السلام علیک یا سیدنا و مولانا یا حسن ابن علی ایها المجتبی
السلام علیک یا سیدنا و مولانا یا علی بن الحسین یا زین العابدین
السلام علیک یا سیدنا و مولانا یا محمد بن علی ایها الباقر
السلام علیک یا سیدنا و مولانا یا جعفربن محمد ایها الصادق
طبقه بندی: قبرستان بقیع، امام حسن(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)، امام صادق(ع)، مدینه
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
«لَوْ یَعْلَمُ الْعَبْدُ ما فِی رَمَضانِ لَوَدَّ اَنْ یَکُونَ رَمَضانُ السَّنَة» اگر بندگان از برکتها و حقایق ماه رمضان آگاهی مییافتند، آرزو میکردند که رمضان یک سال باشد.
«اِنَّ اَبْوابَ السَّماءِ تُفْتَحُ فی اَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضانِ وَ لا تُغْلَقُ اِلی آخِرِ لَیْلَةٍ مِنْهُ» به راستی که درهای آسمان در شب اول رمضان باز میشود و تا شب آخر ماه بسته نمیشود.
«لَوْ عَلِمْتُم ما لَکُم فِی رَمَضانِ لَزِدْتُم لِلّه تَبارَکَ و تَعالی شُکْرا» اگر بدانید در رمضان چه برای شما تقدیر شده است، سپاس خود را برای خدا افزون میکنید.
«وَکَّلَ اللّه ُ مَلائِکَةً بِالدُّعاءِ لِلصّائِمین» خداوند، فرشتگانی را مأمور دعا برای روزهداران کرده است.
سخنانى از میان احادیث حضرت باقر(ع) انتخاب شده و به صورت پرسش و پاسخ بیان مى شود.
س. چرا باید به سخنان شما امامان گوش داد و احادیث شما را شنید؟
اینپرسش همیشه مطرح است که چرا در منابر و مجالس از قرآن و احادیث اهل بیت(ع)
استفاده مى شود؟ آیا بهتر نیست به جاى این سخنان که مربوط به قرون گذشته
است، از سخنان دانشمندان فعلى مخصوصاً از نوع غربى آن استفاده کنیم که هم
جدید است و هم روشنفکران بهتر مى پسندند و هم نشانه اطلاع منبرى از زمان
است و هم پُز عالى دارد؟و اما پاسخ امام باقر(ع): «انّ حدیثنا یحیى القلوب؛(1) به راستى حدیث(سخن) ما دلها(ى مردم) را زنده مى کند.»
مراد
از این قلوب، قلبهاى جسمی نیست، بلکه مراد روح و روان انسان است که گاه بر
اثر نرسیدن غذاهاى معنوى مى میرد و یا بر اثر گناه قساوت پیدا مى کند.
س. دوستداریم از زبان شما بشنویم که شیعه واقعى شما کیست؟
به بیان دیگر، بسیارند کسانى که ادّعا مى کنند شیعیان شما هستند، خوب است بدانیم شما چه کسانى را شیعه واقعى خود مى دانید؟پاسخ امام باقر(ع): «ما شیعتنا الّا من اتّقى اللّه و اطاعه؛(2) شیعه ما، تنها کسى است که تقواى الهى پیشه کند(خدا ترس باشد) و از خداوند اطاعت نماید.»
و در ادامه فرمود: «و ما کانوا یعرفون الّا بالتّواضع و التّخشّع و اداء الامانة و کثرة ذکر اللّه؛(3) و شناخته نمى شوند، مگر با تواضع و فروتنى، خشوع، اداى امانت و زیاد ذکر خدا گفتن.»
و در ضمن اضافه فرمود که شیعیان چند دسته اند و یک نوع آن طلاى ناب است:
«شیعتنا ثلاثة اصنافٍ صنف یأکلون النّاس بنا و صنفٌ کالزّجاج ینمّ و صنفٌ کالذّهب الاحمر کلّما ادخل النّار ازداد جودةً؛(4) شیعیان
ما سه دسته اند: گروهى ما را وسیله درآمد از مردم قرار داده اند و گروهى
همچون شیشه اند (که هم زود مى شکنند و هم هرچه اسرار دارند، آشکار مى
سازند) و گروهى چون طلاى(ناب) سرخ اند. که هر چه بیشتر داخل آتش شوند، بر
خوبى آنها افزوده مى شود(و هرچه سختى و رنج در راه دین ببینند، آبدیده تر
و مقاوم تر مى شوند).»
ما، تنها کسى است که تقواى الهى پیشه کند(خدا ترس باشد) و از خداوند اطاعت
نماید و شناخته نمى شدند، مگر با تواضع و فروتنى، خشوع، اداى امانت و زیاد
ذکر خدا گفتن.»
س. برترین کمالات انسان چیست؟
حالکه فهمیدیم سخنان شما دلها را زنده مى کند و شیعه شما باید داراى قلوب
زنده و داراى کمالات باشند، خوب است بدانیم برترین کمالات حقیقى انسانى از
دیدگاه امام باقر(ع) چه چیز است؟
امام باقر(ع) مى فرماید: «الکمال کلّ الکمال التّفقّه فى الدّین و الصّبر على النّائبة و تقدیر المعیشة؛(5) همه کمال در شناخت عمیق و خوب فهمیدن دین و شکیبایى در پیش آمدها و اندازه نگه داشتن در زندگى است.»
اندازه نگهدار که اندازه نکوست هم لایق دشمن است و هم لایق دوست.
س. بدترین عقوبت خداوند در دنیا چیست؟
مىدانیم کسى که راه کمال را نپیماید و در بیراهه و در مسیر گناه قدم بردارد،
به بلاهایى در دنیا و آخرت گرفتار مى شود. خوب است از زبان حضرت باقر(ع)
بدانیم بدترین مجازات الهى در دنیا چیست؟
پاسخ امام باقر(ع): «ما ضرب عبدٌ بعقوبةٍ اعظم من قسوة القلب؛(6) هیچ بنده اى به کیفرى بزرگ تر از سنگدلى و سخت دلى کیفر نشد.»
راز این مسئله را حضرت باقر(ع) در سخن دیگرى آشکار نمود؛ آنجا که فرمود: «اعلم انّه لاعلم کطلب السّلامة و لاسلامة کسلامة القلب؛(7) بدان که هیچ علمى چون طلب سلامت نیست و هیچ سلامتى مانند سلامت قلب نیست.»
به
یقین مى توان گفت که مقصود حضرت فقط علم پزشکى و سلامتى جسم و جان و
قلب مادی نیست، بلکه سلامتى قلب از گناهان و قساوت نیز مقصود است.
و از جمله گناهانى که سلامتى قلب را به خطر مى اندازد و قساوت را در پى دارد، تکبّر است.
حضرت باقر(ع) فرمود:«ما دخل قلب امرءٍ شى ءٌ من الکبر الّا نقص من عقله مثل ما دخله من ذلک قلّ ذلک او کثر؛(8) چیزى از کبر در قلب مرد داخل نمى شود، مگر آنکه به همان مقدار از عقلش کاسته مى شود، خواه کم باشد یا زیاد.»
س. برترین عبادت چیست؟
آرى،متوجه شدیم که نافرمانى خدا، بدترین مجازات را که قساوت قلب باشد، در پى
دارد، اکنون جا دارد از محضر حضرت باقر(ع) با زبان حال بپرسیم که برترین
بندگى و طاعت خداوند چیست تا در کنار عبادات واجبه به انجام آن اقدام کنیم؟
حضرت باقر(ع) در پاسخ این سؤال مى فرماید: «ما عبد اللّه بشى ءٍ افضل من عفّة بطنٍ و فرجٍ؛(9) خداوند با چیزى برتر از عفت شکم و دامن پرستیده نشده است.»
از
این روایت استفاده مى شود که عبادت، فقط عبادتهاى مرسومه واجب و مستحب
نیست ؛بلکه در معناى عام، عفت جستن و دورى از لقمه حرام نیز عبادت و بلکه
عبادت برتر شمرده مى شود.
همچنین به فرموده حضرت باقر(ع)، در نجوایى که خداوند در کوه طور با موسى(ع) داشت، فرمود: «ابلغ قومک انّه ما یتقرّب الىّ المتقرّبون بمثل البکاء من خشیتى و ما تعبّد لى المتعبدون بمثل الورع من محارمى؛(16)
به قومت برسان که هیچ چیزى، تقرّب جویان به سوى من را مانند گریه از خوف
من، به من نزدیک نمى سازد و هیچ عبادتى از عبادتگران من، به مانند دورى از
حرامهاى من ارزشمند نیست.»
س. ریشه گرفتاریهاى انسان چیست؟
همهانسانهاى معمولى از بلا و گرفتاری ها گریزان هستند، جز انسان هاى والا و
برتر که براى رشد بیشتر خویشتن، از بلاها و گرفتاری ها در راه خداوند
استقبال مى کنند.
بنابراین، خوب است بدانیم ریشه گرفتاری هاى انسان هاى معمولى در چیست؟
پاسخ این سؤال را مى توان از زبان حضرت باقر(ع) دریافت کرد، آنجا که فرمود: «ما من نکبةٍ تصیب العبد الّا بذنبٍ؛(10) هیچ گرفتارى اى به بنده نمى رسد، مگر به سبب گناه.»
س. عامل نجات انسان از گناهان و گرفتاری ها چیست؟
روشنشد که گناهان عامل بیچارگى و گرفتارى انسان است، اکنون مناسب است بدانیم
راه نجات انسان از گرفتاری ها و بلاها و گناهان چه مى تواند باشد؟
حضرت باقر(ع) نجات انسان را در پاکى و تقوا مى داند و در این باره سخنان نغز و زیبایى دارد که به نمونه هایى اشاره مى شود:
آن حضرت در نامه به سعد خیر نوشت: «انّ
اللّه یقى بالتّقوى عن العبد ما غرب عنه عقله و یجلى بالتّقوى عنه عماه و
جهله و بالتّقوى نجا نوحٌ و من معه فى السّفینة و صالحٌ و من معه من
الصّاعقة و بالتّقوى فاز الصّابرون و نجت تلک العصب من المهالک؛(11)
به راستى خداوند به وسیله تقوا از بنده در مقابل آنچه از فهم عقل پوشیده
مانده، محافظت مى کند و به وسیله تقوا کورى و نادانى او را بر طرف مى سازد
و به وسیله تقواست که نوح(ع) و همراهان او در کشتى نجات یافتند و به وسیله
تقوى صالح(ع) و همراهان از صاعقه نجات یافتند و به وسیله تقواست که صابران
رستگار شدند و آن گروه ها از هلاکت نجات یافتند.»
س. راه افزایش علم چیست؟
اشارهشد که یکى از علائم متقین پیروى از علم و دانش است. در این زمینه پرسشى
مطرح است که آیا راه افزودن علم و دانش فقط تلاش و کوشش است و یا راه هاى
دیگرى نیز وجود دارد که براى کسب دانش توجّه به آنها نیز ضرورى است؟
در پاسخ حضرت باقر(ع) رهنمودهاى گران سنگی دارند که به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. آن حضرت فرمود: «من عمل بما یعلم علّمه اللّه ما لا یعلم؛(12) هر کس به آنچه مى داند عمل کند، خداوند دانشى را که نمى داند (به صورت غیر مستقیم) به او تعلیم مى دهد.»
س. محبوب ترین عمل در نزد خداوند چه عملى است؟
هرعملى که براى خداوند انجام گیرد، محبوب الهى است، ولى برترین آنها آن عملى
است که فصلى و محدود به زمان خاص نباشد، بلکه دوام و استمرار داشته باشد و
لذا حضرت باقر علیه السلام فرمود: «ما من شى ءٍ احبّ الى اللّه من عملٍ یداوم علیه و ان قلّ؛(13) چیزى در نزد خداوند محبوب تر از عملى که استمرار داشته باشد، نیست، هر چند کم باشد.»
برخى افراد در ماه رمضان در خواندن قرآن زیاده روى مى کنند، ولى در طول سال قرآن را باز نمى کنند.
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود، رهرو آن نیست، گهى تند و گهى خسته رود.
پرسشها مقدارى طولانى شد، از همه عذرخواهى مى کنیم.
به پایان آمد این پرسش و پاسخ، ولى حکایت سخنان نغز و شیرین و فراوان حضرت باقر(ع) همچنان باقى است.
1. بحارالانوار، ج 2، ص 155.
2. تحف العقول، على بن شعبة، تحقیق على اکبرى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، دوم، 1404 ق، ص 295.
3. همان، منتخب میزان الحکمة، ص 285.
4. منتخب میزان الحکمة، ص 286؛ ح 3432، الخصال، صدوق، ص 103، ح 61.
5. تحف العقول، ص 292.
6. همان، ص 296.
7. تحف العقول، ص 286؛ منتخب میزان الحکمة، ص 370.
8. بحارالانوار، ج 78، ص 186، ح 16؛ منتخب میزان الحکمة، ص 435، ح 5386.
15. الکافى، ج 2، ص 79، ح1.
9. منتخب میزان الحکمه، ص 326،ح3953.
10. الکافى، ج 2، ص 269، ح 4.
11. همان، ص 544، ح 6660،به نقل از: الکافى، ج 8، ص 52، ح 16.
12. اعلام الدین، ص 301، به نقل از: منتخب میزان الحکمة، ص 370، ح 4583.
13. الکافى، ج 2، ص 82، ح 1 و 3؛ منتخب میزان الحکمة، ص 373.
طبقه بندی: امام باقر(ع)
تاریخ حیات ؛ مادر آن حضرت ؛ کنیه و لقب آن حضرت ؛ چرا به آن حضرت باقر گویند؟
نقش انگشتری حضرت ؛ خلفای معاصر با حضرت ؛ فرزندان حضرت
تاریخ حیات<\/h2>
امام
محمد باقر علیهالسلام در روز جمعه یا دوشنبه یا سه شنبه غره ماه رجب یا
سوم ماه صفر سال 57 هجری یا به روایتی دیگر سال 56 هجری، در مدینه به دنیا
آمد و در روز دوشنبه هفتم ذی حجه یا ربیع الاول و یا ربیع الاخر سال 114
هجری، در همان شهر بدرود حیات گفت. بنابراین، آن حضرت 57 سال در این جهان
زیست. از این مدت چهار سال با جدش امام حسین علیهالسلام و پس از وی 35
سال با پدرش زندگی کرد و هیجده سال بقیه عمرش را به تنهایی به سر برد.
بنابر
روایتی که در کتاب اصول کافی از قول امام صادق علیهالسلام نقل شده است،
وی 19 سال و دو ماه بیش از پدرش زیسته است و در همین دوران، امامت شیعیان
را عهده دار بوده است. امام باقر علیهالسلام در مدت امامت خود چند صباحی
از خلافت ولید بن عبد الملک و نیز خلافت سلیمان بن عبد الملک و عمر بن عبد
العزیز و یزید بن عبد الملک را درک کرد و سرانجام در روزگار خلافت هشام بن
عبد الملک به شهادت رسید.
امام باقر علیهالسلام در قبرستان بقیع و
در کنار آرامگاه علی بن حسین علیه السلام ، پدرش، و حسن بن علی علیه
السلام عموی بزرگوارش، به خاک سپرده شده است.
مادر آن حضرت<\/h2>
مادر
آن حضرت، فاطمه دختر حسن بن علی علیه السلام بود که با کنیه "ام عبد الله"
شناخته می شد و بنابر قول دیگر، "ام الحسن" خوانده شده است. بنابراین امام
باقر علیهالسلام از سلاله پدر و مادری هاشمی علوی و فاطمی به شمار می
آید. بدین جهت او نخستین کسی است که از نسل امام حسن و امام حسین
علیهماالسلام به دنیا آمده است.
کنیه و لقب آن حضرت<\/h2>
کنیه
وی را بعضی "ابو جعفر" و برخی "ابو جعفر اول" خواندهاند. آن حضرت القاب
بسیاری داشت که از آن میان لقب «باقر یا باقر العلم »از همه مشهورتر است.
چرا به آن حضرت باقر گویند؟<\/h2>
در
فصول المهمة آمده است: آن حضرت را بدین لقب می خواندند زیرا علوم را می
شکافت و باز می کرد. در صحاح آمده است: «تبقر، یعنی توسع در علم ». و در
قاموس گفته شده است: محمد بن علی بن حسین را باقر می خواندند چون در علم
تبحر داشت.
شیخ صدوق در علل الشرایع به نقل از عمرو بن شمر آورده
است: از حابر جعفی پرسیدم چرا به امام پنجم، باقر می گفتند؟ گفت: «چون علم
را می شکافت و اسرار آن را آشکار می کرد». در مناقب ابن شهر آشوب نوشته
شده است: گفتهاند برای هیچ یک از فرزندان حسن و حسین علیهالسلام این
اندازه از علوم، از قبیل تفسیر و کلام و فتوا و احکام و حلال و حرام فراهم
نشد که برای امام باقر علیهالسلام . محمد بن مسلم نقل کرده است که از آن
حضرت سی هزار حدیث پرسش کردم.
را باقر می خواندند زیرا علوم را می شکافت و باز می کرد. در صحاح آمده
است: «تبقر، یعنی توسع در علم ». و در قاموس گفته شده است: محمد بن علی بن
حسین را باقر می خواندند چون در علم تبحر داشت.
نقش انگشتری امام باقر علیهالسلام <\/h2>
شیخ
صدوق در کتابهای عیون اخبار الرضا و امالی از قول امام رضا علیهالسلام
نقل کرده است که فرمود: «نقش انگشتری امام حسین علیهالسلام «ان الله بالغ
امره »بود و علی بن حسین علیهالسلام انگشتری پدر خود را به دست می کرد.
محمد بن علی نیز همان انگشتری امام حسین علیهالسلام را خاتم قرار می داد.
اما در فصول المهمه آمده است که نقش انگشتری آن حضرت «رب لا تذرنی فردا»
بود. نویسنده این کتاب[فصول المهمه]همچنین اضافه کرده است: ثعلبی در تفسیر
خود نوشته است بر روی انگشتری امام باقر علیهالسلام این کلمات نقش بسته
بود: "ظنی بالله حسن" و "و بالنبی الموتمن" و "بالوصی ذی المنن" و "بالحسین و الحسن".
شیخ
صدوق نیز مانند این روایت را در کتاب عیون اخبار الرضا از پدرش از امام
صادق علیهالسلام نقل کرده است. شیخ طوسی در تهذیب از امام صادق
علیهالسلام نقل کرده است که فرمود: نقش انگشتری پدرم این عبارت بود:
«العزة لله جمیعا». در کتاب حلیة الاولیا نیز از امام صادق علیهالسلام
روایت شده که فرمود: نقش انگشتری پدرم «القوة لله جمیعا»بود. در کتاب کافی
از یونس بن ظبیان و حفض بن غیاث نقل شده است که بر روی انگشتری ابو جعفر
محمد بن علی علیهالسلام که بهترین کس از سلاله آل محمد
صلیاللهعلیهوآله بود، عبارت «العزة لله »نقش بسته بود. البته بعید
نیست که آن حضرت چندین انگشتری داشته که بر روی هر یک عبارتی متفاوت از
دیگری حک شده بوده است.
خلفای معاصر با امام باقر علیهالسلام
در
زمان امام باقر علیهالسلام ولید بن عبد الملک و سلیمان بن عبد الملک و
عمر بن عبد العزیز و یزید بن عبد الملک و هشام بن عبد الملک خلافت
داشتهاند. برخی هم نامهای ولید بن یزید بن عبد الملک و یزید بن ولید بن
عبد الملک و ابراهیم بن ولید بن عبد الملک را بر تعداد فوق افزودهاند.
فرزندان امام باقر علیهالسلام <\/h2>شیخ
مفید در ارشاد می نویسد: امام باقر علیهالسلام هفت فرزند داشت. ابو عبد
الله جعفر بن محمد، [فرزند بزرگ ایشان]، کنیه امام باقر علیهالسلام را به
همین علت ابو جعفر می گفتند. فرزند دیگرش عبد الله نام داشت که مادر این
دو ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابوبکر بود. دو فرزند دیگر آن حضرت
ابراهیم و عبید الله نام داشتند که از مادری به نام ام حکیم، دختر اسد بن
مغیره ثقفی زاده شدند. از این دو پسر نسلی به وجود نیامده. علی و زینب دو
فرزند دیگر آن حضرت بودند که از مادری کنیز به دنیا آمدهاند. ام سلمه هم
فرزند دیگر امام بود که او هم از مادری کنیز متولد شده بود. برخی گفته
اند: زینب همان ام سلمه بوده است.
سیره معصومان، ج 5، سید محسن امین
طبقه بندی:
امام باقر(ع)
مفید در ارشاد می نویسد: امام باقر علیهالسلام هفت فرزند داشت. ابو عبد
الله جعفر بن محمد، [فرزند بزرگ ایشان]، کنیه امام باقر علیهالسلام را به
همین علت ابو جعفر می گفتند. فرزند دیگرش عبد الله نام داشت که مادر این
دو ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابوبکر بود. دو فرزند دیگر آن حضرت
ابراهیم و عبید الله نام داشتند که از مادری به نام ام حکیم، دختر اسد بن
مغیره ثقفی زاده شدند. از این دو پسر نسلی به وجود نیامده. علی و زینب دو
فرزند دیگر آن حضرت بودند که از مادری کنیز به دنیا آمدهاند. ام سلمه هم
فرزند دیگر امام بود که او هم از مادری کنیز متولد شده بود. برخی گفته
اند: زینب همان ام سلمه بوده است.
«امام
باقر(ع) از هر فرصت مناسب برای اصلاح فرمانروایان و رفتار آنان با امت
اسلامی بهره می جست و از ارشاد آنان در جهت منافع اسلام و مردم رویگردان
نبود. در میان خلفای معاصر حضرت، عمربن عبدالعزیز در رعایت برخی اصول
انسانی و پندشنوی بهتر بود و کینه و عداوتی را که خلفای پیشین با علویان
داشتند نداشت. امام باقر(ع) در سفارشات خود به او چنین فرمود: «ای عمر!
دنیا بازاری از بازارها است که گروهی، با سود از آن خارج می شوند و گروهی
دیگر با زیان آن را ترک می گویند... گروهی از مردم که اکنون سرای دنیا را
ترک گفته اند، روزگاری چون ما و در شرایط ما بودند، ولی به دنیا مغرور
شدند تا اینکه مرگ بر سر آنان سایه افکند. آنان دنیا را ترک گفتند در حالی
که ملامت می شدند، زیرا برای آخرت خویش، از آنچه دوست می داشتند، چیزی
ذخیره نساختند و خود را از آنچه نگران و منزجر بودند، مصونیت نبخشیدند.
دستاوردها، ثروت و ذخایر آنان را میان خود تقسیم کردند؛ بی آنکه از
گردآورنده آن یادی بکنند و وی را بستایند. (آری این گروه) به سوی خدا
رهسپار شدند در حالی که عذر و بهانه تراشی های ایشان را نمی پذیرند.
امام
باقر(ع) چنین ادامه داد: هرکس سه ویژگی داشته باشد، ایمانش به خداوند کامل
خواهد بود ... هرگاه انسان از زندگی راضی و سرخوش بود، شادمانی ها او را
به مسیر باطل نکشاند. هنگامی که خشمگین شد، خشم او را از مسیر حق بیرون
نسازد، و هنگامی که قدرتی یافت، به حقوق دیگران دست درازی نکند.
اکنون
به خدا سوگند! سزاوار است در رفتار پیشینیان بیندیشیم و ارزش هایی را که
انجام داده اند، و ما به حال آنان غبطه می خوریم و آرزو می کنیم ای کاش ما
هم مانند آنها بودیم در برنامه زندگی خود جای داده، بدان ها عمل کنیم و
کارهایی را که آنان انجام داده و ما آنها را ضد ارزش و مایه گرفتاری ایشان
می شناسیم، از برنامه زندگی خود حذف کرده، از آن اجتناب ورزیم. پس تو (ای
عمربن عبدالعزیز که اکنون بر مردم حاکمی) خدا را در نظر بگیر و تقوا داشته
باش و دو چیز را در قلبت بگنجان. ببین که هنگام ملاقات پروردگار، دوست
داری چه چیزی همراه تو باشد، پس همان را برای آخرتت پیش فرست و ببین که از
همراه داشتن چه چیزی در پیشگاه خداوند، ناخشنود خواهی بود، سعی کن آن
چیزها را پیش نفرستی و به جای آن ذخایر ارزشمند را تدارک ببینی. در پی
کالایی نباش که دیگران پیش از تو آنرا به دست آورده و از آن بهره ای نبرده
اند. گمان نکن، آنچه برای دیگران، مایه کسادی است، برای تو رواج می آورد.
ای عمر بن عبدالعزیز!تقوایی الهی داشته باش (و خویش را از مخالفت با
دستورهای خداوند دور بدار).
درها را بر روی مردم باز بگذار و حجاب
ها و موانع را از پیش پای مردم بردار تا با تو به راحتی تماس بگیرند.
ستمدیدگان را یاری ده و حقوق ضایع شده را به صاحبانش باز گردان.
امام
باقر(ع) چنین ادامه داد: هرکس سه ویژگی داشته باشد، ایمانش به خداوند کامل
خواهد بود. عمربن عبدالعزیز تا این عبارت را شنید، دو زانو نشست و گفت: آن
ویژگی ها کدامند؟ امام فرمود: هرگاه انسان از زندگی راضی و سرخوش بود،
شادمانی ها او را به مسیر باطل نکشاند. هنگامی که خشمگین شد، خشم او را از
مسیر حق بیرون نسازد، و هنگامی که قدرتی یافت، به حقوق دیگران دست درازی
نکند.
این سخنان چنان عمربن العزیز را تحت تأثیر قرار داد که تصمیم
گرفت حق غصب شده اهل بیت، یعنی فدک را دوباره به ایشان بازگرداند و همان
جا دوات و کاغذ طلبید و فرمان استرداد فدک را به اهل بیت(ع) صادر کرد.1
1. خصال، شیخ صدوق، باب 3، ص 118
طبقه بندی: امام باقر(ع)
پیشوای خرد؛ الگوی جوان
فقط خدا و دیگر هیچ سایه زودگذر درخت
برازنده و پاکیزه امام تازه داماد
خدا، عشق، پسر! جمعه؛روز انفاق
امام
صادق علیه السلام می فرماید: «پدرم، امام محمد باقر علیهالسلام همواره
مشغول ذکر خدا بود. هنگام خوردن غذا ذکر میگفت. وقتی با مردم صحبت میکرد
از یاد خدا باز نمیماند و کلمه لا اله الاّ اللَّه همواره بر زبانش جاری
بود. سحرگاهان ما را به عبادت و شبزندهداری تا برآمدن آفتاب میخواند.»
افلح،
خدمتکار امام می گوید: با حضرت محمد بن علی علیه السلام برای انجام مناسک
حج، بار سفر بستم. وقتی نگاه امام به کعبه افتاد، شروع به اشکریختن کرد و
با صدای بلند گریست؛ تا جایی که شگفتی مرا برانگیخت گفتم: پدر و مادرم به
فدایت باد! مردم شما را نگاه می کنند. اگر ممکن است کمی آهسته تر گریه
کنید. امام فرمود: وای بر تو! چرا صدایم را به گریه بلند نکنم تا شاید
مورد بخشایش و مهرورزی پروردگار قرار گیرم و فردای رستاخیز به مهربانی و
لطفش درآویزم.
زندگی
فردی امام علیهالسلام بهدور از زیور و زینت دنیایی بود. اتاق امام بسیار
ساده و کوچک بود، هرگز خاطر خویش را از اندیشه در امور دنیایی نمی آشفت.
او می فرمود: دنیا را مانند کاروانسرایی فروگذار چرا که پیامبر صلی الله
علیه وآله فرموده: مثل من و دنیا مثل سواری است که ساعتی زیر سایه درختی
فرود می آید و برمی خیزد و از آنجا می رود.
بی
گمان شخصیت علمی امام باقر علیهالسلام در دوران حیات او، بسیار برجسته و
محضر او همواره مملو از دانشمندان و دانشورانی بوده است که در جست وجوی
سرچشمه دانش بوده اند. آن چنان که از کودکی «شکافنده دانشها» شناخته شده و
سرآمد دانشمندان و عالمان روزگار بود تا آنجا که در ستایش دانش او شاعران
قصیده ها سرودند و نویسندگان، قلم بر خروارها کاغذ راندند. آوازه دانش
امام علیهالسلام بر تمامی سرزمین های اسلامی سایه افکنده بود و مردم،
بهویژه دانشوران، شیفته نام و آوازه او بودند و این شیفتگی در بین مردم
عراق بیشتر به چشم می خورد و دوست و دشمن، زبان به ستایش دانایی او گشوده
بودند.
هر
چند امام علیه السلام عائله زیاد و زندگی سادهای داشت، ولی بین مردم به
بخشندگی و کرامت مشهور بود. همواره به نیازمند و بی نیاز بخشش می کرد و
این رفتار را مایه خرسندی خویش قرار داده بود. در بخششها، همیشه شأن و
مرتبه افراد را در نظر می گرفت به اندازهای که نه موجب اسراف و زیاده روی
و نه سبب تحقیر و پایین آمدن شأن آنان شود.
امام
باقر علیهالسلام بر رعایت بهداشت فردی تأکید بسیار داشت. هر چند در آن
دوران، امکانات بهداشتی و پزشکی بسیار محدود بود، در همان روزگار بسیار
بدان اهمیت می داد و رعایت آن را به پیروان خویش نیز سفارش می کرد.
همواره محاسن خود را حنا می کرد، لباس های تمیز می پوشید، و ناخنهایش را
همواره کوتاه می کرد. همچنین به مسواکزدن اهمیت بسیاری می داد و می
فرمود: «اگر مردم می دانستند که مسواک زدن چه فواید مهم و فراوانی دارد،
آن را حتی در بستر خواب نیز از خود جدا نمی کردند.» امام همواره در
محیطهای عمومی با لباسهای برازنده و تمیز حاضر می شد به گونهای که در
مورد ایشان می گفتند: ظاهر او بیشتر به جوانان می ماند.
امام محمد باقر علیهالسلام همواره مشغول ذکر خدا بود. هنگام خوردن غذا
ذکر میگفت. وقتی با مردم صحبت میکرد از یاد خدا باز نمیماند و کلمه لا
اله الاّ اللَّه همواره بر زبانش جاری بود. سحرگاهان ما را به عبادت و
شبزندهداری تا برآمدن آفتاب میخواند.
یکی
از نکتههای ارزنده و جالب توجه زندگانی امام باقر علیهالسلام اهتمام
ایشان در جلب محبت افراد خانواده و فراهمآوردن لوازم تحکیم خانواده است.
«حسن
زیات بصری» به همراه یکی از دوستانش به حضور امام شرف یاب می شود. وی پس
از ورود به اتاق امام با صحنهای روبه رو می شود که تعجب او و همراهش را
بر می انگیزد. او امام و اتاقش را در حالتی بسیار آراسته ملاقات می کند.
به هر حال، پرسش هایش را مطرح می کند و پاسخ می شنود. هنگام برخاستن و
خارج شدن، امام به او می فرماید: «فردا همراه دوستت نزد من بیا». روز بعد
به منزل امام می آید، ولی ایشان را در اتاقی خاکی که فقط حصیری در آن پهن
بود با پشمینه بر تن مییابد.
امام به او فرمود: «ای برادر بصری!
اتاقی را که دیشب مشاهده کردی، اتاق همسرم بود و اسباب و اثاثیه ای هم که
در آن بود به او تعلق داشت. او خودش را برای من زینت کرده بود و من هم
باید خود را برای او زینت می کردم. بنابراین، گمان بد به دل خویش راه مده»
او گفت: فدایت شوم! سوگند که در مورد شما بدگمان شده بودم، ولی اینک خدا
بدگمانی را از دلم بیرون کرد و دریافتم که حقیقت، همان است که شما
فرمودید».
نقل
است که یکی از فرزندان ایشان بیمار شده بود و وضع وخیمی داشت و امام از
این موضوع بسیار ناراحت بود. سرانجام بیماری او بهبود نیافت و به مرگ او
انجامید. امام از درگذشت او بسیار متأثر شد. صدای شیون و زاری اهل خانه که
بلند شد، امام به بالین فرزند خود رفت، ولی لحظاتی بعد با چهره ای گشاده
بیرون آمد که موجب تعجب برخی از حاضران شد. در اینباره از ایشان پرسیدند،
حضرت فرمود: «ما دوست داریم آن که دوستش داریم (فرزندمان) سلامت باشد، ولی
وقتی خواست خدا در مورد ما نازل شد به آنچه او دوست دارد، گردن می نهیم.»
امام با این رفتار و گفتار نیکو، چارچوب محبت واقعی و اصیل را به همگان
آموخت و یادآور شد که دوستی های دنیایی و حتی محبت به فرزند، نباید مانع
فرمان برداری و روی برتافتن از خواست الهی شود .
کمک
به محرومان، نیازمندان و ستمدیدگان جامعه، اصل بزرگی در زندگانی امام
باقر علیهالسلام بود و برطرفکردن نیازهای مادی و روحی آنان را مهم ترین
فعالیتهای اجتماعی خود به شمار می آورد. امام، آنان را دور خود جمع می
کرد، سخنانشان را می شنید و دردهایشان را شفا می بخشید.
امام
روزهای تعطیل بهویژه جمعه ها را به دستگیری و انفاق به مستمندان اختصاص
می داد و دیگران را نیز به آن برمی انگیخت. در روایتی از امام صادق
علیهالسلام آمده است: «با وجود این که پدرم از نظر بنیه مالی ضعیفتر از
سایر افراد خاندانش و نیز مخارج زندگیاش نیز بیشتر از بقیه بود، ولی در
هر روز جمعه به نیازمندان کمک می کرد؛ حتی اگر کمک او به اندازه یک دینار
بود و می فرمود: پاداش صدقه و کمک به نیازمندان در روز جمعه برتری دارد؛
همان گونه که روز جمعه نسبت به دیگر روزهای هفته برتر است. ویژگی برجسته
امام در دستگیری از مستمندان این بود که هرگز آنان را سائل یا گدا خطاب
نمیکرد و همواره به دیگران میفرمود: آنان را به بهترین نام هایشان صدا
بزنید».
امام
از شاد کردن دیگران خشنود میشد و از زبان جد بزرگوارش رسول اکرم صلی الله
علیه وآله این روایت را برای مردم میخواند که هر کس مؤمنی را شاد کند،
مرا شاد کرده و هر کس مرا شاد کند، خدای را خشنود ساخته است و گاه
اطرافیان را به شوخی های ستوده و در حد اعتدال ـ که موجب سرور و خوشحالی
افراد میشود - تشویق میکرد و به آنها میفرمود: «همانا خداوند آن کس را
که در میان جمعی شوخی ستوده میکند دوست دارد».
طبقه بندی: امام باقر(ع)
از ماندگارترین و مفیدترین و هدایتگرترین گنجینه های معنوی تشیّع وصیّت ها و نصیحت هایی است که از امامان معصوم(ع) به یادگار مانده است، این وصیّت ها، وصیّت های اصطلاحی که درباره مال و اموال باشد، نیست، بلکه وصیّت های معنوی و اخلاقی است که جنبه موعظه و هدایتگری دارد، و این هدایتگری می تواند در طول تاریخ ادامه داشته باشد. این وصیّت ها از تک تک معصومان و امامان، از پیامبر گرفته تا علی و امامان به دست ما رسیده است آنچه در این مقال به دنبال ارائه آن هستیم، گوشه هایی از وصیّت های حضرت باقر(ع) است که نسبت به برخی افراد داشته. امید که بتواند مفید و راهنما و راهگشا باشد. الف: وصیّت به شخصی که اندرز خواست، این وصیّت و نصیحت سه جمله مهم و ارزشمند دارد: 1ـ «اوصیک بتقوی اللّه ؛ شما را به تقوای الهی در خودنگهداری توصیه می کنم». این جمله هر چند کوتاه است ولی اگر نگاه و نظری به قرآن داشته باشیم به خوبی می فهمیم که از جایگاه با عظمت و با اهمیّت برخوردار است. در یک نگاه اجمالی به قرآن به این نکات درباره تقوا برمی خوریم: تقوا، ملاک برتری فرد بر انسانهای دیگر: «انّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم»(1) تقوا، زمینه پذیرش هدایت الهی را فراهم می کند: «هدی للمتّقین»(2) تقوا، وسیله برای دریافت علم الهی و ویژه است: «اتقواللّه و یعلّمکم اللّه»(3). تقوا، وسیله دریافت رحمت الهی است: «اتقوا لعلّکم ترحمون»(4). تقوا، معیار قبولی اعمال و طاعات: «انّما یتقبل اللّه من المتّقین»(5). تقوا، وسیله دریافت رزق از طرق غیر منتظره: «و یرزقه من حیث لا یحتسب»(6). تقوا، وسیله برای در بن بست قرار نگرفتن: «و من یتّق اللّه یجعل له مخرجاً»(7). تقوا، عامل توجه و حمایت و همراهی خاص خداوند: «ان اللّه مع المتّقین»(8). تقوا، عامل عاقبت به خیری است: «والعاقبة للمتّقین»(9). تقوا، فلسفه عبادت(10) و بسیاری از دستورات اسلامی چون روزه(11) و... می باشد. 2ـ «و ایّاک و المزاح فانّه یذهب هیبة الرّجل و ماء وجهه؛ از شوخی بپرهیز، زیرا شوخی هیبت مرد و آبروی او را می برد.» البته به این نکات در مزاح توجّه شود: یک: شوخی اگر از دائره حق خارج نشود ممدوح است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «انّی امزح ولا اقول الّا حقّاً؛ من مزاح می کنم ولی جز حق نمی گویم»(12). دو: اصل شوخی و مزاح نمودن ممدوح است حضرت صادق(ع) فرمود: هیچ مؤمنی نیست مگر این که در او از دعابه وجود دارد، عرض کردم: دعابة چیست؟ فرمود: «المزاح».(13) س ـ مزاح ممدوح هم از حَد و مرز عبور نکند و زیاد نشود و گرنه مذموم می شود، پیامبر اکرم(ص) فرمود: «کثرة المزاح یذهب بماء الوجه؛ زیاد مزاح کردن آبروی انسان را می برد.»(14) با این نکات روشن شد که در کلام حضرت باقر(ع) نیز مقصود زیاد شوخی کردن و از حق و اندازه خارج شدن است. 3ـ «و علیک بالدّعاء لاخوانک بظهر الغیب فانّه یهیل الرّزق بقولها ثلاثاً؛(15) بر تو باد به دعا کردن برای برادرانت (از اهل ایمان) در غیاب آن ها، زیرا که این کار روزی را سرازیر می کند، حضرت این جمله را سه بار فرمود». دعا گاه برای مسائل دنیوی است و گاه مسائل معنوی و آخرتی، دعا برای دنیا گاه برای خود انسان است و گاه برای دیگران، و همین طور دعا در مسائل معنوی یا برای خود شخص است و یا دیگران. از بین اقسام دعا، بهترین دعا آن است که در حق برادران دینی و دیگران باشد. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اذا دعا احدٌ فلیعمّ فانّه اوجب للدّعاء و من قدّم اربعین رجلاً من اخوانه قبل ان یدعوا لنفسه استجیب له فیهم و فی نفسه؛(16) هرگاه کسی خواست دعا کند دعای خود را عمومیّت دهد (و برای دیگران نیز دعا کند) زیرا فراگیری لازم تر است برای دعا نمودن، و کسی که جلو اندازد چهل نفر مرد از برادران (مؤمن) خود را قبل از دعا کردن برای خودش، دعایش در حق آنان و خودش مستجاب می شود.» ب: وصیّت به جابربن یزیدبن الحرث الجعفی در این وصیّت حضرت به پنج نکته مهم، سفارش می فرماید: «اوصیک بخمسٍ، (ای جابر!) تو را به پنج چیز وصیّت و سفارش می کنم.» 1ـ «ان ظلمت فلاتظلم،اگر مورد ظلم قرار گرفتی خود ظلم نکن.» البته این سفارش در حیطه خودی و مسلمانان است که بدی آنها را با بدی پاسخ نباید داد بلکه گذشت کرد چنان که قرآن کریم می فرماید: «...والعافین عن النّاس و اللّه یحبّ المحسنین؛ (متقین کسانی هستند که) از خطای مردم در می گذرند، و خدا نیکوکاران را دوست می دارد.»(17) ولی در مقابل کفار می فرماید: «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم؛(18) و (به طور کلی) هر کس به شما تجاوز کرد همانند آن بر او تعدّی کنید.» و در آیه ای بین این دو امر جمع شده است که: «...اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم...؛(19) محمد رسول خدا است و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند.» 2ـ «و ان خانوک فلا تخن؛ و اگر به تو خیانت کردند، تو خیانت نکن.» این یک سفارش عمومی است که حتّی به کفار و غیر مسلمانان نیز نباید خیانت روا داشت. 3ـ «و ان کذّبت فلا تغضب؛اگر تکذیب شدی خشمناک مشو.» همان کاری که پیامبران کردند، با آنهمه تکذیب در حد نهایی خود را حفظ کردند و غضبناک نشدند. و در جای دیگر حضرت باقر(ع) فرمود: «لاقوّة کردّ الغضب؛(20) قدرتی بسان رد خشم نیست.» و همچنین فرمود: «من کظم غیظاً و هو یقدر علی امتضائه حشا اللّه قلبه امناً و ایماناً یوم القیامة؛(21) هر کسی خشم خود را فرو برد، در حالی که توان به کار بردن آن را دارد خداوند قلب او را پر از آرامش و ایمان می کند در روز قیامت»(22).
4ـ «و ان مدحت فلا تفرح؛ اگر مدح و ستایشت کردند شاد مشو.» خوشحال شدن از مدح دیگران، خصوصاً مدحهایی که در انسان وجود ندارد سخت خطرناک و گمراه کننده است پیامبر اکرم(ص) به ابن مسعود فرمود: «اذا مدحک النّاس فقالوا: انّک تصوم النّهار و تقوم اللیل و انت علی غیر ذلک فلا تفرح بذلک؛ اگر مردم مدحت کردند پس گفتند(بلی ما شاء اللّه) روز را روزه می گیری و شب را بر پا می خیزی (و به عبادت سر می کنی) در حالی که تو بر غیر این حالت هستی، پس خوشحال مشو، فانّ اللّه تعالی یقول «لا تحسبنّ الّذین یفرحون بما اتوا و یحبّون ان یحمدوا بما لم یفعلوا فلا تحسبنّهم بمفازةٍ من العذاب و لهم عذابٌ الیم؛(23) زیرا خداوند متعال فرمود: «گمان مبر آنها که از اعمال خود خوشحال می شوند و دوست دارند در برابر کار (نیکی) که انجام نداده اند مورد ستایش قرار گیرند، از عذاب (الهی) برکنارند (بلکه) برای آنها، عذاب دردناکی است.»(24) 5 ـ «و ان ذممت فلا تجزع؛ واگر نکوهش شدی، ناراحت مشو (و ناله ات بلند نشود)». در ادامه توضیحاتی دارد که از شرح بیشتر سخنان حضرت بی نیاز می کند، فرمود: «بلکه در آنچه درباره تو گفته می شود بیندیش، اگر دیدی آن چه درباره تو گفته در تو هست بدان که افتادن تو از چشم خداوند عزّ و جلّ بر اثر خشمگین شدنت از حقیقت، مصیبتش برای تو بزرگتر از مصیبتی است که می ترسی از چشم مردم بیفتی، اما اگر خلاف آن چیزی باشی که درباره ات گفته شده، این خود ثوابی است که، بدون به رنج و زحمت افکندن جسم خود، به دست آورده ای.» «و اعلم بانّک لاتکون لنا ولیّاً حتی لو اجتمع علیک اهل عصیرک و قالوا: انّک رجلٌ سوءٍ لم تحزنک ذلک، ولو قالوا انّک رجل صالح لم یسرّک...؛ و بدان که تو دوست ما نخواهی بود، مگر آن گاه که اگر همه همشهریانت بر ضد تو همصدا شوند و بگویند: تو مرد بدی هستی، مایه اندوه تو نشود و اگر همه گویند تو مرد خوبی هستی این سخن تو را شاد نسازد، بلکه خودت را با آن چه در کتاب خداست بسنج، اگر دیدی پوینده راه آن هستی، از آن چه پرهیز داده است می پرهیزی، به آن چه ترغیب کرده است راغبی و از آنچه ترسانده است می ترسی، پس استوار و خوشحال باش، زیرا آنچه درباره تو گفته شده است، به تو زیانی نمی رساند، و ان کنت مبائنا للقرآن فماذا الّذی یفرّک من نفسک...؟ و اگر دیدی از قرآن جدایی، دیگر چرا باید خودت را بفریبی، براستی که مؤمن همواره در کار مبارزه با نفس خویش است، تا بر هوا و هوس آن چیره آید، یک بار او نفس خود را از کجی و انحراف به راستی می آورد و یک بار هم نفسش او را به زمین می زند، و در نتیجه پیرو خواسته های او می گردد اما خداوند دستش را می گیرد و بلند می شود و خداوند لغزش او را می بخشد و مؤمن به خود می آید و به توبه و ترس (از خدا) پناه می برد و بر اثر افزایش ترسش (از خداوند) بر بینش و معرفت او افزوده گردد، دلیلش هم این است که خداوند می فرماید: «انّ الّذین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکّروا فاذاهم مبصرون»(25) در حقیقت: کسانی که تقوا دارند، چون وسوسه ای از جانب شیطان بدیشان رسد خدا را به یاد آورند و به ناگاه بینا شوند.» در ادامه جابر را به چند امر مهم نصیحت می کند و می فرماید: 1ـ بسیار شمردن کم خدا «یا جابر استکثر لنفسک من اللّه قلیل الرّزق تخلّصاً الی الشکر؛ ای جابر همان روزی اندک از طرف خدا را برای خود بسیار شمار، تا از عهده شکر درآیی.» 2ـ طاعت بسیار خدا را کم شمار: «و استقلل من نفسک کثیر الطّاعة للّه ازراءٌ علی النّفس و تعرّضاً للعفو؛ طاعت بسیار خود از خدا را کم بشمار تا از این راه بر نفس خرده گیری (یا آن را زبون سازی) و خود را در معرض گذشت (خداوند) قرار دهی.» 3ـ شر را با علم دور کن: «وادفع عن نفسک حاضر الشّرّ بحاضر العلم؛شر موجود را به وسیله دانش و معرفت موجود از خود دورگردان.» شاید مقصود این باشد که با شر و بدی از طریق فکر و اندیشه و آگاهی برخورد کن نه از طریق عصبانیّت و احساسات. 4ـ از علم با اخلاص استفاده کن: «واستعمل حاضر العلم بخالص العمل؛ دانش موجود را به وسیله عمل خالص به کار بند.» و اگر چنین شد بر علم انسان افزوده می شود چنان که در حدیثی حضرت جواد فرمود: «هر کس به آنچه می داند عمل کند خداوند دانشی را که نمی داند به او تعلیم می دهد.»(26) 5 ـ اخلاص را با هوشیاری حفظ کن: «و تحرّز فی خالص العمل من عظیم الغفلة بشدّة التیّقظ؛ و در عمل خالص که انجام می دهی خود را با بیداری و هوشیاری تمام، از غفلت بزرگ نگهدار.» 6ـ بیداری را با ترس خدایی به دست آور، «و استجلب شدّة التیّقظ بصدق الخوف؛ و بیداری کامل را با ترس صادقانه (از خدا) به دست آور.» 7ـ «و احذر خفیّ التّزیّن بحاضر الحیاة؛ و از خود آرایی های نهانی به این زندگی (دنیا) حذر کن.» 8 ـ با عقل از هوس خود را حفظ کن، «و توقّ مجازفة الهوی بدلالة العقل؛ و با راهنمایی خرد، خودت را از خطر و گزافه گویی نفس حفظ کن.» 9ـ از خطر هوس خود را حفظ کن «وقف عند غلبة الهوی باسترشاد العلم و استبق خالص الاعمال لیوم الجزاء، خودت را از خطر هوس نگهدار و در هنگام غالب آمدن هوس، با ارشاد خواهی از دانش و معرفت، درنگ کن و اعمال خالص را برای روز پاداش(قیامت) نگهدار»(27) در میزان الحکمه، وصیّت مذکور به همین اندازه آمده ولی در منبع اصلی،یعنی تحف العقول که میزان الحکمه نیز از آنجا نقل نمود و برخی منابع دیگر، وصیّت بیش از مقدار مذکور است، و چون ادامه آن حاوی نکات عمیق و مفیدی است آن را می آوریم. 10ـ و انزل ساحة القناعة باتّقاء الحرص و ادفع عظیم الحرص بایثار القناعة؛ فرود آی در میدان قناعت با نگهداری خود از حرص، و دور کن بزرگی حرص را با مقدّم داشتن قناعت پیشگی.» 11ـ «واستجلب حلاوة الزّهادة بقصر الامل و اقطع اسباب الطمع ببرد الیأس؛ شیرینی زهد ورزی را با کوتاهی آرزو به دست بیار، و به خنکی نا امیدی (از دیگران) ریشه های طمع را قطع کن.» 12ـ درمان عجب «و سدّ سبیل العجب بمعرفة النّفس و تخلّص الی راحة النّفس بصحّة التّفویض؛راه عجب را با شناخت نفس(و عجز خویشتن) سد کن و نفس را با نیکو تفویض نمودن (امور به خدای متعال) آسوده ساز. 13ـ راه راحتی بدن «واطلب راحة البدن باجمام القلب و تخلّص الی اجمام القلب بقلّة الخطاء؛ برای راحتی بدن به دنبال راحتی دل باش، و برای راحتی دل به دنبال کم خطا کردن باش» هر کس کمتر خطا کند، دلش نیز کمتر مشغول و گرفتار و غصّه دارد، هرگاه قلب راحت و آسوده باشد بدن نیز راحت خواهد بود. 14ـ راه بدست آوردن رقّت قلب «و تعرّض لرقّة القلب بکثرة الذّکر فی الخلوات، و استجلب نور القلب بدوام الحزن؛ با زیادی ذکر (خدا) خود را در معرض رقّت قلب قرار بده، و با مداومت حزن و اندوه (بر قیامت و پس از مرگ) نورانیّت قلب بدست آور. 15ـ راه دوری از شیطان «و تحرّز من ابلیس بالخوف الصّادق، و ایّاک و الرّجاء الکاذب فانّه یوقعک فی الخوف الصّادق؛ از شیطان با ترس صادقانه (از خداوند) دوری کن، و بر تو باد دوری جستن از امید کاذب (و ناروا، زیرا این اجتناب تو را در خوف صادق از خداوند) قرار می دهد.» 16ـ «و تزیّن للّه عزّ و جلّ بالصّدق فی الاعمال و تحبّب الیه بتعجیل الانتقال و ایّاک و التّسویف فانّه بحرٌ یغرق فیه الهلکی؛ خود را برای خدا با صداقت در عمل ها زینت کن، و دوستی خود را نسبت به او با تعجیل در رفتن (از دار دنیا) اظهار کن و بر تو باد که از سوف سوف گفتن و امروز و فردا کردن دوری کنی، زیرا این عمل دریایی است که در آن هلاکت شدگان غرق شده اند.» 17ـ غفلت قساوت می آورد «و ایّاک و الغفلة ففیها تکون قساوة القلب و ایّاک و التّوانی فیما لاعذر لک فیه فالیه یلجأ النّادمون؛ از غفلت دوری کن که باعث قساوت و سختی قلب می شود و از سستی در چیزی که عذرنداری اجتناب کن، زیرا سستی پناهگاه نادمان و پشیمان شوندگان است.» 18ـ راه توبه «و استرجع سالف الذّنوب بشدّة النّدم، و کثرة الاستغفار؛ گناهان گذشته خود را با شدّت پشیمانی و زیادی استغفار و طلب بخشش برگردان.» 19ـ راه رسیدن به عفو الهی «و تعرّض للرّحمة و عفو اللّه بحسن المراجعة و استعن علی حسن المراجعة بخالص الدّعاء و المناجاة فی الظّلم؛ با نیکو رجوع نمودن (به خدا و توبه) خود را در معرض رحمت و گذشت خدا قرار بده و برای نیکو مراجعه کردن از دعای خالص و مناجات های (شبانه) در تاریکیها کمک بگیر» یعنی توبه واقعی بعد از پشیمانی و زیادی استغفار و خالصانه خدا را یاد کردن و شب ها در پیشگاه او نالیدن تحقق می یابد.
20ـ «...و اطلب بقاء العزّ باماتة الطّمع و ادفع ذلّ الطّمع بعزّ الیأس و استجلب عزّ الیأس ببعد الهمّة؛ بقای عزّت (خود) را در میراندن طمع جستجو کن، و خواری طمع را با عزّت ناامیدی (از دیگران) دور ساز، و عزّت ناامیدی (از دیگران) را به بلند بودن همّت بدست بیار.»
21ـ به هر کس اطمینان نکن «...و ایّاک و الثّقة بغیر المأمون فانّ للشّرّ ضراوةٌ کضراوة الغذاء؛ بپرهیز از اعتماد به فرد غیر مطمئن! زیرا بدی را اعتیادی است همچون عادت انسان به خوردن غذا.» 22ـ بهترین علم «و اعلم انّه لاعلم کطلب السّلامة و لاسلامة کسلامة القلب و لاعقل کمخالفة الهوی، ولاخوف کخوف حاجزٍ، ولارجاء کرجاء معینٍ؛ بدان که هیچ دانشی همچون طلب سلامت نیست و هیچ سلامتی بسان سلامت قلب نیست و هیچ خردی مانند مخالفت با هوس نیست و هیچ ترسی مانند ترس بازدارنده (از گناه) نیست و هیچ امیدی همچون امید یاری دهنده (مشوق) نیست. 23ـ «ولافقر کفقر القلب و لاغنی کغنی النّفس و لا قوّة کغلبة الهوی؛ و فقری چون فقر دل، و غنایی چون غنای نفس نیست و هیچ قدرتی مانند غلبه بر هوی وجود ندارد.»
24ـ «ولا نور کنور الیقین و لایقین کاستصغارک للدّنیا، و لا معرفة کمعرفتک بنفسک؛ هیچ نوری، بسان نور یقین نیست، و هیچ یقینی مانند کوچک شمردن دنیا نیست (و این که بدانی دنیا ناچیز است) و هیچ معرفتی مانند شناخت خویشتن، خویش نیست.» 25ـ «ولانعمة کالعافیة و لاعافیة کمساعدة التّوفیق، و لا شرف کبعد الهمّة ولازهد کقصر الأمل، ولا حرص کالمنافسة فی الدّرجات؛ نعمتی همچون سلامتی نیست و عافیتی چون همراهی توفیق وجود ندارد، و شرف و بزرگی بسان همت بلند نیست، و زهدی چون کوتاهی آرزوها وجود ندارد، و هیچ حرصی بپای رقابت بر سر مقام نمی رسد.» 26ـ «ولا عدل کالانصاف، ولاتعدّی کالجور و لاجور کموافقه الهوی و لاطاعة کاداء الفرائض، ولاخوف کالحزن، ولا مصیبة کعدم العقل ولا عدم عقل کقلّة الیقین، ولاقلّة یقین کفقر الخوف و لا فقر خوفٍ کقلّة الحزن علی فقد الخوف؛ هیچ عدالت ورزی چون انصاف ورزی نیست، و هیچ تجاوزی مانند ستم نیست، و هیچ ستمی مثل پیروی از هوا و هوس نیست، و هیچ طاعتی چون اداء واجبات وجود ندارد، و هیچ (خدا) ترسی همچون حُزن و اندوه (برای قیامت) نیست و مصیبتی مانند نبود عقل وجود ندارد، و هیچ عدم عقلی بپای کم یقینی نمی رسد و هیچ کمبود یقینی همچون نبود ترس (از خدا) نیست، و هیچ نبود خوف مانند کمی اندوه بر کمبود ترس نیست. 27ـ «ولا مصیبة کاستهانتک بالذّنب، ورضاک بالحالة الّتی انت علیها؛ و هیچ مصیبتی مانند کوچک شمردن گناهت و خشنودی به وضع موجود نیست.» 28ـ «ولا فضیلة کالجهاد ولاجهاد کمجاهدة الهوی و لا قوّة کردّ الغضب؛ هیچ فضیلتی مانند جهاد نیست، و هیچ تلاش و جهادی بسان جهاد با نفس نیست و هیچ قدرتی مانند رد خشم وجود ندارد.» 29ـ «ولا معصیة کحبّ البقاء ولا ذلّ کذلّ الطّمع، وایّاک و التّفریط عند امکان الفرصة فانّه میدانٌ یجری لاهله بالخسران؛(28) معصیتی بسان دلبستگی به جاودانگی(در دنیا) نیست و هیچ خواری مانند خواری طمع نیست و بر تو باد که از کوتاهی دوری کن و فرصت را از دست مده که میدانی است برای اهلش که باعث زیان و خسارت می شود.» ج: وصیّت به فرزندش حضرت صادق(ع) امام صادق(ع) می فرماید: «قال لی ابی: یا جعفر اوقف لی من مالی کذا و کذا، النّوادب تندبنی عشر سنین بمنی ایّام منی؛ پدرم به من فرمود: ای جعفر! فلان مقدار از دارایی ام را برایم وقف کن تا گریه کنندگان در منی و در ایام (اعمال) منی ده سال بر من گریه کنند.»(29) در این وصیّت مختصر، به دو سنّت مهم و ماندگار ـ که وجود آنها در جامعه مفید و هدایتگر است ـ اشاره فرموده است. 1ـ وقف: وقف از سنتهایی است که به حال فقرا مفید و به مراکز مذهبی چون مسجد، و حسینیّه و... رونق می دهد تا باعث جذب بیشتر افراد شده و زمینه هدایت آنها را فراهم نماید. 2ـ گریه بر اهلبیت؛ عزاداری و زنده نگهداشتن یاد اهلبیت در واقع زنده نگهداشتن دین و مکتب است، مذهب شیعه که همچنان زنده و بالنده در جهان باقی است، یکی از رازهای بقای آن همان عزاداریهای محرّم و صفر و ایّام شهادت امامان بزرگوار است. حضرت باقر(ع) این سفارش را در محلّی به نام منی نموده که هر سال هزاران حاجی از گوشه و کنار جهان در آنجا گردهم می آیند و در شب یازدهم و دوازدهم، آنجا حضور دارند، و فرصتی نیز وجود دارد که در مراسم عزاداری شرکت نمایند، در نتیجه این سنّت به تمام جهان می تواند گسترش یابد، چنان که گسترش یافته و دشمنان نیز بدان اعتراف دارند. 1ـ دکتر ژوزف فرانسوی می گوید: «...ترقیّات سریع السیری که شیعیان در اندک مدتی کردند می توان گفت در دو قرن دیگر عدد آنها بر سایر فرقه های مسلمانان بیشتر خواهد شد و علّت این امر به واسطه عزاداری امام حسین(ع) است. امروز در هیچ نقطه از جهان نیست که برای نمونه حداقل دو یا سه نفر شیعه نباشند که برای امام حسین(ع) عزاداری نمایند. شیعیان عقیده دارند که روزهای تاسوعا و عاشورا بایستی فقرا را اطعام نمود...دسته دیگر از شیعیان برای اقامه مجلس سوگواری وقفیاتی نموده اند که ارزش آن بالغ بر میلیونها دلار می گردد».(30) 2ـ توماس ماساریک می گوید: «بسیاری از مورخین ما از کم و کیف عزاداری امام حسین(ع) اطلاع ندارند و جاهلانه درباره آن سخن می گویند... و به این نکته پی نبرده اند که این مسأله در اسلام چه تحوّلی ایجاد کرده و یا جنبش و نهضت مذهبی که از تعزیه در این قوم پیدا شده در هیچ یک از اقوام و ملل عالم پیدا نشده و با یک نظر دقیق در ترقیات دویست ساله پیروان علی(ع) در سرتاسر هندوستان در اقلّیت بودند و همین حال را ممالک دیگر داشت، امروزه در ممالک مترقی و ثروتمند مسیحی اگر بخواهند چنین عزاداری به پا نمایند با صرف میلیونها دلار باز هم به تأسیس چنین مجامع و مجالس عزاداری موفق نخواهند شد...»(31). این اعترافات بخوبی نقش و اهمّیت وصیّت حضرت باقر(ع) به فرزندش امام صادق(ع) را در بر پایی عزاداری آنهم در مجمع حاجیان و در فرصت مناسب در منی روشن می سازد. پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ32. سوره حجرات، آیه 13. 33. سوره بقره، آیه 2. 34. سوره بقره، آیه 282. 35. سوره انعام، آیه 155. 36. سوره مائده، آیه 27. 37. سوره طلاق، آیه 3. 38. سوره طلاق، آیه 2. 39. سوره توبه، آیه 36. 40. سوره اعراف، آیه 128. 41. سوره بقره، آیه 21. 42. سوره بقره، آیه 183. 43. منتخب میزان الحکمه، ص 464، ش 5797. 44. همان، ش 5801. 45. همان، ش 5804. 46. میزان الحکمه محمدی ری شهری، ترجمه حمید رضا شیخی، دارالحدیث، اوّل، 1377، ج 14، ص 6820. 47. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، داراحیاء التراث، ج 93، ص 313، ح 17، منتخب میزان الحکمه، همان، ص 184، ج 1، حدیث 2143. 48. سوره آل عمران، آیه 134. 49. سوره بقره، آیه 194. 50. سوره فتح، آیه 29. 51. کافی، محمد بن یعقوب کلینی، دارالکتب الاسلامیّه، ج 2، ص 303، ح 3 ؛ منتخب میزان الحکمه، همان، ص 389. 52. همان، ص 389، ح 4807. 53. این بخش را در تاریخ 4/6/86 نوشتم که همزمان بود با سخنرانی آقای احمدی نژاد، در دانشگاه کلمبیا، با این که از طرف رئیس دانشگاه مورد اهانت قرار گرفت، با این حال با متانت از کنار آن گذشت و زمینه ملامت آنان را از سوی جهانیان فراهم نمود. 54. سوره آل عمران، آیه 188. 55. مکارم الاخلاق، ج 2، ص 353، ح 2660، به نقل از منتخب میزان الحکمه، همان، ص 458، ش 5737. 56. سوره اعراف، آیه 200. 57. من عمل بما یعلم علّمه اللّه ما لا یعلم؛ اعلام الدین، ص 301، به نقل از منتخب میزان الحکمه، ص 370، ش 4583. 58. میزان الحکمه، همان، ج 14، ص 6822 ـ 6821. 59. تحف العقول، علی بن شعبه، تحقیق علی اکبر غفّاری، انتشارات اسلامی، قم 1404 هـ.، ص 284 ـ 286 ؛ اعلام الهدایه، مجمع جهانی اهل بیت، اول، 1422، ج 7، ص 234 ـ 237. 60. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج46، ص 220. 61. شهید کربلا، ج 2، ص 224 ـ 227، به نقل از آشنایی با حسین، میرزا باقر زخره ای، نامدار، قم، 1382، چاپ اول، ص 66. 62. آشنایی با حسین(ع)،همان، ص 64 ـ 65. |
طبقه بندی: امام باقر(ع)
کار دنیایی = طاعت الهی
در فکر این بودم که بعد از اماممان حضرت زین العابدین علیهالسلام، چه کسی شایستگی دارد تا جانشین او شود؛ تا این که روزی به محمد بن علی علیهالسلام برخورد کردم و او مرا پند و اندرزی داد که فهمیدم جانشین به حق اوست.
اطرافیان که از شنیدن این سخن تعجب کرده بودند، به محمد بن منکدر گفتند: امام باقر علیهالسلام چه پند و اندرزی به تو داد؟
محمد بن منکدر گفت: در یکی از ساعتهای بسیار گرم روز به یکی از نواحی مدینه رفته بودم. در آن جا محمد بن علی علیهالسلام را دیدم که مشغول کار در مزرعه بود. به خودم گفتم: بزرگی از بزرگان قریش در این ساعت و با این حالت در طلب دنیا میکوشد؟! خدا را گواه گرفتم که او را نصیحت کنم. پس نزدیک او شدم و بر وی سلام کردم. او که بسیار عرق کرده بود، با گشاده رویی سلام مرا پاسخ داد. به او گفتم: خداوند شما را اصلاح کند! بزرگی از بزرگان قریش در این ساعت و با این حالت در طلب دنیا میکوشد؟ شاید در این حالت مرگ شما فرا رسد!
امام باقر علیهالسلام فرمود:
« به خدا قسم اگر مرگ در این حالت مرا دریابد، در حالی نزد من آمده است که به طاعت خداوند مشغولم و بدین وسیله خود را از تو و دیگران بینیاز ساختهام؛ امّا من از این میترسم که مرگم زمانی فرا رسد که به نافرمانی خداوند مشغول باشم.»
من با شنیدن این سخن عرض کردم: خدایت رحمت کند! من میخواستم شما را نصیحت کنم، امّا شما مرا اندرز دادید.
در واقع امام باقر علیهالسلام میتوانست از دیگران در کار سر و سامان دادن به کشتزار خویش استفاده کند، امّا او دوست میداشت تا برای تحصیل معاش خانوادهاش، خود کوشش کند و در این زمینه به کسی متکی نباشد. از این رو خود را به سختی میانداخت و در مزرعه خویش به کشاورزی میپرداخت و از این کار به عنوان کاری در راستای اطاعت پروردگار نام میبرد.
بنابراین فرق است بین کار دنیا برای دنیا و مال اندوزی و کار دنیا برای به دست آوردن روزی حلال و کسب رضایت خداوند. براین اساس، به خوبی برداشت میشود که زهد و تقوا در نگاه بزرگان ما، دل نبستن به این دنیاست و نه عدم بهره برداری صحیح از آن در تمامی امور.
طبقه بندی: امام باقر(ع)