سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

«لَوْ یَعْلَمُ الْعَبْدُ ما فِی رَمَضانِ لَوَدَّ اَنْ یَکُونَ رَمَضانُ السَّنَة» اگر بندگان از برکت‏ها و حقایق ماه رمضان آگاهی می‏یافتند، آرزو می‏کردند که رمضان یک سال باشد.

«اِنَّ اَبْوابَ السَّماءِ تُفْتَحُ فی اَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضانِ وَ لا تُغْلَقُ اِلی آخِرِ لَیْلَةٍ مِنْهُ» به راستی که درهای آسمان در شب اول رمضان باز می‏شود و تا شب آخر ماه بسته نمی‏شود.

«لَوْ عَلِمْتُم ما لَکُم فِی رَمَضانِ لَزِدْتُم لِلّه تَبارَکَ و تَعالی شُکْرا» اگر بدانید در رمضان چه برای شما تقدیر شده است، سپاس خود را برای خدا افزون می‏کنید.

«وَکَّلَ اللّه ُ مَلائِکَةً بِالدُّعاءِ لِلصّائِمین» خداوند، فرشتگانی را مأمور دعا برای روزه‏داران کرده است.

 
ادامه مطلب


نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90 مرداد 19 توسط صادق | نظر بدهید

دعای هر شب ماه رمضان

ابن ابی عمیر از یکی از خاندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل کرده، کسی که این دعا را در شب اول ماه رمضان بخواند، گناهان چهل ساله اش آمرزیده می‌شود. در این دعا تنها سه درخواست مطرح است: درود بر محمد و آل محمد، حج خانه خدا در هر سال و بخشش گناهان.

 

متن دعا چنین است:

 اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ                                   خدایا ای پروردگار ماه رمضان

الَّذی اَنْزَلْتَ فیهِ الْقُرْنَ                                     که در ن قرن را فرستادی

وَافْتَرَضْتَ علی عِبادِکَ فیهِ الصِّیامَ                    وبر بندگان روزه را در این ماه واجب کردی

صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ لِ مُحَمَّدٍ                              درود فرست بر محمد و ل محمد

وَارْزُقْنی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرامِ                                و روزیم گردان حج خانه محترم خود کعبه را

فی عامی هذا وَ فی کُلِّ عامٍ                          در این سال و در هر سال

وَاغْفِرْ لی تِلْکَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ                          و بیامرز برایم این گناهان بزرگ را

فَاِنَّهُ لا یَغْفِرُها غَیْرُکَ                                       که به راستی نیامرزد ن‌ها را جز تو

یا رَحْمنُ یا عَلاّمُ                                             ای بخشاینده و ای بسیار دانا

 

منبع: تبیان





طبقه بندی: ماه رمضان،  پیامبر(ص)،  دعا،  گناه،  آمرزش،  شب اول ماه رمضان،  حج،  خانه خدا،  ابن ابی عمیر
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90 مرداد 10 توسط صادق | نظر بدهید

 

صدایی کز پس آن پرده بشنود

بعینه چون صدای مرتضی بود

تعالی الله از این قدر و از این جاه

که گوید از زبانش حرف الله

عبدالله بن عمر می گوید به پیامبر اکرم(ص) عرض کردم: یا رسول الله! خداوند در شب معراج به چه لغت و زبانی با شما حرف می زد؟ پیامبر(ص) فرمودند: خداوند مرا با صدای علی(ع) مخاطب قرار می داد، پس خداوند خود مرا الهام کرد که پرسیدم: پروردگارا! من با تو حرف می زنم یا با علی؟!

در اینجا خداوند متعال فرمود: ای احمد! من با هیچ چیزی قیاس نشوم و با چیزهای شبیه اشیاء هم وصف نمی شوم.

تو را از نور خودم خلق کردم و علی(ع) را از نور تو، و می دانم که تو چقدر علی(ع) را دوست می داری و محبوب قلبت می باشد پس با صدایعلی(ع) با تو حرف زدم تا قلبت آرامش پیدا کند(3)


ادامه مطلب


نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90 خرداد 25 توسط صادق | نظر

غیرت زهره بود عارض چون مشتریش

گشته خلقی چو من سوخته دل مشتریش

پریش زاده و حوریش بپرورده به ناز

زهره آموخته،افسونگری و دلبریش

از بت آذریش،فرق بنتوانی داد

نه عجب سجده برم گر چو بت آذریش

از می احمریم مست کند افزون تر

گر بببوسم لب همرنگ می احمریش

چنبری گشت مرا از غم و انده، بالای

در فراق سر زلف سیه چنبریش

سوسن تازه دمیده از رخ چون برگ گلش

سنبل سوده بود گرد دو لاله ی طریش

عنبر و غالیه زانگشت،به بوی هموار

کاوی ار یک ره،جعد سیه عنبریش

با چنان ابروی خونریز چه خوان؟خوانم

آهوی شیرشکار و صنم لشکریش

با چنان خوی دلازار چه گویم؟گویم

آیت جور و خداوند ستم گستریش

دزد غارتگر دل باشد و دارم سر آنک

شکوه بر شه برم از دزدی و غارتگریش

شاه دین،خواجه ی لولاک، محمد که دو کون

بر میان بسته چو جوزا، کمر چاکریش

سرور عالم و خواجه ی دو جهان آن که خدای

کرده فرقان مبین معجز پیغمبریش

بنده ی درگه،هم ثابت و هم سیارش

تابع فرمان،هم زهره وهم مشتریش

هر سری حلقه ی فرمانبریش کرد به گوش

چرخ در گوش کند حلقه ی فرمانبریش

شعر من گر شده جان پرور و شیرین نه عجب

این همه یافتم از یمن ثناگستریش

تا شود باغ چو بتخانه ی چین فصل بهار

تا کند ویران، بیداد مه آذریش

مر عدویش را از بزم جهان بهره ملال

پر ز خون باد قدح،جای می احمریش

مر محبتش را دوران فلک باد به کام

همه شب خفته در آغوش بتی چون پریش





طبقه بندی: شعر،  پیامبر(ص)،  ادبی،  رهی معیری
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 89 بهمن 12 توسط صادق | نظر
عید غدیر خم ، یا علی ، گل

اساس مذهب تشیع بر دو حدیث پایه گذارى شده است: یکى حدیث ثقلین 1 ، که پیامبراکرم(ص) در کمتر از نود روز در چهار مکان آن را به مردم گوشزد کرد؛ دیگرى حدیث غدیر. مى‏توان گفت حدیث دوم مکمل حدیث اول است.

سفارش بیش از حد پیامبر(ص) در باره قرآن و عترت و نیز اصرار آن حضرت بر امامت و جانشینى امیرمومنان(ع) نشان دهنده این حقیقت است که حضرت نگران آشوبى بود که امت اسلامى بعد از وى با آن رو به رو مى‏شود.

اهمیت دادن به غدیر، اهمیت دادن به رسالت پیامبرگرامى اسلام(ص) است. ما در این مقاله واقعه غدیر را از زبان عارفان واقعى غدیر یعنى پیامبر(ص) و امامان معصوم(علیهم السلام) مورد مطالعه قرار مى‏دهیم.

 

رسول خدا و غدیر

شیخ صدوق در کتاب «امالى» از امام باقر(ع) و آن حضرت از جدش چنین نقل مى‏کند: روزى رسول گرامى اسلام(ص) به امیرمومنان(ع) فرمود: اى على، خداوند آیه «یاایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک»2 را در باره ولایت تو بر من نازل کرد. اگر آنچه به من امر شده تبلیغ نکنم، عملم باطل است و کسى که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، کردارش باطل است. اى على، من جز سخن خدانمى‏گویم . 3

 

امام على و غدیر

سلیم بن قیس هلالى به بیعت امیرمومنان4 باابوبکر اشاره کرده، مى‏گوید:

«ثم اقبل علیهم على‏فقال: یا معشرالمسلمین و المهاجرین و الانصار انشد کم الله اسمعتم رسول الله یقول یوم غدیرخم کذا و کذا فلم یدع شیئا قال عنه رسول الله الا ذکرهم ایاه قالوا نعم» 4

پس على(ع) به مردم فرمود: اى مسلمانان و مهاجران و انصار، آیا نشنیدید که رسول خدا(ص) روز غدیرخم چنین و چنان فرمود. سپس تمام چیزهایى را که پیامبر(ص) در آن روز فرموده بود به مردم یاد آورى کرد. همگى گفتند: آرى.

در این زمینه مى‏توان به استدلالهاى امیرمومنان على(ع) اشاره کرد. از جمله استدلال آن حضرت براى ابوبکر که فرمود: بر اساس حدیث پیامبر(ص) در روز غدیر، آیا من مولاى تو و هر مسلمانى هستم یا تو؟ ابوبکر گفت: شما. 5

ابى الطفیل مى‏گوید: در روز شورا در خانه بودم و شنیدم که على(ع) گفت: آیا غیر از من کسى در میان شما هست که پیامبر(ص) به او گفته باشد: «من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.» همگى گفتند: نه. 6

 

حضرت زهرا(س) و غدیر

ابن عقده در کتاب معروفش «الولایه» از محمد بن اسید چنین روایت کرده است: از فاطمه زهرا پرسیدند: آیا پیامبر(ص) پیش از رحلتش در باره امامت امیرمومنان چیزى فرمود؟

آن حضرت جواب داد: «و اعجباانسیتم یوم غدیرخم؛»7 شگفتا! آیا روز غدیرخم را فراموش کردید؟!

فاطمه بنت الرضا از فاطمه بنت الکاظم(ع) و او از فاطمه بنت الصادق(ع) چنین نقل کرد: ام کلثوم، دختر فاطمه زهرا(س) نقل کرد که پیامبر در روز غدیر فرمود: «من کنت مولاه فعلى مولاه»8

 

امام حسن مجتبى(ع) و غدیر

ازامام جعفر صادق(ع) چنین روایت شده است: امام حسن(ع) هنگامى که مى‏خواست با معاویه آتش بس اعلام کند، به او فرمود: امت مسلمان از پیامبر(ص) شنیدند که در باره پدرم فرمود : «انه منى بمنزله هارون من موسى»؛ همچنین دیدند که پیامبر(ص) وى را در غدیرخم به عنوان امام نصب فرمود. 9

ابان بن تغلب مى‏گوید: از امام باقر(ع) درباره گفته پیامبر: «من کنت مولاه فعلى مولاه» پرسیدم: حضرت فرمود: اى اباسعید، پیامبر فرمود: امیرمومنان در میان مردم جانشین من خواهد بود

امام حسین(ع) و غدیر

سلیم بن قیس مى‏نویسد: امام حسین(ع) قبل از مرگ معاویه خانه خدا را زیارت کرد. سپس بنى‏هاشم را جمع کرده فرمود: آیا مى‏دانید پیامبر اکرم(ص) على(ع) را در روز غدیر خم نصب کرد؟ همگى گفتند: آرى. 10

 

امام زین العابدین(ع) و غدیر

ابن اسحاق، تاریخ نویس معروف، مى‏گوید: به على بن حسین گفتم: «من کنت مولاه فعلى مولاه» یعنى چه؟ حضرت فرمود: «اخبرهم انه الامام بعده»؛ به آنها خبر داد که اوست امام بعد از خودش. 11

 

امام محمد باقر(ع) و غدیر

ابان بن تغلب مى‏گوید: از امام باقر(ع) درباره گفته پیامبر: «من کنت مولاه فعلى مولاه» پرسیدم: حضرت فرمود: اى اباسعید، پیامبر فرمود: امیرمومنان در میان مردم جانشین من خواهد بود. 12

ویژه نامه « عید ولایت » غدیر خم

امام جعفرصادق(ع) و غدیر

زید شحام مى‏گوید: نزد امام صادق بودم، مردى معتزلى از وى در باره سنت پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: هر چیزى که فرزند آدم به آن نیاز دارد (حکم آن) در سنت خدا و پیامبر(ص) وجود دارد و چنانچه سنت نبود، خداوند هرگز بر بندگان احتجاج نمى‏کرد.

مرد پرسید: خداوند با چه چیزى بر ما احتجاج مى‏کند؟

حضرت فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا»؛ بدین وسیله ولایت را تمام گردانید و اگر سنت یا فریضه تمام نبود، خدا به آن احتجاج نمى‏کرد . 13

 

امام موسى کاظم(ع) و غدیر

عبدالرحمن بن حجاج از حضرت موسى بن جعفر(ع) در باره نماز در مسجد غدیرخم 14 پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: «صل فیه فان فیه فضلا و قد کان ابى یامربذلک» 15 ؛ نماز بخوان، بدرستى که در آن فضل فراوان وجود دارد و پدرم به آن امر مى‏کرد

 

امام رضا(ع) و غدیر

محمد بن ابى نصر بزنطى مى‏گوید: خدمت امام رضا(ع) بودم، در حالى که مجلس پر از جمعیت بود و با یکدیگر درباره غدیر گفتگو مى‏کردند، برخى از مردم این واقعه را منکر شدند؛ امام فرمود: پدرم از پدرش روایت کرد که روز غدیر در میان اهل آسمان مشهورتر است تا میان اهل زمین. سپس فرمود: اى ابى نصر، «این ماکنت فاحضر یوم الغدیر»؛ هرکجا که هستى در این روز نزد امیرمومنان(ع) باش. بدرستى که در این روز خداوند گناه شصت سال از مردان و زنان مومن و مسلم را مى‏آمرزد و دو برابر آنچه در ماه رمضان از آتش دوزخ مى‏رهاند؛ در این روز آزاد مى‏کند... سپس فرمود: «والله لوعرف الناس فضل هذا الیوم بحقیقه لصافحتهم الملائکه کل یوم عشر مرات»16 اگر مردم ارزش این روز را مى‏دانستند، بى‏تردید فرشتگان در هر روز ده بار با آنان مصافحه مى‏کردند.

 

امام محمد جواد(ع) و غدیر

ابن ابى عمیر از ابو جعفرثانى(ع) در ذیل آیه «یا ایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود» 17 چنین روایت کرد: پیامبر گرامى(ص) در ده مکان به خلافت اشاره کرده است؛ سپس آیه «یا ایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود» نازل شد. 18

در توضیح این روایت باید گفت: آیه یاد شده در اول سوره مائده است. این سوره، آخرین سوره‏اى است که بر قلب نبى‏اکرم(ص) نازل شد. در این سوره، «آیه اکمال» و «آیه تبلیغ، که ناظر به واقعه غدیر است، وجود دارد.

 

امام هادى(ع) و غدیر

شیخ مفید، در کتاب شریف ارشاد، زیارت امیرمومنان على(ع) را از امام حسن‏عسکرى(ع) و آن امام از پدرش نقل مى‏کند و مى‏گوید: امام جواد(ع) در روز عید غدیر، حضرت على(ع) را زیارت کرد و فرمود: «اشهد انک المخصوص بمدحةالله المخلص لطاعةالله ...»؛ شهادت مى‏دهم که مدح خدا به تو اختصاص دارد و در طاعت او مخلصى.

سپس مى‏فرماید: خداوند حکم فرمود: «یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فمابلغت رسالته و الله یعصمک من الناس.»

آنگاه ادامه مى‏دهد: پیامبر(ص) خطاب به مردم کرد و از آنها پرسید: آیا آنچه برعهده داشتم، ابلاغ کردم؟

همگى گفتند: آرى.

سپس فرمود: خدایا گواه باش! بعد از آن فرمود: «الست اولى بالمومنین من انفسهم؟ فقالوا بلى فاخذ بیدک و قال من کنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله؛» آیا من به مومنان از خود آنها سزاوارتر نیستم؟ گفتند : بله. پس از آن دست على(ع) را گرفت و فرمود: هرکس من مولاى اویم، این على مولاى اوست ... 19

امام جواد(ع) در روز عید غدیر، حضرت على(ع) را زیارت کرد و فرمود: «اشهد انک المخصوص بمدحةالله المخلص لطاعةالله ...»؛ شهادت مى‏دهم که مدح خدا به تو اختصاص دارد و در طاعت او مخلصى

امام حسن عسکرى(ع) و غدیر

حسن بن ظریف به امام حسن عسکرى(ع) نامه نوشت و پرسید: گفته پیامبر «من کنت مولاه فعلى مولاه» یعنى چه؟ حضرت در پاسخ فرمود: «اراد بذلک ان جعله علما یعرف به حزب الله عند الفرقة»؛ خداوند اراده فرمود که این جمله، نشان و پرچمى باشد تا حزب خدا هنگام اختلافها با آن شناخته شود.

اسحاق بن اسماعیل نیشابورى مى‏گوید: حضرت حسن‏بن على(ع) به ابراهیم چنین نوشت: خداوند متعال با منت و رحمت خویش واجبات را بر شما مقرر کرد. این کار به سبب نیاز او نبود، بلکه رحمت او بود که متوجه شما شد. هیچ معبودى جز او وجود ندارد؛ او چنان کرد تا ناپاک را از پاک جدا سازد و اندرون شما را بیازماید تا به سوى رحمت او پیش بگیرد و منازل شما در بهشت معین شود. از اینرو، حج و عمره، اقامه نماز، پرداخت زکات، روزه و ولایت را بر شما واگذار کرد و درى را فرا راهتان قرار داد تا درهاى دیگر واجبات را باز کنید؛ کلیدى را براى یافتن راه خود قرار داد. اگر محمد و جانشینان او از فرزندش نبود، شما مانند حیوانات سرگردان مى‏ماندید و هیچ واجبى از واجبات را فرا نمى‏گرفتید. مگر مى‏توان از غیر در، وارد مکانى شد؟ وقتى خداوند به سبب تعیین اولیا پس از پیامبر(ص)، نعمت خود را بر شما تمام کرد، فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا» (20) امروز دینتان را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و راضى شدم که اسلام دین شما باشد . سپس براى اولیاى خود برگردن شما حقوقى قرار داد و به شما فرمان داد حقوق آنها را ادا کنید تا زنان و اموال و خوراک و آشامیدنیها بر شما حلال باشد و به واسطه آن برکت و رشد و ثروت را به شما بشناساند و اطاعت کنندگان شما را به واسطه غیبت بشناساند... 21

 

امام زمان(ع) و غدیر

در دعاى ندبه که ظاهرا منسوب به آن حضرت است چنین مى‏خوانیم: «... فلما انقضت ایامه اقام ولیه على‏بن ابى طالب صلواتک علیهما و آلهما هادیا اذ کان هوالمنذر و لکل قوم هاد فقال و الملاء امامه من کنت مولاه فعلى مولاه.. .»

 

1ـ حدیث ثقلین در بیشتر منابع اهل سنت وارد شده است. ما به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏کنیم : السنه شیبانى، ص 337 و 629 ح 1551؛ صحیح ترمذى، ج 5، ص 663؛ سنن کبرى بیهقى، ج 10، ص 114؛ المستدرک، حاکم نیشابورى، ج 3، ص 110؛ فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، ج 1، ص 171 و ج 2، ص 588؛ سنن ابى‏داود، ج 2، ص 185؛ طبقات کبرى، ابن سعد، ج 2، ص 194؛صحیح مسلم، ج 4، ص .1873

2ـ سوره مائده، آیه .71

3ـ امالى شیخ صدوق، مجلس، 74، ص .400

4ـ کتاب سلیم بن قیس هلالى، نشر موسسه بعثت، ص .41

5ـ خصال شیخ صدوق، ص 505، باب اربعین، ج .30

6ـ امالى شیخ صدوق، ج 1، ص .342

7ـ اثبات الهداة، حرعاملى، ج 2، ص 112، ح 473؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 25 ـ .26

8ـ اثبات الهداة، ج 2، ص 112؛ احقاق الحق، ج 16، ص .282

9ـ امالى شیخ صدوق، ج 2، ص .171

10ـ سلیم بن قیس، ص .168

11ـ معانى الاخبار، ص 65؛ بحارالانوار، ج 37، ص .223

12ـ معانى الاخبار، ص .66

13ـ تفسیر برهان، ج 1، ص .446

14ـ در باره اهمیت این مسجد به مجله میقات حج شماره 12 مراجعه شود.

15ـ اصول کافى، ج 4، ص .566

16ـ تهذیب الاحکام، شیخ طوسى، ج 6، ص 24، ح 52؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص .41

17ـ سوره مائده، آیه .1

18ـ تفسیرقمى، ج 1، ص .160

19ـ بحارالانوار، ج 100، ص .363

20ـ همان، ج 37، ص .223

21ـ علل الشرائع، ج 1، ص 249، باب 182، ح .66

مأخذ: مجله کوثر شماره 25

ص ـ ناطقى

 از تبیان





طبقه بندی: حضرت فاطمه(س)،  پیامبر(ص)،  امام علی(ع)،  غدیر،  14 معصوم
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89 آذر 3 توسط صادق | نظر بدهید
حضرت محمد(ص)

شخصى به نام بحر سقّا حکایت کند: خدمت امام صادق(علیه‌السلام) بودم، آن حضرت فرمود:

اى
بحر! اخلاق خوب موجب شادى و سرور است؛ و سپس افزود: آیا مى‌خواهى به
داستانى از زندگى پیامبر خدا که اهالى مدینه آن را نمى‌دانند برایت بیان
کنم؟

عرض کردم: بلى .

حضرت فرمود:
روزى پیامبر خدا(صلى الله علیه و آله)، با جمعى از اصحاب خود در مسجد
نشسته بود، ناگهان کنیزى از انصار وارد مسجد شد و کنار پیغمبر خدا(صلوات
الله علیه) ایستاد و گوشه‌اى از پیراهن حضرت را گرفت .

پیامبر
اکرم(صلى الله علیه و آله) برخاست و کنیز بدون آن که سخنى گوید، پیراهن
حضرت را رها کرد و چون آن حضرت نشست، دو مرتبه کنیز پیراهن ایشان را گرفت
و این کار را تا سه مرتبه انجام داد تا آن که مرتبه چهارم پیامبر ایستاد و
کنیز پشت سر حضرت قرار گرفت و یک نخ از پیراهن حضرت را آهسته کشید و
برداشت و رفت .

پس از آن مردم به کنیز گفتند: این چه جریانى بود که
سه مرتبه گوشه پیراهن رسول خدا(صلى الله علیه و آله) را گرفتى و زمانى که
حضرت از جاى خود بلند مى‌شد، تو سخنى نمى‌گفتى و حضرت هم سخنى نمى‌فرمود؟!

کنیز
گفت: در خانواده ما مریضى بود، مرا فرستادند تا نخى به عنوان تبرُّک از
پیراهن رسول خدا(صلى الله علیه و آله) براى شفاى مریض برگیرم و چون خواستم
نخى از پیراهنش در آورم، متوجه من گردید و من شرم کردم تا مرتبه چهارم که
من پشت سر آن حضرت قرار گرفتم و چون توجه‌شان به من نبود نخى از پیراهنش
گرفتم و براى شفاى مریض بردم.


برگرفته از بحارالانوار، ج 16، ص 264، ح 61 به نقل از اصول کافى، ج 2، ص 102.





طبقه بندی: پیامبر(ص)
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88 اسفند 12 توسط صادق | نظر بدهید
پیامبر با شیطان

امام صادق(علیه‌السلام) حکایت فرمود:

روزى
پیغمبر اکرم(صلى الله علیه و آله) در بین کوه‌هاى مکه قدم مى‌زد، چشمش به
مردى بلند قامت افتاد، به او فرمود: تو از جنّیان هستى، اینجا چه مى‌کنى؟

گفت: من "هام" فرزند "هیثم" فرزند "قیس" فرزند "ابلیس" هستم .

حضرت فرمود: بین تو و ابلیس دو پدر فاصله است؟

گفت: آرى. فرمود: چند سال عمر کرده‌اى؟

پاسخ
داد: به مقدار عمر دنیا، آن روزى که قابیل، هابیل را کشت، من نوجوان بودم
و مى‌شنیدم که آن دو چه مى‌گویند؛ و کار من این بود که بین افراد تفرقه و
دشمنى ایجاد مى‌کردم، و بر بام خانه‌ها و سر دیوارها مى‌رفتم و شور و شیون
به راه مى‌انداختم، و سعى داشتم که افراد صله رحم نکنند، نیز خوراک و طعام
انسان‌ها را فاسد مى‌گرداندم .

حضرت رسول اکرم(صلوات الله علیه) فرمود: کارهاى بسیار زشت و خطرناکى را انجام داده‌اى .

"هام"
گفت: مدت‌ها است توبه کرده‌ام و توسط حضرت نوح(علیه‌السلام) هدایت گشتم و
سوار کشتى او شدم، من همراه حضرت هود(علیه‌السلام)، در مسجد هنگام عبادت
با دیگر مؤمنین حضور داشتم، و با حضرت إلیاس(علیه‌السلام) در جریان
ریگ‌هاى بیابان بودم؛ و آن هنگامى که خواستند حضرت ابراهیم (علیه‌السلام)
را در آتش بیندازند حضور داشتم؛ و چون خواستند حضرت یوسف(علیه‌السلام) را
به چاه افکنند کنارش بودم، او را در بغل گرفته و آهسته در چاه نهادم،
هچنین در زندان، مونس و همدم او بودم .

و نیز مدتى با حضرت
موسى(علیه‌السلام) بودم و مقدارى از تورات را به من تعلیم نمود و فرمود:
چنانچه حضرت عیسى را ملاقات کردى، سلام مرا به او برسان، و حضرت
عیسى(علیه‌السلام) مقدارى از انجیل را به من تعلیم داد و سپس فرمود: سلام
مرا به حضرت محمد(صلّى الله علیه و آله) برسان .

به
مقدار عمر دنیا، آن روزى که قابیل، هابیل را کشت، من نوجوان بودم و
مى‌شنیدم که آن دو چه مى‌گویند؛ و کار من این بود که بین افراد تفرقه و
دشمنى ایجاد مى‌کردم، و بر بام خانه‌ها و سر دیوارها مى‌رفتم و شور و شیون
به راه مى‌انداختم، و سعى داشتم که افراد صله رحم نکنند، نیز خوراک و طعام
انسان‌ها را فاسد مى‌گرداندم .

پس یا رسول الله! سلام حضرت عیسى بر تو باد.

رسول خدا(صلوات الله علیه) فرمود: سلام خدا بر او باد و نیز سلام بر تو که سلام رسان هستى، اى هام! چنانچه خواسته‌اى دارى، بگو؟

هام
گفت: آرزوى من آن است که خداوند تو را براى هدایت و نجات امّت نگه دارد و
این که امّت، صادقانه مطیع وصىّ و خلیفه‌ات باشند، چون که امّت‌هاى گذشته
به جهت مخالفت و دشمنى با اوصیاى پیغمبرانشان هلاک شدند، و تقاضاى دیگر من
آن است که مقدارى از قرآن را به من بیاموزى تا در نماز بخوانم .

پیامبر اکرم به امام على(علیهماالسلام) فرمود: یا على! "هام" را تعلیم ده و با او مدارا کن .

هام اظهار داشت: یا رسول الله ! این شخص کیست؟ تا همدم او باشم، چون جنّیان فقط تابع پیغمبر و یا خلیفه او هستند.

حضرت فرمود: اى هام! خلیفه دیگر انبیاء چه کسانى بودند؟

گفت:
خلیفه آدم فرزندش "شیث" بود، خلیفه نوح، "سام"، خلیفه هود، "یوحنّا" پسر
عموى هود بود و خلیفه ابراهیم،" اسماعیل"، خلیفه اسماعیل، "اسحاق"، خلیفه
موسى، "یوشع"، خلیفه عیسى، "شمعون"، و اینها خلیفه پیغمبران خود گشتند،
چون زاهدترین افراد نسبت به دنیا و راغب‌ترین آنها در آخرت بودند.

پیامبر
خدا فرمود: در کتاب‌هاى آسمانى چه کسى خلیفه من معرفى شده است؟ گفت: در
تورات، شخصى به نام «ایلْیا» ذکر شده؛ پس حضرت فرمود: این شخص، همان
«ایلیا» است؛ و یکى از نام‌هاى دیگر او، حیدر است .

سپس "هام" بر حضرت على (علیه‌السلام) سلام کرد.

پس از آن حضرت على(علیه‌السلام) بعضى از سوره‌هاى قرآن را به "هام" نبیره شیطان تعلیم نمود.


برگرفته از خرایج راوندى، ج 2، ص 856- 858، ح 72/ بصائر الدّرجات، ص 121، ح 13.





طبقه بندی: پیامبر(ص)،  قرآن،  امام علی(ع)،  نماز،  شیطان
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88 اسفند 12 توسط صادق | نظر بدهید
پیامبر اکرم

دوست پیامبر کیست؟

امّ سلمه همسر رسول خدا(صلوات الله علیه) حکایت می‌کند:

در آن روزهایى که پیامبر، در بستر بیماری و آن ناراحتى که سبب فوت و شهادت حضرت شد، بود؛ به بعضى از اطرافیان خود فرمود:

دوست
مرا بگویید بیاید. عایشه شخصى را به دنبال پدرش ابوبکر فرستاد و چون او
وارد شد حضرت رسول اکرم صورت خود را از او برگرداند و اظهار داشت: دوست
مرا بگویید بیاید.

پس حفصه شخصى را به دنبال پدرش عمر فرستاد و چون وی وارد شد، نیز حضرت صورت خود را برگرداند و فرمود: دوست مرا بگویید بیاید.

در
این هنگام حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، شوهرش على بن ابى
طالب(علیه‌السلام) را به حضور پدرش فرستاد؛ چون حضرت على(علیه‌السلام)
وارد شد حضرت از جاى برخواست و از ورود حضرت على (علیه‌السلام) تجلیل نمود
و او را در بغل گرفته و به سینه خود چسبانید.

پس از آن،
حضرت على(علیه‌السلام) اظهار داشت: پیامبر خدا(صلّى الله علیه و آله) هزار
حدیثِ علمى به من تعلیم نمود که از هر یک از آنها هزار رشته دیگر باز
مى‌شود تا جایى که من و پیامبر عرق کردیم و عرق آن حضرت بر من و عرق من بر
آن حضرت جارى گشت.1

 

دست به دامن چه کسی شویم؟<\/h2>

هچنین شاذان قمّى در کتاب خود آورده است:

روزى
پیامبر خدا(صلى الله علیه و آله)، در جمع اصحاب خود نشسته بود که ناگهان
شخصى از طایفه بنى تمیم به نام مالک بن نویره به حضور ایشان وارد شد و به
آن حضرت خطاب کرد و اظهار داشت: ایمان و مبانى اسلام را به من تعلیم فرما
تا با عمل به آن رستگار گردم .

حضرت
على (علیه‌السلام) اظهار داشت: پیامبر خدا (صلّى الله علیه و آله) هزار
حدیثِ علمى به من تعلیم نمود که از هر یک از آنها هزار رشته دیگر باز
مى‌شود تا جایى که من و پیامبر عرق کردیم و عرق آن حضرت بر من و عرق من بر
آن حضرت جارى گشت.

حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و
آله) فرمود: باید شهادت دهى بر این که خدایى جز خداى یکتا نیست و او شریکى
ندارد، همچنین گواهى دهى که من محمد رسول خدا هستم، دیگر آن که روزى پنج
مرتبه نماز بخوانى و ماه رمضان را روزه بگیرى و زکات و خمس اموالت را
بپردازى و حجّ خانه خدا انجام دهى، ضمناً در مجموع ولایت و امامت جانشین
مرا که على بن ابیطالب و یازده فرزندش مى‌باشند بپذیرى .

و احکام و دستورات اسلام را مورد عمل قرار دهى و موارد حلال و حرام را رعایت نمایى و حق کسى را ضایع و پایمال نکنى .

حضرت
پس از آن که بسیارى از دیگر احکام و حقوق فردى و اجتماعى را برشمرد و
تذکراتى را بیان نمود، مالک بن نویره عرضه داشت: یا رسول الله! من خیلى
فراموشکار هستم، تقاضامندم یک مرتبه دیگر آنها را تکرار فرما، حضرت هم
قبول نمود و آنچه را فرموده بود بازگو نمود.

و چون مالک بن نُوَیره
خواست از محضر مبارک رسول خدا خارج شود، حضرت فرمود: هر کس بخواهد یکى از
مردان بهشتى را ببیند، به این شخص نگاه کند.

خلیفه اول و دوم که در
آن مجلس حضور داشتند بلند شدند و با سرعت به دنبال مالک حرکت کردند؛ وقتى
به او رسیدند، گفتند: رسول خدا فرمود: تو اهل بهشت هستى، اینک از تو
تقاضامندیم از درگاه خداوند براى ما استغفار و طلب آمرزش نما.

مالک
گفت: رحمت و آمرزش خداوند شامل شما نگردد، چون رسول خدا را که صاحب شفاعت
و مقرّب الهى است رها کرده‌اید و به من پناه آورده‌اید.

لذا این دو خلیفه با ناراحتى برگشتند و پیش از آن که حرفى بزنند، حضرت تبسّمى نمود و فرمود: به راستى سخن حق تلخ است. 2


1- بحارالانوار، ج 22، ص 461 به نقل از خصال صدوق .

2- فضائل شاذان بن جبرئیل قمّى، ص 75/ بحارالانوار، ج 30، ص 343، ح 163.





طبقه بندی: پیامبر(ص)

نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88 اسفند 12 توسط صادق | نظر بدهید
مسجدالحرام حضرت محمد(ص)

رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود:

من
شبیه‌ترین مردم به حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) هستم و حضرت ابراهیم
شبیه‌ترین افراد به آدم (علیه‌السلام) در خلق و خلقت بود، حق تعالى مرا از
بالاى عرش پر عظمت و جلال خود به ده نام نامیده و صفت مرا بیان کرده و به
زبان هر پیامبرى بشارت مرا به قوم خود داده و در تورات و انجیل نام مرا
بسیار یاد کرده و نام مرا از نام بزرگوار خود مشتق نمود.

نام او "محمود" است و نام مرا "محمد" نام نهاد و مرا در بهترین قرنها و در میان نیکوترین امت‌ها ظاهر گردانید.

- در تورات مرا «احید» نامید زیرا که به توحید و یگانه پرستى خدا مبعوث شده‌ام و جسدهاى امت من بر آتش حرام گردیده است .

- در انجیل مرا «احمد» نامید زیرا که من محمودم در آسمان، و امت من حمد کنندگانند.

- در زبور مرا «ماحى» نامید، زیرا که به سبب من از زمین عبادت بت‌ها را محو مى‌نماید.

- در قرآن مرا «محمد» نامید، زیرا که در قیامت همه امت‌ها مرا ستایش خواهند کرد و کسى در قیامت شفاعت نخواهد کرد مگر به اذن من .

- در قیامت مرا «حاشر» خواهند نامید زیرا زمان امت من به حشر متصل است .

- و مرا «موقف» نامید، زیرا که من مردم را نزد خدا به حساب مى‌دارم .

- و نیز مرا «عاقب» نامید زیرا که من بعد از پیامبران آمده‌ام و بعد از من پیامبرى نیست .

-
و من رسول «رحمت» و رسول «توبه» و رسول «ملاحم یعنى جنگ‌ها» و منم «مقفى»
که از قفاى انبیاء مبعوث شده‌ام و منم «قسم» یعنى جامع کمالات .

پروردگارم
بر من منت گذاشت و گفت اى محمد من هر پیامبرى را به زبان امتش فرستادم و
بر اهل یک زبان فرستادم و تو را بر هر سرخ و سیاهى مبعوث کردم .

تو را به ترسى که بر دل دشمنان تو افکندم یارى دادم و هیچ پیامبر دیگرى را چنین نکردم .

و غنیمت کافران را بر تو حلال گردانیدم و براى احدى قبل از تو حلال نکرده بودم بلکه مى‌بایست غنیمت‌هایى را که مى‌گفتند بسوزانند.

و به تو و امت تو گنجى از گنج‌هاى عرش خود که آن سوره فاتحة الکتاب و آیات سوره بقره است عطا کردم.

و
من همه زمین را براى تو و امت تو محل سجده و نماز گردانیدم بر خلاف
امت‌هاى گذشته که مى‌بایست نماز را در معبدهاى خود سجده کنند، و خاک زمین
را بر تو پاک کننده گردانیدیم و «الله اکبر» را به امت تو دادم و یاد تو
را با یاد خدا مقرون کردم که هرگاه امت تو مرا به وحدانیت یاد کنند تو را
هم به پیامبرى یاد کنند.(1)

«اى محمد خوشا به حال تو و امت تو»


1- جلاء العیون، ص 31/ علل الشرایع، ص 127/ معانى الاخبار، ص 50 .

قصص الرسول یا داستان‌هایى از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، قاسم میرخلف زاده





طبقه بندی: پیامبر(ص)
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88 اسفند 12 توسط صادق | نظر بدهید
امام ابلیس پیامبر

هنگام
تولد پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) ابلیس در میان فرزندان خود
فریاد کشید که همه نزد آن آمدند و پرسیدند چرا بى تاب و نگران شده‌اى؟

ابلیس
در پاسخ گفت: واى بر شما امشب چهره آسمان و زمین دگرگون شده، و موضوع
عظیمى براى من رخ داده که از زمان عروج عیسى به آسمان تاکنون برایم رخ
نداده است، بروید به جستجو بپردازید چه اتفاقى افتاده است؟!

همه آنها در سراسر زمین متفرق شدند و به جستجو پرداختند و سپس نزد ابلیس آمدند و گفتند: چیز تازه‌اى رخ نداده است.

ابلیس
گفت: من خودم به جستجو مى‌پردازم و جریان را کشف مى‌کنم، پس به روى زمین
آمد و همه جا را گشت و تا این که به سرزمین مکه رسید؛ دید سراسر حرم مکه
پر از فرشتگان است خواست وارد حرم گردد فرشتگان بر او فریاد زدند. از نهیب
فرشتگان به عقب بازگشت، سپس به صورت گنجشگى شد و از جانب کوه حراء(که در
یک فرسخى مکه بود) داخل حرم شد، ناگهان جبرئیل بر او فریاد زد: برگرد
خدایت تو را لعنت کند!

ابلیس گفت: یک سوالى دارم بگو امشب در زمین چه اتفاقى رخ داده است؟

جبرئیل فرمود: محمد(صلى الله علیه و آله) متولد شده است .

ابلیس گفت: آیا مرا در او بهره‌اى است؟

جبرئیل فرمود: خیر

ابلیس گفت: آیا در امت او بهره‌اى است؟

جبرئیل فرمود: آرى

ابلیس گفت: به همین اندازه راضى و خشنودم.


برگرفته از منتهى الامال، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 18.





طبقه بندی: پیامبر(ص)،  ابلیس
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88 اسفند 12 توسط صادق | نظر بدهید
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.