در آسمان سوم قصرى از یاقوت سرخ به همان گونه دیدم و چون از دو فرشته نگهبان آن پرسیدیم گفتند: مال جوانى است از بنى هاشم و در آسمان چهارم قصرى به همان گونه از در سفید بود و چون جبرئیل پرسید؟ باز هم دو فرشته نگهبان قصر گفتند: از جوانى از بنى هاشم است.
و چون به آسمان پنجم رفتیم چنان قصرى از در زردرنگ بود و چون جبرئیل به دستور من صاحب آن را پرسید گفتند: مال جوانى از بنى هاشم است و در آسمان ششم قصرى از لؤلؤ و در آسمان هفتم از نور عرش خدا قصرى بود و چون جبرئیل پرسید باز همان پاسخ را دادند.
و چون بازگشتیم آن قصرها را در هر آسمانى به حال خود دیدیم به جبرئیل گفتم بپرس: این جوان بنى هاشمى کیست؟و همه جا فرشتگان نگهبان گفتند: او على بن ابیطالب(ع)است.
از
http://www.rasoolnoor.com
طبقه بندی: معراج، حضرت زهرا(س)، امام علی(ع)، بهشت، هفت آسمان، پیامبر (ص)
درد دلی با مولا علی علیه السلام
پای به پای تو از زیر سایه نفر به نفر نخل در نخلستان نهج البلاغه عبور کردهام. صدای گریه و ناله دردآلود تو را با چاه شنیدهام.
با
این حال، وقتی وارد خیابان میشوم، وقتی از آسانسور بیخیالی بالا و پایین
میروم، وقتی بوی ادکلنهای معطر مشامم را کور میکند، وقتی با یک پیامک،
بال پوشالی درمیآورم، یادم میرود که ورق به ورق سخنانت را خواندهام و
اشک ریختهام.
یادم میرود چگونه میشود با فقرا همسفره شد. یادم میرود درد یعنی چه؟یادم میرود یتیم کیست؟
وقتی
رنگ ماشین همسایه بغلی تغییر میکند، وقتی فرم موهای همسایه طبقه بالایی
عوض میشود، وقتی مدل کاپشن همسایه طبقه پایینى...و وقتى....، زود متوجه
این ظواهر گذرا میشوم و چقدر به آنها فکر میکنم.
وقتی حس شعر و شاعریام گُل میکند، مدح همه کس و همه چیز را میگویم، الّا تو را.
وقتی دنبال سوژه نوشتاری میگردم، یاد همه میافتم، الّا سفارشهای تو در مورد فقیران، تزکیه نفس و.... .
وقتی غش غش خنده دلم را به درد میآورد، هرگز یاد دردمندان نمیافتم؛ انگار نصایح تو، فقط نوشتهای برای علماست.
انگار توسل به تو فقط برای آرامش من در شبهای امتحان است.
انگار پندهای تو برای فراموش کردن یک روز پرماجراست.
کاش
شهامت اعتراف به نادانیام را داشتم. کاش شجاعت بخشش و سخاوت را در خودم
پرورش میدادم. کاش اخلاص را آنگونه که فرمودى، میآموختم.
کاش آموختههایم با تلنگری از هم نمیپاشیدند.
من چه زود میگذرم از آنچه گذشتنی نیست و چه زود فراموش میکنم یافتههای گرانقدرم را.
حالا میفهمم که چگونه با مرور زمان عجین شده است؛ دلواپسیهایم.
خوب راه را شناخته وقتی درگیر است؛ دلم.
میداند کجا التیام پیدا کند وقتی زخمی است؛ ذهنم.
ولی هنگام عمل چه پاهای چوبینی دارم، چه پاهای بیتمکینى.
شب از نیمه گذشته است و من متحیر و مشتاق، مقابلت زانو زدهام.
هنوز هم مشتاقم؛ مشتاق شنیدن کلام تو، مشتاق شنیدن پندهای تو، مشتاق نهجالبلاغه ات.
منبع: گلبرگ ، شماره 111
طبقه بندی: امام علی(ع)
علی یعنی على
گفتند:
اگر به دنبالش بروى، بیچاره میشوى! با علی بودن یعنی دور تمام خوشیها و
مستیها خط کشیدن. تمام رنجها و بغضها را یکجا قورت دادن. یعنی یک پیاله
آب و مشتی نان خشک.
گفتند: اگر دستت را در دستش بگذارى، کارَت تمام
است. علی یعنی خار در چشم و استخوان در گلو. درد و دل با چاه گفتن و بیهوش
شدن در تاریک نخلستانها.
باز هم راه افتاد، مثل هر شب. با
همان نعلینهای پینهبستهاش که میگفت: «این نعلینهای پوسیده، از زرق و
برق تخت و تاج شما برایم محبوبتر است».[1]
هنوز از کیسه روی دوشش بوی نان گندم میآید. منتظر است شاید جوانی از هزارههای چندم به یاریاش بیاید و سر کسیه را بگیرد.
علی
جلو میرود و من در پیاش میآیم. تا کجا؟ تا در خانه، در میزند و خودش
لابهلای پیچ وخم کوچههای کوفه محو میشود. پیرزنی با شانههای فروافتاده
از غم، میآید و کیسه را برمیدارد. دعایش، همه شب را روشن میکند. من
اینها را نمیفهمم. در تصویر من حاکمان اینگونه نیستند؛ کسی در دل شب، تا
درِ خانه با کیسهایی بر دوش، مظلوم و ناشناخته، نه... چه میگویم؟
تصورش
هم سخت است. او از ترس غلبه هوا و هوسش، بوی گندم و شفافیت عسل را بر خود
حرام کرده است و میگوید: «با شکم سیر بخوابم و در اطرافم شکمهای گرسنه
باشد؟ هرگز!»[2]
ولی در عصر من، هنوز هم آدمهایی پیدا میشوند که
از گرسنگی پشت بوتهای بینام و نشان جان میدهند و کسی پیدا نمیشود که
حتی آنها را دفن کند و حاکمان دنیایی هزاره من در قصرهایشان لم دادهاند و
نمیدانند شکمهای گندهشان را چطور آب کنند؟
تنها نشسته
است. او هنوز نعلینهایش را پینه میزند و من تکّههای آدمیت گمشده را به
روح ناقصم وصله میکنم، تا شاید اندکی از حسرت روز حسرتم کم شود.
نزدیک
میشوم. زیر چشمی نگاهش میکنم. چقدر از اینکه در کنارش هستم، احساس غرور
میکنم. دلم میخواهد امضا بگیرم؛ از مردی که راههای آسمان را بهتر از
راههای زمین میداند.[3] زانو میزنم. میفرماید: «سَلونی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُنی».[4]
میخواهم بپرسم، اما نمیدانم چه بپرسم. من پاسخ تمام سؤالهایم را در مقابل میبینم.
همه خیره مانده بودند، منتظر و بیقرار. دهانشان خشک شده بود و لبهایشان میلرزید.
گفتند: علی را دیدى؟
گفتم: علی یعنی فقط خدا را در دل راه دادن، علی یعنی غوطهور شدن در مستیها. علی یعنی طعم خوش عبد بودن را چشیدن.
گفتند: علی را شناختى؟
گفتم: علی یعنی مایه مباهات معبود شدن، علی یعنی در اوج لذّتها پر کشیدن، علی یعنی عشقبازی با خدا، و علی یعنی على.
منبع: گلبرگ، شماره 112،
طبقه بندی: امام علی(ع)