سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

بسم الله الرحمن الرحیم

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

 روز شمار فاطمیه از شهادت پیامبر(ص)

تا شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

6.حوادث روز پنج شنبه
 

         آغاز تلاش برای باز پس گیری فدک

پس از مصادره فدک،حضرت صدیقه کبری مراجعه های مکرری برای باز پس گیری فدک داشتند که چندین روز ادامه یافت. این ملک نه حکم "ارث"را بر خویش دارد نه شامل خمس می شود.

خلیفه اول به شکل های مختلف،از پس دادن این ملک امتناع می کند. حضرت صدیقه طاهره با این منطق که فدک "هدیه و هبه ای "از انب رسول خدا به ایشان است،سخن خویش را به پیش می رانند.

خلیفه بارها شهود صدیقه طاهره را تخطئه می کند و اطرافیان دستگاه خلافت،علیه آن حضرت،هم داستان می شوند...

 

        تنظیم سند استرداد فدک

به اشاره و راهنمایی امیرالمومنین و در یک فرصت مناسب،حضرت صدیقه کبری وارد مسجد می شوند.زمانی که ابوبکر در میان عده ای بر منبر رسول خدا در مسجد نشسته است و عمر بن خطاب و دیگر عناصراصلی سقیفه،همراه او نیستند.

حضرت صدیقه کبری ابوبکر را مخاطب قرار می دهند و با آوردن شاهد و گرفتن گواه از حاضران در مسجد،فدک را بخشش رسول خدا به خود می دانند.

ابوبکر که خود را در برابر عمل انجام شده می بیند،برای حفظ آبرو و عوام فریبی،دستور می دهد تا قلم و دواتی بیاورند.

سند باز پس دادن فدک در حضور حاضران تنظیم می شود

 

       باز پس گیری سند

به نظر می رسد یکی از شاهدان این ماجرا ،خبر را برای عمر می برد. عمر با نزدیک شدن به مسجد ،آگاهی پیدا می کند که سند استرداد فدک در حال تنظیم  است.او شرایط را برای ورود به مسجد و جلوگیری از نوشتن قباله ی استردادفدک  مناسب نمی بیند.

لذا برای گرفتن قباله ی فدک،در کنار مسجد به انتظار بازگشت صدیقه طاهره به سوی خانه اش می ماند... .

در نهایت این سند توسط عمر،به اکراه و اجبار از آن بانو گرفته و پاره می شود.

 

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-==-=-=-=-===-=


7حوادث روز های جمعه تا پنج شنبه
                                             

        سرمست از پیروزی

با حضور حضرت زهرا در صحنه مخالفت علنی با ابوبکر و استمرار مطالبه ی فدک،دستگاه خلافت هنوز خود را تثبیت شده نمی یابد.اینک خلیفه ،به آخرین نقشه نیز باید جامه ی عمل بپوشاند.

در مسجد باز هم سخنان سیاست بازان بلند می شود:

تا از علی بیعت نگیریم،راه به جایی نبرده ایم.

آری اخذ بیعت از امیرالمومنین-که خود صاحب بیعت غدیر است-برای توجیه افکار عمومی که با تلاش های خستگی ناپذیر حضرت زهرا رو به بیداری است،بهترین ترفند است.رسوایی های پی در پی خلیفه در آرزوی آنان را باید در نبود امیرالمومنین جست وجو کرد.برای رسیدن به این مقصود،بار دیگر قنفذ به همراه گروهی راهی می شود تا به هر نحو ممکن،امیرالمومنین را برای بیعت بیاورد؛اما سخنان حضرت زهرا دست قنفذ را کوتاه می کند.

قنفذ به مسجد بر می گردد و بیان می دارد که حضرت زهرا به پشت در آمده و از ورود آن ها جلوگیری به عمل می آورد.

هتک حرمت فاطمی را خلیفه ی دوم به عهده می گیرد:

ما را چه کار با زنان!

او،خالد بن ولید و قنفذ را طلب می کند.طبق برنامه ی از قبل پیش بینی شده،جماعتی نزدیک به سیصد نفر جمع می شوند.

خلیفه ی اول می گوید:

او را به شدیدترین حالت ممکن از خانه خارج کنید و برای بیعت بیاورید. اگر امتناع کردند،با ایشان بجنگید.

گروهی با شمشیر و نیز و برخی هیزم به دست،به سوی خانه ی امیرالمومنین حرکت  می کنند.

 

        تجمع مردان مسلح

اینک گروه زیادی مقابل در خانه ی حضرت صدیقه کبری ایستاده اند.کوچه های اطراف مسجد از فراوانی مردان مسلح،بسته شده و خانه به محاصره در آمده است.

از سوی دیگر،در خانه جز امیرالمومنین،صدیقه طاهره و فرزندانشان کسی حضور ندارد.

فریاد عمر ،اهل خانه را مخاطب قرار می دهد:

اگر در را باز نکنید ،خانه را با اهلش،به آتش می کشم.

ای علی!برای بیعت و ورود به اجتماع مسلمانان خارج شو!وگر نه تو را می کشیم.

خالد بن ولید،عبد الرحمن بن عوف،قنفذ،اسید بن حضیر،مغیره بن شعبه،ابوعبیده،سالم غلام ابو حذیفه،محمد بن مسلمه،زید بن ثابت و ... نیز عمر بن خطاب را همراهی می کنند.

 

         آخرین هجوم(=هجوم اصلی)

حضرت صدیقه کبری پشت در می آیند و می فرمایند:

ای گمراهان دروغ پرداز!چه می گویید!و چه چیزی را طلب می کنید؟

پاسخ روشن است،آنها خروج امیرالمومنین را خواستارند. عمر می گوید:این اباطیل را رها کن و سخنانه زنانه را کنار بگذار و به علی بگو خارج شود.

صدیقه طاهره امتناع می کنند.ایشان می دانند که این قوم،قصد جان امیرالمومنین را دارند. مهاجمان هیزم ها را به آتش می کشند،آتش به چوب در اثر می کند و دود وارد خانه می شود. قنفذ تلاش می کند که در را باز کند.حضرت مانع می شوند.عمر با تازیانه دست های بانوی دوسرا را از در دور می سازد.

لگد عمر در آتشیین را می گشاید و حضرت صدیقه در بین در و دیوار،فرزند خویش حضرت محسن را از دست می دهند.ایشان از هوش رفته و با صورت بر زمین می افتند.

مهاجمان وارد خانه می شوند .امیرالمومنین را با ریسمانی سیاه که بر گردن ایشان افکنده اند،بیرون می آورند.آن حضرت رو به قبر رسول خدا می کنند و می گویند:

ای پسر عمویم!این قوم مرا خوار کردند و بر قتل من همت گماشتند.1

صدیقه طاهره به هوش می آیند و به سوی امیرالمومنان می روند تا آن حضرت را از دست مهاجمان رهایی بخشند.مهاجمان نیک می دانند که با حضور آن بانوی الهی،بیعت گرفتن از امیرالمومنین امکان پذیر نیست و حضرت صدیقه کبری مانعی در این راه است.

تازیانه ی عمر"لعنت الله علیه"به کتف بانوی دو عالم می نشیند،خالد بن ولید"لعنت الله علیه" باغلاف شمشیر از حضرت استقبال می کند؛تازیانه ای از سوی قنفذ "لعنت الله علیه"صورت و چشم حضرت را نشانه می رود،مغیره بن شعبه"لعنت الله علیه" نیز ضرباتی را بر پیکر رنجور دخت رسول خدا وارد می آورد... .

اینک امیر المومنین را تنها و غریب،به سوی صحن مسجد می برند.

یگانه یاور او غرق در خون بر زمین افتاده است.

 

          بیعتی نمایشی

امیرالمومنان را در مقابل ابوبکر می نشانند.

عمر بن خطاب، خالد بن ولید ،اسید بن حضیر،مغیره بن شعبه،ابوعبیده،سالم غلام ابو حذیفه، معاذ بن جبل،بشیر بن سعد و ... همگی با شمشیر بالای سر و اطراف امیرالمومنان جمع اند.

عده ای دست و بازو و لباس حضرت امیر را گرفته اند.

امیرالمومنان می فرمایند:

چه زود بر اهل بیت پیامبرتان حمله بردید!...

آیا در امر خلافت"در خم"با من بیعت نکردید؟!

عمر بر روی شانه ی حضرت می نشیند و می گوید:بیعت کن و این اباطیل را کنار بگذار!اگر بیعت نکنی تو را خواهیم کشت!قسم یاد می کنم که گردن تو را خواهم زد!

امیرالمومنان می فرمایند :در این صورت بنده ی خدا و برادر رسول خدا را می کشید.

عمر می گوید:بنده ی خدا بودن تو را قبول داریم اما برادری تو را با رسول خدا انکار می کنیم... .

سلمان،ابوذر،عمار،مقداد وام یمین و ام سلمه-از همسران نیکوکار رسول خدا –به دفاع از امیر المومنان سخن می رانند.

اطرافیان خلیفه مجادله می کنند و سخن به درازا می انجامد و قوم به بیعت یا قتل امیرالمومنان اصرار می کنند.مهاجمان دست گره شده امیرالمومنان را بالا می آورند.

 

 

          آخرین جلوه ی فاطمی

صدیقه ی طاهره با بدنی رنجور وارد مسجد می شود و چون شمشیر های برهنه را بالای سر امیرالمومنین مشاهده می کنند،به تلخی ندا می دهند:

ای ابوبکر!چه زود بر اهل بیت خدا نیرنگ بستی.به خدا قسم بر سر قبر پدرم می روم و –در خلوت –آنجا موی پریشان می کنم و شکایت به درگاه الهی می برم.

ابوبکر که به اهداف خود دست یافته است،به همان بیعت نمایشی اکتفا کرده و دستور می دهد تا مهاجمان امیرالمومنان را رها کنند.

آن بانوی بهشتی با قلبی اندوهگین و بدنی پر از جراحت،به خانه بر می گردند.

اینک مسجد النبی آخرین گام های سرور زنان اهل بهشت را بر صحن خویش لمس میکند.

حضرت صدیقه طاهره از این پس همنشین بستر بیماری است.

سلمان می گوید:

آن بانوی الهی پس از آن واقعه پیوسته همنشین بستر بودند تا به سبب آن جراحات،شهید گشتند.

 

                            " الا لعنت الله علی القوم ظالمین"

پی نوشت :

          1 .دانشنامه شهادت حضرت زهرا(جلد1-2):علی لباف

2.عبور از تا ریکی:عدنان درخشان

3.سقیفه:سید مرتضی عسکری

 4.الهجوم علی بیت فاطمه:عبد الزهرا مهدی

5.مظلومی  گمشده در سقیفه:(جلد 2 و 4) علی لباف

6. جانشین حضرت محمد:ویلفرد مادلونگ

منبع: جنبش مصاف





طبقه بندی: حضرت زهرا(س)،  حضرت فاطمه(س)،  امام علی(ع)،  شهادت حضرت زهرا(س)،  ابوبکر،  عمر بن خطاب،  خالد بن ولید،  اسید بن حضیره،  مغیره بن شعبه
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 92 فروردین 28 توسط صادق | نظر بدهید

بسم الله الرحمن الرحیم

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

 روز شمار فاطمیه از شهادت پیامبر(ص)

تا شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

5. حوادث روز جمعه ،شنبه ، یک شنبه ، دوشنبه 

      دوازده مرد پایدار

اینک آن دوازده نفر در کنار منبر پیامبر نشسته اند.گروه زیادی از اهل مدینه نیز در مسجد حضور دارند.با ورود خلیفه بر منبر پیامبر اولین نفر از این گروه بر می خیزد:خالد بن عاص.

او حدیثی را که خود از پیامبر شنیده است،می خواند و در آن به خلیفه واقعی رسول خدا اشاره می کند و از ابوبکر می خواهد که تقوا را پیشه کند.عمر حرف او را قطع می کند.خالد بن سعید با شدت به عمر حمله کرده و با به یاد آوردن نسب او و فرارهایشان در جنگ ها ،او را منکوب می سازد.

از اوضاع مسجد،خلیفه و اطرافیان می فهمند که گروهی با قرار قبلی پای به میدان سخن نهاده اند.

پس از سکوت عمر در برابر حمله شدیداللحن خالدبن سعید،تا پایان سخنان این دوازده نفر ،احدی از سقیفه گران سخن نمی گویند.سلمان با ابوبکر سخن می گوید و ابوذر بدون توجه به خلیفه،مسلمانان را مخاطب قرار داده و آنان را توبیخ می کند.

مقداد روی کلام را به ابوبکر بر می گرداند و با سخنان قاطع خویش،او را به نیرنگ متهم می سازد... . آخرین نفر ابوایوب انصاری است که با حدیثی در مدح امیرالمومنین گفتار خویش را به پایان می رساند.

         تاثیر احتجاج در مسجد

 جو مسجد بسیار سنگین است.بر سر منبر،ابوبکر که خود را از پاسخ ناتوان می بیند،می گوید:

خلیفه تان بودم،ولی بهترینتان نبودم،رهایم کنید.

عمر به خشم می آید:ای پست و فرومایه پایین بیا!تو که خود را لایق نمی دیدی،چرا خود را در آن قرار دادی؟به خدا قسم باید تو را بر کنار کنم و سالم غلام  ابو حذیفه را جای تو قرار دهم.

 ابوبکر پایین می آید و با اطرافیانش از مسجد خارج شده و به سوی منزل خویش می رود.اهل مدینه منتظر سرانجام کار هستند.خطابه فاطمی و در پی آن اعتراض این دوازده نفر،ضربه ی مهلکی بر پیکره خلافت نو پای ابوبکر زده است.

 

     سه روز خانه نشینی و برنامه ریزی"شنبه،یک شنبه،دوشنبه  "

 ابوبکر در این سه روز در خانه می ماند و به مسجد نمی آید.زمزمه های به گوش می رسد و گمان ها بر این نظر می شود که شاید ابوبکر درصدد تحویل حکومت به صاحب اصلی آن است.

بنی هاشم نیز به این سخنان دامن می زنند.اما خلیفه از این خانه نشینی هدف دیگری را دنبال می کند.یاران او درصدد هستند که برای تثبیت ابوبکر؛به هر هدفی که مقابل ایشان است و آن را به چنگ نیاورده اند،هجوم بردند!

این اهداف را این چنین می توان برشمرد:

1.     تثبیت قاطعانه حکومت

2.     تصمیم قطعی و تاکید بر موضع قبلی در قبال "مصادره فدک" به عنوان آخرین دارایی اهل بیت.

3.     گرفتن بیعت از امیرالمومنین به هر صورت.

 

    حوادث روز سه شنبه و چهارشنبه
پانزدهمین و شانزدهمین روز پس از وفات

   سقیفه ای دیگر

در چهاردهمین روز،خالد بن ولید،سالم غلام ابو حذیفه و معاذ بن جبل،هریک با گرو زیادی از افراد مسلح قبیله خود و هم پیمانانشان و همچنین طلحه ،عثمان،عبد الرحمن بن عوف،سعد بن ابی وقاص،ابوعبیده و سعید بن عمر بن نفیل،هر یک به همراه عده ای از قبیله خویش،به کنار خانه ابوبکر می آیند و شمشیر ها را بیرون می آورند و اعلام می‌کنند:

جز ابوبکر کسی را خلیفه نمی دانیم.

ابوبکر به همراهی این گروه از خانه خارج می شود و با عبور از کوچه های مدینه،وارد مسجد پیامبر شده،از منبر بالا رفته و برفراز آن قرار می گیرد.

عمر فریاد می زند:

به خدا قسم ای صحابه علی!اگر سخنی همانند آنچه قبلا از شما شنیدیم،بگویید،جانتان را خواهیم ستاند.

برخی زبان به اعتراض می گشایند،اما عمر برای کشتن آنها به سویشان حمله می کند.

امیرالمومنین بر می خیزد وعمر را به گوشه ای پرت کرده و از حمله اطرافیان عمر به معدود حامیان خویش جلوگیری می کنند. ایشان یاران خویش را به سکوت دعوت می کنند و رحمت خدایی را برای آنان طلب می کنند.

غائله فرو می نشیند.

اینک بار دیگر ابوبکر بر منبر رسول خدا نشسته است.

      مصادره قطعی فدک

قدرت حاکمه برای نشان داند قدرت خویش،در همین روز،یعنی پانزدهمین روز پس از شهادت پیامبر ،کارزاران صدیقه طاهره را از فدک اخراج میکند. این تصمیم به ظاهر اول صبح و با فرستادن عناصر خلیفه به سوی منطقه خیبر و دهکده فدک صورت گرفته است.

اینک دو هدف مهم جامعه عمل به خود گرفته است:

1.     تثبیت خلافت

2.     غصب فدک.

       فهرست دیگری از اموال مصادره شده

عاملان صدیقه کبری که دیروز از فدک اخراج شده اند،امروز وارد مدینه شدند. بدین ترتیب منازعه بین صدیقه طاهره با دستگاه خلافت به مرحله جدیدی وارد می شود. به غیر از فدک اموال دیگری نیز در آینده-پس از شهادت صدیقه طاهره-غصب خواهد شد.

خانه های رسول خدا از این جمله اند.

همان گونه که اشاره گردید،عایشه،نه تنها خانه خویش را در تملک دارد،بلکه خانه ی پیامبر را نیز به تصرف در می آورد. وی خانه ی خویش را یک بار در زمان عثمان و بار دیگر در زمان معاویه ،به خلفای وقت می فروشد!!

قیمت فروش در یکی از این موارد  200000  درهم است!"در آن زمان هر 4 درهم ،خرج متوسط یک خانوار در ماه بوده است"

البته عایشه-دختر خلیفه اول-در فروش این ملک شرط می گذارد که تا آخر عمرش در آنجا ساکن باشد.

ادامه دارد ....

پی نوشت :

 دانشنامه شهادت حضرت زهرا(جلد1-2):علی لباف

عبور از تا ریکی:عدنان درخشان

سقیفه:سید مرتضی عسکری

 الهجوم علی بیت فاطمه:عبد الزهرا مهدی

مظلومی  گمشده در سقیفه:(جلد 2 و 4) علی لباف

جانشین حضرت محمد:ویلفرد مادلونگ

منبع: جنبش مصاف





طبقه بندی: حضرت زهرا(س)،  حضرت فاطمه(س)،  فاطمیه،  مقداد،  سلمان،  ابوذر،  شهادت حضرت فاطمه(س)،  امام علی(ع)،  پیامبر اکرم(ص)،  فدک،  غصب،  ابوبکر،  عمر
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 27 توسط صادق | نظر بدهید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

 روز شمار فاطمیه از شهادت پیامبر(ص)

تا شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

 4حوادث روز های سه شنبه و چهار شنبه

 

        فهرست اموال مصادره شده

در طی این دو روز،همانند سه روز گذشته،حضرت صدیقه طاهره مراجعه هایی برای باز پس گیری اموال خویش دارند.

تاریخ حکایت می کند که تا روز نهم ،غیر از باغ های هفت گانه و فدک،بقیه اموال،توسط دستگاه خلافت غصب شده است.  

این اموال شامل موارد فقهی مانند ارث و خمس می شوند که ابوبکر،به بهانه حدیث مجعول  "پیامبران ارث نمی گذارند"تمامی این اموال را غصب می کنند.

 در پی مراجعه های حضرت زهرا برای باز پس گیری ارث و خمس،خلیفه ادعا می کند که حتی خمس هم متعلق به ایشان نیست و خلیفه تقسیم آن را بر عهده خواهد داشت.

در تاریخ اشاره شده است که در برخی از مراجعه ها ،عباس عموی پیامبر ،حضرت زهرا را ،همرامی می کرده است.

البته هیچ یک از این موارد ،تاثیری در روند مصادره ی اموال پدید نمی آورد و تا پایان خلافت ابوبکر هیچ کدام از این اموال مسترد نمی شود.

نکته قابل توجه در این ماجرا این است که سهم همه ی مسلمانان از محصول و زمین خیبر و اراضی بنی نضیر-از جمله سهم شخص خلیفه اول ،خلیفه دوم و دخترشان-محترم شمرده می شود.

جالب تر آنکه دختر خلیفه اول،در حجره و خانه ای زندگی می کند که میراث رسول خدا و "ارث پیامبر" است.

وی پس از چندی ،منزل و حجره شخصی رسول خدا را نیز تصرف می کند تا درآینده ،پدر خویش را در آ نجا و در کنار قبر پیامبر دفن کند.

وی بعد ها خانه ی خود و خانه ی رسول خدا را با این شرط که تا پایان حیات در تصرف خودش باقی بماند،به بهایی گزاف به خلفای وقت  می فروشد.

این برخورد  دو گانه در باب ارث گذاری انبیا تامل برانگیز است.

اموال صدیقه طاهره به شرح زیر است:

 


نام اموال

نحوه تملک

صدیقه طاهره

ارزش تقریبی

محل استقرار

1

فدک

هبه

زیاد

هم جوار خیبر

2

باغ ها هفت گانه

هبه

متوسط

مدینه

3

بخش هایی از

دژ القموص از

منطقه الکتیبه

1.ارث     

2.سهم

ذی القربا

از خمس

زیاد

خیبر

4

باقی مانده ی

زمین های

بنی نضیر

ارث

متوسط

مدینه

5

بازار مَهزور

ارث

متوسط

مدینه

6

دژ سلالم

ارث

بسیار زیاد

خیبر

7

دژ وَطیع

ارث

زیاد

خیبر

8

وادی القری

ارث

بسیار زیاد

بین خیبر

و شام

9

تیما

ارث

زیاد

بین خیبر

و شام



                                 

















حوادث روز پنج شنبه

       آغاز مصادره فدک

دستگاه خلافت اینک از تثبیت نسبی برخوردار شده است.سقیفه گران ،با مصادره ی میراث پیامبر  و سهم ذی القربا(خمس)،پیروزی دیگری را تجربه کرده اند.اینک خبرها حکایت از تصمیم خلیفه به مصادره دیگر اموال اهل بیت می کند.حاکمان سقیفه،پس از مصادره ی ارث خاندان وحی و خمس ایشان چشم به فدک دوخته اند.فدکی که هبه و هدیه ی رسول خدا به صدیقه طاهره است و حکم ارث با خمس بر آن جاری نمی شود.

    خطابه ی فاطمی

این خبر به خانه ی وحی می رسد. آن بانوی الهی مقنعه به سر می افکنند و خود را در چادری می پیچند و با گروهی از زنان بنی هاشم به جانب مسجد رسول خدا گام می نهند.ورود آن حضرت هم زمان با حضور ابوبکر در مسجد است.آن حضرت در پس پرده می نشینند و خطبه ای رسا علیه دستگاه حاکم ایراد می فرمایند.

این خطبه که مخاطبش گروه زیادی از مهاجر و انصار بود،بعدها به "خطبه فدکیه" شهرت می یابد،چرا که در مراحل نهایی مطالبه "میراث" و آستانه ی تحقق "غصب فدک"ایراد گردیده است.در این سخنرانی ،صدیقه طاهره پس از حمد و ثنای الهی و معرفی پدر بزرگوارشان،از گسترش روند نا مسلمانی و برخاستن پرچم نفاق سخن راندند.در پی آن به استناد آیه قرآن ،خود را میراث دار رسول خدا معرفی کرده و به شدت به مصادره اموال خویش توسط خلیفه وقت اعتراض می نمایند.سخن حضرت زهرا در اوج خویش چندین بار توسط خلیفه قطع می شود،تا از تاثیر آن کاسته شود،اما در نهایت آنچنان تاثیر می گذارد که تاریخ نقل می کند:

تا به آن روز دیده نشد که مردمان چنین ناله و گریه ای سر دهند.

       واکنش تند خلیفه

کار آنچنان سخت گردید که خلیفه که تا آن لحظه همواره به نرمی و محترمانه سخن می گفت و حتی بعضا با سر خم کردن و گریان شدن ،عواطف خویش را از جانب اطرافیانش،متاثر نشان می داد و خشونت های لفظی و عملی را بر عهده ی دیگران می گذاشت،این بار خطر را به روشنی دریافته و زبان خویش را از بند سیاست بازی بیرون می کشد.

وی با اشاره به امیرالمومنین که در مسجد حضور داشتند،برای سرکوب احساسات برانگیخته مردم،بر روی منبر رفت وگفت:

این چه سر و صدایست که راه انداختید؟همانا او روباهی ست که شاهد او دم اوست.برپاکننده فتنه است.کمک از ضعفا می خواهد و یاری از زنان می طلبد او مانند ام طحال1 است که عزیز ترین کسان نزد وی افراد فاحشه بودند!!!"از نوشتن این کلمات عذر خواهی می کنم"

این کلمات به حدی تکان دهنده و توهین آمیز است و عنان سخن آنچنان از دست خلیفه رها شده  که "ابن ابی الحدید ستی مذهب"نیز متعجبانه از استاد خویش "ابو یحیی جعفربن یحیی ین ابوزید بصری"می پرسد:

ایویکر تمام این کلمات را به علی نسبت داده است!؟

استاد پاسخ می دهد:

آری پسرم،ملک و سلطنتاست که کار را به این جا می کشاند!!!!!

سخنان خلیفه با تهدید شدید انصار به سرکوب توسط نظام خلافت پایان می پذیرد و حضرت صدیقه طاهره و امیرالمومنین به خانه باز می گردند

ابوبکر نیز از منبر پایین می آید.

سخنان صدیقه کبری تاثیر شگرف بر روند وقایع بعدی داشته است. با تاثیر عمومی این سخنان،دوزده نفر از مهاجر و انصار تصمیم می گیرند که به هر صورت که ممکن است ابوبکر را از منبر پایین کشیده،خلافت را به صاحب اصلی آن پس بدهند.

در این میان ترس از بی نتیجه ماندن این کار و خطر جانی چنین عملی ،آنان را به مشورت با امیرالمومنین فرا می خواند.

       هم پیمانی دوازده نفر

امیرالمومنین چنین عملی را نا مناسب می بینند و می فرمایند:

اگر بخواهید ابوبکر را از منبر پایین بکشید،شما را تار و مار می کند و به جایی نخواهید رسید،چرا که امت سخن پیامبر را رها کرده اند.

اما به سراغ آن مرد بروبد و آنچه را که از پیامبر شنیده اید،به او بگویید که این بهترین اتمام حجت برای اوست؛تا روز قیامت او را با دست خالی در برابر خدا قرار دهند.

این دوازده تن هم پیمان می شوند که فردا حجت را بر ابوبکر تمام کنند. نام این دوازده تن چنین است:

هفت نفر از مهاجران:مقداد،سلمان،ابوذر،عمار،ابی بن کعب،برید اسلمی،خالد بن سعید.

پنج نفر از انصار:خزیمه بن ثابت،سهل بن حنیف و برادرش عثمان،ابو ایوب انصاری و ابو هیثم بن تیهان.

----------------------

پاورقی:

1.زنی که در بدکارگی در جاهلیت شهره بود!!!!!

----------------------------------

ادامه دارد ....

 

پی نوشت :

 دانشنامه شهادت حضرت زهرا(جلد1-2):علی لباف

عبور از تا ریکی:عدنان درخشان

سقیفه:سید مرتضی عسکری

 الهجوم علی بیت فاطمه:عبد الزهرا مهدی

مظلومی  گمشده در سقیفه:(جلد 2 و 4) علی لباف

جانشین حضرت محمد:ویلفرد مادلونگ

منبع: جنبش مصاف

 

 





طبقه بندی: حضرت فاطمه(س)،  حضرت زهرا(س)،  مقداد،  امام علی (ع)،  سلمان،  ابوذر،  ابوبکر،  فدک،  عباس عموی پیامبر،  خیبر،  غصب فدک،  عمار،  ابی بن کعب،  مصاف
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 92 فروردین 22 توسط صادق | نظر بدهید

بسم الله الرحمن الرحیم

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

 روز شمار فاطمیه از شهادت پیامبر(ص)

تا شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

2حوادث روز چهار شنبه

 

·جمع آوری قرآن

امیرالمومنین اینک به سفارش رسول خدا به امر مهم دیگری دست یازیده است: جمع آوری قرآن کریم

امروز اولین روز از جمع آوری قرآن کریم است.

در ایام رسالت رسول خدا ،آیات قرآن بر روی پوست حیوانات،سنگ ها ی صاف،استخوان کتف شتر و ... نوشته می شد.اینک در فقدان نبی، پایان ایام نبوت و اتمام نزول قرآن همه ی آیات در یک مجموعه و به شیوه ای خاص،قابل جمع آوری است.

این جمع آوری به عهده وصی پیامبر خاتم است.

آن حضرت قرآن را بر اساس ترتیب نزول آیات و مشخص کردن مواردی چون:شان نزول،محکم و متشابه ،مطلق و مقید،ناسخ ومنسوخ و تفسیر و تاویل هر یک از ایات آن ،گرد آوری می کنند.

·        آغاز تحصن

در مسجد همچنان اخذ بیعت برای ابوبکر صورت می گیرد.

گروهی از اصحاب ،به نشانه اعتراض به غصب خلافت،به خانه حضرت زهرا وارد شده ودر آن جا تحصن کردند.

در روز اول ،عده ای مانند زبیر،مقداد و گروهی از انصار به همراه عده کمی از مهاجران،در این خانه اجتماع کرده اند.

این اولین روز از روز های سه گانه تحصن است.

·        اولین هجوم مقدماتی

ابوبکر ،به اصرار عمر ،قنفذ پسر عموی عمر را که به خشونت معروف است ،می فرستد تا امیرالمومنین را –که اینک از مراسم تدفین رسول خدا فارغ شده-برای بیعت فرا بخواند.

عمر اصرار دارد که تا از او بیعت نگیریم به جایی نرسیده ایم.

برخی از طرفداران گرفتن بیعت را در آن شرایط،مناسب نمی دیدند،اما عمر همچنان اصرار بر گرفتن بیعت دارد.

قنفذ سه بار مراجعه می کند.

در مرتبه اول بیان می کند که با خلیفه رسول خدا بیعت کنید که او شما را می خواند.

در مرتبه دوم می گوید:با خلیفه مسلمانان بیعت کنید.

و در سومین مراجعه،ادعا می کند؛امیرالمومنین ابوبکر را اجابت کرده و با او بیعت کنید.

پاسخ در هر سه بار روشن است.اهل بیت این القاب را مخصوص امیرالمومنین علی "ع"میدانند و با ناراحتی هر چه تمام تر او را جواب می گویند.

پس از مراجعه سوم عمر که قصد ارعاب حاضران را نیز دارد،خطاب به ابوبکر می گوید:

امر خلافت جز با کشتن او به استواری نخواهد رسید.

ابوبکر زیرکانه او را به آرامش فرا می خواند و به قنفذ می گوید بار دیگر مراجعه کند و به امیرالمومنین بگوید:

پاسخ ابوبکر را بده.

امیرالمومنین در پاسخ می فرمایند:

من به سفارش برادرم رسول خدا به جمع آوری قرآن مشغول هستم و از خانه خارج نمی شوم؛تو نیز به نزد ابوبکر باز گرد.

·        دومین هجوم ابتدایی

اینک نوبت عمر است او با اشاره ابوبکر،به همراه قنفذ به خانه امیرالمومنین می آید.

عمر از خشونت و اعمال زور سخن به میان می آورد.

او حتی اهل خانه را به آتش زدن تهدید می کند.آنان می دانند که برای اعلام رسمی خلافت ،احتیاج دارند که بیعت شخص امیرالمومنین را به همراه داشته باشند.

در این ماجرا امیرالمومنین با حضور در آستانه در می فرمایند:

قسم یاد کرده ام از خانه خارج نشوم و ردا به دوش نگیرم تا آن که قرآن را جمع آوری کنم.

این سخن مهاجمان را که شرایط را ناماسب می بینند،به ظاهر آرام می کند.

آنان پراکنده می شوند تا در فرصتی دیگر باز گردند.... .

حوادث روز پنج شنبه

·        ادامه ی جمع آوری قرآن و تحصن

با طلوع خورشید فراق و دور مسلمانان با پیامبرشان به سومین روز وارد می شود.

امروز نیز امیرالمومنین به جمع آوری قرآن مشغول است.به گفته تاریخ این امر مهم سه روز به طول انجامیده است.هنوز هم عده ای به نشانه اعتراض به خانه امیرالمومنین رفت و آمد دارند.

در این روز یا روز بعد در میان متحصنان نام طلحه و سعد بن ابی وقاص دیده می شود.بی شک این دو نفر از عاملان دستگاه حکومتی هستند و آمده اند از درون تحصن کنندگان اخبار را پی گیری کنند.

 

 حوادث روز جمعه 

        اتمام جمع آوری قرآن

امروز سومین روز و آخرین روزی ست که امیر المومنین به جمع آوری قرآن مشغول هستند.در پایان این روز پر ماجرا،این گرد آوری هم به پایان خواهد رسید.

اینک اولین،نماز جمعه به امامت ابوبکر صورت می پذیرد.آن گروه که به نشانه اعتراض در خانه ی امیرالمومنین تحصن کرده بودند،امروز هم به خانه آمده و از شرکت در نماز جمعه امتناع می کنند.

         هجوم منجر به شکست تحصن

بار دیگر قنفذ با گروهی راهی می شوند تا متخلفان را که در خانه امیرالمومنین جمع شده اند ،برای بیعت با ابوبکر فرا بخوانند.متحصنان در خانه از خروج امتناع می کنند.

قنفذ در کنار خانه می ایستد و شخصی را به سوی خلیفه می فرستد تا کسب تکلیف کند.این بار عمر به همراه گروه زیادی از انصار و عده کمی از مهاجران ؛به سوی خانه امیرالمومنین حرکت می کنند.

خالد بن ولید از مهاجران و اسید بن حضیر ،سلمه بن سلامه،زیاد بن لید انصاری،زید بن اسلم،محمد بن مسلمه و ... از انصار عمر را همراهی می کنند.

عمر و اطرافیان وی پس از رسیدن به خانه امیرالمومنین با فریاد و سر وصدا تهدید را آغاز کرده و از متحصنان می خواهند که خارج شده و بیعت کنند.

در این میان زید بن اسلم،هیزم می آورد و تهدید به آنش زدن خانه جدی تر می شود.از میان تحصن کنندگان زبیر با شمشیر خارج می شود.عده ای به او حمله کرده و دستش را می بندند و شمشیرش را می شکنند.

مهاجمان به خانه وارد شده و تمامی تحصن کنندگان را خارج کرده و با زور ؛جهت بیعت گرفتن به مسجد ،می برند.

در این میان امیرالمومنین که قسم یاد کرده تا قرآن را جمع آوری نکند از خانه خارج نشود،همچنان در منزل باقی می مانند.

مهاجمان نیز با توجه به تهدید حضرت صدیقه کبری به انجام نفرین ،اقدام بیشتری برای گرفتن بیعت از وی انجام نمی دهند.

اهل سقیفه به سخن در می آیند که علی یک نفر است ،به بیعت او احتیاجی نیست.

اما در این هجوم به شدت حرمت بیت علوی می شکند و بیت فاطمه تا مرز سوختن در آنش پیش می رود.

اولین شب یاری طلبی

در پایان روز پس از آنکه امیرالمومنین از جمع آوری قرآن فارغ می شوند،برای اتمام حجت به خانه تک تک مهاجران  و انصار که در جنگ بدرشرکت داشتند،می روند.

خاندان وحی نیز همگی آن حضرت را همراهی می کنند.

عده ای بهانه می آورند ، برخی سکوت اختیار می کنند و عده ای بی شرمانه می گویند:

اگر این سخنان را زود تر می شنیدیم با شما بیعت می کردیم...

به راستی پس  واقعه ی غدیر خم چه بود؟!!!

 

ادامه دارد.....

پی نوشت :

 دانشنامه شهادت حضرت زهرا(جلد1-2):علی لباف

عبور از تا ریکی:عدنان درخشان

سقیفه:سید مرتضی عسکری

 الهجوم علی بیت فاطمه:عبد الزهرا مهدی

مظلومی  گمشده در سقیفه:(جلد 2 و 4) علی لباف

جانشین حضرت محمد:ویلفرد مادلونگ

منبع: جنبش مصاف





طبقه بندی: حضرت زهرا(س)،  حضرت فاطمه(س)،  فاطمیه،  شهادت حضرت زهرا،  جنبش مصاف،  غدیر خم،  سقیفه،  امیرالمونین،  قرآن،  امام علی(ع)،  اهل بیت،  تحصن
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92 فروردین 19 توسط صادق | نظر بدهید
عید غدیر خم ، یا علی ، گل

اساس مذهب تشیع بر دو حدیث پایه گذارى شده است: یکى حدیث ثقلین 1 ، که پیامبراکرم(ص) در کمتر از نود روز در چهار مکان آن را به مردم گوشزد کرد؛ دیگرى حدیث غدیر. مى‏توان گفت حدیث دوم مکمل حدیث اول است.

سفارش بیش از حد پیامبر(ص) در باره قرآن و عترت و نیز اصرار آن حضرت بر امامت و جانشینى امیرمومنان(ع) نشان دهنده این حقیقت است که حضرت نگران آشوبى بود که امت اسلامى بعد از وى با آن رو به رو مى‏شود.

اهمیت دادن به غدیر، اهمیت دادن به رسالت پیامبرگرامى اسلام(ص) است. ما در این مقاله واقعه غدیر را از زبان عارفان واقعى غدیر یعنى پیامبر(ص) و امامان معصوم(علیهم السلام) مورد مطالعه قرار مى‏دهیم.

 

رسول خدا و غدیر

شیخ صدوق در کتاب «امالى» از امام باقر(ع) و آن حضرت از جدش چنین نقل مى‏کند: روزى رسول گرامى اسلام(ص) به امیرمومنان(ع) فرمود: اى على، خداوند آیه «یاایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک»2 را در باره ولایت تو بر من نازل کرد. اگر آنچه به من امر شده تبلیغ نکنم، عملم باطل است و کسى که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، کردارش باطل است. اى على، من جز سخن خدانمى‏گویم . 3

 

امام على و غدیر

سلیم بن قیس هلالى به بیعت امیرمومنان4 باابوبکر اشاره کرده، مى‏گوید:

«ثم اقبل علیهم على‏فقال: یا معشرالمسلمین و المهاجرین و الانصار انشد کم الله اسمعتم رسول الله یقول یوم غدیرخم کذا و کذا فلم یدع شیئا قال عنه رسول الله الا ذکرهم ایاه قالوا نعم» 4

پس على(ع) به مردم فرمود: اى مسلمانان و مهاجران و انصار، آیا نشنیدید که رسول خدا(ص) روز غدیرخم چنین و چنان فرمود. سپس تمام چیزهایى را که پیامبر(ص) در آن روز فرموده بود به مردم یاد آورى کرد. همگى گفتند: آرى.

در این زمینه مى‏توان به استدلالهاى امیرمومنان على(ع) اشاره کرد. از جمله استدلال آن حضرت براى ابوبکر که فرمود: بر اساس حدیث پیامبر(ص) در روز غدیر، آیا من مولاى تو و هر مسلمانى هستم یا تو؟ ابوبکر گفت: شما. 5

ابى الطفیل مى‏گوید: در روز شورا در خانه بودم و شنیدم که على(ع) گفت: آیا غیر از من کسى در میان شما هست که پیامبر(ص) به او گفته باشد: «من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.» همگى گفتند: نه. 6

 

حضرت زهرا(س) و غدیر

ابن عقده در کتاب معروفش «الولایه» از محمد بن اسید چنین روایت کرده است: از فاطمه زهرا پرسیدند: آیا پیامبر(ص) پیش از رحلتش در باره امامت امیرمومنان چیزى فرمود؟

آن حضرت جواب داد: «و اعجباانسیتم یوم غدیرخم؛»7 شگفتا! آیا روز غدیرخم را فراموش کردید؟!

فاطمه بنت الرضا از فاطمه بنت الکاظم(ع) و او از فاطمه بنت الصادق(ع) چنین نقل کرد: ام کلثوم، دختر فاطمه زهرا(س) نقل کرد که پیامبر در روز غدیر فرمود: «من کنت مولاه فعلى مولاه»8

 

امام حسن مجتبى(ع) و غدیر

ازامام جعفر صادق(ع) چنین روایت شده است: امام حسن(ع) هنگامى که مى‏خواست با معاویه آتش بس اعلام کند، به او فرمود: امت مسلمان از پیامبر(ص) شنیدند که در باره پدرم فرمود : «انه منى بمنزله هارون من موسى»؛ همچنین دیدند که پیامبر(ص) وى را در غدیرخم به عنوان امام نصب فرمود. 9

ابان بن تغلب مى‏گوید: از امام باقر(ع) درباره گفته پیامبر: «من کنت مولاه فعلى مولاه» پرسیدم: حضرت فرمود: اى اباسعید، پیامبر فرمود: امیرمومنان در میان مردم جانشین من خواهد بود

امام حسین(ع) و غدیر

سلیم بن قیس مى‏نویسد: امام حسین(ع) قبل از مرگ معاویه خانه خدا را زیارت کرد. سپس بنى‏هاشم را جمع کرده فرمود: آیا مى‏دانید پیامبر اکرم(ص) على(ع) را در روز غدیر خم نصب کرد؟ همگى گفتند: آرى. 10

 

امام زین العابدین(ع) و غدیر

ابن اسحاق، تاریخ نویس معروف، مى‏گوید: به على بن حسین گفتم: «من کنت مولاه فعلى مولاه» یعنى چه؟ حضرت فرمود: «اخبرهم انه الامام بعده»؛ به آنها خبر داد که اوست امام بعد از خودش. 11

 

امام محمد باقر(ع) و غدیر

ابان بن تغلب مى‏گوید: از امام باقر(ع) درباره گفته پیامبر: «من کنت مولاه فعلى مولاه» پرسیدم: حضرت فرمود: اى اباسعید، پیامبر فرمود: امیرمومنان در میان مردم جانشین من خواهد بود. 12

ویژه نامه « عید ولایت » غدیر خم

امام جعفرصادق(ع) و غدیر

زید شحام مى‏گوید: نزد امام صادق بودم، مردى معتزلى از وى در باره سنت پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: هر چیزى که فرزند آدم به آن نیاز دارد (حکم آن) در سنت خدا و پیامبر(ص) وجود دارد و چنانچه سنت نبود، خداوند هرگز بر بندگان احتجاج نمى‏کرد.

مرد پرسید: خداوند با چه چیزى بر ما احتجاج مى‏کند؟

حضرت فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا»؛ بدین وسیله ولایت را تمام گردانید و اگر سنت یا فریضه تمام نبود، خدا به آن احتجاج نمى‏کرد . 13

 

امام موسى کاظم(ع) و غدیر

عبدالرحمن بن حجاج از حضرت موسى بن جعفر(ع) در باره نماز در مسجد غدیرخم 14 پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: «صل فیه فان فیه فضلا و قد کان ابى یامربذلک» 15 ؛ نماز بخوان، بدرستى که در آن فضل فراوان وجود دارد و پدرم به آن امر مى‏کرد

 

امام رضا(ع) و غدیر

محمد بن ابى نصر بزنطى مى‏گوید: خدمت امام رضا(ع) بودم، در حالى که مجلس پر از جمعیت بود و با یکدیگر درباره غدیر گفتگو مى‏کردند، برخى از مردم این واقعه را منکر شدند؛ امام فرمود: پدرم از پدرش روایت کرد که روز غدیر در میان اهل آسمان مشهورتر است تا میان اهل زمین. سپس فرمود: اى ابى نصر، «این ماکنت فاحضر یوم الغدیر»؛ هرکجا که هستى در این روز نزد امیرمومنان(ع) باش. بدرستى که در این روز خداوند گناه شصت سال از مردان و زنان مومن و مسلم را مى‏آمرزد و دو برابر آنچه در ماه رمضان از آتش دوزخ مى‏رهاند؛ در این روز آزاد مى‏کند... سپس فرمود: «والله لوعرف الناس فضل هذا الیوم بحقیقه لصافحتهم الملائکه کل یوم عشر مرات»16 اگر مردم ارزش این روز را مى‏دانستند، بى‏تردید فرشتگان در هر روز ده بار با آنان مصافحه مى‏کردند.

 

امام محمد جواد(ع) و غدیر

ابن ابى عمیر از ابو جعفرثانى(ع) در ذیل آیه «یا ایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود» 17 چنین روایت کرد: پیامبر گرامى(ص) در ده مکان به خلافت اشاره کرده است؛ سپس آیه «یا ایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود» نازل شد. 18

در توضیح این روایت باید گفت: آیه یاد شده در اول سوره مائده است. این سوره، آخرین سوره‏اى است که بر قلب نبى‏اکرم(ص) نازل شد. در این سوره، «آیه اکمال» و «آیه تبلیغ، که ناظر به واقعه غدیر است، وجود دارد.

 

امام هادى(ع) و غدیر

شیخ مفید، در کتاب شریف ارشاد، زیارت امیرمومنان على(ع) را از امام حسن‏عسکرى(ع) و آن امام از پدرش نقل مى‏کند و مى‏گوید: امام جواد(ع) در روز عید غدیر، حضرت على(ع) را زیارت کرد و فرمود: «اشهد انک المخصوص بمدحةالله المخلص لطاعةالله ...»؛ شهادت مى‏دهم که مدح خدا به تو اختصاص دارد و در طاعت او مخلصى.

سپس مى‏فرماید: خداوند حکم فرمود: «یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فمابلغت رسالته و الله یعصمک من الناس.»

آنگاه ادامه مى‏دهد: پیامبر(ص) خطاب به مردم کرد و از آنها پرسید: آیا آنچه برعهده داشتم، ابلاغ کردم؟

همگى گفتند: آرى.

سپس فرمود: خدایا گواه باش! بعد از آن فرمود: «الست اولى بالمومنین من انفسهم؟ فقالوا بلى فاخذ بیدک و قال من کنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله؛» آیا من به مومنان از خود آنها سزاوارتر نیستم؟ گفتند : بله. پس از آن دست على(ع) را گرفت و فرمود: هرکس من مولاى اویم، این على مولاى اوست ... 19

امام جواد(ع) در روز عید غدیر، حضرت على(ع) را زیارت کرد و فرمود: «اشهد انک المخصوص بمدحةالله المخلص لطاعةالله ...»؛ شهادت مى‏دهم که مدح خدا به تو اختصاص دارد و در طاعت او مخلصى

امام حسن عسکرى(ع) و غدیر

حسن بن ظریف به امام حسن عسکرى(ع) نامه نوشت و پرسید: گفته پیامبر «من کنت مولاه فعلى مولاه» یعنى چه؟ حضرت در پاسخ فرمود: «اراد بذلک ان جعله علما یعرف به حزب الله عند الفرقة»؛ خداوند اراده فرمود که این جمله، نشان و پرچمى باشد تا حزب خدا هنگام اختلافها با آن شناخته شود.

اسحاق بن اسماعیل نیشابورى مى‏گوید: حضرت حسن‏بن على(ع) به ابراهیم چنین نوشت: خداوند متعال با منت و رحمت خویش واجبات را بر شما مقرر کرد. این کار به سبب نیاز او نبود، بلکه رحمت او بود که متوجه شما شد. هیچ معبودى جز او وجود ندارد؛ او چنان کرد تا ناپاک را از پاک جدا سازد و اندرون شما را بیازماید تا به سوى رحمت او پیش بگیرد و منازل شما در بهشت معین شود. از اینرو، حج و عمره، اقامه نماز، پرداخت زکات، روزه و ولایت را بر شما واگذار کرد و درى را فرا راهتان قرار داد تا درهاى دیگر واجبات را باز کنید؛ کلیدى را براى یافتن راه خود قرار داد. اگر محمد و جانشینان او از فرزندش نبود، شما مانند حیوانات سرگردان مى‏ماندید و هیچ واجبى از واجبات را فرا نمى‏گرفتید. مگر مى‏توان از غیر در، وارد مکانى شد؟ وقتى خداوند به سبب تعیین اولیا پس از پیامبر(ص)، نعمت خود را بر شما تمام کرد، فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا» (20) امروز دینتان را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و راضى شدم که اسلام دین شما باشد . سپس براى اولیاى خود برگردن شما حقوقى قرار داد و به شما فرمان داد حقوق آنها را ادا کنید تا زنان و اموال و خوراک و آشامیدنیها بر شما حلال باشد و به واسطه آن برکت و رشد و ثروت را به شما بشناساند و اطاعت کنندگان شما را به واسطه غیبت بشناساند... 21

 

امام زمان(ع) و غدیر

در دعاى ندبه که ظاهرا منسوب به آن حضرت است چنین مى‏خوانیم: «... فلما انقضت ایامه اقام ولیه على‏بن ابى طالب صلواتک علیهما و آلهما هادیا اذ کان هوالمنذر و لکل قوم هاد فقال و الملاء امامه من کنت مولاه فعلى مولاه.. .»

 

1ـ حدیث ثقلین در بیشتر منابع اهل سنت وارد شده است. ما به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏کنیم : السنه شیبانى، ص 337 و 629 ح 1551؛ صحیح ترمذى، ج 5، ص 663؛ سنن کبرى بیهقى، ج 10، ص 114؛ المستدرک، حاکم نیشابورى، ج 3، ص 110؛ فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، ج 1، ص 171 و ج 2، ص 588؛ سنن ابى‏داود، ج 2، ص 185؛ طبقات کبرى، ابن سعد، ج 2، ص 194؛صحیح مسلم، ج 4، ص .1873

2ـ سوره مائده، آیه .71

3ـ امالى شیخ صدوق، مجلس، 74، ص .400

4ـ کتاب سلیم بن قیس هلالى، نشر موسسه بعثت، ص .41

5ـ خصال شیخ صدوق، ص 505، باب اربعین، ج .30

6ـ امالى شیخ صدوق، ج 1، ص .342

7ـ اثبات الهداة، حرعاملى، ج 2، ص 112، ح 473؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 25 ـ .26

8ـ اثبات الهداة، ج 2، ص 112؛ احقاق الحق، ج 16، ص .282

9ـ امالى شیخ صدوق، ج 2، ص .171

10ـ سلیم بن قیس، ص .168

11ـ معانى الاخبار، ص 65؛ بحارالانوار، ج 37، ص .223

12ـ معانى الاخبار، ص .66

13ـ تفسیر برهان، ج 1، ص .446

14ـ در باره اهمیت این مسجد به مجله میقات حج شماره 12 مراجعه شود.

15ـ اصول کافى، ج 4، ص .566

16ـ تهذیب الاحکام، شیخ طوسى، ج 6، ص 24، ح 52؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص .41

17ـ سوره مائده، آیه .1

18ـ تفسیرقمى، ج 1، ص .160

19ـ بحارالانوار، ج 100، ص .363

20ـ همان، ج 37، ص .223

21ـ علل الشرائع، ج 1، ص 249، باب 182، ح .66

مأخذ: مجله کوثر شماره 25

ص ـ ناطقى

 از تبیان





طبقه بندی: حضرت فاطمه(س)،  پیامبر(ص)،  امام علی(ع)،  غدیر،  14 معصوم
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89 آذر 3 توسط صادق | نظر بدهید




طبقه بندی: حضرت فاطمه(س)
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 87 تیر 4 توسط صادق | نظر بدهید




طبقه بندی: حضرت فاطمه(س)
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 87 تیر 4 توسط صادق | نظر

تسبیح حضرت زهرا علیها السلام

 

از حضرت امام على علیه السلام نقل شده است که فرمود:

فاطمه زهرا عزیزترین عزیزان رسول خدا صلى الله علیه و آله در خانه من بود، این بانو آن قدر با آسیاب آرد کرد تا دست هایش پینه بست و آن قدر از چاه آب کشید که اثر آن بر سینه اش باقى مانده بود و به اندازه اى خانه را روبید تا این که لباسهایش غبارآلود شد. و آن قدر زیر دیگ آتش برافروخت تا لباسش کثیف و گردآلود گردید و به همین علت به سختى و زحمت افتاد، روزى شنیدیم غلام چندى خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آوردند به فاطمه گفتم : وقتى خدمت پدر خود رفتى از وى خادمى را بخواه تا در کارها مددکار باشد و از این همه رنج و محنت آسوده شوى .

پس فاطمه زهرا خدمت رسول خدا رفت ، ملاحظه کرد که گروهى با ایشان مشغول بحث و گفتگو هستند، لذا بدون این که با پدر سخنى بگوید به خاطر شرم و حیا بازگشت . على علیه السلام فرمود: چون رسول خدا مى دانست که فاطمه زهرا علیها السلام براى حاجت نیازى مراجعه کرده است ، لذا خود به منزل ما آمد، حضرت فرمود: فاطمه جان ! براى چه منظورى به سوى من آمدى و دو مرتبه سوال فرمود و فاطمه ساکت بود، على علیه السلام مى گوید: عرض کردم : اى رسول خدا من علت را براى شما ذکر مى نمایم . فاطمه آن قدر سنگ آسیاب را چرخانده که دستش پینه بسته و آن قدر آب کشیده که بر سینه اش اثر آن باقى مانده و آن قدر خانه را جاروب کرده که لباسش خاک آلود شده و آن قدر آتش در زیر دیگ افروخته که پیراهن او کثیف شده و بوى دود گرفته . شنیدیم که غلامان و خادمان چندى را خدمت شما آوردند، به وى گفتم : به سراغ پدر خود رفته از ایشان خدمتکارى بخواه تا تو را مساعدت نماید.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: شما را از مطلبى آگاه کنم که بهتر است براى شما از خادمى که سوال کردید، وقتى از خواب برخاستید (در بعضى روایات است وقتى به رختخواب رفتید) سى و چهار بار الله اکبر و سى و سه بار سبحان الله و سى و سه بار الحمدلله بگویید آن بتهر است براى شما از خادم که خدمت شما را بکند.*





طبقه بندی: حضرت فاطمه(س)
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 87 تیر 3 توسط صادق | نظر بدهید

فاطمه، بهشت پیامبر

 

... آن روزها که مرا در حرا با خدا خلوتی دوست داشتنی بود، جبرئیل؛ این قاصد میان عاشق و معشوق، این رابط میان عابد و معبود، این ملک خوب و پاک و صمیمی، این امین رازهای من و پیام‌های خداوند، پیام آورد که معبود، چهل شبانه روز تو را می‌خواند، یک خلوت مدام چهل روزه از تو می‌طلبد... و من که جان می‌سپردم به پیام‌های الهی و آتش اشتیاقم زبانه می‌کشید بادم خداوندی، انگار خدا با همه بزرگی‌اش از آن من شده باشد، بال درآوردم و جانم را در التهاب آن پیام عاشقانه گداختم.

آری، جز خدا و جبرئیل و شوی تو کسی چه می‌دانست حرا یعنی چه؟ کسی چه می‌داند خلوت با خدا یعنی چه؟ اما... اما کسی بود در این دنیا که بسیار دوستش می‌داشتم- خدا همیشه دوستش بدارد- دل نازکش را نمی‌توانستم نگران و آزرده ی خویش ببینم.

افطار آن شب از بهشت برایم به ارمغان آمده بود، طرف‌های غروب جبرئیل، آن ملک نازنین خداوند، با طبقی در دست، آمد و کنار نشست. سلام حیات آفرین خدا را به من رساند و گفت که افطار این آخرین روز دیدار را، محبوب جل و علا- از بهشت برایت هدیه کرده است.

همان که در وقت بی پناهی پناهم شد و در وقت تنگدستی، گشایشم و در سرمای سوزنده ی تکذیب دشمنان، تن پوش تصدیقم؛ مادرت خدیجه.

خدا هم نمی‌خواست او را در دل نگران و مشوش ببیند.

در آن پیام شیرین، در آن دعوت زلال، آمده بود که این چهل روز مفارقت از خدیجه را برایش پیغام کنم. و کردم، عمار، آن صحابی وفادار را گسیل کردم:

"جان من! خدیجه! دوری‌ام از تو، نه بواسطه ی کراهت و عداوت و اندوه است، خدا تو را دوست دارد و من نیز، خدا هر روز، بارها و بارها، تو را به رخ ملائکه خویش می‌کشد، به تو مباهات می‌کند و... من نیز.

این دیدار چهل روزه ی من با آفریدگار و... ضمنا فراق تو، هم فرمان اوست. این چهل شبانه روز را تاب بیاور، آرام و قرار داشته باش و در خانه را به روی هیچکس نگشای."

من چهل افطار در خانه ی فاطمه بنت اسد می‌گشایم تا وعده ی الهی سرآید و دیدار تازه گردد.« پیام که به مادرت خدیجه رسید، اشک در چشمهایش حلقه زد و آن حلقه بر در چشمها ماند تا من در شام چهلم، حلقه از دربرداشتم و وقتی صدای دلنشین خدیجه از پشت پنجره انتظار برآمد که:

- کیست کوبنده ی دری که جز محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) شایسته کوفتن آن نیست؟ گفتم:

-محمدم.

دخترم! شادی و شعفی که از این دیدار در دل مادرت پدید آمد، در چشمایش درخششی آشکار می‌گرفت. افطار آن شب از بهشت برایم به ارمغان آمده بود، طرف‌های غروب جبرئیل، آن ملک نازنین خداوند، با طبقی در دست، آمد و کنار نشست. سلام حیات آفرین خدا را به من رساند و گفت که افطار این آخرین روز دیدار را، محبوب جل و علا- از بهشت برایت هدیه کرده است.

در پی او میکائیل و اسرافیل هم آمدند- خدا ارج و قربشان را افزون کند- جبرئیل با ظرفی که از بهشت آورده بود، آب بر دست هایم می‌ریخت، میکائیل شستشویشان می‌داد و اسرافیل با حوله لطیفی که از بهشت همراهش کرده بودند، اب از دستهایم می‌سترد.

ببین دخترم! جان پدرت به فدایت که همه ی مقدمات ولادت تو قدم به قدم از بهشت تکوین می‌یافت.

این را هم بازبگویم که تو اولین کسی هستی که به بهشت وارد می‌شوی. تویی که بهشت را برای بهشتیان افتتاح می‌کنی...

یک بار عایشه گفت: چرا اینقدر فاطمه را می‌بویی؟ چرا اینقدر فاطمه را می‌بوسی؟ چرا به هر دیدار فاطمه، تو جان دوباره می‌گیری؟ گفتم: » خموش! عایشه! فاطمه بهشت من است، فاطمه کوثر من است، من از فاطمه بوی بهشت می‌شنوم، فاطمه عین بهشت است، فاطمه جواز بهشت است، رضای من در گروی رضای فاطمه است، رضای خدا در گروی رضای فاطمه است، خشم فاطمه جهنم خداست و رضای فاطمه بهشت خدا.« فاطمه جان! خاطر تو را نه فقط بدین خاطر می‌خواهم که تو دختر منی، تو سیده ی زنان عالمیانی، تو برترین زن عالمی، خدا تو را چنین برگزیده است و خدا به تو چنین عشق می‌ورزد.

این را من از خودم نمی‌گویم، کدام حرف را من از جانب خودم گفته ام؟ آن شب که به معراج رفته بودم، دیدم که بر در بهشت به زیباترین خط نوشته است:

یک بار عایشه گفت: چرا اینقدر فاطمه را می‌بویی؟ چرا اینقدر فاطمه را می‌بوسی؟ چرا به هر دیدار فاطمه، تو جان دوباره می‌گیری؟ گفتم: » خموش! عایشه! فاطمه بهشت من است، فاطمه کوثر من است، من از فاطمه بوی بهشت می‌شنوم، فاطمه عین بهشت است.

خدایی جز خدای بی همتا نیست، محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) پیامبر خداست. علی مشعوق خداست، فاطمه، حسن و حسین برگزیدگان خدا هستند و لعنت خدا بر آنان که کینه ورز این عزیزان خدا باشند. ..

آن روز که من در خیمه‌ای نشسته بودم و بر کمانی عربی تکیه کرده بودم یادت هست؟ تو و شوی گرامی‌ات علی و دو نور چشمم حسن و حسین نشسته بودیم و من برای چندمین بار اعلام کردم که:

ای مسلمانان بدانید: هر کسی که با اینان- یعنی با شما- در صلح و صفا باشد من با او در صلح و صفایم و هر کس با اینان- یعنی با شما- به جنگ برخیزد، من با او در ستیزم، من کسی را دوست دارم که این عزیزان را دوست بدارد و دوست نمی‌دارند این عزیزان را مگر پاک طینتان و دشمن نمی‌دارند این عزیزان را مگر آلودگان و تردامنان"





طبقه بندی: حضرت فاطمه(س)
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 87 تیر 3 توسط صادق | نظر بدهید

میلاد نور

مدت‌ها بود که زنان عرب از خدیجه همسر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاطر ازدواج با آن حضرت، فاصله گرفته بودند.

هاله‌ای از غم و اندوه او را گرفته بود و در خانه هیچ مونسی نداشت تا در نبود پیامبر صلی الله علیه و آله با او انس بگیرد که ناگه سکوت مطلق شکسته شده و جنین با مادر خود سخن گفته و دلداریش می‌دهد. این بماند که در این مدت با مادر خود چه می‌گفت و چه می‌شنید زیرا تاریخ به درستی از این گفتگوهای اسرارآمیز پرده بر نداشته چرا که مادر مؤ منان آن را در هاله‌ای از ابهام گذارد. راستی این جنین کیست و حقیقت او چیست که ماهها با مادر سخن می‌گوید و او آنها را از پیامبر صلی الله علیه و آله کتمان می‌کند.

نوشته‌اند روزی پیامبر صلی الله علیه و آله وارد خانه شد شنید که خدیجه با کسی سخن می‌گوید! از روی تعجب پرسید: ای خدیجه! با که سخن می‌گویی؟!

گفت: با این جنین که در شکم دارم، اوست که با من سخن می‌گوید و مایه انس من شده است .

پیامبر فرمود: ای خدیجه بدان این جبرئیل است که به من می‌گوید: این جنین دختر است و خداوند نسل مرا از او قرار داده و از نسلش امامانی به عنوان جانشین من معین خواهد کرد.(1)

آری؛ جهان در انتظار مقدم عالی‌ترین نمونه زن بود که تاکنون به خود ندیده بود، که با میلادش برای زنان عالم هستی، الگو و اسوه قرار گیرد.

و اینک ... نزدیک زایمان خدیجه شده،از زنان عرب درخواست کمک کرد، اما آنها از روی کینه و دشمنی که با وی داشتند پاسخ منفی دادند و از هر گونه کمک امتناع ورزیدند.

او در این فکر بود که چه کند و چه کسی در این مشکل به کمکش ‍ می‌شتابد... ناگهان حضور چهار زن بلند بالای سیاه چهره را که گویا از زنان بنی هاشم بوده باشند، در خانه احساس نمود.

خدیجه از دیدن آنها لرزه بر اندامش افتاد چرا که تا کنون آنها را ندیده بود...یکی از آنها گفت: ای خدیجه! غم مخور؛ چرا که ما فرستادگان پروردگار تو می‌باشیم ما خواهران تو هستیم . من ساره و این آسیه دختر مزاحم و آن مریم و آن یکی کلثم خواهر موسی بن عمران است . خدای ما را فرستاد تا در امر زایمان تو را یاری نماییم .

پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) فرمود: ای خدیجه بدان این جبرئیل است که به من می‌گوید: این جنین دختر است و خداوند نسل مرا از او قرار داده و از نسلش امامانی به عنوان جانشین من معین خواهد کرد

این چهار زن در طرف راست و چپ و پیش رو و پشت سر خدیجه قرار گرفتند، لحظاتی چند این مولود با سعادت قدم به عرصه گیتی نهاد...آن مولود فاطمه بود... او بدنیا آمد تا زمین را نورانی کند، پس از آن که آسمانها را از نور خود منور ساخته بود.از این روی به هنگام ولادت فاطمه نوری از وجودش پدیدار شد که تمام خانه‌های مکه را در هاله‌ای از نور فرو برد و در شرق و غرب عالم هستی جایی نبود که نور فاطمه در آن جا نتابیده باشد.

فاطمه علیهاالسلام را با کوثر شستشو داده و در دو پارچه سفید پیچیده و از او خواستند تا سخن گوید.

فاطمه به اراده پروردگار، لب به سخن گشوده و رسالت و پیامبری محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و ولایت علی علیه السلام و امامت یازده فرزندش را گواهی داد.(2)

مورخان سال روز میلاد با سعادت فاطمه را بیستم ماه جمادی امثالی سال پنجم بعثت نگاشته اند.

مرحوم مفید درباره این روز مبارک می‌نویسد:

روز بیستم ماه جمادی الاخر روزی است که فاطمه زهرا علیهاالسلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله متولد گردید و آن روزی است که همه ساله شادی و سرور مؤ منین تجدید می‌شود، از این روی مستحب است که در روز میلاد فاطمه علیهاالسلام کارهای نیک انجام پذیرد و صدقه به فقرأ و مساکین داده شود.(





طبقه بندی: حضرت فاطمه(س)
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 87 تیر 3 توسط صادق | نظر
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.