چشمم به غیر خون دلی مبتلا نداشت
این خانه بعد رفتن تو آشنا نداشت
زهرا یتیم شد غم بی مادری رسید
بی تو دل شکسته ی من هم نوا نداشت
خاک عزا به روی سرم ریختم ولی
خون گریه های دخترکت هم صدا نداشت
رفتی و در مزار تو دیدم که پیکرت
بر پای تا سرش کفنی جز عبا نداشت
بابا گرفته روضه و من گریه می کنم
در خانه ای که بعد نگاهت صفا نداشت
می گوید از من و تو و از پار? تنم
از تشنه ای که روی لبش جز دعا نداشت
شد رسم بعد تو که عبا را کفن کنند
اما برای قامت او کربلا نداشت
از بس که تیغ و نیزه تنش را گشوده است
گودال قتلگاه به جز بوریا نداشت
شعر از : محسن لطیفی
منبع:جنبش مصاف
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91 مرداد 9 توسط
صادق | نظر بدهید